eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
83e0c02f-100f-49e3-92af-cb82fe7b36c8.mp3
8.21M
🔈همه عمر برندارم 🎙کربلایی محمدحسین پویانفر تاریخ مداحی ۱۱مردادماه ۱۴۰۱                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
Reza Narimani - Meshki Be Tan Konid.mp3
12.21M
☑️کربلایی رضا نریمانی 🏴مشکی به تن کنیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌴 🌴 🌴 حدود هفت ماه قبل، هنگامى كه معاويه زنده بود، از نارضايتى مردم كوفه خبردار شد و فهميد كه كوفه در آستانه يك انفجار بزرگ است. براى همين بود كه او نُعمان بن بَشير را به عنوان امير كوفه انتخاب كرد و همين نُعمان بود كه با سياست آرام خود توانست، اوضاع كوفه را تا اندازه زيادى به سوى آرامش ببرد. امّا بعد از مرگ معاويه و با روى كار آمدن يزيد، بار ديگر خشم مردم كوفه شعلهور شد براى همين، وقتى كه آنها از قيام امام حسين(ع) باخبر شدند، آن حضرت را به كوفه دعوت كردند تا به ظلم و ستم بنى اُميّه خاتمه دهند. اكنون با هجرت امام حسين(ع) به مكّه، تمام فكر يزيد متوجّه شهر مكّه است، او مى خواهد هر طور كه شده، امام حسين(ع) را از سر راه خود بردارد. نُعمان هنوز در شهر كوفه حكومت مى كند و طبق دستور قبلى، از هر گونه حركت خشونت آميزى خوددارى مى كند. درست در اين شرايط، مسلم به كوفه آمده و در خانه مختار (داماد امير كوفه) منزل نموده است. به هر حال، حكومت نُعمان، شرايط بسيار مناسبى را براى مسلم فراهم كرده است و ياران مسلم به راحتى مى توانند به فعاليّت خود بپردازند. رفت و آمد مردم براى ديدار مسلم بسيار زياد شده و خبر بيعت مردم با مسلم در تمام شهر پيچيده است. آخر اين چه حكومتى است كه مخالفانش با آرامش و راحتى براى ريشه كن كردن آن (به صورت علنى) تلاش مى كنند؟! امروز، نُعمان تصميم مهمّى مى گيرد. اين خبر در همه جاى شهر مى پيچد كه امير كوفه تمام مردم را به مسجد فرا خوانده است. من كمى نگران مى شوم، نكند از طرف يزيد دستورى رسيده باشد؟! آيا موافقى با هم به مسجد كوفه برويم؟ <========●●●●●========> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <==≈=====●●●●●========>
┄┅─✵💔✵─┅┄ اول کار است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ باب اسرار است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ نغمه جان است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم 🌹🌷🇮🇷❤️🇮🇷❤️           @hedye110 🏴🖤🏴
💖 خبر آمدنش را همه جا پخش کنید می رسد لحظه میعاد، منتقم می رسد و روز حتما می شود دلشاد به امید خدا                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
🔹 🦚 دهن باز کردم اما کلمه ای حرف از دهنم بیرون نمیومد انگار گنگ شده بودم،اورهان دستشو روی سرش گذاشت و نزدیک اومد:-آقاجون این چه حرفیه که میزنی من پسر خودتم مگه می تونم برادر خودم رو بکشم! اژدرخان ضربه ی محکمی به اورهان زد و غرید:-گمشو کنار تو دیگه پسر من نیستی بی ناموس! با گریه افتادم روی پاهاش و هق زدم:-خان ترو خدا التماست میکنم کاری بهش نداشته باش... عصبی بازومو گرفت و کشوندم توی طویله:-تو یکی خفه شو که باید همون شب که پسرم مرد تورو هم باهاش خاک میکردم! ساواش دوباره جلو اومد و دست اژدرخان رو گرفت:-خان دایی ولش کن قربونت برم الان یه بلایی سرتون میاد! -دستت رو بکش ساواش برو بگو قبرشونو از الان بکنن! -خیلی خب بذار یکم آروم تر بشی اون وقت هر چی شما گفتی همون کارو میکنیم،دست اژدرخان