┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
ای نام توشیرین
ای ذات تودیرین
خوشم که معبودم تویی
خرسندم که مقصودم تویی
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
مهدے (عج) جان
وقتش رسیده است بیا
جهان راتکان بده
شــب را بـه یک اشــاره
سحرکن اذان بده
گـفـتـنـد مـا بــرای تــو
آماده نیـســتـیم
دلـــداده مـی شـویم
بیا یــادمـان بــده
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
۸۴.mp3
10.06M
[تلاوت صفحه هشتاد و چهارم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدشصتم🦋
🌿﷽🌿
-پس بفرماییدازیخچال موادسالاد روبرداریدومشغول بشید-
نوچ-
نمیرید؟
به سمت یخچال رفت درش روبازکردوسوتی کشید:ماشاالله
خوبه یخچال نمیترکه
بعدنگاهی کلی گفت:حالاچه سالادی درست کنم؟
-سالادشیرازی باماکارونی میچسبه
-سالادشیرازی؟
روریزریزخردکنین من خودم بهش آب غوره ونمک اضافه میکنم
اوهوم نکنه بلدنیستید؟؟؟خیاروگوجه وپیازوهمه
بادهن بازنگاهم کردوباتمسخرگفت:زحمتتون میشه
-خب دیگه این لطفومیکنم درحقتون
مشغول درست کردن سالادشدومن هم سس ماکارونیم
رودرست میکردم که گفت:دقیق چندسالته؟
خواستم کمی سربه سرش بذارم:یه جورایی تازه رفتم تو:1
اینطورکه فهمیدم دانشجویی
اوهوم روانشناسی بالینی میخونم-
آفرین پس حتمامیتونی فکرمنوبخونی-
شانسی گفتم:میخوای بیشترراجب من بدونی....
-درسته واقعاجالبیا یه سوالی میخوام بپرسم
-چی؟؟
توچرا باعمو وپاکان زندگی میکنی دقت کردم
عموروباباصدامیکنی-
-درسته؟
-چرا؟؟بعدجریاناتی بخاطراصراربابانادروضعیتی که-
باباحسینم قبل مرگش با بابا نادردوست بودن ومنم
توش بودم اومدم اینجا
خدابیامرزه پدرتو
مرسی-
دختر حدو مرزداری هستی درعجبم چطوربااین جونورکناراومدی-
باچشمای گردشده نگاهش کردم که گفت:پاکانومیگم...
کارسس که تموم شد یه چاقوبرداشتم ورفتم نشستم
وبهش تودرست کردن سالادکمک کردم توهمون ظرف اماحواسم جمع بودکه دستم یادستش
خطانره چون همونطورکه خودش گفت من ادم حدومرزداری بودم...بالبخندی که ازبابه یاداوردن روزهای
ناسازگاری پاکان که الان برام بامزه
بودرولبام نشسته بودگفتم:اولش اصالا باهم نمیساختیم یعنی
پاکان بودکه همش به پروپای من
میپیچیدولی رفته رفته باهم کناراومدیم....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدشصتیکم🦋
🌿﷽🌿
مرددپرسید:بهش علاقه داری؟
بهت زده بهش نگاه کردم سوالش خیلی خنده داربود...مگه
چنین چیزی ممکن بود...من؟به پاکان
علاقه داشته باشم؟غیرممکن ترین امرممکن توزندگیم
همین بود...من وپاکان ازدودنیای متفاوت
بودیم من ادم مقیدی بودم وپاکان یه ادم راحت ...من
چطور میتونستم به مردی که بامن کلی فرق
داره علاقمند بشم...به پاکانی که شایدمن هزارمین دختری
باشم که توزندگیش حضورداره...به
پاکانی که معلوم نیست باچندتاازهمجنس های من بوده
وتاکجاهاباهاشون پیش رفته من
چطورمیتونستم به چنین مردی علاقمندبشم...به مردی که
قابل
اعتمادنبود نمیشد علاقمندشد...
اماچراباوجودتمام این حقایق
وباورمن بردرستی اینهایه حسی توقلبم منومیترسوند وباعث تردیدم میشد...باوجوداون حس که
عمیق ترمیشد سعی کردم بی تفاوت باشم
ونادیدش بگیرم بخاطرهمین خندیدم وگفتم:منونخندون
من هیچ علاقه ای به پاکان ندارم اصلایه
همچین چیزی غیرممکنه
_خیلی مطمئن حرف میزنی؟
_چون مطمئنم من به پاکان هیچ احساسی ندارم.
