eitaa logo
تماشاگه راز
281 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ روزی خواهد آمد که عشق بر فراز درختان اساطیری پرواز سیمرغ می‌کند و فریاد ترانه‌ای به وسعت بهار سر می‌دهد روزی که تا شکوفایی گل سرخ فاصله‌ای نیست و پرنده ، به شوق تماشای دشت سر از پا نمی‌شناسد. روزی که شفق سرشار از از عطر نسیم زلفان توست. و لاله‌ها رنگ لبان تو را وام می‌گیرند. روزی که سیب ، چون گونه‌های تو مست رسیدن می‌شود... احمد الماسی پیشواز شعری از شاملو https://eitaa.com/TAMASHAGAH
اِلیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الَعَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُه "کلمات پاکیزه بسوی او صعود می کنند و این عمل صالح است که آنها را عروج می بخشد! سوره فاطر_ آیه ۱۰ کلمات پاکیزه همان اذکاری است که می گویی، و هر" ذکری "را "عملی" است متناسب با آن،جز این باشد ذکرت از زبان فراتر نرفته است! عملِ ذکر "بسم الله الرحمن الرحیم" بخشنده و مهربان بودن است. عملِ ذکر "فتاح"، گره گشایی از کار خلق خداست. عملِ ذکر "رزاق"، رزق رسانی به دیگران است. عملِ ذکر "لا اله الا الله"، یگانه گویی، یگانه اندیشی و یگانه بینی است. عملِ ذکر "الله اکبر"، توجه از غیر بریدن و روی سوی آن ناشناختنیِ لایتناهی داشتن است. تو با" ذکرِ بی عمل "به جایی نخواهی رسید ذکرت را در دیگ عمل بجوشان. بگذار "ذکر" چنان در تو جاری شود تا تمام وجودت تجلّی آن ذکر گردد چه خداوند، اسماءش را برای بندگانش گذاشته است. آنها را واژه مپندار،که زنده اند و از بالاترین ارتعاشات باطنی برخوردارند همراه با ذکرت،به مفاهیم خیرشان عمل کن. عمل به اذکار، تقدیم برکات شان است به دیگران و اینگونه است که تو خود بیش از پیش از آنها پُر خواهی شد این یک قاعدهء اصیل باطنی است. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🦋 پروانه صفتانِ جانبازِ عالم عشق که کمند جذبه الوهیت در گردن دل ایشان در عهد الست افتاده است، امروز چندان به پر و بالِ درد طلب گِرد سرادقات جمالِ شمع جلال پرواز کنند که یک شعله از شعله های آن شمع او را در کنار وصال کشد که: ((تا چند به پر و بالِ پروانگی،گرد ما گردی؟ بیا این پر و بال در میدان درباز، تا پر و بالی از شعله انوار خویش تو را کرامت کنیم)) ای دل این ره به قیل و قالت ندهند جز بر در نیستی وصالت ندهند و آنگاه در آن هوا که مرغانِ وی اند تا با بال و پری، پر و بالت ندهند! تا اکنون که به بال خویش می پریدی، دیوانه ای بودی اکنون که به بال و پر ما می پری، یکدانه ای یگانه شدی اکنون از مایی نه ای بیگانه، بل که همه مایی از میان برگیر بهانه، هم درّی هم دردانه هم جانی و هم جانانه مرصاد العباد شیخ نجم الدین رازی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
چوبی که فنا نگردد از خود ممکن نبود که عود گردد هرگه که وجود تو عدم گشت حالی عدمت وجود گردد نیشابوری https://eitaa.com/TAMASHAGAH
آدم چون در جمال حوا نگریست پرتو جمال حق دید بر مشاهده حوا ظاهر شده که: "کل جمیل من جمال الله" ذوق آن جمال بازیافت.گفت : ای گل! تو به روی دلربایی مانی وی می ، تو ز یار من به جایی مانی وی بخت ستیزه کار، هر دم با من بیگانه تری ، به آشنایی مانی ! الاسرار https://eitaa.com/TAMASHAGAH
سیمرغ کوه قاف رسیدن گرفت باز مرغ دلم ز سینه پریدن گرفت باز چشمی که غرقه بود به خون در شب فراق آن چشم روی صبح به دیدن گرفت باز جان https://eitaa.com/TAMASHAGAH