رو بوسید و لب زد:-نذار بی بزرگتر بشیم خان! اژدرخان نفسشو صدادار بیرون داد و ضربه ای به کمر ساواش زد و گفت:-کاش این مرتیکه یه جو از مردونگیه تورو داشت از این به بعد تو پسر منی ساواش،برو جنازشو جمع کن بیار بنداز اینجا تا وقتی تصمیم نگرفتم چجوری میکشمشون نمیخوام جلوی چشمم باشن! ساواش چشمی گفت و برای راحت کردن خیال اژدرخان رفت و زیر بغل اورهان رو گرفت و انداختش کنارم روی علوفه ها و اژدرخان درو با عصبانیت بست و چوب پشتشو انداخت و رو به بقیه داد کشید:-هیچ کس حق نداره بهشون آب و غذا برسونه بفهمم کسی اینکارو کرده میکشمش،شیر فهم شد؟ صدای ساواش به گوشم خورد که داد زد:-ساره برو برای خان یه لیوان آب بیار،بقیتونم برین سر کاراتون نمایش تموم شد! زیر باریکه های نوری که از سوراخای در چوبی طویله به داخل می افتاد نگاهی به چهره اورهان که کنارم روی علوفه ها دراز کشیده بود انداختم،با دست آستین پیراهنشو کشیدمو آروم لب زدم:-اورهان؟ جوابی نداد خیلی ترسیدم با خودم گفتم نکنه بلایی سرش اومده باشه اون وقت هیچوقت خودمو نمیبخشیدم حتی اگه همین امروز به دست اژدرخان چال میشدم،وحشت زده سرمو نزدیک تر بردمو بهش خیره شدم و دوباره صداش کردم اما کوچکترین واکنشی نشون نداد صورتش غرق خون بود حتی پلکم نمیزد،روسری ای که نصف و نیمه موهامو پوشونده بود رو بیرون آوردمو با گوشه اش خون روی صورتشو تمیز کردم و فشار دادم روی زخمش،نگاهی به قفسه سینش انداختم توی اون تاریکی بالا و پایین رفتنش رو نمیدیدم، ترسیده سرمو روی سینش گذاشتمو با شنیدن صدای قلبش دلم کمی آروم گرفت،سرم اونقدر سنگین شده بود که انگار قصد جدا شدن از سینه اورهان رو نداشت اشکام پشت سر هم میریخت،هیچوقت حتی فکرشم نمیکردم بتونم توی یه همچین فاصله کمی از اورهان آروم بگیرم،توی حال خودم بودم که تک سرفه ای کرد،هول زده و با خجالت خواستم سرمو بردارم که دستش رو روی سرم فشار داد و جای قبلی بر گردوند با خنده گفت:-من که اون همه تهمت رو به جون خریدم حداقل بذار این سر چند دقیقه ای همینجا بمونه! از خدا خواسته چشمامو روی هم گذاشتم صورتم از درد گز گز میکرد اما توی اون لحظه تموم درد ا و ترسامو فراموش کرده بودم و فقط به صدای زمزمه هاش گوش میکردم لبخندی زد و گفت:ترسیدی مرده باشم؟نترس من به این راحتیا جون نمیدم! نوک انگشتام رو به پیشونی زخمیش نزدیک کردم!چشماش رو با درد بست:-همش تقصیر من بود،کاش میگفتیم کار آتاش بوده،سرت خیلی درد میکنه؟ -درد مال مرده،تو چرا معذرت میخوای من توی دردسر انداختمت چاره ای دیگه ای نداشتم اگه میفهمیدن کار آتاش بوده باید تا آخر عمرت بیوه میموندی درست مثل عمه نورگل که بعد از مرگ شوهرش آقام بهش اجازه نداد شوهر کنه! سرمو از روی سینش برداشتمو زل زدم توی چشماش:-یعنی این که من بیوه میموندم از الان که قراره بمیریم سخت تر بود؟ دست سالمشو زیر سرش گذاشت و لب زد:-برای من آره،دیگه نمیتونم ببینم جلوی چشممی و مال من نباشی! ♻️♻️♻️♻️♻️♻️ 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
وقتی گلویِ کوچک 💔 اصغر شکاف خورد از حیرتِ حسین 💔 خدا هم عزا گرفت                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪  با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را به سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد رسمِ کوفی است بگیرند هدف، مهمان را محمودژولیده                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