پس این احساسی که مثل خوره تو وجودم افتاده بودچی
بود؟ پس این تردیدچی بود؟این صدای کی
بودکه توگوشم میپیچید ومیگفت:آیه دروغ نگو...
نادیده گرفتم هرچیزی روکه اصرارداشت یه حسی هست
وسعی کردم باورکنم که من هیچوقت به
پاکان به چشم مردزندگیم نگاه نکردم...خودم روگول زدم
چون اینطور راحتتربودم .... شایداگه
قلبم و آنالیز میکردم چیزهایی توش پیدامیکردم که عقلم
زیادباهاشون موافق نبودبخاطرهمین بیخیالشون شدم ونادیده شون گرفتم...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹
به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه به شهداي کربلا و ۱۴ معصوم، علیهالسلام ...... 🌺
🌹🌹🌹🌹
تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️
@Yare_mahdii313
لطفاً این عکس در همه گروه ها و کانال ها پخش شود
☫🇮🇷«عصر سلیمانی»🇮🇷☫
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
لعنت به این زهری که آبت کرد این طور
در بسترت انگار جسم لاغرت نیست
دختر نداری تا پرستار تو باشد
جان می دهی و هیچ کس دور و برت نیست😔
این روزها داری دلی پر از سقیفه
در گوش تو جز ناله های مادرت نیست😭
شاعر: محمدحسین رحیمیان
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع_تسلیت
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
✍ من نفس می کشــم...
یعنی هنــوز زنده ام، و....
تـــو اینقــــدر غریـــــب!!!!
تمامِ سامراء ...
جا میشود در یک لیوان درد...
و من همین یک لیوان را درست روبروی ضریحت سرکشیده ام آقا!
و تلخی اش تمام جانم را سوزانده است!
می ایستم تمام قــد به اعتبار نام فرزندت
تا تکه تکه ی این غربت هزارلایه را
از یاد تو، و جانِ او، کنار بزنــــم!
✨ من روزی، زمین را در زیر پرچم شما، زنده خواهم کرد!
#استاد_شجاعی
#السلام_علیک_یا_ابا_لمهدی_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀پنجشنبه ها
🥀چه خوشحال مے شوند
🥀عزیزانے ڪه
🥀دستشان از دنیا ڪوتاه است
🥀ومنتظر قلب پرمهرتان هستند
🥀جایشان همیشه سبز
🥀با فاتحه و صلوات و خیراتے
🥀هر چند ڪوچک یادآورشان باشید
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
ای نام توشیرین
ای ذات تودیرین
خوشم که معبودم تویی
خرسندم که مقصودم تویی
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#غدیر_دوم💖
قیامتےاسٺ گمانم قیامٺ #مهدےاسٺ
جهانمحیط وسیع #ڪرامٺ مهدےاسٺ
زمان، زمانِ شروع #زعامٺ مهدےاسٺ
غدیر دوم شیعہ، #امامٺ مهدےاسٺ
#آغاز_امامت_امام_مهدی_عج_مبارک
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
بخشی از زیارت #آل_یاسین
«السَّلامُ عَلَیكَ یَا میثَاقَ اللَّهِ! الّذِی أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ»؛
سلام بر تو ای عهد و پیمان خدا! كه خداوند آن را بر خلق خویش محكم و مؤكّد ساخته است.💚
مولای مهربانم در سالروز آغاز امامتت دستمان را به نشانه بیعت سمت شما دراز میکنیم، لطفا ما را بپذیر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
۸۵.mp3
8.75M
[تلاوت صفحه هشتاد و پنجم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدشصتدوم🦋
🌿﷽🌿
پاکان
همیکنه به خونه رسیدم.به سمت آشپزخونه رفتم
تاباقرصی سردرد کشندمو تسکین بدم .داشتم
واردآشپزخونه میشدم که صدای آیه روشنیدم...:باهم
نمیساختیم یعنی پاکان بودکه همش به
پروپای من میپیچیدولی رفته رفته باهم کناراومدیم...
تعجب کردم این حرفاروبه کی میگفت؟؟صدای آشنایی
اومد ...صدای سامان بوداون توخونه
ماچیکارمیکرد؟؟
سامان:بهش علاقه داری?
