eitaa logo
تماشاگه راز
279 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️❤️ ندا رسید به عاشق ز عالم رازش که عشق هست بُراق خدای ، می‌تازش تبارک الله در خاکیان چه باد افتاد چو آب لطف بجوشید ز آتش نازش گرفت شکل کبوتر ز ماه تا ماهی ز عشق آنک درآید به چنگل بازش گرفت چهره عشاق رنگ و سکه زر ز عشق زرگر ما و ز لذت گازش در آن هوا که هوا و هوس از او خیزد چه دید مرغ دل از ما ز چیست پرواز مگو که غیرت هر لحظه دست می‌خاید که شرم دار ز یار و ز عشق طنازش https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 عشق امری است که از جنس درد است؛ منتها دردی محرک، نه دردی فلج کننده. دردی است که عطش‌زاست و آدمی را می‌دواند، نه این‌که از پا بیندازد و او را بدل به یک موجود کاهل، تنبل و بیکار کند. هر دردی، از جمله دردِ عشق ، بیداری می‌آورد. مولوی می‌گوید: هرکه او بیدارتر پر دردتر هرکه او آگاه‌تر رخ زردتر درد بیداری می‌آورد و خواب را از چشمان می‌رباید. دردِ عشق بیداری‌یی به آدمی می‌بخشد که آدمی را از غفلت، خفتن و ناآگاهی باز می‌دارد. در روایت آمده است که: «النّاسُ نیامُ إذا مَاتُوا انتَبَهُوا»؛ مردم در خوابند، وقتی که مردند بیدار می‌شوند. اما عده‌یی قبل از مرگ می‌میرند؛ قبل از این‌که به مرگ طبیعی بمیرند، بیدار می‌شوند و این بیدار شدن در اثر دردی است. یکی از دردهایی که آدم را از خواب بیدار می‌کند، عاشقی است که دردی بسیار نادر هم هست. جالب است که عطار می‌گوید: قدسیان را عشق هست و درد نیست او می‌گوید آن‌ها هم اهل دوست داشتن هستند، ولی دردمند نیستند. این دردمندی چیزی است که خاصیت انسان بودن است. حافظ می‌گوید: ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم آدمی اصلا با داغ و درد زاییده شده است، منتها این درد فقط در بعضی به مرحله‌ی خودآگاهی می‌رسد. 🌹 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️❤️ عشق یک واژه نیست؛ یک معناست نردبانی به عالم بالاست مرگ، با زندگی، گره چون خورد عشق، در عمقِ آینه پیداست هنرِ مُردن است آیا عشق که چنین جادُوانه و زیباست؟ مُردن و باز زیستن در مرگ راستی را که حالتی والاست! عشق، آغاز می‌شود با تن به کجا می رسد؟ خدا داناست! شعر و صدایِ استاد محمدرضا شفیعی کدکنی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل در گرهِ زلف تو بستیم دگربار وز هر دو جهان مهر گسستیم دگربار جام دو جهان پُر ز میِ عشق تو دیدیم خوردیم مِی و جام شکستیم دگربار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...سوختم، طاقت این رنج ندارم. حضرت می‌فرماید که: من تو را جهت همین می‌دارم. می‌گوید: یا رب آخر سوختم. ازین بنده چه می‌خواهی؟ فرمود: همین‌که می‌سوزی! همان حدیث شکستن جوهر است که معشوقه گفت: جهت آنکه تا تو بگویی چرا شکستی! و حکمت درین‌ زاری آن است که دریای رحمت می‌باید که به‌جوش آید. سبب، زاری توست. تا ابر غم تو بر نیاید، دریای رحم نمی‌جوشد.‌... مقالات شمس https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد . امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم . آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم. اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است. اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم. امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند. پس از این گفته امیر دستور داد سر ان مرد را بزنند از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو زجو بهر دنیا نقد ایمان می دهی گوهری دارب و ارزان می دهی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب در آفاق تاریک مغرب خیمه‌اش را شتابان برافراشت آسمان‌ها همه قیرگون بود برف در تیرگی دانه می‌کاشت من هراسان در آن راه باریک با غریو درختان تنها می‌دویدم چو مرغان وحشی برسر بوته‌ها و گون‌ها گاهی آهنگ پای سواری می‌رسید از افق‌های خاموش بادی آشفته می‌آمد از دور تا مگر گیرد او را در آغوش من زمانی نمی‌ماندم از راه گویی از چابکی می‌پریدم بوته‌ها، سایه‌ها، کوه‌ساران می‌دویدند و من می‌دویدم در دل تیرگی کلبه‌ای بود دود آن رفته بر آسمان‌ها پای تنها چراغی که می‌سوخت در دلش رازگویان شبان‌ها لختی از شیشه دیدم درون را خواستم حلقه بر در بکوبم ناگهان تک‌چراغی که می‌سوخت مرد و تاریک‌تر شد غروبم لحظه‌ای ایستادم به‌تردید گفتم این خانه‌ی مردگان است گویی آن‌دم کسی در دلم گفت: «فکر شب کن که ره بی‌کران است» در زدم، در گشودند و ناگاه دشنه‌ای در سیاهی درخشید شیون ناشناسی که جان داد کلبه را وحشتی تازه بخشید کورمالان قدم پس نهادم چشم من با سیاهی نمی‌ساخت تا به ‌خود آمدم ضربتی چند در دل کلبه از پایم انداخت خود ندانم کی از خواب جستم لیک دانم که صبحی سیه بود درکنارم سری نوبریده غرق خون بود و چشمش به ره بود تهران، ٢۵ آبان‌ماه ١٣٣١ ( . برگزیده‌ی اشعار ۱۳۲۶-‎۱۳۴۱. «چشم‌ها و دست‌ها». تهران: سازمان کتاب‌های جیبی، ١٣۴۶، چ ٢، صص ۴٣-۴۵) https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 ✨✨ دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم..؟! هوشنگ ابتهاج https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت نه کسی نعوذ بالله که در او صفا نباشد حضرت سعدی🍃 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه نه که از پای خمت یک‌سر به حوض کوثر اندازیم حضرت حافظ💐 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  مرا به گردش صد قصه می برد چشمت... حسین منزوی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
خدای من !❤️ چه شوق آفرین است یادواره های الهام بخش تو در دلها و چه شیرین است ... گام نهادن به سوی تو به مدد الهام ،در راه های غیبی ناپیدا ... چه خوشگوار است مزه ی عشق تو و چه گواراست،نوشانوشِ همجواریِ قربِ تو... خدایا !ما را درشمار بندگان شایسته و فرمانبرداران راستین ات قرار ده🙏 ی سجادیه https://eitaa.com/TAMASHAGAH
دیدار تو‌را نشئه‌ٔ خاصی‌ست که در بزم من باده ننوشیدم و پیش از همه مستم https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه دعات گویم ای گل! تویی آن دعای خورشید که مستجاب گشتی شده اتّحادِ معشوق به عاشق از تو، رمزی نگهی به خویشتن کن که خود آفتاب گشتی! سلام همدلانِ نیکو سرشت ِبیدار دلِ تماشاگه جان روز و روزگارتان به مهرِحق برقرار دلتون سرشار عشق و سبزینگی💐✋ https://eitaa.com/TAMASHAGAH