‍ 🌛آرام بخواب 🌜 💫مهربانم ✨ که خداوند در تدارک ✨ 💫فردایی زیبا برای توست✨ خبرهای خوش برای✨ 💫 فردای تو در راه است ✨ الهی فردا بهترین ها 💫سر راهتون قرار بگیرد دوستان التماس دعا✨ 🌙           @hedye110 🏴🖤🏴
┄┅─✵💝✵─┅┄ با توکل به اسم الله آغـــاز روزی زیبـــا با صلوات بـــر محمـد و آل محمــــد (ص) اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم سلام صبح زیباتون بخیر 🌷🌹❤️🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
تـا نشــد قسمتـــ مــا تاریڪے قبــــر بیـــا اے بہ عـالـم بعـد زینبــــ،جبـل الصبــر بـیـا 💫السلام علیڪ یا بقیة الله فے ارضہ(عج)💫                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
🔹 🦚  با ضربه ای که به در خورد کمی ازش فاصله گرفتم:-میتونم بیام تو؟ اورهان روسریمو از روی سرش برداشت و گرفت سمتمو با چشم اشاره ای کرد که اون طرفش بشینم حرفشو گوش کردمو روسری که کمی به خونش آغشته شده بود روی سر انداختم:-بیا تو داداش! ساواش با کاسه آب و دستمالی که توی دستش گرفته بود وارد شد،نگاه چپ چپی بهم انداخت و نشست بالا سر اورهان و دستمال رو خیس کرد و به پیشونی زخمیش کشید:-خوب جونی داری،اگه من بودم تا حالا صد بار مرده بودم! اورهان همونجور که از برخورد دستمال با زخم پیشونیش صورتش از درد جمع شده بود رو به ساواش لب زد:-آقام چه حالیه؟ -میخواستی چجوری باشه؟مثل اسپند روی آتیشه،یه جا بند نمیشه،مدام از این حرف میزنه که از بچه شانس نیاورده،حقم داره به خدا! -هنوزم میخواد بکشتم؟ -میخواد هر دوتون رو بکشه،برای چی این کارو کردی،پوزخندی زد و ادامه داد نکنه به تو هم مثل من دارو خوروندن؟ از حرفی که زده بود اخمای اورهان توی هم کشیده شد:-خیلی خب عصبی نشو نیازی نیست به من توضیحی بدی،من میرم خان ببینه اومدم اینجا دوباره خونش به جوش میاد،تازه یه ذره آروم شده،دارم راضیش میکنم به عقدتون رضایت بده! ساواش نیم خیز شد تا از جاش بلند شه که اورهان ساعد دستشو محکم گرفت:-داداش یه خواهشی ازت دارم،اگه بلایی سر من اومد این دختر رو سالم برسون ده پایین،نذار بلایی سرش بیارن! ساواش عصبی ابروهای پرپشتشو توی هم گره زد و گفت:-قرار نیست بلایی سر کسی بیاد گفتم کخ دارم خان رو راضی میکنم از خونتون بگذره اگه راضی شد که هیچ اگه نشد غروب نشده ترتیبشو میدم فرار کنین شهر،چند وقت از اینجا دور شین تا آبا از آسیاب بیفته! -خودت که حال و روزمو میبینی اینجوری تا یه آبادی اونطرف ترم نمیتونم برم چه برسه به شهر! -به همین زودی جا زدی؟اگه خاطرشو میخوای خودت زنده بمون نجاتش بده! با رفتن ساواش و بسته شدن در طویله نگاهم روی اورهان ثابت موند باورم نمیشد اون حرفارو زده باشه،عصبی بودم چونم از بغض میلرزید منتظر جرقه ای بودم تا سیل اشکامو رها کنم که اسممو صدا کرد،بدون اینکه جوابشو بدم خزیدم گوشه طویله و صدای هق هقم بلند شد:-سرم سنگینه نمیتونم بلند شم،معذرت میخوام،خیلی خب گریه نکن! بی توجه بهش به گریه کردنم ادامه دادم که با صدای آخ بلندی که گفت وحشت زده دستمو از روی صورتم برداشتمو بدون اینکه اشکامو پاک کنم سریع خودمو رسوندم بالا سرش،بینیمو بالا کشیدمو گفتم:-چی شد؟کجات درد گرفت؟بذار یه نفر رو خبر کنم باید شکسته بند بیارن!  از جا بلند شدم تا به در طویله بکوبم شاید کسی به دادمون برسه که دستمو کشید و اشاره ای به سینش کرد و گفت:-اینجا درد گرفت،حتی شکسته بندم نمیتونه درمونش کنه،اگه نمیخوای درد بگیره اشکاتو پاک کن!🌳🌳🌳🌳 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
