eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🔔🔔 🔹عکاسی📸 از دخترکی که زیر باران🌧 جوراب می‌فروخت عکسی گرفت.. 🔸آن عکس عکس سال شد … عکاس بهترین عکاس📷 سال شد و جایزه گرفت.🎁 🔹کتابی📚 درمورد نوشته شد.نویسنده‌اش✍ بهترین نویسنده شد و جایزه ای گرفت … 🎁 🔸از آن کتاب فیلمی ساخته شد🎥 آن فیلم ترین فیلم شد ... تمام عوامل سازنده آن فیلم📼 جوایزی گرفتند🎁و تحسین شدند ...👏 🔹⚡️ولی آن هنوز می‌کند .😔 ♨️" دنیای ما این چنین است "♨️ 💯بیائیم هم به فکر دیگران باشیم💭و نه در آینه ای تنها خود را بنگریم ♨️نشود مشکلات دیگران برای ما ترقی و افتخار باشد❌ یا چنین پنداریم آنها به خودشان خلاصه می شود و برما ربطی ندارد😕 ⭕️ ....⭕️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📝 ♨️همیشه نشسته ایم و ...😔😔 🌾پشت سر هم برایش « » بافته ایم. 🌿لیست بلند بالایی از «باید»ها ساخته ایم تا او بیاید و همه شان را بر دوش بکشد و تمام درد های جامعة بشری 💔را به تنهایی مداوا کند😔 و تمام ما را برآورد. 🌾هر وقت از دنــ🌍ــیا خسته می شویم هر وقت مشکلی آزارمان می دهد فارغ از این که چقدر بزرگ یا به مربوط باشد، آهی می کشیم😪 و می گوییم: ♦️«آقا می آید و همه را حل می کند.» ♦️«آقا که آمد باید با شخص فلان برخورد را کند👊» ♦️« باید این کار را این طور درست کند» و هزاران جور جملة جورواجور دیگر😞. 🌿خوب که فکر می کنم💭، می بینیم ما شده ایم درست لنگه هایی که به موسایشان گفتند: ♦️«ما همین جا نشسته ایم؛ تو با برو و دشمنان را از ارض موعود بیرون کن؛ بعد ما می اییم و با آرامش😌 در آن سرزمین زندگی می کنیم.» 🌾انگار ما هم می خواهیم را که می آید تا نجات مان دهد و از چنگال فرعون ها برهاند؛ تک و تنها👤، با خدایش به جنگ ها و سختی ها بفرستیم و بمانیم تا با پیروزی ✌️برگردد و یک جهان🌎 پر از صلح و آرامش را دو دستی مان کند. ♨️آیا زمان آن نرسیده است که از خود بپرسیم « ؟» 🍃🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌾تو را به مناسبتهای عزیز این ماه گرامی می‌دهیم ⚜این ماه را بر تمام جهان، مبارک و پر خیر و برکت🌸 قرار بده، 💢و در ظهور ارباب و مولای ما؛ (عج) تعجیل بفرما ⚜و به ما توفیق بهره بردن از این ماه عنایت فرما 💢و تمام را به حرمت این ماه شفا بده🙏 ⚜و و گرفتاری تمام شیعیان را برطرف بفرما. . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_مسعود_عسگری جوان بیست و پنج ساله‌ای که #شوق_پرواز در او باعث شد که بعد از #دوبار تغییر رشته
9⃣6⃣6⃣ 🌷 🔰موتور یکی از قایق ها⛵️ خراب شده و به درستی کار نمی کرد، با اینکه خیلی سنگین و بد بار بود بر حسب نیاز هر چند وقت یکبار جا به جا می شد و فراوانی ایجاد کرده بود 🔰یک روز در حین جا به جایی موتور، آن را می بیند و متوجه شرایط و مشکلاتی که به بار آورده می شود✔️ و پیشنهاد 🛠 آن را می دهد اما هیچ کس با این کار موافقت نمی کرد❌ 🔰تا اینکه با اصرار مسعود گروه کوچکی👥👥 تشکیل شد و با شروع کار همه به دنبال یک کارگاه تعمیر قایق بودند تا آن را برای تعمیر به آنجا بسپارند ⚡️اما به دلیل هزینه سنگین💵 تعمیرات این شد. 🔰به پیشنهاد مسعود دست به کار شدیم👌. اطلاعات فنی و مکانیکی🔧🔩 بسیار خوبی داشت و با اتکا به او کار را شروع کردیم و پس از چند روز قطعات معیوب موتور را کردیم و با کمک نقشه ای 🗺که مسعود به سختی آن را پیدا کرده بود تعمیر را به اتمام رساندیم✅. 🔰این خلاقیت و جسارت مسعود باعث شد هزینه های گزاف💸 تعمیر با مبلغ ناچیزی برطرف شود و یک بار دیگر بار سنگینی از دوش ما برداشته شود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
