eitaa logo
تماشاگه راز
278 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
و گاه‌ در‌ رگِ‌ یک‌ حرف‌ خیمه‌ باید‌ زد.. سهراب‌_سپهری @TAMASHAGAH
سلام به آنها که تمام نمی شوند...🌱✋
لیلی ات از صبر تو مجنون شود @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنهایی که عمیق عشق می‌ورزند؛هیچگاه پیر نمی‌شوند. ممکن است بر اثر کهولت سن از دنیا بروند؛ اما جوان می‌میرند... @TAMASHAGAH
دارایِ جهان نصرتِ دین خسروِ کامل یَحییِ بنِ مُظَفَّر مَلِکِ عالمِ عادل ای درگهِ اسلام پناهِ تو گشاده بر رویِ زمین روزنهٔ جان و دَرِ دل تعظیمِ تو بر جان و خِرَد واجب و لازم اِنعام تو بر کون و مکان فایض و شامل روزِ ازل از کِلکِ تو یک قطره سیاهی بر رویِ مَه افتاد که شد حلِّ مسائل خورشید چو آن خالِ سیَه دید، به دل گفت ای کاج که من بودَمی آن هندویِ مقبل شاها فلک از بزمِ تو در رقص و سَماع است دستِ طَرَب از دامنِ این زمزمه مَگسِل مِی نوش و جهان بخش که از زلفِ کمندت شد گردنِ بدخواه گرفتار سَلاسِل دورِ فلکی یکسَره بر مِنْهَجِ عدل است خوش باش که ظالم نَبَرد راه به منزل قلمِ شاه جهان مقسِمِ رزق است از بهرِ معیشت مَکُن اندیشهٔ باطل @TAMASHAGAH
آه از جفای چرخ که دردِ فراقِ دوست روزی هزار بار به جان آورد مرا خود می روم به غربت و بر بخت بی گناه تشنیع می زنم که کجا می برد مرا گر دوست را ز دست دهم لاجرم سزاست ایّام اگر به پای جفا بسپرد مرا تو را بی‌کس یافتم.همه‌ی یاران رفتند به سوی مطلوبانِ خودتنهات، رها کردند . من یار بی‌یارانم. /تصحیح محمد‌علی موحد @TAMASHAGAH
آن‌که شد هم بی‌خبر هم بی‌اثر از میان جمله او دارد خبر تا نگردی بی‌خبر از جسم و جان کی خبر یابی ز جانان یک زمان 📖 @TAMASHAGAH
دریغا ! اگر عشق خالق نداری ،باری عشق مخلوق مهیا کن ،تا قدر این کلمات تو را حاصل شود. القضات همدانی تمهیدات @TAMASHAGAH
تُهیدَست، تشویشِ نانی خورَد جهانبان، به قَدرِ جهانی خورَد اگر سَرفَرازی، به کیوان بَر است وگر تنگدستی به زندان دَر است چو خِیلِ اَجَل، بر سَرِ هر دو تاخت نمی شایَد از یکدِگرشان شناخت «سعدی» @TAMASHAGAH
اینجا کسیست پنهان ، خود را مگیر تنها بس تیز گوش دارد ، مگشا به بد زبان را بر چشمه ضمیرت ، کرد آن پری وُثاقی هر صورت خیالت ، از وی شده ست پیدا 🍁🍁🍁 📘در این جهان و در وجودت کسی پنهان شده خیال نکن که تنها هستی ..او گوشی بسیار تیز و شنوا دارد مراقب زبان و گفتارت باش ... آن فرشته بر دریچه ضمیر تو جایگاهی دارد و تمام نیت ها و مکنونات قلبی و درونی تو بر او آشکار است... @TAMASHAGAH
شاهیست که تو هرچه بپوشی داند بی‌کام و زبان گر بخروشی داند هر کس هوس سخن فروشی داند من بندهٔ آنم که خموشی داند @TAMASHAGAH
4_5895687326452945988.mp3
6.33M
🍂 ای قطره های باران با جوی ها بگویید کان رهرو غم آلود، زین رهگذر کجا رفت.. @TAMASHAGAH
از حادثهٔ جهان زاینده مترس وز هرچه رسد چو نیست پاینده مترس این یکدم عمر را غنیمت میدان از رفته میندیش وز آینده مترس «مولوی»رباعيات @TAMASHAGAH
🔹منت نهادن بر خدا یکی خری گم کرده بود. سه روز روزه داشت به نیّت آن که خر خود را بیابد. بعد از سه روز، خر را مرده یافت. رنجید و از سر رنجش روی به آسمان کرد و گفت که: «اگر عوض این سه روز که داشتم شش روز از رمضان نخورم پس من مرد نباشم! از من صرفه خواهی بردن؟» (فیه ما فیه: مولانا) این حکایت بیان حال کسانی است که طاعات و عبادات را چون کالایی برای فروش و رفع حوایج خویش به حق عرضه می کنند و بدان بر خدا منت می نهند و بر خلق فخر می فروشند و حال آنکه خداوند به دادن توفیق طاعت بر بندگان منت دارد. @TAMASHAGAH
تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده @TAMASHAGAH
اوّل به وفا میِ وصالم درداد چون مست شدم جام جفا را سرداد پر آب دو دیده و پر از آتش، دل خاک ره او شدم به بادم برداد 🍂🍁 @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست در اندرونِ منِ خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست از آن به دیرِ مغانم عزیز می‌دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دلِ ماست ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند فضایِ سینهٔ حافظ هنوز پر ز صداست @TAMASHAGAH
🍂 من را چه گشته است که بینمت تورا در  هر چهره ای که هست!؟... چشمم گرفته ای یا جهان با تو یکی شده است !؟؟؟ 🍁🍁 مَالِي أرَاكَ فِي كلّ الوُجُوه! أَغزَوتَ عَيني أم غَزتك الأمَاكِن؟ @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چنان موافق طبع منی و در دل من نشسته‌ای که گمان می‌برم در آغوشی @TAMASHAGAH
«آن دگر گفت: در کشتی بودم، گوهری چون آفتاب پیدا آمد در روی دریا. یکی نظر کردم در آن گوهر، خواست نور چشمم را ربودن، به دو دست دو چشم را گرفتم...و تماشاها و عجایب دریا می‌گفت. گفتم: تماشا می‌روی؟ تماشا می‌خواهی؟ بیا اندرون من تماشا کن.» «من بندهٔ آنم که خموشی داند» خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست به دست جز او می‌نسپارد دلم زانک طبیب غم این دل بیمارم اوست @TAMASHAGAH