نفسم توسینم حبس شد سوالی که سامان پرسیدسوال دل
من بود...سوال دل عاشق من که حالا بی
قراری میکردبرای شنیدن جواب سوال بی جوابش .صدای
خنده آیه اومد:منونخندون من هیچ علاقه ای به پاکان ندارم اصلایه همچین چیزی غیرممکنه...
ماتم برد...زانوهام سست شدوحس کردم دیگه نمیتونم
روی پاهام بایستم...انگاری که تمام دنیاروسرم آوارشد...آیه منودوست نداشت...من به چشم آیه
فقط یک دوست بودم یاشایدهم یک برادر...خیلی سخت بودهضم وباوراینکه دختری که باتموم
وجودم دوسش داشتم وتازه هم به علاقه ای که نسبت بهش دارم پی بردم هیچ احساسی به من
نداره...احساس من یک طرفه بود...یه احساس یه طرفه که حالا باپی بردن به یک طرفه بودنش
توش شکست خورده بودم...دیگه
اونجانموندم چون دلیلی برای اونجاموندنم نداشتم...چیزی
روکه بایدمیشنیدم شنیدم والان وقت رفتن بود...بایدمیرفتم وهرطورشده این حرفارو...این
روزو...واین عشقوفراموش کنم
وباظاهروباطنی بیتفاوت وخنثی برگردم...بایدمیرفتم
تابیشترازاین خردنشم زیربارحقیقتی که
توگوش هام باصدایی کرکننده فریادمیزد:آیه دوست
نداره...
بعد سالهافرار کردن ازاحساسی به نام عشق وبرای اولین
بارعاشق یه دخترمتفاوت شدن بازهم نمیتونستم عاشقی کنم چون احساسی که من داشتم آیه
نداشت وگرم داشت به فرهود یاسامانی که
فقط چند روزبودسرو کلش پیداشده بود...سوارماشین شدم
وازحرص زیادی که تودلم بوددفترتلفن
گوشیمو زیروروکردم وشماره رویا یکی ازخوشگل ترین
دوست دخترهای سابقم که شنیده بودم چندروزه برگشته ایران روگرفتم بعدچندبوق متوالی جواب
داد:بله؟
-رویا؟
-پاکان تویی؟
-اره خوبی؟
-مرسی توخوبی؟
_ازبچه هاسراغ توگرفتم خبری ازت نداشتن
رستاره ی سهیل شدی.
شنیدم برگشتی ایران
آره هفته پیش برگشتم
_اگه وقت داشته باشی میخوام شاموباهم بخوریم-
اتفاقامن ویکی ازدوستام میخواست بیاد بریم بیرون با دوست پسرش
بود منم غمم گرفته- که تنهاچطوربرم
_پس میام دنبالت
_باشه عزیزم منتظرتم....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدشصتسوم🦋
🌿﷽🌿
تماسوقطع کردم وموبایلو روصندلی پرت کردم وبه سمت
خونه رویاحرکت کردم...میدونستم کارم اشتباهه...میدونستم کارم خیانته به خودم واحساسم وحتی
معشوقم که ازعشق من بی
خبره...امابایدخودموسرگرم میکردم تاهرچه زودتراین عشق
رو از فکرم و از قلبم بیرون بندازم ...درونم
یه آتیش بزرگ شعله وربود...آتیشی که بایادآوری حرفای
آیه شعله هاش بزرگ
وبزرگترمیشد...بایدیه آبی پیدامیکردم برای خاموش کردن
این آتیشی که باشعله هاش
وجودمو...قلبمو روحمو میسوزوند...بایدتاقبل ازاینکه تمام
وجودم بسوزه وخاکستربشه این
آتیشو سرکوب میکردم...چه ازراه درست...چه ازراه
غلط...اصلا درست وغلط چه اهمیتی داشت وقتی
که آیه دیگه مال من نبود...وقتی که دخترمورد علاقم به
من ذره ای احساس نداشت ...دیگه هیچی
اهمیت نداشت ...بد یاخوب بودن فرقی نمیکرد...من
بخاطرآیه ورشته احساسی که منوبهش وصل
میکردکمی خوب شده بودم وحالا که دیگه بایدآیه روبه
دست فراموشی میسپردم دیگه چه اهمیتی
داشت بد باشم یاخوب؟؟؟
جلوی پای رویاکه مقابل درخونشون یه لنگه پامنتظرم
بودترمزکردم تامنودید لبخندزد...نسبت به
بقیه دوست دخترهام که مثل آدامس بهم میچسبیدن
بهتربود...سوارماشین شدکمی جلو اومدوگونم روبوسید ومن حالم یدفعه خراب شد و گرگرفتم...من
نمیخواستم...من رویارو نمیخواستم وهیچ
دختردیگه ای رو...من فقط آیه رومیخواستم اولین
ومطمئنا آخرین عشق زندگیم چون دیگه برای من مثل آیه پیدانمیشه...سعی کردم شروع کنم به گول زدن خودم به اینکه من حالم خوبه ...من
مشکلی ندارم...من هیچ شکستی نخوردم...من امروزهیچی
نشنیدم...من امروزمخروب نشدم...سعی
کردم خودموگول بزنم ...لبخندی مصنوعی زدم
وگفتم:خوبی خانومی؟
-مگه میشه کنارتوبدباشم؟
-خب لندن خوش گذشت؟
ای بدک نبود میدونی من که کلا درگیر کارو بارای بابابودم
به عنوان نمایندش رفته بودم تابه کارای-شرکت سروسامون بدم اون وسط یه ذره تفریحم میکردم
امابیشتر کاربود ولی الان که برگشتم خوشحالم چون دلم خیلی تنگ شده بود.