.|یا لطیف|. انگشتر اهدایی رهبر معظم انقلاب به پدر شهید حسین ولایتی فر #شهید_حسین_ولایتی_فر🌷 #شهید_
3⃣8⃣7⃣ 🌷 💠شهیدی که هنوزهم حلال مشکلات است ⚜یکی از دوستان به خاطره‌ای بعد از شهادت🌷 او و نظر کردن شهید به رفقایش اشاره کرده و آن را چنین روایت می‌کند: سر بودیم که یکی از رفقا پرسید: «برادرت کجاست⁉️ چند وقتی است ندیدیم‌اش.» داستان برادرم را برایش تعریف کردم. ⚜گفتم: «برادرم به خاطر شکایتی که از او شده زندان⛓ است.» جزئیات را روایت کردم: «برادرم ساکن بود. آنجا به دختری علاقمند شد❤️ و از طریق خانواده‌اش پیگیری کرد. آن‌ها هم ابتدا به صورت می‌پذیرند. ⚜شرطشان این بود که برادرم خودش را به خانواده# اثبات کند. برادر من هم هر کاری کرد تا اعتماد آن خانواده را جلب کند👌. از خریدن برای دختر مورد علاقه‌اش تا خرج‌های کذایی😔. برادرم که فکر می‌کرد💭 با این کارها دل خانواده دختر را به دست آورده است💞، به آن‌ها اعلام کرد به همراه خانواده‌ ام می‌خواهم بیایم . ⚜اما آن‌ها درخواستش را رد می‌کنند❌. حتی آن دختر می‌گوید: «من اصلا به تو ندارم🚫.» برادرم وقتی می‌فهمد در این مدت فریب خانواده را خورده عصبانی😡 شده و با خانواده می‌شود. در حین درگیری، لگدی هم به بخاری که آنجا بود می‌زند. بخاری روی زمین می‌افتد و آتش🔥 در خانه شعله‌ور می‌شود. ⚜همه به سلامت از خانه خارج شدند اما خانه کاملا سوخت🏚. حالا آن خانواده از برادرم کرده‌اند. در دادگاه هم برادرم را به پرداخت 85 میلیون تومان💰 جریمه محکوم کرده‌اند. ⚜او هم که این پول را نداشت❌، مجبور می‌شود به برود.  این مدت بارها خواستیم رضایت خانواده را بگیریم. هر بار نمی‌شد🚫. قبول نمی‌کردند رضایت بدهند. دیگر قطع امید کرده بودیم😔.» وقتی این ماجرا را تعریف می‌کردم، بغض گلویم را گرفته بود😢. ⚜هم رفیقم، هم ماجرای برادرم خیلی ناراحتم کرده بود💔. بیشتر از یک سال🗓 از زندان رفتن برادرم می‌گذشت و هیچ کاری هم از دست ما برنمی‌آمد. آن شب تا دم سحر🌓 با رفیق شهیدم کردم. ⚜وقتی رفتم خانه🏡 اذان صبح بود. را که خواندم از شدت خستگی بیهوش شدم. صبح با صدای از خواب بیدار شدم. با خوشحالی گفت: «داداشت آزاد شده😃. آن خانواده اول صبح رفتند و رضایت داده‌اند.» صدای مادرم هنوز در گوشم می‌پیچد👂. ⚜ وصف شدنی نبود. من در آن حالت یقین داشتم که دل سنگ آن خانواده را نرم کرده بود. با خودم گفتم رفیقمان👥 هنوز هم مثل قدیم دنبال حل کردن ماست✅... 📚منبع:خبرگزاری تسنیــم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣3⃣1⃣ به یاد #شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4⃣4⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰ابتداي آشنايي من با ، درس ايشان تازه تمام شده بود📚 و مراحل اداري استخدام هنوز طي نشده بود❌ به همين خاطر دركنار دايي‌‌اش👥 در بازار (پخش مرغ) مشغول كار بود. 