eitaa logo
ادبخانه
1.5هزار دنبال‌کننده
449 عکس
124 ویدیو
46 فایل
🌍ادبخانه موسسه فرهنگی هنری ایلیا ترنج 🔶ادبخانه، دانشخانه مجازی ادبیات و آیین است. در این سرای دانش، بُن مایه های شعر وادبیات ، پژوهش های ادبی، آیینی و....را می توان یافت. 🔷آیدی مدیر (صادق خیری): @Sadeghkheyri
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فکرت
۵۵ 🍁‌🏴در عزای هشتم شوال و تخریب قبور مطهر بقیع دوباره، هشتمِ شوّال و داغِ صحنِ رضوانَت نمک، بر زخم هایِ سینه ی یکدانه ریحانَت دوباره، موجی از خونِ جگر در خاطرِ زینب هجومِ زخمِ تازه از غروبِ تیر بارانت دوباره کاروانی از پرِ پرواز زائر ها به دنبال نشانی از سرِ زلف ِ پریشانَت ببار ای آسمانِ بی قرارِ شهرِ پیغمبر چه شد؟ آن مرقدِ پرنورِ جنّت آفرینانَت بخوان با ذکر زین العابدین همواره مادر را نشان از صبح صادق داری ای جانم به قربانت درونِ سینه داری چشمه ی عرفانِ باقر را زلال آسمان ها می شود روزیِ مهمانت کنارِ تربتِ ام البنین سر می زند هر دم هزاران لاله ی عباسی از بغض دوچندانَت چراغی را که ایزد برفروزد شعله وَر باشد جهانی می شود روشن شبی از چلچراغانت نمایان کن به دست سبز خود باغِ بهارت را بپیچد در بقیع عطرِ گل یاس از گلستانت ✍مریم محبی نژاد @adabkhane🏴
هدایت شده از فکرت
1403.01.29 شعر پارسی در سپهر اندیشه سعدی.mp3
18.23M
🎧 گفتگوی علمی با موضوع شعر پارسی در سپهر اندیشه سعدی با حضور دکتر حسین محمدی مبارز 📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛ 📲وبگاه | فکرت | مدرسه فکرت
شرکت برای همه دوستداران سعدی آزاد است 💌 @adabkhane🦋
💌 ۵۶ به سمت جاده‌ی دلخواه می‌روم در خواب به بی‌نهایتِ ناگاه می‌روم در خواب شبیه کودکی‌ام، بادبادکی در دست دوان دوان به سوی ماه می‌روم در خواب گرفته خواب مرا چشم‌های آهویی به شوق او به کمینگاه می‌روم در خواب کجای شب به تو ایمان بیاورم ای عشق! برای یافتنت راه می‌روم در خواب مرا صدا زدی؛ اما صدا صدای تو نیست چقدر بی تو به بیراه می‌روم در خواب همیشه می‌‌پرم از خواب خود، نمی‌‌دانی چگونه در شب جانکاه می‌روم در خواب؟ چقدر ساده به من شب به خیر می‌گویی مرا ببین که به اکراه می‌روم در خواب ✍ @adabkhane
🦋 ۵۷ چند وقتی هست تنها همنشینم با خودم فارغ ازهفت آسمان من هشتمینم با خودم خلوتی خود خواسته با خود فراهم کرده ام منزویِ شاعرم، خلوت گزینم با خودم می روم تا دشت و دریا ، تا ستاره تا خدا می روم تا آسمان،پروین بچینم با خودم آه را می گیرم از چشم خودم با آستین هم خودم میگریم و هم آستینم با خودم دوست دارم میز و خودکار و خیال و ماه را در کنار شعرهایم بهترینم با خودم دور تا دور خودم آجر به آجر -سنگ سنگ میگذارم روی هم، دیوار چینم با خودم آه ای تنهایی ای دنیای خوب پر سکوت لب فروبستم چرا که نقطه چینم با خودم عاشقی دیوانه ام دیوانه تر ازهر چه هست شاعرم مجنون تر از لیلا،همینم با خودم دور باید بود از هرچه شلوغی هر چه هست هرکه دارد منطقی، من اینچنینم با خودم ✍زینب حسامی @adabkhane💌
