eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🪴 (ع)🍀 🪴 معجزه غدیر واقعه عجیبی که به عنوان یک معجزه تلقی می‌شد در روز عید غدیر اتفاق افتاد و آن ماجرای «حارث فهوی» بود. در آخرین ساعات از روز سوم،‌ او با ۱۲ نفر از اصحابش نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و آله) آمد و گفت: «ای محمد! سه سؤال از تو دارم: آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبر خود را از جانب پروردگارت آورده‌ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده‌ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا اینکه درباره علی‌بن‌ابیطالب گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه …» از جانب پروردگار بود یا از پیش خود گفتی؟ حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند:«خداوند به من وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرییل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمی‌کنم». 💚💚💚💚💚   (ع) eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشاپیش عید غدیر خم بر همه شیعیان علی علیه السلام مبارک🌹🌹🌹🌹 🌹ارسالی یکی از اعضای محترم کانال @hedye110
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
💔دَردم بہ جـان رسیـد و 🍃طبیبم پدید نیست 💔دارو فروشِ خَستہ دلان را 🍃دُڪان ڪجاست⁉️ ✨سلام درمان تمام دردهای دلم✨                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🍀 💜 -خیلی خب حالا اخم و تخم نکن پسره دیگه به جز ما کسیو نداره! -من که چیزی نگفتم آبجی! -خیلی خب بیا بریم! عصبی چرخیدمو نگاهی به آرات انداختم روسری گرفت سمت فروشنده و پولش رو پرداخت کرد،حتما سلیقه عروسش رو خوب میشناخت که به همین راحتی انتخاب کرده بود! برای اینکه نشون بدم عروسیش برام کوچکترین اهمیتی نداره نزدیک شدمو با بی تفاوتی روسری یاسی رنگی برداشتمو گرفتم سمتش:-اینم بخر براش حتما خوشش میاد! اخم کرده نگاه دقیقی به صورتم انداخت،سعی کردم عادی رفتار کنم میدونستم اگه به چشمام نگاه کنه از حال و روزم با خبر میشه برای همین نگاهمو ازش دزدیدم،نفس عمیقی کشید:-فکر نمیکنم اون مناسب خواستگاری باشه،اگه دوسش داری برات بخرمش! اخم ریزی کردمو روسری رو گذاشتم سر جاش:-چه لزومی داره تو برای من روسری بخری؟ شونه ای بالا انداخت و گفت:-فکر کردم ازش خوشت اومده! اینو گفت و رو به لیلا ادامه داد:-به نظرم همینا کافیه بهتره بریم! حرصی مشتامو گره کردمو پشت سرشون راه افتادم و با رسیدن به لیلا طوری که آرات هم بشنوه گفتم: -این همه راه اومدیم برای همین دوتا تیکه پارچه و روسری؟نمیشد اینارو از همون ده خودشون بخرن! لیلا لبشو گاز گرفت و انگشتشو گذاشت روی بینی و اشاره کرد آروم حرف بزنم منم از عمد‌ همونجوری گفتم:-چیه خب آبجی خسته شدم! آرات قدم هاشو آروم کرد و گفت:-شرمنده من اسبمو آوردم با بی بی برم خرید،خبر نداشتم شما هم میای وگرنه حتما گاری خبر میکردم! لیلا نگاه چپ چپی بهم انداخت و گفت:-لازم نیست دو قدم راه که بیشتر نیست،آیلا رو که میشناسی غر نزنه روزش شب نمیشه! آرات ابروی بالا انداخت و گفت:-از شناختن که میشناسم برای همینم گمون میکنم از جای دیگه ای ناراحته و داره اینجوری تلافی میکنه اما گفتم شاید تو هم خسته شده باشی! از این حرفش چشمام از تعجب گشاد شد،دستمو زدم به کمرمو عصبی پفی بیرون دادمو خواستم چیزی بگم که صدای آشنایی به گوشم خورد:-سلام آرات خان اینجایین؟ برگشتمو با دیدن محمد لبخندی روی لبم نشست،چه به موقع پیداش شده بود،زیر چشمی نگاهی به آرات انداختم،عصبی دستی دور دهنش کشید و گفت:-اینجا چیکار میکنی؟