eitaa logo
من و خاطراتم
198 دنبال‌کننده
32 عکس
11 ویدیو
0 فایل
نویسنده ، محقق و پژوهشگر @abdi_ayeh1403
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍ به من مأموریت دادند تا بروم و از آماد ، مهماتِ ادوات بگیرم. من نمایندهٔ اراک بودم. با یکی از دوستان با تویوتا رفتیم تا مهمات را بار بزنیم. وقتی به محل توزیع مهمات رسیدم ، با صف طولانی یگان هایی که آمده بودند مهمات بگیرند مواجه شدم. ساعتی در صف ماندیم تا نوبت به ما رسید. حواله را به انباردار دادم و جعبه‌ها را یکی یکی پشت تویوتا سوار کردیم. همینجور که در حال بارگیری بودیم ، دیدم دستی از پشت سر من دارد یکی از جعبه مهمات‌ها را یواشکی بر میدارد. بی درنگ برگشتم و دستگیرهٔ کنفی جعبه مهمات را محکم گرفتم و اجازه ندادم جعبه مهمات از تویوتا خارج شود. یکی من میکشیدم ، یکی آن آقای جوانی که با جُثهٔ نازکش زور زیادی داشت و در برابر زورش داشتم یواش یواش کم می آوردم. دوستم را صدا زدم و از او کمک خواستم. تا دید دیگر زورش به ما نمی‌رسد بی خیال شد و جعبهٔ مهمات را رها کرد. همینجور که از شدت گرما و خستگی عرق از سر و کله ام جاری و لباسم حسابی داغ شده بود از پشت تویوتا پایین آمدم و رفتم پیش آن بندهٔ خدا. گفتم برادر‌ ، از شما بعید است مگر شما خودتان سهمیّهٔ مهمات ندارید که به مهمات دیگران پاتک می‌زنید؟ گفت: آخر ما اگر بتوانیم هر شب پشت سر هم عملیّات انجام می‌دهیم و نیاز مبرم به مهمات داریم. بارها درخواست مهمات دادیم امّا مهماتی که به ما می‌دهند کفاف کار ما را نمیدهد ، ناچاریم هر طوری شده به بچه‌های در خط ، مهمات برسانیم. برایم جالب بود که یک فرماندهٔ میدانیی که می‌توانست پرستیژش را در جنگ حفظ کند ، تکلیف گرا باشد و بگوید تا به من مهمات نرسانید ، در عملیّات شرکت نمی‌کنم ، این گونه در به در به دنبال مهمات می‌گشت و از آبروی خودش می‌زد تا بتواند به پیروزی جبهه مقاومت سرعت ببخشد. بعد از شهادتش تازه فهمیدم که چرا حاج قاسم می‌گفت: من عاشق این شهید بودم. خاطرهٔ سی‌ و نهم برای عضویت در کانال روی لینک کلیک کنید👈 @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾 پاورقی : ۱_ تویوتا خودروی وانت نظامی است که برای انتقال مهمات و جا به جایی نیروها در فواصل کوتاه استفاده میشود. ۲_ منظور از مهمات ادوات ، همان گلوله‌های خمپاره است. ۳_ شهید صدرزاده از فرماندهان میدانی مدافع حرم بودند که در تاسوعای سال ۹۴ در شهر حلب سوریه به شهادت رسیدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍ هنوز رسماً چیزی اعلام نکرده بودند ولی از جنب و جوش مسئولین و رفت و آمد مکرّر آن‌ها معلوم بود که عملیّاتی در پیش است. به رسم یادگار از فرهنگ دفاع مقدّس برایمان حنا آوردند تا قبل از شروع عملیّات به دست‌هایمان حنا