۱۰۵ می سوزد و به عاشق خود رو نمی دهد راز عروج شمع، همین دل نبستگی ست (معاصر) @adabkhane
هدایت شده از فکرت
1403.01.29 شعر پارسی در سپهر اندیشه سعدی.mp3
18.23M
🎧 گفتگوی علمی با موضوع شعر پارسی در سپهر اندیشه سعدی با حضور دکتر حسین محمدی مبارز 🔸حقیقت شکر در کلام سعدی 0:21 تا 4:30 🔹تسبیح گفتن همه موجودات عالم از نبات و جماد 2:22 تا 4:08 🔸عشق آسمانی در کلام سعدی 4:38 تا 9:55 🔹تقسیمات عشق 5:09 تا 5:34 🔸عشق در کلام حافظ 7:02 تا 8:01 🔹عشق زمینی در کلام سعدی 9:55 تا 15:18 🔸مدارا در زندگی زناشویی در کلام سعدی 15:18 تا 21:44 🔹حکومت‌داری در کلام سعدی 24:08 تا 36:13 🔸ادبیات تعلیمی در کلام سعدی 38:53 تا 45:02 🔹پرچمداری تولید و افزایش امید، مأموریت سعدی 46:57 تا 53:44 📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛ 📲وبگاه | فکرت | مدرسه فکرت
هدایت شده از فکرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| سعدی؛ پرچمدار امید 💠 سعدی می‌خواهد فریاد بزند! من پرچمدار امید هستم. در زمان سعدی جامعه به یک وضعیت بدی رفته است و این باعث می‌شود که ترس و هراس جامعه را فرا بگیرد. اما سعدی می‌خواهد بگوید که زندگی باید کرد! دکتر حسین محمدی مبارز 📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛ 📲وبگاه | فکرت | مدرسه فکرت
..jpg
624.4K
📙سند ترتیب پادشاهان و پهلوانان در شاهنامه‌ @adabkhane📗
۹ 📘 نقشه درختی 📙ترتیب پادشاهان و پهلوانان در شاهنامه @adabkhane📗
هدایت شده از فکرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ✅ زندگی به عشق است 🔸در اندیشه سعدی پس از عشق آسمانی که آن را در مصرع عشق محمد است و آل محمد، به‌روشنی بیان کرده است، به عشق‌های زمینی که در راستای رسیدن به حقیقت توحیدی هست هم می‌رسیم. دکتر حسین محمدی مبارز 📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛ 📲وبگاه | فکرت | مدرسه فکرت
ایهام.pdf
613.8K
🟣گنجینه ایهام 🔴 ۴ 🔵 ۱ ✍پرفسور اصغر دادبه @adabkhane🟡
هدایت شده از فکرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| مُلک و سیاست الهی ▫️گاه در جامعه مطرح می‌شود که سعدی و بزرگان فقط به عشق پرداخته‌اند. خیر! حتی مسائل سیاست‌مداری و حکومت‌داری را هم سعدی به آنها می‌پردازد. حتی در حوزه تدبیر و دوراندیشی، داستان‌ها و شاهد مثال‌هایی برای حکومت‌داری می‌آورد. دکتر حسین محمدی مبارز 📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛ 📲وبگاه | فکرت | مدرسه فکرت