... بر تو سلام! آهای! با تو‌ام، دریچهٔ بیدار! از کوچهٔ همیشه‌ترین هرگز و هنوز، آهای! ... با تو ... می‌شنوی؟ باز هم سلام! وقتی هوا به رنگ‌ِ فنا، تیره تنگنا شد، برخیز باز هم جامه‌های‌ِ گل‌آلود و چرکْمرده‌مان را در جویبار‌ِ ستاره‌های‌ِ آفتابی و آبی، از غلظت‌ِ شبهای‌ِ بلند و شبانه‌های‌ِ باورنکردنی پاکیزه بشوئیم و پهن کنیم روی‌ِ درخت‌ِ زنده‌ترین یاد و زیباترین فریاد. بی شک نسیم‌ِ کوهساران‌ِ خورشید، خواهد وزید و دستمال‌ِ آبی‌ِ شب، وقتی پُر از گلابی شد، حتّی در تراکم‌ِ تاریک‌تر از خواب‌ِ مخملها، گلهای‌ِ دور و نزدیک‌ِ آسمان‌ها و زمین برای هم چشمکهای‌ِ روشن و بوسه‌های‌ِ گلابتونی پرواز خواهند داد. تهران __ مرداد (گویا) ۱۳۵۷ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
وقتی از بودا ‌پرسیدند بزرگ‌ترین اشتباهی که در زندگی مرتکب می شویم چیست؟ گفت : بزرگ‌ترین اشتباه این است که فکر کنید زمان دارید ... ! https://eitaa.com/TAMASHAGAH
پیر من و مراد من درد من و دوای من فاش بگویم این سخن شمس من و خدای من از تو به حق رسیده‌ام ای حق حق گزار من شکر تو را ستاده‌ام شمس من و خدای من مات شدم ز عشق تو زآنکه شه دو عالمی تا تو مرا نظر کنی شمس من و خدای من محو شوم به پیش تو تا که اثر نماندم شرط ادب چنین بود شمس من و خدای من کعبه من کنشت تو دوزخ من بهشت تو مونس روزگار من شمس من و خدای من برق اگرهزار سال چرخ زندبه شرق و غرب از تو نشان کی آورد شمس من و خدای من جان https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه پديده هاى هستی،كلاس درس است "فاعتبروا يا أولي الأبصار" https://eitaa.com/TAMASHAGAH
در آن مباش که علم و حکمت بسیار خوانی و خود را و حکیم نهی در بند آن مباش که طاعت و بسیار کنی و خود را و زاهد نام کنی که.... این ها همه بلا و سخت است. از علم و به قدر ضرورت کن و آنچه نافع است، به دست آر و از و عبادت به قدر بسنده کن و آنچه واجب است به جای آر و در آن باش که بعد از خدای، طهارت نفس حاصل کنی و بی آزار و راحت رسان باشی که ... نجات آدمی در این است. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
برکناری شو ز هر نقشی که آن آید پدید تا تو را نقاش مطلق زان میان آید پدید بگذراز نقش دو عالم خواه نیک و خواه بد تا ز بی نقشیت نقشی جاودان آید پدید تو زچشم خویش پنهانی اگر پیدا شوی در میان جان تو گنجی نهان آید پدید تو طلسم گنج جانی گر طلسمت بشکنی ز اژدها هرگز نترسی گنج جان آید پدید عطار🌿 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
⭐️ نور سوی نور دَوَد... در نور گریز که نور زیر خاک نرود... از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیر https://eitaa.com/TAMASHAGAH
⭐️ خلوت بالاترین مقام است و آن منزلی است که انسان آبادش می سازد و به ذات خویش پرش می کند به طوری که با وی در آن غیری نمیگنجد بدان ! هرکس در خلوتش در نفس خویش با موجودی از موجودات حدیث نفس کند در خلوت نیست فردی به صاحب خلوتی گفت: در خلوتت نزد پروردگارت مرا یاد کن گفت: اگر تورا یاد کنم دیگر با او در خلوت نیستم از اینجا بیان الهی دانسته می شود که فرمود سبحانه و تعالی: " انا جلیس من ذکرنی" " من همنشین کسی هستم که یادم می کند " شیخ ابن عربی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت زان میان پروانه را در اضطراب انداختی گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما سایه دولت بر این کنج خراب انداختی پرده از رخ برفکندی یک نظر در جلوه گاه و از حیا حور و پری را در حجاب انداختی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
