eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
سپاه كوفه ايستاده است. شمشيرها در دستانشان بى تابى مى كنند. امام، تنهاى تنهاست. بار ديگر، صداى امام در صحراى كربلا مى پيچد: "آيا كسى هست مرا يارى كند؟". هيچ كس صداى حسين را جواب نمى گويد. حسين غريب است و تنها. نگاه كن! امام سجّاد(ع) از خيمه خود بيرون آمده است. او توان راه رفتن ندارد و از شدّتِ تب نيز، مى سوزد. زينب(س) به دنبال او مى آيد و مى فرمايد: "فرزند برادرم! باز گرد". امام سجّاد(ع) در پاسخ مى گويد: "عمه جان! مى خواهم جانم را فداى پدر نمايم". ناگهان چشم امام حسين(ع) به او مى افتد. رو به خواهرش مى كند و مى گويد: "خواهرم! پسرم را به خيمه باز گردان". عمّه، پسر برادر را به خيمه مى برد و كنارش مى ماند. پروانه ها، همه روى خاك گرم كربلا، بر خاك و خون آرميده اند. امام در ميدان تنهايى ايستاده است. رو به پيكر بى جان ياران باوفايش مى كند و مى فرمايد: "اى دلير مردان، اى ياران شجاع!". هيچ جوابى نمى آيد. اكنون امام مى فرمايد: "من شما را صدا مى زنم، چرا جواب مرا نمى دهيد؟ شما در خواب هستيد و من اميد دارم كه بار ديگر بيدار شويد. نگاه كنيد كسى نيست كه از ناموس رسول خدا دفاع كند". باز هم صدايى نمى آيد. هنوز صداى امام حسين(ع) مى آيد كه يارى مى طلبد. همسفر! بيا من و تو به كمكش برويم. من با قلمم، امّا تو چگونه؟ * * * صداى غريبىِ امام، شورى در آسمان مى اندازد. فرشتگان تاب شنيدن ندارند. امام، بى يار و ياور مانده است. بار ديگر چهار هزار فرشته به كربلا مى آيند. آنها به امام مى گويند: "اى حسين! تو ديگر تنها نيستى! ما آمده ايم تا تو را يارى كنيم، ما تمام دشمنان تو را به خاك و خون مى نشانيم". همه آنها، منتظر اجازه امام هستند تا به دشمنان هجوم ببرند، ولى امام به آنها اجازه مبارزه نمى دهد. فرشتگان، همه در تعجّب اند. مگر تو نبودى كه در اين صحرا فرياد مى زدى: "آيا كسى هست مرا يارى كند". اكنون ما به يارى تو آمده ايم. اما امام ديدار خدا را انتخاب كرده است. او مى خواهد تا با خون خود، درخت اسلام را آبيارى كند. نگاه كن! امام، قرآنى را روى سر مى گذارد و رو به سپاه كوفه چنين مى فرمايد: "اى مردم! قرآن، بين من و شما قضاوت مى كند. آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم، چه شده كه مى خواهيد خون مرا بريزيد؟" هيچ كس جوابى نمى دهد. سكوت است و سكوت! پسر حيدرِ كرّار به ميدان آمده است. او رَجَز مى خواند و خود را معرّفى مى كند: "من فرزند على هستم و به اين افتخار مى كنم". <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🌻💐🌻💐🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
خسته ام از درد یتیمی، ولی ناامید هرگز…! یقین دارم که روزی ظهور خواهید کرد و با نگاه پدرانه تان، طومار دردهای زمین درهم میپیچد…                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
دعای روز دوم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ قَرّبْنی فیهِ الی مَرْضاتِکَ وجَنّبْنی فیهِ من سَخَطِکَ ونَقماتِکَ ووفّقْنی فیهِ لقراءةِ آیاتِکَ برحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمین. خدایا، مرا در این ماه به خشنودی ات نزدیک کن و از خشم و انتقامت برکنار دار و به قرائت آیاتت موفق کن، ای مهربان ترین مهربانان. 💖التماس دعا @hedye110