🔰اين كار را ادامه داد تا اينكه در دي ماه سال 1391📆كارش را رسماً در آغاز كرد و پاسدار شد✌️ و به جمع پيوست💞 🔰من تا حدودي با زندگي و همراهي با يك فرد آشنا بودم👌 عموها و دايي‌هاي خودم هم نظامي بودند. براي همين از سختي و مسير زندگي خانواده‌هاي نظامي اطلاع داشتم✅ و مي‌دانستم بيشترين مسئوليت‌ها در نبود همسران💕 به عهده خانواده است.  🔰ايشان معتقد بود كه بايد باشم و به كشورم🇮🇷 و خدمت كنم و در صورتي كه صادقانه و با غيرت خدمت كنم، مرگ عادي هم مثل است. 🔰اما خوب به ياد دارم چند روز قبل از رفتنش🚌 با شوخي مي‌كرد و مي‌خنديد و مي‌گفت من مي‌شوم🌷 و تو هم مي‌شوي. مادرش هم مي‌گفت مصطفي بس است😊 همسرت است اين حرف‌ها چيست كه مي‌زني⁉️ مصطفي هم در جواب مادرش مي‌گفت: اگر من تصادف💥 كنم بهتر است يا شوم؟ 🔰مصطفي علاقه زيادي به داشت و به فيلم‌هايي🎥 كه در باره جنگ و دفاع مقدس و روايت زندگي شهدا🌷 بود خيلي علاقه نشان مي‌داد. اواخر خيلي فيلم‌هاي مربوط به صحنه‌هاي و كارش را مي‌ديد. علاقه عجيبي💖 به شغل داشت.  🔰من و سه سال و يك ماه و چهار روز با هم💞 بوديم و حاصل زندگي‌مان هم فرزند پسر چهار ماهه است به نام كه 57 روز بعد از شهادت🕊 پدرش يعني 12 بهمن 94 ساعت 5/9 به دنيا آمد.  🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 علاقه به شهدا ❣مادرش می‌گفت: «وقتی هنوز ایران بود عاشق جنگ و دفاع از اسلام و انقلاب بود. همیشه از
🌸🍂 #الگو_بردارے_از_شهدا ♦️ #همیشه روی لبش لبخند🙂 بود نه از این بابت که مشکلی ندارد❌ من خبر داشتم که او با کوهی از #مشکلات دست و پنجه نرم می کرد... ♦️اما #هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید:👇👇 ⚜مومن شادی هایش در #چهره‌_اش وحزن و اندوهش در درونش💔 می باشد. ♦️اولین چیزی که از هادی در ذهن💭 دوستان نقش بسته، چهره‌ای بـود کـه با #لبـخند آراسـته شده بـود و رفـاقت👥 با او هیچ کـس را خسته نمی کرد✖️ #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رفتـن ِ بعضی ها 💥یا نــه! اینطـور بگویـم: 👈بعضــی رفتـن ها؛ #فـــرق می کنـد جنـسش... انگار #خـدا
7⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰یک روز قبل از سالگرد بابک بود، هرطور برنامه ریزی میکردم نمیتوانستم🚷 خودم را به برسانم. ازاینکه کارها پیچیده شده بودن خیلی ناراحت بودم😔 باخودم میگفتم شاید دوست نداره به مهمونیش برم. 🔰شب موقع خواب دوباره یادم افتاد💭 و گفتم: خیلی بی معرفتی، دلت نمیخواد من بیام⁉️ باشه ماهم خدایی داریم ولی بابک خیلی بااینکه ازت دلخورم..😔 🔰توی همین فکرا💬 بودم که خوابم برد. خواب رو دیدم، بهت زده شده بودم، زبونم بندامده بود😧 بابک خونه ی ما🏡 بود. میخندید و میگفت: چرا ناراحتی⁉️ 🔰گفتم: بابک همه فکر میکنن تو . گفت: نترس، اسیر شده بودم، ازاد شدم🕊 باهیجان بغلش💞 کرده بودم و به خانوادم میگفتم: ببینید بابک ، اسیر شده بود. بابک گفت: فردا بیا م. گفتم:چه مهمونی!؟ 🔰گفت:جشن سالگرد . گفتم: ینی چی!؟ گفت: جشن ازادیم از اسارت دنیـ🌍ـا بغضم گرفت شروع به گریه کردم😭از شدت اشک صورتم خیس شده بود، از بیدار شدم. با چشمام پراز اشک صبح خوندم. 🔰برخلاف انتظار تمام حل شد ونفهمیدم چطوری رسیدم به مراسم بابک😍 گفتم: بابک خیلی مَردی. راوی:دوست شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 مراقبه قبل از تولد 💢به گفته مادرش، « #مراقبه‌ها درموردهادی پیش از تولدش آغاز شد. از همان کودکی ر