عاشقِ مبتدی كه دنيا حجابش آمد هنوز پخته نبود، عشق ازلی را چون آوردند در ميان جان و دل پنهان بود چون كه در اين جهان محبوب آمد راه با سرّ عشق برد و عشق، خود او را شيفته و مدهوش می داشت " این است خاصیت عشق " https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست گوش کن این صدای دل یک بلبل مست در تمنای گلی است که به او می‌گوید تا ابد لحظه به لحظه دل من با همه مستی و شیدایی و عشق همه تقدیم تو باد🌹 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃🌼 این باد بهار بوستانست یا بوی وصال دوستانست دل می‌برد این خط نگارین گویی خط روی دلستانست گوشم همه روز از انتظارت بر راه و نظر بر آستانست ور بانگ مؤذنی بر‌آید گویم که درای کاروانست با قوت بازوان عشقت سرپنجه صبر ناتوانست حضرت سعدى 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 درود و سلام جانان همراه روزتان تپنده از عشق و بركات خالق زيبايي ها ...✋💐 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شيخ ابوالحسن خرقانى روزى به اصحاب خود گفت كه چه بهتر بود؟ گفتند: شيخا هم تو بگوى. گفت: دلى كه در وى همه يادكرد او بود دارم دلكى كه با هر انديشه كه داشت جز ياد تو بر صفحۀ خاطر ننگاشت ياد تو چنان فرو گرفتش كه در او گنجايى هيچ چيز ديگر نگذاشت شیخ عبدالرحمن جامی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
⭐️ آنچه قبل از دیدار بین عاشق و معشوق اتفاق می‌افتد با آنچه هنگام یا لحظهٔ دیدار اتفاق می‌افتد متفاوت است. مولانا دقیقاً به این نکتهٔ بسیار مهم، ظریف و روانشناختی اشاره می‌کند و می‌گوید که آنچه در لحظهٔ دیدار عاشق و معشوق و در جریان یک عشق حقیقی رخ می‌دهد فارغ از رنگ و بو است. به عبارت ساده‌تر چنین عشقی فارغ از ظواهر دنیوی مثل زیبایی، مقام، ثروت و... است زیرا این موارد جز فرعیّات و ظواهر چیز دیگری نیستند. در واقع این اتصال جانی است که رخ می‌دهد و هر یک در دیگری غرق می‌شود. وحدت عاشق و معشوق در همان لحظه است که اتفاق می‌افتد. گفت مرا: مِهر تو کو رنگ تو کو فرّ تو کو رنگ کجا مانَد و بو ساعت دیدار مرا https://eitaa.com/TAMASHAGAH
من و تو کردن او با حق🍃 گستاخی و صمیمیّت او با خدای سبب شده است که در درون او لحظه هایی بگذرد که در ادبیات عرفانی جهان همتا ندارد: ۱) شبی نماز می کرد. آوازی شنید که «هان! بولحسنو! خواهی که آنچه از تو می دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟» شیخ گفت: ای بار خدایا! خواهی تا آنچه از رحمت تو می دانم و از کرمِ تو می بینم با خلق بگویم تا هیچ کَست سجود نکند؟ آوازی شنید که: نه از تو و نه از من! ۲) گفت: من از آنجا آمده ام. با آنجا دانم شادن. من به دلیل و خبر تو را نپرسم. از حق ندا آمد که «ما بعد از مصطفی ص جبرئیل را به کس نفرستادیم.» گفتم: «تو را بجز جبرئيل خلق است. وَحی القلوب همیشه با من است. ۳) گفت: خدای تعالی دری به من بازگشاد که «من همه خلقِ آسمان و زمین را از گناه عفو کنم إلّا كسی را که دعویِ دوستیِ من کرده بود.» گفتم: « اگر از آن جانب عفو نیست ازین جانب نیز پشیمانی پدید نیست! بکوب تا بکوبیم که ما بدانچه گفته ایم پشیمان نیستیم!» ۴) گفت روی به خدای باز کردم. گفتم: إلاهی، روزِ قیامت داوریِ همه خلق بگسلد آن داوری که میانِ من و توست نگسلد. ۵) و گفت: سه چیز از آنِ من به دستِ خلق مکن: که من جان از تو ها گرفته ام به ملک الموت ندهم. و به روز و به شب با من تویی،کرام الكاتبين در میان چه باید؟ و سؤالِ منکر نخواهم. اگر از نورِ یقینِ تو به ایشان ها دارم تا به تو ایمان نیارند دست باز نگیرم. ۶) گفت: خداوندا، من در دنیا چندان که توانم از کرم تو لاف خواهم زد، فردا هر چه خواهی با من بکن. ۷) روز قیامت خصمِ خلق، خلق است، خصمِ ما خداوند است.