سلام همراهان همیشگی صبحتون بخیر                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 پا تند کردم به سمت عمارت،نفس کم آورده بودم دردی که حس میکردم حتی از درد کاری که آتاش باهام کرده بود بدتر بود،احساس میکردم شکستم دلم میخواست خودمو میکشتمو خلاص میشدم اما حتی جرات همونم نداشتم،وارد عمارت شدمو مستقیم به اتاقمون پناه بردم! دو روز بعد... بی توجه به مراد که ورود مهمونا رو اعلام میکرد سوزن رو توی پارچه فرو بردم و به این فکر میکردم که اورهان با دستمال گلدوزی شده ای که بهش دادم چیکار کرده،البته با اون حرفایی که بهم زده بود احتمال میدادم که انداخته باشدش دور! تموم طول روز توی اتاقم کز کرده بودمو همه وقتمو گلدوزی میکردم تا شاید لحظه ای از فکر اورهان و اون برادر نامردش که کابوس شبهام شده بود بیرون بیام گرچه غیره ممکن بود اما از طی کردن طول و عرض اتاق و فکر کردن به کابوسام بهتر بود، دیگه از اون دختر شیطون و پر انرژی سابق خبری نبود،خداروشکر آنام این حالتامو به پای ماهیانه شدن یا به قول خودش خانوم شدنم گذاشته بود خبر نداشت چندین بار به کشتن خودمم فکر کردم و هر بار با نگاه کردن به چهره معصومش پشیمون شدم و به این نتیجه رسیدم که نمیتونم اونقدر خودخواه باشم که این خوشبختی که تازه به دست آورده رو ازش پس بگیرم،حال و هوای عمارت توی این دو روز درست برعکس حال من بود،همه از عروسی هایی که پیش رو داشتیم خوشحال بودن و هر کودوم مشغول انجام کاری بودن،حتی آنام داشت با ذوق جهازمو تکمیل میکرد و من از نگرانی دستمالی که گلناز ازش حرف زده بود خواب خوراک نداشتم،فردا عروسی اردشیر بود و دوباره باید پامو توی اون عمارت لعنتی میذاشتم،طلعت خاتون امروز صبح بقچه ای برام فرستاده بود که توش پیراهن بلندی درست هم رنگ چشمام بود و عزیز حسابی بهش برخورده بودو میگفت تا زمانی که دختر این عمارتی نباید برات چیزی بفرستن،خوب میدونستم همه اینا از چشم و هم چشمیش با طلعت خاتون میاد وگرنه زمانی که دختر بودم هم اهمیتی بهم داده نمیشد،پارچه گلدوزی رو روی کرسی گذاشتمو قبل از اینکه دوباره مادرم بیاد و ازم بخواد برای خوشامدگویی به مهمونا برم از سرجام پاشدمو با بی حوصلگی دستی به روسری روی سرم کشیدم امروز خواستگاری سحرناز بود،زنعمو که دلش نمیخواست دخترش دیرتر از من ازدواج کنه و به قول خودش پشت سرش حرف در بیاد که ترشیدس خودش قراره این خواستگاری رو گذاشته بود و حتی حاضر شده بود به خانواده پسره چندتا تیکه از زمینایی که متعلق به خان بودن رو ببخشه و اینو گلناز وقتی که زنعمو داشت عمو رو برای بخشیدن زمین راضی میکرد شنیده بود،توی این دو روز زنعمو اینقدر از گلناز و ناهید برای تمیز کردن عمارت کار کشیده بود که همه احتمال میدادن داماد باید شخص مهمی باشه،کل عمارت کنجکاو بودن تا شب خواستگاری برسه و داماد رو ببینن آخه هیچکس جرات نداشت از اشرف خاتون در مورد داماد بپرسه،با ضربه ای که به در خورد بی حوصله به سمت در قدم برداشتمو بازش کردم و چشمم خورد به گلناز که از بس هول کرده بود نمیدونست چجوری صحبت کنه:-چی شده گلناز؟  دستپاچه گفت:-خانوم جان اگه بدونین داماد کیه شاخ در میارین! چشمامو ریز کردمو خیلی جدی و با تعجب گفتم:-نکنه اژدرخان اومده زن سومشو بگیره؟ خنده ریزی کرد و گفت:-نه خانوم جان دلی اکبره،همون پسر پارچه فروشه!🦋🦋🦋🦋 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                     @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                     @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                     @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
Joze 02-Aghaie Tahdir.mp3