۵ ؟ در لغت به معنای تکرار کردن یا برگرداندن است؛ اما در اصطلاح ادبی، ترجیع بند به قالب شعری گفته می‌شود که از غزل‌های چندبیتی که هم‌وزن هستند تشکیل شده و برای اتصال این غزل‌‌واره‌ها به یکدیگر از یک بیت تکراری استفاده می‌نماید که به این بیت، اصطلاحاً بند ترجیع یا بندگران یا واسطه گفته می‌شود. این بند‌ها بیت‌هایی هستند که دارای وزن یکسان و قافیه متفاوت هستند و به هریک از غزل‌ها، خانه یا رشته گفته می‌شود. هر خانه از 5 تا 25 بیت (گاه کمتر یا بیشتر) تشکیل می‌شود. قدیمی‌ترین ترجیع بند از فرخی سیستانی است اما معروف‌ترین ترجیع‌بندها از هاتف اصفهانی و سعدی است. : ترجیع بند در مورد موضوعاتی همچون : عشق و عرفان و مدح و ستایش و یا وصف طبیعت سروده می‌شود که در هر سبکی متفاوت است. مانند: ۱- ترجیعات سبک خراسانی: مدح و ستایش و وصف طبیعت. ۲- ترجیعات سبک عراقی: دیدگاه‌های عاشقانه و عارفانه است. ۳- ترجیعات سبک هندی نیز عارفانه و طولانی هستند. ترجیع بند‌های موجود در اشعار بیدل دهلوی از نمونه‌های شاخص این نوع ترجیع بند‌هاست که نمونه‌ای از آن با مطلع : ما حریفانِ بزمِ اسراریم مستِ جامِ شهود دیداریم در 714 بیت سروده شده است.. ✍تهیه و تنظیم: سید محمدرضا شمس (ساقی) @adabkhane📙
نمونه‌ی ترجیع‌بند از هاتف اصفهانی : ای فدای تو هم دل و هم جان وی نثار رَهَت، هم‌ این و هم‌ آن دل فدای تو، چون تویی دلبر جان نثار تو، چون تویی جانان دل رهاندن ز دست تو مشکل جان فشاندن به پای تو آسان راه وصل تو ، راهِ پرآسیب درد عشقِ تو، دردِ بی‌درمان بندگانیم ؛ جان و دل بر کف چشم بر حُکْم و گوش بر فرمان گر سرِ صلح داری ، اینک دل ور سرِ جنگ داری، اینک جان دوش، از شورِ عشق و جَذْبه‌ی شوق هر طرف می‌شتافتم حیران آخِرِ کار ، شوقِ دیدارم سوی دیر مغان کشید عِنان چشمِ بَد دور ، خلوتی دیدم روشن از نورِ حق، نه از نِیران هر طرف دیدم آتشی؛ کان شب دید در طور ، موسِیِ عِمران پیری آنجا، به آتش افروزی به ادب، گِردِ پیر، مُغ‌ْبَچِگان همه سیمین‌عِذار و گل‌رخسار همه شیرین‌زبان و تنگ‌دهان عود و چنگ و نی و دف و بربط شمع و نقل و گل و مُل و ریحان ساقیِ ماه‌رویِ مُشکین‌موی مطربِ بذله‌گوی و خوش‌اَلْحان مُغ و مُغ‌زاده، مؤبَد و دَستور خدمتش را، تمام، بسته میان منِ شرمنده از مسلمانی شدم آن‌جا به گوشه‌ای پنهان پیر پرسید: کیست این؟ گفتند: عاشقی بی‌قرار و سرگردان گفت: جامی دهیدَشَ از میِ ناب گرچه ناخوانده باشد این مهمان ساقی، آتش‌پرستِ  آتش‌دست ریخت در ساغر آتشِ سوزان چون کشیدم نه عقل مانْد و نه هوش سوخت هم کفر از آن ‌و هم ایمان مست افتادم و در آن مستی به زبانی که شرحِ آن نَتْوان این سخن می‌شنیدم از اعضا همه حَتَّی الْوَریدِ و الشَّرْیان که یکی هست و هیچ نیست جز او وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو از تو ای دوست نَگْسَلَم پیوند ور به تیغم بُرند بند از بند الحق ارزان بوَد ز ما صد جان وز دهان تو نیم شِکَّرخَند ای پدر پند، کم دِه از عشقم که نخواهد شد اهلْ، این فرزند پندِ آنان دهند، خلق ای کاش که ز عشقِ تو می‌دهندم پند من رهِ کویِ عافیت دانم چه کنم؟ کاو فتاده‌ام به کمند در کلیسا به دلبری ترسا گفتم: ای جان به دام تو در بند ای که دارد به تارٍ زُنّارت هر سرِ مویِ من جُدا، پیوند ره به وحدت نیافتن تا کی؟ ننگ تَثلیث بر یکی تا چند؟ نامِ حَقِّ یِگانه ، چون شاید که اَب و اِبْن و روحِ قُدْس نَهَند؟ لبِ شیرین گشود و با من گفت وز شِکرخند، ریخت از لب قند که گر از سِرِّ وحدت آگاهی تهمت کافری به ما مَپسند در سه آیینه ، شاهدِ اَزَلی پرتو از رویِ تابناک افگند سه ، نگردد بَریشَم، ار او را پَرنیان خوانی و حریر و پَرَند ما درین گفت‌‌و‌گو، که از یک سو شد ز ناقوس ، این ترانه بلند که یکی هست و هیچ نیست جز او وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو دوش رفتم به کویِ باده‌فروش ز آتشِ عشق، دل به جوش و خروش مجلسی نَغز دیدم و روشن میرِ آن بزم، پیر باده‌فروش چاکران، ایستاده صف در صف باده‌خواران نشسته دوش‌ به‌ دوش پیر، در صدر و مِی‌کِشان گِردَش پاره‌ای مست و پاره‌ای مدهوش سینه بی‌کینه و درون صافی دل پُر از گفت‌وگو و لبْ خاموش همه را ، از عنایتِ ازلی چشمِ حق‌بین و گوشِ رازنیوش سخنِ این به آن هَنیئاً لَک پاسخِ آن به این که بادَت نوش گوش بر چنگ و چشم بر ساغر آرزویِ دو کَون در آغوش به ادب پیش رفتم و گفتم ای تو را دل، قرارگاهِ سُروش عاشقم دردمند و حاجتمند دَردِ من بنگر و به درمان کوش پیر ، خندان به طنز با من گفت ای تو را، پیرِ عقل، حلقه به گوش تو کجا؟ ما کجا؟ که از شَرمت دختر رَز نشسته بُرقَع‌ْپوش گفتمش: سوخت جانم؛ آبی ده! و آتش من، فرونشان از جوش دوش ، می‌سوختم ازین آتش آهَ، اگَر امشبم بُوَد چون دوش! گفت خندان که: هین! پیاله بگیر! سِتَدَم؛ گفت: هان! زیاده منوش! جرعه‌ای درکشیدم و گَشتم فارغ از رنجِ عقل و مِحنتِ هوش چون به هوش آمدم یکی ‌دیدم مابقی را همه خطوط و نُقوش ناگهان، در صَوامعِ ملکوت این حدیثم، سروش، گفت به گوش که یکی هست و هیچ نیست جز او وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو چشمِ دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است، آن بینی گَر به اقلیمِ عشق روی آری همه آفاق ، گلسِتان بینی بر همه اهلِ آن زمین، به مراد گَردِشِ دورِ آسمان بینی آن‌چه بینی، دلت همان خواهد وآن‌چِه خواهد دلت، همان بینی بی سر و پا ، گدایِ آن‌جا را سَر به مُلکِ جهان، گِران بینی هم در آن پابرهنه قومی را پایْ ، بر فرقِ فَرقَدان بینی هم در آن سربرهنه جمعی را بر سَر از عَرش، سایبان بینی گاهِ وَجد و سماع ، هر یک را بر دو کَونْ آستین‌فشان بینی دل هر ذرِّه را که بشکافی آفتابیش در میان بینی هرچه داری اگر به عشق دهی کافِرم ، گر جَو‌ی زیان بینی جان‌گدازی اگر به آتشِ عشق عشق را ، کیمیای جان بینی از مَضیقِ جَهات درگُذری وسعتِ مُلکِ لامکان بینی آن‌چه نشنیده گوش، آن شنوی وآن‌چه نادیده چشم ، آن بینی تا به جایی رسانَدَت که یکی از جهان و جهانیان بینی با یکی عشق وَرز از دل و جان تا به عَینُ‌ الْیَقین ، عیان بینی که یکی هست و هیچ نیست جز او وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو : 👇