🌸🍂 #الگو_بردارے_از_شهدا ♦️ #همیشه روی لبش لبخند🙂 بود نه از این بابت که مشکلی ندارد❌ من خبر داشتم که او با کوهی از #مشکلات دست و پنجه نرم می کرد... ♦️اما #هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید:👇👇 ⚜مومن شادی هایش در #چهره‌_اش وحزن و اندوهش در درونش💔 می باشد. ♦️اولین چیزی که از هادی در ذهن💭 دوستان نقش بسته، چهره‌ای بـود کـه با #لبـخند آراسـته شده بـود و رفـاقت👥 با او هیچ کـس را خسته نمی کرد✖️ #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#نیمه_پنهان_ماه 1 زندگی #شهید_مصطفی_چمران 🔻به روایت: همسرشهیــد #قسمت_چهارم 4⃣ 🔮مصطفی گفت: همه تاب
❣﷽❣ 📚 1 ﺯﻧﺪگی 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد 5⃣ 🔮یادم هست در یکی از سفر هایی که به روستا ها می رفت همراهش بودم. داخل ماشین هدیه ای به من داد - هدیه اش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم - خیلی خوش حال شدم😍 و همان جا باز کردم دیدم است، یک روسری قرمز با گل های درشت، من جا خوردم. اما او لبخند زد و به شیرینی گفت: «بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند» از آن وقت روسری گذاشتم و مانده. 🔮من می دانستم بچه ها به مصطفی حمله می کنند که چرا شما خانمی را که ندارد می آوري مؤسسه اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی می کرد - خودم متوجه می شدم - مرابه بچه ها نزدیک کند💕 می گفت:« ایشان . این طور که شما فکر می کنید نیست. به خاطر شما می آیند مؤسسه و می خواهند از شما یاد بگیرند. ان شاءالله خودمان بهش یاد می دهیم. 🔮نگفت این حجابش درست نیست. مثل ما نیست، فامیل هایش آن چنائی اند. این ها خیلی روی من گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد👌 نُه ماه... نه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد ازدواج💍 کردیم. البته ازدواج ما به سختی بر خورد. «تو دیوانه شده ای، این مرد بیست سال از تو بزرگ تر است، است، همه اش توی جنگ است، پول ندارد، همرنگ ما نیست❌ حتی شناسنامه ندارد.» 🔮سرش را گرفت بین پاهایش و چشم هایش را بست😔 چرا ناگهان همه این قدر شبیه هم شده بودند؟ انگار این حرفها متن یک نمایش نامه بود که همه حفظ بودند جز ؛ مادرش، پدرش، فامیل، حتی دوستانش. كاش او در یک "خانواده معمولی" به دنیا آمده بود. كاش او از خودش ماشين نداشت، کاش پدر او به جای تجارت بین و ژاپن معلمی می کرد، کارگری می کرد، آن وقت همه چیز طور دیگری می شد... 🔮می دانست، می دانست وضع هم بهتر از او نیست. بچه هایی که با مصطفی هستند او را دوست ندارند، قبولش نمی کنند... آه خدایا سخت ترین چیز همین است. کاش مادر بزرگ اين جا بود . اگر او بود غمی نداشت. مادر بزرگ به حرفش گوش می داد. دردش💔 را می فهمید. ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰 انتظار فقط به معنای نشستن و دست روی دست گذاشتن نیست❌ " یعنی آماده شدن" باید در راه ایجاد تلاش کنیم 🔻سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت ولادت حضرت امام زمان(عج): 💢در اسلام خواسته شده است از ما که انتظار داشته باشیم. فراتر از نیازمندی است، فراتر از احساس نیاز است✔️ گفته‌اند باشید؛ انتظار یعنی امید♥️ انتظار یعنی اعتقاد به اینکه یک آینده‌ی قطعی‌ای وجود دارد👌 صِرف نیاز نیست، انتظار است. 