32.09M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 33 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تماشای فیلمی که زندگی کرده‌ایم، در لحظهٔ مرگ 🔹️یک تجربه‌گر در برنامه «زندگی پس از زندگی» از تجربهٔ نزدیک به مرگ می‌گوید.                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
لشكر كوفه به سوى امام حمله مى برد. امام دفاع مى كند و سپس چون شير به قلب سپاه حمله مى برد. امام، شمشير مى زند و به پيش مى رود. تعداد زيادى از نامردان را به خاك و خون مى كشد. نگاه كن! امام متوجّه سمت راست سپاه مى شود، آن گاه حمله مى برد و فرياد مى زند: "مرگ بهتر از زندگى ذلت بار است". اكنون به سمت چپ لشكر حمله مى برد و چنين رجز مى خواند: أَنَا الحُسَينُ بنُ عَليّ***آلَيتُ أَنْ لا أنثَنِي من حسين بن على هستم و قسم خورده ام كه هرگز تسليم شما نشوم. همه تعجّب مى كنند. حسينى كه از صبح تا به حال اين همه داغ ديده و بسيار تشنه است، چقدر شجاعانه مى جنگد. او چگونه مى تواند به تنهايى ده ها نفر را به خاك هلاكت بنشاند. امام تلاش مى كند كه خيلى از خيمه ها دور نشود. به سپاه حمله مى كند و بار ديگر به نزديك خيمه ها باز مى گردد. زيرا به غير از امام سجّاد(ع)، هيچ مردى در خيمه ها نيست. امام چند بار به سپاه دشمن حمله مى كند و تعداد بسيارى را به جهنم مى فرستد و هر بار كه به خيمه ها باز مى گردد، صداى "لا حَوْلَ و لا قُوّةَ الّا بالله" ايشان به گوش مى رسد. صداى امام، مايه آرامش خيمه هاست. امام رو به سپاه كوفه مى كند و مى گويد: "براى چه به خون من تشنه ايد؟ گناه من چيست؟" صدايى به گوش امام مى رسد كه دل او را به درد مى آورد و اشكش جارى مى شود: "ما تو را مى كشيم چون كينه پدرت را در سينه داريم". اشك در چشم امام حلقه مى زند. آرى! او (كه خود اين همه مظلوم و غريب است) اكنون براى مظلوميّت پدرش گريه مى كند. * * * بار ديگر امام به قلب لشكر مى تازد و شمشير مى زند و جلو مى رود. فرماندهان سپاه كوفه در فكر اين هستند كه در مقابله با امام حسين(ع) چه كنند. آنها نقشه اى شوم مى كشند بايد حسين را از خيمه ها دور كنيم و آن گاه به خيمه ها حمله ببريم، در اين صورت ديگر حسين در هم مى شكند و نمى تواند اين گونه شمشير بزند. قرار مى شود در فرصتى مناسب، شمر همراه سربازان خود به سوى خيمه ها حمله كند. هنگامى كه امام به قلب لشكر حمله كرده است، شمر دستور حمله به خيمه ها را مى دهد. امام متوجّه مى شود و فرياد مى زند: "اى پيروان شيطان! مگر دين نداريد و از قيامت نمى ترسيد؟ غيرت شما كجا رفته است؟". شمر مى گويد: "اى حسين چه مى گويى؟". امام مى فرمايد: "تا من زنده هستم به ناموسِ من، نزديك نشويد". سخنِ امام، لشكر شمر را به خود مى آورد و غيرت عربى را به آنها يادآور مى شود. شمر مى بيند به هيچ وجه صلاح نيست كه به حمله ادامه دهد. سپس دستور عقب نشينى مى دهد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
شبتون بخیر التماس دعای فرج 🦋🌹💖🌟✨🌙
┄┅─✵💝✵─┅┄ خــدایا شروع سـخن نامِ توست وجودم به هر لحظه آرامِ توست دل از نام و یادت بگـیـــرد قـرار خوشم‌چون که باشی مرادر کنار سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 💖🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