یار بی‌پرده از در و دیوار در تَجَلّی‌ست یا أُولِی‌ الْأَبْصار شمع جویی و آفتاب ، بلند روز بَس روشن و تو در شبِ تار گر زِ ظلْماتِ خود رَهی، بینی همه عالَم ، مَشارِقُ الْأَنوار کور وَش‌، قائد و عصا طلبی بهر این راهِ روشن و هموار چشم بُگشا به گلسِتان و بِبین جلوه‌ی آبِ صاف در گل و خار ز آبِ بی‌رنگ، صد هزاران رنگ لاله و گل نِگَر ، درین گلزار پا به راهِ طَلب نِه و از عشق بهرِ  این راه ، توشه‌ای بردار شود آسان ز عشق کاری چند که بُوَد پیشِ عقل بس دشوار یار گو بِالْغُدِوِّ وَ الْآصال یار جو بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْکار صد رَهَت «لَنْ تَرانِی» ار گویند باز می‌دار دیده بر دیدار تا به جایی رسی که می‌نرسد پایِ اَوهام و دیده‌ی اَفکار بار یابی به مَحفلی، کآن‌جا جِبرئیلِ اَمین ندارد بار این رَه، آن زادِ راه و آن منزل مَردِ راهی اگر ، بیا و بیار ور نَه ای مَردِ راه ، چون دگران یار می‌گوی و پشتِ سَر می‌خار (هاتف)! اربابِ معرفت که گَهی مست خوانندشان و گَه هشیار از می و جام و مطرب و ساقی از مُغ و دیر و شاهد و زُنّار قصد ایشان نَهُفته‌ اسراری‌ست که به ایما کُنند ، گاه اظهار پِی بَری گر به رازشان ، دانی که همین است سِرِّ آن اَسرار که یکی هست و هیچ نیست جز او وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو «هاتف اصفهانی» ✍تهیه و تنظیم: سید محمدرضا شمس (ساقی) @adabkhane📘
✍تهیه و تنظیم: سید محمدرضا شمس (ساقی) @adabkhane📗
رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست کَرَم نما و فرود آ که خانه، خانهٔ توست ✍️ خیر مقدم پیشکش به عزیزانی که ادبخانه را خانه خود می دانند، خوش آمدند💌 @adabkhane🦋
۱۰۶ غمگین نِیَم که خلق شمارند بد مرا نزدیک می کند به خدا،دستِ رد مرا ( یازدهم ه .ق) @adabkhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📒 ۴ 📘حکایت فرزند آوری در بوستان سعدی باب ششم در قناعت «حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت» 📙سعدی در باب ششم  بوستان، داستان پدری را روایت می‌کند که صاحب فرزند شده اما می‌ترسد!از اینکه نان و لباس این نورسیده را از کجا فراهم کند که همسرش به نیکویی پاسخ می دهد... یکی طفل دندان برآورده بود پدر سر به فکرت فرو برده بود که من نان و برگ از کجا آرمش؟ مروت نباشد که بگذارمش چو بیچاره گفت این سخن، نزد جفت نگر تا زن او را چه مردانه گفت: مخور هول ابلیس تا جان دهد همان کس که دندان دهد نان دهد تواناست آخر خداوند روز که روزی رساند، تو چندین مسوز نگارندهٔ کودک اندر شکم نویسنده عمر و روزی است هم... @adabkhane📕