همآهِ قلب خسته او غیر چاه نیست
مردی که همدم دل تنگش جز آه نیست
تاریک و تار و ابری و دلتنگ و بیقرار
یک آسمان که در بَرِ او قرص ماه نیست
کوهی که تکیهگاه زمین است از ازل
غیر از خدا برای غمش تکیهگاه نیست
مردی که جان پناه جهان است تا ابد
دیگر دلی برای جهانش پناه نیست💔
یک شب سپرد هستی خود را به قلب خاک
از آن به بعد همدم او غیر چاه نیست
#محدثه_نبی_حسینی
@abadiyesher
دوباره بارش زخم و هجوم داغی که
طلوع درد و مصیبت، از اتفاقی که
و سوز و اشک قلم با چه اشتیاقی که
حدیث شعلهی سوزندهی فراقی که
نسیم لطف وزید و علی"ع" تفضُّل کرد
قلم برای سرودن به یاد او گل کرد
سلام سوره ی کوثر سلام کوه وفا
سلام فخر ملائک سلام نور سما
سلام یاس پیمبر سلام بحر سخا
سلام شور عبادت سلام روح دعا
درون سینه و قلبم شبی قیامت شد
به نام بانوی گل ها دلم هدایت شد
به یاد فاطمه چشمان آسمان تر شد
فضای سینه پر از عطر یاس پرپر شد
هوای خاطر مولای ما مکدر شد
بدون همدم و یار و بدون یاور شد
تمام حرف دلم با غمش عجین گشته
به یاد غربت زهرا، علی حزین گشته
فضای شهر دل ما گرفته رنگ عزا
چگونه لب بگشایم چه رفته بر مولا؟
هزار رنج و مصیبت، هزار آه و جفا
میان کوچه ی غربت هجوم خصم بلا
تمام عالم و آدم غریق حیرت شد
چه شد به اُمِّ اَبیها چنین جسارت شد؟
میان شهر مدینه دگر مسلمان نیست؟
برای ظلم و عداوت غروب و پایان نیست؟
برای همسر زهرا رفیق دوران نیست؟
حبیب و همره و یاری شبیه سلمان نیست؟
نبود هیچ کسی تا که یاورش باشد؟
نگاهبان حریم کبوترش باشد؟
کجاست منتقمی تا که او قیام کند؟
بساط ظلم و جنایت شبی تمام کند
نسیم عدل علی را علَی الدّوام کند
به وقتِ صبح ظهورش دوصد سلام کند
نفیر ظلم و خباثت بس است مولاجان!
غبار مرگ و اهانت بس است مولاجان!
بیا ترنم باران! که بیقرار توایم
بیا امید بهاران! در انتظار توایم
بیا نسیم گلستان! که در کنار توایم
همیشه در همه ایام جان نثار توایم
تمام بستر قلبم پر از بهانهی توست
همیشه قبلهی دلها به سمت خانهی توست
هنوز هم که هنوز است زخم بر جگر است
غبار شبهه فراوان و شهر خستهتر است
دلم خوش است به تکجملهای که مختصر است
که انتهای شب خستگان سحر است
بیا و ساحل دل خالی از تلاطم کن
لب تمام زمین را پر از تبسم کن
#مجتبی_باقی
@abadiyesher
از شبنم اشک گونههامان تر بود
تشییع جنازۀ گلی پرپر بود
از منبر دستها که بالا میرفت
در صحن حسینیۀ دل، محشر بود
#علیرضا_قزوه
#شهید_گمنام
@abadiyesher
جانم به داغ باغ گل یاس خو گرفت
شعر از زلال روضهٔ مادر وضو گرفت
میخواست دفترم که بخواهد عنایتی
لرزید دست شعر، دل آرزو گرفت
با خون دل نوشت؛ سلامٌ علی البتول
بغض قلم شکست، صدا در گلو گرفت
بارید از سحاب زمان قطره قطره، سوز
آتش شراره زد به زمین، کو به کو گرفت
هی میدوید واژهٔ سردرگم خیال
با رهنمود اشک کمی سمت و سو گرفت
رو زد غزل به چادر آن آفتاب که
وقت غروب عمر خود از کوه رو گرفت
خاری کجا و دم زدم از یاس مصطفی
بخت بلند سینهٔ تسبیحگو گرفت
دریای لطف فاطمه اندازهای است که
بیآبروی دردبهدری آبرو گرفت
#فاطمیه
#ناهید_خلفیان
@abadiyesher
از داغ فاطمه دل من بی قرار شد
با کودکان کوچک خود داغدار شد
گفتم چگونه دفن کنم دختر تو را
دستان او ز قلب زمین آشکار شد
گفتم که صبر از غم او نیست در دلم
این غم به تار و پود دلم ماندگار شد
از او بپرس با تو عزیزم چه کرده اند؟
عمرم پس از خزان رخش بی بهار شد
یاست کبود گشت و به بازوی او ورم
پهلو شکست و صورت او لاله زار شد
آتش زدند خانه ی ما را حرامیان
میخ در آمد و دل زهرا مزار شد
#محمدجواد_جلالی
وقتیکه ماه از درد پشت در بهخود پیچید
خورشید باران شد بـرای همسرش، تا دید
با سایهای از ابــــرها پوشانده شد کوچه
از رعــد تند سیلی ای آنجا صدا پیچید
در جنگ با یک جنگـــــل پوشیده از زقّوم
گل برگهــــــای یاسِ تنها بر زمین پاشید
وقتی ستون آسمــــان از میخ در خم شد
یکباره چــــرخ کهکشان در راه خود لنگید
ای کاش شـرم از آیههای قدر او میکرد
آخر چــــــــرا در باز شد بر پاشنه چرخید
#یافاطمهاغیثینی
#اسماعیلعلیخانی
@abadiyesher
فرزند اگر یک غصّه حالش را گرفته
مادر همیشه زیرِ بالش را گرفته
شخصی که رازِ زندگی را خوب فهمید
از «فاطمیّه» رزقِ سالش را گرفته
#حسینعلی_زارعی
@abadiyesher
تا که از دشت علی لاله رخی تنها رفت
خانه ماتمکده شد تا ز برش زهرا رفت
محفل عشق علی حال که بی زهرا شد
کوه غم بود که با قلب علی تنها شد
زیر این بار گران قامت مولا خم شد
بعد زهرا و نبی یکه و بیهمدم شد
ای خدا رفت ز من آن گل بیهمتایم
تا ابد گوشهنشین از سفر زهرایم
تا تو بودی همه دم خانهی من روشن بود
با حضورت گل من خانه نگو گلشن بود
بعد کوچت دل من در عطش دیدارست
بی تو ای فاطمه جان کار علی دشوار است
#سیدعلی_خوشقامت
@abadiyesher
14.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔😭
کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزل مولا، در
@abadiyesher