مگه نباید سر زمینا باشی؟ -از آقاتون شنیدم اومدین بازار رفتم از سر چشمه آب بیارم گفتم تو مسیرم شما رو هم برسونم! -نیازی نیست تو برو ما چندتا خرید دیگه ام داریم ممکنه طول بکشه! پریدم توی حرفشو گفتم:-همین الان گفتی برگردیم کلبه خریدات تموم شده! آرات غیضی نگاهی بهم انداخت و محمد گفت:-اشکالی نداره من که کاری ندارم منتظر میمونم تا برگردین! با دیدن نگاه عصبی آرات احساس خوبی پیدا کردم،اونقدر که انگار تموم عالم رو بهم هدیه داده بودن،برای اینکه بیشتر حرصیش کنم با صدای نالونی گفتم:-من خیلی خسته شدم شما برین خرید کنین من میرم توی گاری استراحت کنم،به هر حال که نیازی به من ندارین! اینو گفتمو رو به محمد لب زدم:-گاریتون کجاست؟ محمد مثل همیشه سر به زیر لبخند شرمگینی زد و اشاره کرد به پشت جمعیت:-اونجاست! خونسرد نگاهی به آرات و لیلا انداختم:-خیلی خب پس من همونجا میشینم تا بیاین! هر چی لیلا با چشم بهم اشاره میکرد خودمو زدم به نفهمی و رفتم سمت گاری،محمد هم جلو تر از من راه افتاد،یه قدمی گاری بودم که دستم کشیده شد به سمت عقب و لیلا عصبی توی گوشم گفت:-معلومه داری چیکار میکنی؟ بیخیال شونه ای بالا انداختمو گفتم:-مگه چیکار کردم آبجی خب خستم،مگه میخوام جایی برم همینجا نشستم تا برگردین! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🍀 💜 **** آرات طاقه های پارچه رو از مغازه دار گرفت و گذاشت بالای گاری و خودش دستی به صورتش کشید و اخمو نشست و با صدایی که داد میزد ناراحته گفت:-مگه خسته نبودین بشینین بریم تنهایی برمیگردم! پوزخندی زدمو قبل از لیلا بالا رفتم دقیقا روبه روی آرات نشستم،از این که داشت حرص میخورد واقعا لذت میبردمو با اعتماد به نفس بیشتری به اطرافمو و هر از گاهی به اون نگاه میکردم،عصبی مدام دست به صورت و گردنش میکشید و نگاهشو ازم میدزدید! -درست نبود با این پسره بیایم حالا پیش خودش دوباره فکرای ناجور میکنه! نگاهی به لیلا که این حرف رو زده بود انداختمو برای اینکه بیشتر آرات رو حرص بدم گفتم:-پسره خوبیه آبجی مطمئن باش فکر بدی نمیکنه،درضمن،حتما از خان عمو اجازه گرفته و تا اینجا اومده،آنا میگفت راجع به من با خان عمو صحبت کرده! لیلا با ابرو اشاره ای به آرات کرد و لبی به دندون گزید و گفت:-صحبت کرده؟چه صحبتی؟ -اگه یادت باشه قبل از فوت آقاجون باهاش صحبت کرده بود، راجع به همون! -خب مگه بهش جواب رد ندادی؟ -چرا اما آنا میگفت بیشتر راجع بهش فکر کنم،آخه آقاجونم باهاش موافق بود،حالا ببینم چی پیش میاد! با این حرف لیلا چشم غره ای بهم رفت و دیگه چیزی نپرسید،منم شونه ای بالا انداختمو زل زدم به طاقه های پارچه،خیلی دلم میخواست دختری که اینجوری دل آرات رو برده ببینم،آخه اون آدمی نبود که برای کسی خودش خرید کنه تو بهترین حالت بی بی یا کس دیگه ای رو میفرستاد! با رسیدن به کلبه آرات قبل از همه پایین پرید با کمک لیلا طاقه های پارچه رو بلند کرد و منم بدون اینکه دست به چیزی بزنم از محمد تشکر کردمو ضربه ای به در کلبه کوبیدم،همینم کم بود کلفتی خانم رو هم بکنم! چند ثانیه ای بیشتر طول نکشید که آنام اخم کرده در کلبه رو باز کرد و خواست چیزی بهم بگه که با دیدن محمد گل از گلش شکفت و با رویی خوش احوال پرسی کرد،آرات رو کارد میزدی خونش بیرون نمیومد،طاقه های پارچه رو بلند کرده بود و حرصی نفس عمیق میکشید،با رفتن محمد آنام که تازه آرات و لیلا رو اون پشت ایستاده بودن دیده بود،نگاهی به پارچه ها انداخت و لبخند مهربونی به لب نشوند:-مبارک باشه شاه داماد حالا دیگه ما باید آخر از همه بفهمیم داری دوماد میشی؟ با این حرف آنام پوزخندی زدم که از چشم آرات هم دور نموند،در جواب آنام سری پایین انداخت و با شرمندگی گفت:-این چه حرفیه زنعمو همه چیز یهویی شد،نمیخواستم حالا حالا ها به خاطر خان عمو مراسم بگیرم اما ترسیدم دیر بجنبم،برای همین آقامو فرستادم اول از شما کسب اجازه کنه! -اجازه ما هم دست شماست،شوخی میکنم ان شاالله خوشبخت بشی پسرم،بیا تو ببینم چیا برای عروس خانوم خریدی! با داخل شدن آنام آرات تای ابروشو بالا انداخت و طاقه های پارچه رو برد داخل و همه مشغول وارسی هدیه ها شدن… منم در حالیکه از درون مثل اسپند روی آتیش بودم اورهان رو بغل گرفتمو خودمو با بازی کردن با اون مشغول کردم،ترسیدم‌دیر بجنبم پسره بیشعور! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثواب اطعام در روز غدیر...🍃 اطعام علوی غدیر ❤️❤️ هنوز دیر نشده!!! حتی دومرتبه🙏چندمرتبه👌 هم ناهار توزیع داریم هم شام و هدیه به کودکان و.... در شهرهای مختلف 👇مثلا حدیث های زیر : (یعنی روزهای عادی هر مقدار صدقه بدی یا به کسی کمک کنی ، ۱۰ برابرش بهت برمیگرده ولی روز عید غدیر این ثواب ۱۰۰ هزار برابر میشه یعنی هر چی خرج کنی، یک میلیون برابرش بهت برمیگرده 🌺امام صادق(ع) : غذا دادن به یک مومن در روز عید غدیر ثواب اطعام یک میلیون پیامبر و صدیق (در راس آنها خود ائمه معصومین)و یک میلیون شهید (در راس آنها حضرت عباس و شهدای کربلا) و یک میلیون فرد صالح در حرم خداوند را دارد.(بحار ج۶ 🌸امام صادق (ع): عید غدیر روزی است که خداوند دو برابر تعداد رهاشدگان از آتش جهنم در ماه مبارک رمضان و شب قدر و شب عید فطر، از آتش جهنم رها می کند و گناه ۶۰ سال را می بخشد. (بحار ج ۹۴ ص۱۱۹) خب حالا با این همه حدیث، هرکس بیکار بشینه، چنین فردی اگه گنج هم بهش بدی استفاده نمیکنه😊 شماره کارت خیریه جهت کمک و واریز اطعام غدیر ۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۲۶۹۰۵۱ بنام مرکز نیکوکاری سردار دلها تهران شماره کارت حساب مرکز نیکوکاری را جهت کمک ب نیازمندان و ایتام و امور نیکوکاری ب دیگران معرفی نمایید. شماره تماس مرکز نیکوکاری : ۰۹۳۵۸۳۱۹۵۰۶ پیامک تماس ایتا واتساپ ۰۹۱۲۰۸۴۸۷۱۳ تماس و پیامک 💐 پروردگارا..... دعای خیر و مستجاب اهل بیت علیهم السلام و نیازمندان را بدرقه همه کسانی که در این طرح خداپسندانه شرکت میکنند نصیب بفرما.....آمین💐ثوابش برسد به سردار دلها حاج قاسم سلیمانی🌷🌹 ان شالله دستگیری کنیم تاخدا دستگیری کند🌹
مداحی آنلاین - مرتبه امیرالمومنین - حجت الاسلام عالی.mp3
2.03M
🌸 ♨️مرتبه امیرالمومنین علی(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @delneveshte_hadis110
4_5852615496033112023.mp3
6.54M
🎧❣🎼☀️آوای زیبای : همه نفسم... 🍃🌲🎤ایوان بند...                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🪴 (ع)🍀 🪴 بعضی از  جهات حکم غدیر را می‌توانم این طور بیان کنم که: ۱- خطاب خداوند که «ای پیامبر ابلاغ من آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده که اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را نرسانده‌ای که در هیچ یک از فرامین الهی چنین مطلبی گفته‌ نشده است. ۲- اقرار گرفتن‌های حضرت ‌رسول از مردم در روز غدیر. ۳- مسئله امامت فقط صورت یک خبر و پیام و خطابه ابلاغ نشده بلکه به عنوان حکم و فرمان الهی و بیعت عموم مسلمانان و تعهد آنان اجرا شد. ۴- خطاب خداوند که فرمودند: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم» که تا آن روز مشابه آن را هم در هیچ موردی نفرموده بودند.     (ع) eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ◇◇◇◆◇◇◇