برای من؟
-صدالبته-
خندیدم وخدا میدونست چه غم بزرگی پشت خنده من
پنهونه ...بعد خوردن شام فائزه دوست رویا پیشنهاد دادکه بریم یه سردریاکناروفردابرگردیم ومنم
که میخواستم ازاون خونه وشخصی که تواون خونه زندگی میکنه فرارکنم مخالفتی نکردم
...بایدمیرفتم وتمام عشقی روکه به آیه داشتم
وتمام لحظات خوب وبدی روکه درکنارهم گذررونده بودیم
وحالا شده بودن خاطره میریختم توآب دریا...تاامواج اون هارودرآغوش بگیرن وببرن به یه سرزمین دورتادیگه هیچوقت نتونن
برگردن...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#آقایم_فقط_مهدی_ست 💖
زمان زمان شروع زعامت مهدی است
غدیر دوم شیعه، امامت مهدی است😍
#غلامرضا_سازگار
#آغاز_امامت_امام_مهدی_عج_مبارک
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدشصتچهارم🦋
🌿﷽🌿
اخرای شب بودکه رسیدیم یه ویلای لب دریای
رویایینا.هر تاازماشین هامون پیاده شدیم
دخترابه سمت دریاد وییدن وماهم به دنبالشون رفتیم
وشروع کردیم به آب بازی که موبایلم زنگ
خوردازخونه بودجواب دادم:بله؟
صدای آیه توگوشم پیچید:سلام
وقتی صدای گوش نوازش روشنیدم برای لحظاتی دوباره
مسخ شدم اماخودمو نباختم:سلام کاری
داری؟
-بابانگرانت شده کجایی؟
-فردابرمیگردم کاری نداری؟
توهمین موقع صدای خنده مستانه رویافضاروپرکردوبعدبه
من گفت:عشقم بیا دیگه
بایدازاین فرصت استفاده میکردم تابه آیه ای که
مطمئنااحساس من هیچ اهمیتی براش نداشت وبه
خودم ثابت میکردم که علاقه ای بهش ندارم درحالی که
موبایلم کنارگوشم بودگفتم:الان میام عزیزم
وبعدبه آیه گفتم:کاری نداری؟ کاردارم بایدبرم؟
بعدلحظاتی صداش توگوشم پیچید:بله متوجه شدم
کاردارین خدافظ
تماسو قطع کرد امامن همینطورگوشی به دست خشکم
زد...آیه دوباره بامن، بامن رسمی حرف زد.