بزنیم. در آسایشگاه ها غوغایی بود. نور از صورت بچّه‌ها می‌بارید. یکی مشغول تنظیم دوربین قناسه بود. یکی مشغول سفت کردن بند کوله پشتی و دیگری گوشه‌ای زیارت عاشورای جیبیش را باز کرده بود و با امام حسینش خلوت کرده بود. پدرم بار‌ها برایم از حال و هوای جبهه تعریف کرده بود و بار‌ها عاشقانه مستندهای دفاع مقدّس را از تلویزیون دیده بودم امّا این که خودت در میان رزمندگان باشی و این حس را از نزدیک تجربه کنی بوی دیگری داشت. از این اتاق به آن اتاق میرفتم و از دیدن تلاطم بچّه‌ها حسابی لذّت می‌بردم. در بین بچّه‌های لشکر ۲۷ چندتا خطّاط داشتیم که در و دیوار محوطهٔ محل استقرارمان را با خط نستعلیق شکسته و فونت عربی احادیث و اسامی اهل بیت ، پُر کرده بودن. یکی از آن خطاطها ، شهید سیّداسماعیل سیرت نیا بود. انصافاً خط خوبی هم داشت. حول و حوش ساعت ۸ شب ، چند تا کامیون آمد جلوی درب محل استقرارمان تا عدّه ای از بچّه‌هایی که اسامیشان از قبل مشخص شده بود را به خط مقدم انتقال دهند. یک چراغ قوهٔ کوچک در دستم بود و به سمت بچّه‌هایی که داشتن سوار کامیون می‌شدند می انداختم و با حسرت نگاهشان می‌کردم. در بین رزمندگان برادری داشتیم که مدام سیگار می‌کشید ، تمام دندانهای تختش خراب بود ، قد و بالای کوتاهی داشت و خیلی‌ لاتی صحبت می‌کرد. معلوم نبود چه جوری هماهنگ کرده بود و به آنجا آمده بود. ( یادم هست قبل از آمدنمان به مأموریت ، یک شب در یکی از آموزشگاه‌ ، وقتی بچّه‌ها از روی خستگی غش کرده بودند ، بی انصاف سیگارش را از قصد ، مقابل کولرگازی می‌گرفت و بوی سیگار کل آسایشگاهِ با آن عظمت را بر می‌داشت و بچّه‌ها نیز با فحش و دری ، بری از خجالتش در می‌آمدند. گزارشش به مدیر مرکز آموزش رسیده بود و ظاهراً می‌خواستند دیپُرتش کنند امّا شانسش حضرت زینب (س) بدجوری طلبیده بودتش ) او هم داشت سوار می‌شد! گفتم : یا حضرت زینب دم شما گرم خانم. ما با این همه ادعامون باید تو حسرت عملیّات بمونیم ، اون وقت این داداشمون با این همه شیطنتاش تو عملیّات شرکت کنه؟! باز پیش خودم گفتم نکنه بزنه این هم مثل مجید سوزوکی بره شهید بشه! رفتم جلو تا باهاش خداحافظی کنم. بغلش کردم هنوز هم بوی سیگار می‌داد. با همان دندانهای یکی در میانش لبخند ملیحی به من زد. یکباره نگاهم به متنی که روی جلیقه ضدگلوله اش نوشته شده بود ، افتاد. داده بود بچّه‌های فرهنگی لشکر ، درشت با ماژیک برایش نوشته بودند : سرباز ناخلف رهبر. ۴۰_ خاطرهٔ چهلم جهت عضویت در کانال روی لینک کلیک کنید👈 @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾 پاورقی: ۱_ حنا گرفتن قبل از عملیّات به معنی استقبال از شهادت است. ۲_ شهید اسماعیل سیرت نیا رزمندهٔ اعزامی از لشکر ۲۷ محمد رسول الله تهران بودند که در محرم سال ۹۴ در حلب سوریه به شهادت رسیدند.