💢لذا در روایات ما، معارف ما، جایگاه بسیار مهمّی دارد. در انتظار فرج امید هست، تحرّک هست، وجود دارد. اینی که پیغمبر میفرماید: «اَفضَلُ اَعمالِ اُمَّتی اِنتِظارُ الفَرَج»، ناظر به همه‌ی مشکلاتی است که برای زندگی انسان پیش می‌آید؛ گوناگونی در زندگی پیش می‌آید، انسان در مواجهه‌ی با این مشکلات نبایستی مأیوس بشود🚫 باید انتظار فرج داشته باشد؛ باید بداند که ✅ 💢انتظار به معنای فقط و دست روی دست گذاشتن و چشم به در دوختن هم نیست؛ انتظار به معنای آماده شدن است💪 به معنای اقدام کردن است؛ به معنای این است که انسان احساس کند وجود دارد که میشود به او دست یافت، برای رسیدن به آن عاقبت بایستی تلاش کند. ما که انتظار فرج داریم، انتظار حضرت بقیّةاللّه (ارواحنا فداه) را داریم، باید در این راه تلاش کنیم👊 باید تلاش کنیم در راه ایجاد جامعه‌ی مهدوی. 💢خود را به هر اندازه‌ای که در وسع و قدرت ما است بتوانیم به جامعه‌ی مهدوی نزدیک کنیم که ، جامعه‌ی قسط است، جامعه‌ی معنویّت است✓ جامعه‌ی معرفت است✓ جامعه‌ی برادری و اخوّت است✓ جامعه‌ی علم است✓ جامعه‌ی است. 📆 ۹۹/۱/۲۱ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚 #رمان_شهدایی 🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز ↶° به روایت: همسرشهید 6⃣ #قسمت_ششم . 🔴 #زهرا رفت توی فکر.
📚 🌷 ↶° به روایت: همسرشهید 7⃣ . 💢آن 🌟با آقا یوســف صحبت کردم، اماباز هم دلــم راضی نشد.ارتــشیــها آدم خــودشان نبــودند. هرجاکه بــه شان می گفتند ، باید می رفتند. زندگی خشکی داشتند.وقتی آقــا یوسف رفت✨ 💢مادرم گفت«خب حالاچی کار کنیم❓ چه جوابی بدیم❓» مثل این که  بــه دل مادرم بود ولی بابا مــوافــق نبود.همسایه مان که بود،به بابا گفــته بود«نکنه گول بخوری  و دخـترت رو بدی  بــه راه دور حیفه عالیه که داره،چیزی هم کم کسر نداره،چرا بدی به یه ارتشی❓» 💢باباگفت «آدم خوبیه،ولی سـخته برام دخترم ازم دور بشه.» نــزدیک های عید نــوروز بــود ڪه حورے خــانــم یوسف باحسن آمدند اصفهان؛ ی بـتـول حسن تـازه خــانمش را بــرده بــود توی  مهمانی خانه بتول،مادرم حوری خانم را دیده بــود و با اینکـه استخاره نکرده بــودیم،✨ 💢گفته بود«خیلی بــاید ببخشید حوری خــانــم شرمنده،آقایوسف زحمت کشیده بــودنــد و آمــده بودند اصـفهان،ولی ما اســتخاره مــون بــد اومــده.»✨ 💢حــوری خــانــم هم جــواب داده بــود«مــســئله اے نیست.داداش یــوسف الان ،مــاهم دو روز دیــگــه می ریم مشهد، بــهش می گیم  استخاره ی شما بــد اومــده.»✨ 💢اماهمــیــن ڪــه حسن و حوری رسیده بـودند ، آقایوسف مــرخصیش تمام شــده بــود و بــرگشته بــود ، انــگــارخیلی لازم نــدیــده بــودند جواب مــا را زود تــر بــه او بــگــویند.بــعداز عــیــد هم آقــا یوســف بــرای تـکمـیـل دوره ی نــظامیــش رفــت انــگلستــان و فرانسه. 💢مــدتی از ایــن گذشت یک روز رفــتــه بودیم خانه ی پسر خاله ام حسین آقا رب پرست،مهمانی،حسین رو ڪرد بــه مامان و گفت : «خاله❗️ یــوسف که پسر خیلی خوبی بــود.من چند سـاله میشناسمش ،تعجب می کنم که استخاره تــون بد اومــد میخواید یــه استخاره ی دیگه بکـنیـم❓» 💢 گــفت «راسـتش خاله،مااصلا اسـتخاره نـکردیم زهراگــفــت نمی خوام،مــاهم دیــدیــم از مــا دور می شه.دروغ مصلحتی گفتیم،اســتــخارهمون بــد اومــده.»