چون خصم او بوَد داوری هرگز منقطع نشود. او ما را سخت گرفته است ما او را سخت تر. ۸) گفتم مرا به بهشت امید مده و به دوزخ بیم مکن که این هردو سرای دیگران راست و مرا تویی. ۹) و گفت: گاه گاه گریم از بسياریِ جهد و اندوه و غم که به من رسد از برای این لقمه زقّوم. روی به خدای باز کنم گویم: إلاهی،من از آن که تو فرموده ای این لقمه زقّوم می خورم. اگر می خواهی تا به تو بگذارم. ۱۰) و گفت: حق گفت «بنده من، همه چیز به تو دهم إلّا خداوندی.» گفتم: « خداوندی نیز به بوالحسن دهی هم نخواهد. و این دادن و دهم از میان برگیر که این بیکارگان گویند.» ۱۱) نقل است که گفت: گاهی بهشتِ آراسته پیش بوالحسن آورد. بوالحسن رو به حق ها کند « این را مشتری نیم، مرا تومی بایی!» نویسندگان مقاماتِ ابو الحسن يادآور شده اند که او وقتی درین لحظه های روحانی خویش بود، و با خدا «من» و «تو» می کرد، گاهی جواب می داد، بی آنکه کسی آنجا حاضر باشد: و ازو می آید که کسی نبود با او نشسته و می گفت: «تو مرا چیزی گفتی که درین جهان نیاید.من تو را جوابی گفتم که در هر دو جهان نیاید.» و چنین بسیار بودی و جوابی می دادی و کسی ظاهر نبودی.او عقیده داشته است که نمی توان هم «من» را دید و هم حق را. 📗 نوشته بر دریا از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی_ صفحه ۴۴،۴۵ ،۴۶ ✍ محمد رضا شفیعی کدکنی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
‍ پسر بچه‌ای پرنده‌ی زيبايی داشت و به آن پرنده بسيار دلبسته بود. حتی شب‌ها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش می‌گذاشت و می‌خوابيد. اطرافيانش كه از اين همه وابستگی او به پرنده باخبر بودند، از پسرک حسابی كار می‌كشيدند و سوء استفاده می‌کردند. هر وقت پسرک از كار خسته می شد و نمی‌خواست كاری را انجام دهد، او را تهديد می‌كردند كه اگر مطابق میل آنان نباشد پرنده‌اش را از قفس آزاد خواهند كرد، و پسرک با التماس می‌گفت: نه، كاری به پرنده‌ام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام می‌دهم. تا اينكه يک روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد، و او با سختی و كسالت گفت: خسته‌ام و خوابم مياد. برادرش گفت: الان پرنده‌ات را از قفس رها می‌كنم، كه پسرک آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت... حالا برو بذار راحت بخوابم. با آزادی او خودم هم آزاد شدم. اين حكايت همه ما است. تنها فرق ما، در نوع پرنده‌ای است كه به آن دلبسته‌ايم؛ پرنده بسياری پول‌شان بعضی قدرت‌شان برخی موقعيت‌شان پاره‌ای زيبایی و جمال‌شان برخی عشق‌شان و ..... است خلاصه اینکه، نفس، هر كس را به چيزی بسته‌ و وابسته کرده‌ است. و ترس از رها شدن از آنها سبب شده تا ديگران و گاهی خودمان از خودمان بیگاری بکشیم. پرنده‌ات را آزاد کن... ترک لذت‌ها و شهوت‌ها سخاست هر که در شهوت فرو شد برنخاست 📗مثنوی معنوی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
با تو برهنه خوشترم جامه تن برون کنم تا که کنار لطف تو جان مرا قبا بود ذوق تو زاهدی برد جام تو عارفی کشد وصف تو عالمی کند ذات تو مر مرا بود ✨✨✨ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
گر تو گرفتارم کنی من با گرفتاری خوشم ...! ✨✨✨✨ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
دل بر سر تو بدل نجوید هرگز جز وصل تو هیچ گل نبوید هرگز صحرای دلم عشق تو شورستان کرد تا مهر کسی دگر نروید هرگز ✨✨✨ https://eitaa.com/TAMASHAGAH