دعای روز سوم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ وباعِدْنی فیهِ من السّفاهة والتّمْویهِ واجْعَل لی نصیباً مِنْ کلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِکَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ. خدایا، در این ماه به من تیزهوشی و بیداری روزی کن و از بی خردی و اشتباه دورم ساز و از هر خیری که در این ماه نازل می کنی، برایم بهره ای قرار ده و به حق جودت، ا ی بخشنده ترین بخشندگان. 💐التماس دعا @hedye110
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد شاید دعای مادرت زهرا بگیرد آقا بیا تا با ظهور چشم هایت این چشم های ما کمی تقوا بگیرد اللهم عجل لوليك الفرج                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 با چشمای گشاد شده از تعجب نگاهی بهش انداختم،باورم نمیشد زنعمو بخواد دخترشو به یه رعیت بده:-باورتون نمیشه خانوم جان بیاین خودتون ببینین! شوک زده به سمت پایین پله ها قدم برداشتمو نگاهی به پایین انداختم حق با گلناز بود،قیافه اهالی عمارتم درست شبیه من بود همه شوکه شده بودن حتی عزیز،جلو رفتمو بعد از مادرم رو به پیرزنی که جلوی همه راه میرفت سلام آرومی کردمو خوش آمد گفتم و خواستم برم پیش عزیز که شنیدم با صدایی بلند رو به اکبر گفت:-دختره اینه؟ اکبر که از خجالت سرخ شده بود با صدایی آروم تر درگوشش گفت:-نمیدونم ننه آنام دیدتش! پیرزن که انگار درست نمیشنید گفت:-فکر نمیکردم سلیقه آنات اینقدر خوب باشه،از زن جواد خیلی خوشکل تره! بی حوصله سری به زیر انداختمو با چشم غره هایی که زنعمو بهم میرفت کنار آنام جای گرفتم:-بیا دختر کجا میری بیا کمک کن از این پله ها بالا برم دیگه از این به بعد تو عروس مایی باید عصای دست منم باشی! زنعمو جلو رفت و اشاره ای به سحرناز که از خجالت قرمز شده بود کرد و رو به پیرزن با صدایی بلند تر از حد معمول داد کشید:-عطیه خانوم این عروستونه سحرناز دختر من! -چرا داد میزنی دختر مگه من کرم؟ این جمله رو که گفت زنعمو مثل ماست وا رفت،نگاهی به گلناز انداختمو بعد از چند روز خنده مهمون لبام شد،عطیه خانوم نگاه چپ چپی به سحرناز انداخت و با چشمای گشاد شده از تعجب و بدون نگرانی از دیده شدن واکنشش انگشت اشاره ش رو گاز گرفت و گفت:-دختر چرا سرتو تراشیدی؟موهای اکبرم از تو بلندتره! خدا میدونه چجوری جلوی خندمو گرفته بودم تا کسی متوجه من نشه اما با صدای خنده فاطیما که اونطرف حیاط ایستاده بود توجه همه به سمتش برگشت دلم براش سوخت فقط خدا میدونس زنعمو بعدا چطوری زهرشو به فاطیما میریزه این زن دست شیطونم از پشت میبست،با صدای مادر پسره که روبه عطیه خانوم گفت:-مادر ایشالا تا روز عروسی موهاش بلند میشه نگران نباش بریم داخل،هممون پشت سر هم وارد مهمونخونه شدیمو زنعمو رو به عمه گفت چایی امشب رو میدی عروست بچرخونه تا یاد بگیره کجا باید بخنده!🌻🌻 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
Joze 03-Aghaie Tahdir_1395-8-16-16-46.mp3
33.56M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 34 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
4_5994331691471080415.mp3
10.2M
☑️ایوان‌بند 💠بانوی من ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
『♥️』 ماجرای نبودنت را شنیده ای ؟                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
『♥️』 مهم دله وگرنه چشم هروز یه بهترشو میبینه                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
『♥️』 این روزها را فقط باید کشید مثل درد پای مادرم‌ ...                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