✨ 💢 حالا که  اینطوره ، لااقل یه اسـتخاره بکنید.حیفه،پسرخیلی خوبیه.»👌 مــامــان رفت توی فکر،🤔مــوقع توی  راه گفت:«راستی چی کار کنیم❓حــالاڪــه ایــن جــوری ازش تـعریف میکنن لا اقل یه استخــاره ڪنیم ✨ 💢جــواب استخاره ڪه امد این بود « خیلی خوبه، داره،سختی،داره،اماعــاقبتش خیلی خوبه.» .✨ . . . 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🦋🕊🦋 ♥️ز غمِ یار، #چنانـم... غمِ #دیگری ندانم ♥️چه خیالِ #خوشتر از این ⁉️ همه یار است ، #خیالم
5⃣1⃣3⃣1⃣🌷 🔰شهید عبدالحسین محمدی در ظهر یکی از روزهای سال 1340📆در خانواده ای مستضعف در آغاجاری دیده به جهان 😍پدرش کارگری زحمتکش بود که به تنهایی بار سنگین خانواده رابه دوش می کشید. 🔰شهید هفت سال نداشت که پدرش را از دست داده و برادربزرگترش سرپرستی خانواده را گرفت ، برادری که مثلیک پدر بود .دوران دبستان را با انبوهی از مالی و دست و پنجه نمودن با فقر  و با تحصیل در دبستان مهرداد (شهید عطوفت )  سپری نمود.پس از فراغت از در تابستانها به علت مشکلات معیشت خانواده ، مانند بسیاری از افراد همسن و سالانش  برای کار به های اطراف آغاجاری می رفت 🔰 در ایام ماه رمضان ضمن اشتغال به کار در گرمای طاقت فرسا روزه می گرفت و را امر به معروف ونهی از منکر می کرد. مقطع راهنمایی را هم پشت سر گذاشت و وارد دبیرستان شد. دبیرستان محمدی (شریعتی سابق ) .در اوایل تحصیلات دبیرستانی بود که انقلاب اسلامی اوج گرفت. 🔰او  در مدارس وتشویق دوستان  به ترک دبیرستان و  توزیع   های حضر ت م و برپایی جلسات دعا در منازل دوستان  و همکاری با  انجمهای اسلامی و توحیدی منطقه که با تلاش تعدادی از دوستان راه اندازی شده بود ، نقش فعالی داشت. پس از تشکیل پاسداران ، همراه با دوستانش به جلگه ی سبز پوشان سپاه پیوست . 🔰همراه با سلیمانزاده ، اسماعیل مختاری ، عین الله آور ، سادات و .... و با آغاز جنگ تحمیلی به قول خودش به جبهه رفت تا و ائمه الکفر را عملی کند تا  یقتلون فی الله را به اثبات برساند . در جبهه ی دارخوین ترکش خمپاره ای او را به آرزوی دیرینه اش رساند  و به پیوست. پیکرش بعد از انتقال به آغاجاری ، با شکوه 🌸فراوان و به خاک سپرده شد. مزارش اکنون در گلزار آغاجاری روشنگر💥 راه ماست. یادش گرامی و جاوید باد✔️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌀همسرم #علی زاده‌اکبر ۲۸ 📅مردادماه ۱۳۹۲ در دفاع از #حرم حضرت زینب(س) به #شهادت رسید.🕊 من از روز اول
7⃣1⃣3⃣1⃣🌷 🔰من و علی قبل از هیچ گونه آشنایی با هم نداشتیم و جالب است که واسطه وصلت بین ما هم شدند. قبل از ازدواج با بخش فرهنگی بنیاد همکاری می‌کرد و از طریق کارمند بنیاد به ما معرفی شد. 🔰وقتی که به آمدند، همان ایام مادرم در خواب دیده بود سه کبوتر 🕊روی پشت بام خانه 🏘نشسته‌اند. مادر خواب را این طور تعبیر کرده بود که علی‌آقا به می‌رسد و به من هم گفت که احتمال دارد شهید بشود. 🔰همان روزها یکی از فوت کرد و خواب کبوترها را به فوت ایشان تعبیر کردیم. عقد و عروسی🎊 ما خیلی ساده برگذارشد. حتی ماشین 🚘عروس را خودشان کردند. اصلا جهیزیه زیادی دوست نداشتند و کاملا با مخالف بود. 🔰به هرحال ازدواج‌مان گرفت و چندین سال بعد که همسرم به شهادت رسید، فهمیدم کبوتری🕊 که پر کشید علی بوده و آن که مانده است فرزندمان مهدی است که از نظر اخلاقی خیلی شبیه پدرش است. 