جوانان بنی هاشم بیایید علی را  بر در خیمه رسانید بگویید مادرش لیلا بیاید تما شای علی اکبر نماید زمین کربلا در شور و شین سر اکبر به دامان حسین است                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
Nazar-Al-Qatari-Madahi-08.mp3
6.46M
🔳 ◼️ تازه جوانم، مرا تو جانم در جاني با اشك سردم مرا تو دردم درماني 🎤با نوای:                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
دوستان عزیزم ضمن عرض تسلیت و قبولی عزاداریهاتون از تک تک شما بابت اینکه کمتر پست میزاریم عذرخواهی میکنم 🌹🌹🌹 این روزا بخاطر برنامه های عزاداری فرصت کمی داریم برای پست گذاشتن............ التماس دعای فرج 🦋🦋🦋
┄┅─✵💔✵─┅┄ خدایا شروع سـخن نامِ توست وجودم به هر لحظه آرامِ توست دل از نام و یادت بگـیرد قـرار خوشم چون که باشی مرا در کنار سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🦋🌹❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
اي یوسف فاطمه! اي یار سفر کرده! هزاران هزار دیده در فراق تو یعقوب وار خون میگریند و فقط با تماشای قامت تو بینا می‌شوند. ما درکنار دروازه ي دل هایمان، شاخه گل هاي‌ ارادت بـه دست گرفته و هر آدینه منتظریم کـه چونان رسول اعظم«ص» کـه از مکه بـه مدینة النبی هجرت کرد، از مکه طلوع کنی و بـه مدینة المهدی دل ها پا گذاری.                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
علامه امينى شب تاسوعا و عاشورا براى امام زمان صدقه کنار ميگذاشتن و ميگفتند: امشب قلب حضرت در فشاراست . ارسال نمایید تا ميليونها نفر براى آقاصدقه دهند.             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
زنینه_نیزه_شکسته_هارو_بزن_کنار_زینب_.mp3
6.47M
• ﷽ • سبک:زمینه شکری متن:نیزه شکسته هارو... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نیزه شکسته ها رو بزن کنار زینب افتاده ام به گودال ای بیقرار زینب به نیزه ی غریبی تکیه زدم نبینی زخمای پیکر رو بیش از هزار زینب من حسینم/به زیر تیغ و نیزه ها من حسینم/مجروح و زخمی از جفا من حسینم/افتاده زیر دست و پا برو زینب به سوی خیمه خواهر به استقبالم اومد دیگه مادر برو زینب صدای ناله میآد اومد پیغمبر و زهراء و حیدر برو زینب دلم پیش سکینه است به دنبال رقیه است زجر کافر حسین جانم حسین جانم برادر ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ شدم هدف برای تیر و سنان زینب از زخم نیزه بدتر زخم زبان زینب قرآن ناطقت را صفحه به صفحه بردن انگشترم به غارت بُرد ساربان زینب من حسینم/با لب تشنه بی پناه من حسینم/بیکس میون قتلگاه من حسینم/از جگرم میکشم آه برو زینب به سمت خیمه برگرد که رنگ دخترام از حمله شد زرد برو زینب تویی تنها امیدم به قلبم حال خیمه بدترین درد برو زینب دلم پیش رقیه است به تعقیبش به صحرا زجر نامرد حسین جانم حسین جانم برادر ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ سرم بروی نیزه تنم به دشت زینب از دست نیزه داران صد دست گشت زینب کنج تنور خولی یا بین دِیرِ راهِب یا اینکه مجلس مِی سرم به تشت زینب من حسینم/که نیزه زد بر دهنم من حسینم/کشته ی دور از وطنم من حسینم/باهرچی میشد زدنم برو زینب ، برو جانِ برادر بزن محکم گره بر کنج معجر برو که حالم سجادم خرابه تنِ تبدار ، علی، بی یار و یاور برو زینب دلم پیش ربابه داره دق میکنه از داغ اصغر حسین جانم حسین جانم برادر @hedye110
🏴 جوان ها مثل پیرمردها عزاداری نکنند... @delneveshte_hadis110