هنرمند شهیدی که روی جلیقهٔ ضدگلولهٔ آن رزمندهٔ شلوغ‌کار نوشته بود : سرباز نا خلف رهبر @alabd68
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍ سعید در محل کار مدام با سربازها سر و کار داشت و گاهی وقتها پیش می‌آمد بعضی از سربازها تخلف می‌کردند. سعید اهل گزارش نویسی نبود. می‌دانست اگر نامه ای برای سربازان متخلف بنویسد و آن‌ها به دادسرا معرفی کند، امکان دارد برایشان سوء سابقه درست شود و به آیندهٔ شغلی آن‌ها لطمه وارد شود لذا با توجه به اینکه او ورزشکار بود ، سعی می‌کرد با دو حرکت ورزشی از خجالتشان در بیاید و بیشتر با صحبت ، سعی میکرد به آنها فهماند که کارشان اشتباه است. یکبار با سعید ، شیفت شب بودیم. دیدم یک سرباز با پای برهنه‌ و دوان دوان آمد پیش من. اوّلش خیلی‌ نگران شدم پیش خودم گفتم شاید جایی آتش سوزی شده و یا برای کسی اتفاق بدی افتاده! از او پرسیدم چرا انقدر آشفته‌ای؟ چرا با پای برهنه‌ آمدی؟ گفت: آقای مسلمی من را فرستاده پیش شما تا در کف دستم مهر بزنید. خیالم راحت شد که برای کسی اتفاقی نیفتاده ، فقط آن سرباز دسته گلی آب داده و سعید این‌گونه می‌خواسته او را تنبیه کند. خود آن سرباز هم می‌‌دانست که سعید با ندادن گزارشش به قضایی چه لطفی در حقش کرده به همین خاطر خیلی از دست سعید ناراحت نبود. مدل تنبیه سعید برای سربازان متخلف ، بسیار بازدارنده بود و در عین حال تبعاتی برای آنها نیز نداشت. بعد از شهادت سعید آن سرباز را در خیابان دیدم البته خدمتش تمام شده بود. یاد آن شب و تنبیه سعید افتادیم. بغض گلویش را گرفته بود و گفت من از سعید درس مردانگی را یاد گرفتم. ۴۱_ خاطرهٔ چهل و یکم جهت عضویت در کانال روی لینک کلیک کنید 👈 @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾
تکاور شهید سعید مسلمی اعزامی از اراک. محل شهادت سوریه ، استان حلب ، منطقه القراصی تاریخ شهادت محرم سال ۹۴ @alabd68
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده با نام جهادی: سیدابراهیم محل شهادت : حومه جنوبی حلب ، روستای القراصی تاریخ شهادت: تاسوعای حسینی سال ۱۳۹۴ @alabd68
✨﷽✨ ✍ بعد از صحبت‌های تاثیرگذار آقامصطفی در جمع بسیاری از رزمندگان ، یه عده از بچّه‌ها دور و برش را گرفتند تا راز موفقیت‌های او در عملیّات‌های اخیر را از زبان خودش بشنود. همه فکر می‌کردند که ایشان آموزشهای پیچیده‌ای که در دانشکده‌ها و دانشگاه‌های نظامی تدریس میشود را عامل اصلی این پیروزی‌ها می‌داند و تند ، تند با پرسیدنِ سوالات عجیب و غریب ، او را کلافه کرده بودند. ایشان با بیان یک جملهٔ ساده به همهٔ آن ابهامات پاسخ داد. گفت ببینید برادرها ، ما مثل بچّه‌های زمان جنگ یه یا حسین میگیم و با سرعت خودمان را به دیوارهای روستا می‌رسانیم و دشمن وقتی جسارت بچّه‌های ما را میبیند پا به فرار می‌گذارد. یکی از بچّه‌ها این تاکتیک آقامصطفی اصلاً تو کَتش نمی‌رفت و هی به پر و پای آقامصطفی می‌پیچید. آقامصطفی به شوخی به او گفت ببین داداش اصلاً می‌دونی چیه؟! ما بعضی وقتها اگه لازم باشه سرخ پوستی هم میجنگیم! مثلاً یهو کِل می‌کشیم گازشو می‌گیریم ، می‌زنیم به خط! اون دوستمون که هنوز داشت هاج و واج به آقامصطفی نگاه می‌کرد ، بقیّهٔ بچّه‌ها بلند ، بلند می‌خندیدند. آقامصطفی هم که خودش زده بود زیر خنده. گفت بخدا راست میگم. تا محرم ۱۳۹۴ با رشادت‌های آقامصطفی و گردان‌ عمّار ده‌ها روستا را از لوث وجود داعش در سوریّه آزاد شد. ۴۲_ خاطرهٔ چهل و دوّم جهت عضویت در کانال روی لینک کلیک کنید 👈 @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾
👌 یه نکته در خصوص جنگ باید گفت که حسابش از روی کاغذ جداست و این را فرماندهانی مثل شهید صدرزاده کاملاً درک کرده بودند و اگر قرار بود به صورت آکادمیک به میدان جنگ نگاه کنیم ، هیچگاه با این سرعت از دست صدّامیان و داعشیان خلاص نمی‌شدیم. @alabd68
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید سیّداسماعیل سیرت نیا علمدار فرهنگی استان گیلان اعزامی از لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله تهران تاریخ شهادت محرم سال ۱۳۹۴ محل شهادت: سوریه _ ریف حلب جنوبی @alabd68
✨﷽✨ ✍ سیّداسماعیل یک رزمندهٔ فرهنگی تمام عیار بود. در مسائل نظامی واقعاً حرفهایی برای گفتن داشت و همچنین در امورات فرهنگی نیز دستی بر آتش داشت. گاهی در حیاط مقر تا دیر وقت می‌نشست با بچّه‌ها بحثهای نظامی می‌کرد ، بعضی وقتها به دیوارنویسی و تابلو نویسی مشغول می‌شد و در مراسمات هیئت کمک حاج مهران و سیّدمحمّد برایمان مداحی می‌کرد. یک شب به بچّه‌های لشکر ۲۷ محمّد رسول الله مأموریت دادند تا در عملیّات مهمی شرکت کنند. سیّداسماعیل هم جزو همان‌‌ها بود. منطقه واگذاری ، ریف حلب جنوبی روستایی بنام الحُمرة بود. همهٔ رزمندگان در آن عملیّات تلاش خود را کردند ولی آن نتیجه ای که مد نظر فرماندهان بود محقق نشد. هدف از عملیّات عقب راندن عناصر داعش از روستا بود که علیرغم آتش سنگین توپخانه و ادوات ، دشمن به شدّت مقاومت کرد و روستا در این مرحله آزاد نشد. هفت نفر از بچّه‌های صابرین ، مِن جمله حسین جمالی از دوستان شیرازیم در این عملیّات به شهادت رسیدند و یادم هست که شهید پویا ایزدی از رزمندگان لشکر ۸ اصفهان نیز در همان جا به شهادت رسید. که اگر بعدها فرصتی شد از رشادت‌ شهید سعید مسلمی در عقب آوردن جنازهٔ شهید ایزدی برایتان می‌نویسم. بعد از پایان عملیّات همهٔ رزمندگان به عقب برگشتند و چون گشایشی صورت نگرفته بود ، خستگی عملیّات در تنشان مانده بود. در مسجد روستایی بنام خانات جمع می‌شدیم و در ایّام محرم برای امام حسین و یارانش عزاداری می‌کردیم. همان شب که بچّه‌ها با همان لباس و مُژه‌های خاکی از خط برگشتند ، سیّداسماعیل داشت برایمان زیارت عاشورا می‌خواند و چون می‌دانست حاج حسین اسدالل‍ّهی فرمانده لشکر ، از عدم پیشرفت آن عملیّات پَکر شده است ، همان جا ، پشت میکروفون ، خطاب به حاجی گفت: حاج حسین عزیز ، ما بچّه‌های لشکر ۲۷ همینجا به شما قول میدیم تا زمانی که این خط شکسته نشود و لبخند رضایت شما که همان رضایت خدا و رسول خداست بر لبتان ننشیند ، ما به ایران بر نخواهیم گشت. الحمدالله آن خط بعد از مدّت کوتاهی شکسته شد و پیشرفت‌های چشمگیری حاصل شد و اوّلین شهید لشکر ۲۷ محمّد رسول الله در محرم سال ۹۴ همین آقاسیّداسماعیل بود. ۴۳_ خاطرهٔ چهل و سوّم جهت عضویت در کانال روی لینک کلیک کنید 👈 @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾 پاورقی: ۱_ حاج مهران از مداحان بسیار با اخلاص اعزامی از لشکر ۲۷ تهران بود که بعدها