🔰علی‌آقا مرد بود و چون سختی‌هایی را در زندگی‌اش تحمل کرده بود، نسبت به رفع دیگران خیلی حساس بود. من از اینکه می‌دیدم به فکر دیگران است و سعی می‌کند لقمه به خانه بیاورد خوشحال بودم.🙂 🔰مهدی خیلی شبیه است. علی به مسجد 🕌و شرکت در علاقه زیادی داشت و مهدی هم درست مثل اوست. پسرم متولد ۱۳۸۲📅 است و هنگام پدرش تنها ۱۰ سال داشت، اما خوب همه چیز را درک می‌کرد و متن زیبایی هم در پدرش قرائت کرد که مورد استقبال مردم قرار گرفت. 🔰ما سعی می‌کنیم تا آنجا که می‌توانیم پسرم مهدی و فاطمه را طبق وصیت پدرشان  ولایتمدار بار . 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🥀✨ 💥 ✨ تلگـرام (300)دوســت ! ✨ اینســتا (200) دوســت ! ✨ مـوبایل (100) دوســت ! 🍃توی گرفتاری نـاراحتی تنهایی نداری (1) هـمراه ! 🍃امـا داخـل تنــهای تنــها ....‼️ پـس مـراقـب باشــیم دنـیا را نـخوریم         آی اهـل نــت🗣 بـی اهـل  نشید💔 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃#گمنامی تنها برای #شهدا نیست❌ 🍃می‌تونی #زنده باشی و #سرباز حضرت زهرا «سلام الله علیها» باشی ✔️ 🍃ا
✨بســم رب الشهدا والصدیقین✨ 5⃣2⃣3⃣1⃣🌷 🔰از جبهه بر می گشتم. وقتی رسیدم میدان دیگر هیچ پولی💵 همراهم نبود. به سمت خانه🏡 در حرکت بودم . اما مشغول فکر الان برسم خانه و بچه هایم👫 از من پول می خواهند. تازه اجاره خانه را چه کنم⁉️ سراغ کی ؟ به چه کسی رو بیندازم؟ خواستم بروم خانه اما او هم وضع خوبی نداشت.😔 🔰سر چهار راه ایستاده بودم . با خودم گفتم: فقط باید خدا کمک کند من اصلاً نمی دانم کنم! در همین فکر بودم که یکدفعه دیدم سوار بر موتور🛵 به سمت من آمد. خیلی خوشحال شدم. تا من را دید از موتور پیاده شد مرا در کشید. 🔰چند دقیقه ای کردیم. وقتی می خواست برود اشاره کرد حقوق گرفتی ⁉️گفتم نه هنوز ولی مهم نیست.دست کرد توی جیب ویک دسته در آورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمی گیرم خودت احتیاج داری. 🔰گفت: این الحسنه است . هروقت حقوق گرفتی پس می دی. بعد هم پول را داخل جیبم گذاشت و سوار شد و رفت.آن پول خیلی برکت داشت. خیلی از را حل کرد. تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم. خیلی دعایش🤲 کردم. آن روز خدا ابراهیم را رساند. مثل همیشه حلال شده بود. 🌷 🌷 • 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🔰 | 💗شهید؛ شفیعی است که در آخرت به درد آدم میخورد 🔻رهبرانقلاب: همین الان هم کسانی که در دنیا هستند، بعضی‌ها که با شهدا اُنس بیشتری دارند، در زندگی متوسّل به شهدا میشوند و شهدا جواب میدهند. 🔹در این شرحِ­‌حال­هایی که ما میخوانیم از خانواده‌ی شهدا، ازاین­‌قبیل زیاد هست که همسر شهید، پدر شهید، مادر شهید دچار یک مشکلی میشوند، به شهید متوسّل میشوند؛ میگویند «تو که دستت باز است، تو که میتوانی، کمکمان کن»، و او کمک میکند. در برزخ هم همین‌جور است. 🔹شماها میروید دیگر؛ شماها هم که ماندنی نیستید؛ من و شما همه رفتنی هستیم؛ ما هم همین عالم برزخ را، همین دالان را، همین وادی را در پیش داریم، به آنجا خواهیم رسید. 