انگاردوباره ازدستم ناراحت شد بخاطر کثیف بودنم...ومن هم
ازناراحتی اون ناراحت شدم درحالی که نبایدمیشدم...دیگه نبایداهمیت میدادم به آیه...به عشقی
که توقلبم داشتم ...من میتونستم
فراموشش کنم...مطمئنامن میتونستم این رشته کلفت
ومحکم احساسو ازبین ببرم ...من پاکان
پاکزادبودم پسرلعیا...کثیفی وهرزگی توخونم بود...پس
میتونستم باغرق شدن توباتلاق وکثیفی ولجن این عشق پاک ومقدس روفراموش کنم...من
پسرلعیابودم ومطمئنا میتونستم مثل مادرم کثیف
باشم...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدشصتپنجم🦋
🌿﷽🌿
مقابل پنجره سراسری اتاق که روبه دریا بودایستادم ولیوان
قهوه ام روبه لبم نزدیک کردم وجرعه ای نوشیدم سرم دردمیکرد از پیکایی که دیشب زده بودم
تافراموش کنم دردبزرگی روکه توقلبم
بود...تاخوب بودنی روکه چندوقتی بخاطرعشق آیه
واردزندگیم شده بودروبه طورکل باطعم گس
شراب ازخاطرببرم وراحت تربا همخوابه ای به قول آیه
نامحرم وغریبه کناربیام...دستای ظریف دخترونه ای به دورکمرم حلقه شد وصدای نازکش
توگوشم پیچید:صبح بخیرعزیزم لبخندزدم:صبح
بخیر وبه سمتش برگشتم
گونشو نوازش کردم:خوب خوابیدی؟
...من دوباره برمیگردم به زندگی که قبل ازآیه
داشتم...دوباره دخترای رنگارنگ وخوش گذرونی
هاوانتقام ازهمجنس های لعیاکه آدمایی مثل پدرم
رونابودکردن...دوباره همه چی شروع میشه
...بیرون رفتنا...مکالمه های دم به دیقه...شب زنده داری
ها...دیگه آیه به کل فراموش میشه ...چون
منودوست نداره ومن نمیخوام به دوست داشتن کسی که
ذره ای به من احساس نداره ادامه بدم...
"آیه"
میزشاموباسامان چیدیم ورفتم باباروصداکردم وهمگی که
سرمیزنشستیم بخاطرنگرانی واسه
دیرکردن پاکان پرسیدم:باباپاکان چرانیومد؟
باباریلکس جواب داد:باآرمانه اون دوتاوقتی میخورن به
پست هم گذرزمان ازدستشون میره سامان خندید:پس مشکوک میزنن
پرازسوال بهش نگاه کردم منظورش رودرست متوجه نشدم
وقتی نگاه خیرمودیدگفت:بیخیال
بفرماییدشام
هرسه مشغول خوردن شدیم وبعدازاتمام غذاسامان روبه
من گفت:دستت دردنکنه خیلی خوشمزه
بود فقط گفتم:نوش جان
اخرای شب بودکه سامان بالأخره قصدرفتن
کردباباتاخواست واسه بدرقش بلندشه
گفت:عموشمازحمت نکشیدآیه منوبدرقه میکنه...
وهرچقدرهم بابااصرارکرداجازه ندادومن مجبورشدم
همراهیش کنم جلوی درایستادومستقیم نگاهم
کردوبالبخندی پرمعنی که حتی یکی ازمعانیش روهم
نفهمیدم گفت:خیلی خوبه که علاقه ای به
پاکان نداری خیالم راحت شد
متعجب نگاهش کردم که گفت:خب دیگه خیلی زحمت
کشیدی امشب برواستراحت کن
فقط سرتکون دادم
سامان:خدافظ
-به سلامت
بعدرفتن سامان من هم برگشتم به سالن که
باباگفت:دخترم سرپایی یه زنگ به پاکان بزن نگرانش
شدم خیلی دیرکرده
چشمی گفتم وازخداخواسته به سمت تلفن رفتم چون
خودمم نگران شده بودم .شماره شوگرفتم که
بعدمدتی جواب داد:بله؟
تاصداشو شنیدم کلا یادم رفت برای چی زنگ زدم زبونم
چرخیدوفقط گفتم:سلام
-سلام کاری داری؟
لحنش اونقدرسردبودکه یخ کردم به زحمت
گفتم:بابانگرانت شده کجایی؟
بدون اینکه به سوالم جواب بده گفت:فردابرمیگردم کاری
نداری؟
صدای خنده دخترونه ای اومد:عشقم بیادیگه
خشکم زد ...این صداپاکانوخطاب قرارمیداد؟؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
کسی که تو حرفاش زیاد میگه
"بی خیال" ؛ بیشتر از همه
فکر و خیال داره !
فقط دیگه حوصله بحث کردن نداره
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
به قول سیمین بهبهانی :
هوای زیستن یا رب
چنین سنگین چرا باید؟
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
خدایا تویی تکیه گاه من
در همه ی سختی ها ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
خدا در جواب صبرهایت
درهایی را برایت می گشاید
که هیچکس قادر به بستنش نیست
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
دلمون لک زده
برای اون سادگی های قدیم ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●