❤️ بسم الله الرحمن الرحیم ❤️ 🦋قابل توجه دوستان عزیز🦋 🌹سلام دوستان عزیز 🌹 از امروز تصمیم گرفتیم به تعداد حروف ابجدِ هر کدوم از ائمه صلوات هدیه کنیم به ایشون ...اول به سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف قلب عالم امکان❤️ و دوم به حاجت روائیِ همه ی دوستانی که در صلوات با ما هم‌نوا میشوند.... در حق هم دیگر دعا می‌کنیم ☘ امروز رو با ذکر #۹۲ صلوات هدیه به مهربانی ها شروع میکنیم و در تمام گروه ها و کانالهامون قرار میدهیم..... شما هم نشر بدید تا تعداد زیادی صلوات به حضرات معصومین هدیه شود و هر چه تعداد افراد شرک کننده بیشتر شود ثواب زیادی نصیب شرکت کننده ها میشود و دعای ائمه اطهار ان شاءالله شامل حالمون میشود...💐💐💐 بسم الله ☘ امروز #۹۲ صلوات هدیه به @hedye110 🌻🌻🌻🌻🌻
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
لشكر كوفه به سوى امام حمله مى برد. امام دفاع مى كند و سپس چون شير به قلب سپاه حمله مى برد. امام، شمشير مى زند و به پيش مى رود. تعداد زيادى از نامردان را به خاك و خون مى كشد. نگاه كن! امام متوجّه سمت راست سپاه مى شود، آن گاه حمله مى برد و فرياد مى زند: "مرگ بهتر از زندگى ذلت بار است". اكنون به سمت چپ لشكر حمله مى برد و چنين رجز مى خواند: أَنَا الحُسَينُ بنُ عَليّ***آلَيتُ أَنْ لا أنثَنِي من حسين بن على هستم و قسم خورده ام كه هرگز تسليم شما نشوم. همه تعجّب مى كنند. حسينى كه از صبح تا به حال اين همه داغ ديده و بسيار تشنه است، چقدر شجاعانه مى جنگد. او چگونه مى تواند به تنهايى ده ها نفر را به خاك هلاكت بنشاند. امام تلاش مى كند كه خيلى از خيمه ها دور نشود. به سپاه حمله مى كند و بار ديگر به نزديك خيمه ها باز مى گردد. زيرا به غير از امام سجّاد(ع)، هيچ مردى در خيمه ها نيست. امام چند بار به سپاه دشمن حمله مى كند و تعداد بسيارى را به جهنم مى فرستد و هر بار كه به خيمه ها باز مى گردد، صداى "لا حَوْلَ و لا قُوّةَ الّا بالله" ايشان به گوش مى رسد. صداى امام، مايه آرامش خيمه هاست. امام رو به سپاه كوفه مى كند و مى گويد: "براى چه به خون من تشنه ايد؟ گناه من چيست؟" صدايى به گوش امام مى رسد كه دل او را به درد مى آورد و اشكش جارى مى شود: "ما تو را مى كشيم چون كينه پدرت را در سينه داريم". اشك در چشم امام حلقه مى زند. آرى! او (كه خود اين همه مظلوم و غريب است) اكنون براى مظلوميّت پدرش گريه مى كند. * * * بار ديگر امام به قلب لشكر مى تازد و شمشير مى زند و جلو مى رود. فرماندهان سپاه كوفه در فكر اين هستند كه در مقابله با امام حسين(ع) چه كنند. آنها نقشه اى شوم مى كشند بايد حسين را از خيمه ها دور كنيم و آن گاه به خيمه ها حمله ببريم، در اين صورت ديگر حسين در هم مى شكند و نمى تواند اين گونه شمشير بزند. قرار مى شود در فرصتى مناسب، شمر همراه سربازان خود به سوى خيمه ها حمله كند. هنگامى كه امام به قلب لشكر حمله كرده است، شمر دستور حمله به خيمه ها را مى دهد. امام متوجّه مى شود و فرياد مى زند: "اى پيروان شيطان! مگر دين نداريد و از قيامت نمى ترسيد؟ غيرت شما كجا رفته است؟".450 شمر مى گويد: "اى حسين چه مى گويى؟". امام مى فرمايد: "تا من زنده هستم به ناموسِ من، نزديك نشويد". سخنِ امام، لشكر شمر را به خود مى آورد و غيرت عربى را به آنها يادآور مى شود. شمر مى بيند به هيچ وجه صلاح نيست كه به حمله ادامه دهد. سپس دستور عقب نشينى مى دهد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
AUD-20211110-WA0050.mp3
6.52M
                     @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