به شکل بسیار مظلومانه ، در سوریه به شهادت رسید و سیّدمحمّد نیز از رزمندگان اعزامی از استان مرکزی بود که صدای دلنشینش در آن شبها ، آرام بخش دلهای شکسته‌ٔمان بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍ داعش از صبح تا شب چند مرحله خط را با خمپارهٔ ‌۱۲۰ می‌زد. پره‌های ته خمپاره‌ها را برش داده بودند تا بدون سوت بر سرمان فرود بیاید تا نتوانیم خیز برویم. ما در خط به خمپارهٔ ۶۰ نیاز مُبرم داشتیم. عین‌الله بالای سرمان بود و کمبودها را می‌دید. چند مرحله از ردهٔ بالاتر برایمان تقاضای قبضه شده بود ، امّا آن روزها چون همهٔ خطوط فعال بود ، خمپاره ۶۰ نایاب شده بود. یک روز صبح دیدیم عین‌الله به خط مقدّم آمد. از خودرو پیاده شد و گفت دو نفر بیان کمک خمپاره رو از پشت تویوتا بیاریم پایین. من و سیّدعبدالله رفتیم کمک‌. قبضه رو پایین آوردیم و روی زمین جانمایی کردیم. دو ، سه نفر از بچّه‌ها ، روی پشت‌بام یکی از خانه‌ها با دوربین مشغول دیده‌بانی بودند. از همانجا با بیسیم مختصاتِ تجمعاتِ داعشیان را به ما دادند و گفتند اوّلین گلوله را روانه کنید. از عین‌الله و سیدعبدالله خواستم اگر امکان دارد اوّلین شلیک را من انجام دهم ، قبول کردن و از کوله پشتی اوّلین گلوله خمپاره را درآوردم ، روی تمام گلوله‌ها آیهٔ «ومارمیت‌اذ‌رمیت‌ولکن‌الله‌رما» را نوشته بودم. گلوله را به دهانهٔ قبضه فرو بردم و با بسم‌الله رها کردم. گلوله‌ به سمت آن حرامیان روانه شد. چند لحظه منتظر ماندیم تا اگر گلوله خطا رفته ، برد و سمت را اصلاح کنیم. در پشت بیسیم صدای الله اکبر آمد. لبخند رضایت بر لبان عین‌الله نشست‌. از پشت بیسیم گفتند دوباره همان‌جا را بزنید. دیگر نوبتی پشت قبضه می‌رفتیم و آن نانجیبان را گلوله باران می‌کردیم. ۴۴_‌ جهت عضویت در کانال روی لیک کلیک کنید 👈 @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید این مطالب مهم در خصوص لبنان برای شما هم مهم باشه. @alabd68
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 با عرض سلام خدمت همراهان گرامی. حقیقت امر اینه که با چندین انتشارات مهم حوزه دفاع مقدس و جبهه مقاومت مثل ابراهیم هادی ، شهید کاظمی ، خط مقدم و یازهرا صحبت کردیم برای چاپ خاطرات گفتن تا آخر امسال شلوغن. اگر احیاناً انتشارات حرفه‌ای در این حوزه میشناسید که برای امسال نوبت چاپ داره در پی وی اطلاع بدید ممنون میشم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
45.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨﷽✨ به مناسبت نهمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم محمد زهره وند ألسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى با عنایت حضرت سیدالشهدا و همزمان با سالروز گرامیداشت شهدای مدافع حرم نماهنگ بابا حسین توسط گروه سرود آیه با هنرمندی دختر شهید مدافع حرم محمد زهره وند ( که در ماه محرم سال ۱۳۹۴ در ریف حلب جنوبی سوریه به شهادت رسیدند ) ، بازخوانی شد. ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 ‌╭━━⊰❀💎❀⊱━━╮      @s_aye1401 ╰━━⊰❀💎❀⊱━━╯
تصویر شهید محمّدرضا عطیه از رزمندگان حزب‌الله لبنان که به تازگی توسط رژیم صهیونسیتی به شهادت رسیده است. @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