🔺وقتی‌که رفتید، آنجا گرفتاری‌ها زیاد است؛ اگر انسان آنجا بتواند شفیعی داشته باشد که این به درد آدم بخورد، خیلی قیمت دارد. این شهید، شفیع شماها است. ۹۶/۰۳/۲۸ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊🌺 🌸یک خانمی که خیلی هم در مسیر شهدا نبوده در گیر مشکلات بسیار زیادی در زندگی بود و زندگیش رو به نابودی و از هم پاشیدگی بوده و در نا امیدی تمام هیچ راه حلی برای مشکلاتش پیدا نمیکرد در روز تشییع پیکر شهید مدافع حرم با دلی شکسته و نا امید از همه جا رو به عکس شهید نموده و چنین گفته: 🌸ای شهید سجاد عفتی اگر شما واقعا شهید راه خدا و امام حسین هستید از خدا بخواهید زندگی من حل شود من هم به شما قول میدهم اگر مشکلات زندگیم با توسل به شما حل شود مسیر زندگیم را تغییر میدهم و با چادری می شوم. 🌸راوی این توسل به شهید قسم می خورد که به فاصله چند روز، معجزه وار تمامی مشکلات این خانم و خانواده اش حل شده و ایشان طبق قولی که به شهید داده کاملا با حجاب شده و مسیر زندگیش به سمت شهدا تغییر کرده است... معجزه این شهید بزرگوار را خیلی ها عیننا مشاهده نمودند. و حالا این خانم محجبه هر چند وقت یکبار برای تشکر و عرض ادب با گل و گلاب به زیارت این شهید بزرگوار می رود...👌🌹 ۲۹آذر۹۴ روح مطهرش باشهدای کربلا محشور باد باذکرصلوات برمحمدوآل محمد... الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ. ❣ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔅 ✍ تار و تور و تیر خدا✨✋🏻 👤حاج‌اسماعیل دولابی می‌گفت: خدا یک تار، یک تور و یک تیر دارد. با تار، تیر و تور خودش، آدم‌ها را جذب می‌کند. مجذوب خودش می‌کند. 🔹، است. نغمه‌های آسمانی است. خیلی‌ها را از طریق قرآن جذب خودش می‌کند. 🔸خیلی‌ها را با خودش جذب می‌کند. مثل مراسم و مراسم ماه رمضان و شب قدر. 🔹 خدا همان بارهای است. غالب آدم‌ها را از این طریق مجذوب خودش می‌کند. اولیای خدا برای این مشکلات لحظه‌شماری می‌کردند. 🔸شیخ بهایی می‌گوید: شد دلم آسوده چون تیرم زدی ای سرت گردم چرا دیرم زدی. 🔹اگر کسی به گرفتاری‌ها چنین نگاهی داشته باشد، دیگر جای ناامیدی برایش باقی نمی‌ماند. این گرفتاری‌ها باید زمینه امید ما را فراهم کند. 🔸گرفتاری‌ها باید زمینه ما را فراهم کند ولی چون ما با شیوه تربیتی خدا آشنا نیستیم، تا مصیبتی می‌رسد، ناراحت می‌شویم. این شیوه خداست. ❱ 🖇🌿 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊🌺 🌸یک خانمی که خیلی هم در مسیر شهدا نبوده در گیر مشکلات بسیار زیادی در زندگی بود و زندگیش رو به نابودی و از هم پاشیدگی بوده و در نا امیدی تمام هیچ راه حلی برای مشکلاتش پیدا نمیکرد در روز پیکر شهید مدافع حرم با دلی شکسته و نا امید از همه جا رو به عکس شهید نموده و چنین گفته: 🌸ای شهید سجاد عفتی اگر شما واقعا شهید راه خدا و امام حسین هستید از خدا بخواهید زندگی من حل شود من هم به شما قول میدهم اگر مشکلات زندگیم با به شما حل شود مسیر زندگیم را تغییر میدهم و با می شوم. 🌸راوی این توسل به شهید قسم می خورد که به فاصله چند روز ،معجزه وار تمامی مشکلات این خانم و خانواده اش حل شده و ایشان طبق قولی که به شهید داده کاملا با حجاب شده و مسیر زندگیش به سمت شهدا تغییر کرده است... معجزه این شهید بزرگوار را خیلی ها عیننا مشاهده نمودند. و حالا این خانم هر چند وقت یکبار برای تشکر و عرض ادب با گل و گلاب به زیارت این شهید بزرگوار می رود... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh