eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
1.2هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
984 ویدیو
75 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ سردار آقا تقی محقق فرمانده عملیات لشگر10 سیدالشهداء(ع) و معاون سردار شهید حاج کاظم رستکار در دیدار با همسر و تنها یادگار شهید رستگار ،محدثه رستگار و نوه های شهید رستگار.... درسته آقا تقی گرد پیری به چهره اش نشسته و به سختی راه میره اما دریغ از فراموشی این شیر رزمنده لشگر10 در عملیات های دفاع مقدس.... @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 اردیبهشت ماه 1365 1️⃣ به روایت : سردار فضلی فرمانده لشگر10 سیدالشهداء(ع) 🔹 ساعت 10 صبح روز نهم اردیبهشت ماه سال 1365 در حالی‌که بعد از 70 شبانه‌روزی درگیری با دشمن در ام الرصاص و فاو فاغ شده بودیم.. خبر رسید دشمن عملیات جدیدی آغاز کرده است و پد مرکزی جزیره مجنون را به تصرف خود درآورده است و به ما ماموریت دادند که برای مقابله با دشمن در پد مرکزی جزیره همین امشب اقدام کنید. هلیکوپتری برای ما فرستادند و از فاو با بالگرد به قرارگاه نصرت آمدیم فرمانده قرارگاه گفتند: «پد مرکزی سقوط کرده و شما باید مقابله پیشروی دشمن را سد کنید و ما هم گردان حضرت حمزه سیدالشهدا(ع) را برای این ماموریت فراخوان کردیم و با تشکیل محور عملیاتی همان شب به دشمن حمله کردیم و مواضع را پس گرفتیم . 🔹 روز دهم اردیبهشت سال 65 در پادگان سیدالشهدا(ع)روبروی دوکوهه که الان به نام شهید کلهر نامگذاری شده جلسه ای داشتیم که در آن هم امورات ساخت و ساز پادگان رو بحث کنیم و هم نیازمندی‌های ماموریت جدید در پد مرکزی جزیره خیبر و نیاز گردان حضرت حمزه سیدالشهدا(ع) تامین کنیم که ساعت 3 بعد ازظهر خبر رسید که دشمن در به خط ما حمله کرده و قریب به 28 تا 30 کیلومتر دو طرف جاده آسفالتی را به تصرف درآورده و به خط نیروهای لشگر 16 زرهی قزوین تک زده است و در حال پیشروی به عمق مواضع ماست . جلسه با شنیدن این خبر تعطیل شد و ما به سمت فکه حرکت کردیم و به دلیل کمبود وقت در طول مسیر جلسات و فراخوانی‌های خود را انجام دادیم و حدود ساعت 5 بعد از ظهر به دفتر قرارگاه 16 زرهی قزوین رسیدیم، سرهنگ جمشیدی فرمانده لشکر 16 زرهی قزوین به ما گفت که دشمن به ما تک زده و حدود 30 کیلومتر را تصرف کرده است. با اخبار و اطلاعاتی که به دست آوردیم همان شب دو گردان را فراخوان کردیم که به بیایند و در دو جناح جاده فکه مستقر شوند تا از پیشروی احتمالی دشمن جلوگیری کنند و ما فرصت پیدا کنیم ابعاد پیشروی جغرافیایی دشمن را شناسایی کنیم. @alvaresinchannel ادامه...👇👇👇
39 سال قبل در چنین روزی سردار حاج علی فضلی فرمانده لشگر10 سیدالشهداء(ع) اردیبهشت ماه 1365 🔹دشمن به تلافی شکست سنگین در شهر فاو ، عملیات دفاع متحرک رو شروع کرده و در طول خطوط مرزی به مواضع رزمندگان اسلام حمله کرده و لشگر 10 سیدالشهداء(ع) برای مقابله با پیشروی دشمن فراخوانده شده است. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 اردیبهشت ماه 1365 2️⃣ به روایت : سردار فضلی فرمانده لشگر10 سیدالشهداء(ع) 🔹 همه چیز برای انجام عملیات آماده بود و ساعت 11 شب را برای آغاز عملیات پیش‌بینی کرده بودیم و ساعت 10 شب باید گردان‌ها به محل استقرار خود می‌رسیدند و در جاده گردان زهیر به فرماندهی شهید داود حیدری و در گردان حضرت علی‌اصغر(ع) به فرماندهی شهید حسین اسکندرلو و مابقی گردان‌ها در جناح راست و چپ جاده مستقر شدند و ما نیز برای اینکه در نزدیک‌ترین فاصله میدان درگیری حضور داشته باشیم با نفربری که سرهنگ جمشیدی در اختیار ما قرار داد در تپه‌های بلند منطقه مشرف به عملیات حضور پیدا کردیم تا نیروها را هدایت کنیم. حدود ساعت 10 شب بود که خبر رسید دشمن جبهه خود را تقویت کرده و لشکر 10 زرهی دشمن به منطقه رسیده است و امشب می‌خواهند با لشکر 1 مکانیزه و لشکر 10 زرهی عملیات کنند و دشمن تمام عده خود را در قالب دو لشکر مکانیزه و زرهی در مقابل سپاه اسلام صف‌آرایی کرده بود من بلافاصله با شنیدن این خبر با قراگاه خاتم‌النبیاء(ص) تماس گرفتم و شرایط را به برادر صفوی توضیح دادم و کسب تکلیف کردم و ایشان به من گفتند اگر نمی‌توانید عملیات کنید می‌توانید برگردید عقب و من در همان نفربر از فرماندهان نظر خواستم دیدم گروهی از اعضای قرارگاه با انجام عملیات مخالف هستند و می‌گویند که زور ما به لشکر زرهی عراق نمی‌رسد من در جواب به آنها گفتم که از فرماندهان گردان‌ها نیز سوال می‌کنم اگر آنها نیز با شما هم عقیده بودند من هم با تصمیم شما موافقت می‌کنم. در آن زمان به خداوند گفتم که اگر ما عملیات نکنیم دشمن بر ما عملیات خواهد کرد و دشمن اگرقرار باشد عملیات کند و ما زیر تانک‌ها و نفربرها و چكمه‌های آنها له شویم که این خود ننگ و ذلت برای ما است و اگر امشب بچه‌ها عملیات نکنند لشکر دیگری نیست که جای ما بیاید و عملیات کند خدایا تمام سرمایه نظام اسلامی برای دفاع مقدس در جبهه فکه همین (ع) و تیپ دیگری نیست که جایگزین آن شود. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 اردیبهشت ماه 1365 3️⃣ به روایت : سردار فضلی فرمانده لشگر10 سیدالشهداء(ع) 🔹من ابتدا با تماس گرفتم و شرایط را توضیح دادم و ایشان به من اعلام کرد آمادگی کامل برای رویارویی با دشمن را داریم و دشمن در چند قدمی قرار دارد و ما برای انهدام دشمن لحظه‌ای تردید نداریم اما نظر شما هرچه باشد همان‌گونه عمل می‌کنیم وقتی شهید اسکندرلو نظر من را برای انجام عملیات شنید آمادگی 100 درصد خود را اعلام کرد و دیگر گردان‌ها نیز آمادگی 100 درصد خود را از این موضوع اعلام کردند. من با قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) تماس گرفتم و به برادر صفوی گفتم که ما به فضل و عنایت خداوند آماده عملیات هستیم و اگر اجازه می‌دهید عملیات کنیم.عملیات آغاز شد جنگ مردانه و سخت و نابرابری آغاز شد، انبوهی از تانک‌ها، نفربرها در مقابل رزمندگانی که فقط به خداوند اعتماد و توکل دارند منهدم می‌شد و هیچ قاعده نظامی اصلا رویارویی یک تیپ پیاده با دو لشکر مکانیزه را نمی‌پذیرد و فرماندهان با شروع عملیات فتوحات خود را گزارش می‌دادند وقتی که گزارش کلی عملیات را تنظیم کردیم متوجه شدیم که فرزندان دلبند امام خمینی(ره) 280 تانک و نفر بر و ادوات دشمن در فکه منهدم شده بود و تعدادی از نیروهای دشمن را کشته و زخمی کرده اند کرده‌اند. در این بین خبر مجروحیت و شهادت رزمندگان یک به یک می‌رسید، از گردان حضرت علی‌اصغر(ع) برادر صادقی مجروح شده، حمید مقیمی جانشین گردان نیز مجروح شده، سردار رشید سپاه اسلام حسین اسکندرلو به شهادت رسیده بود. خبر شهادت سردار محمد حسن حسنیان فرمانده گردان حضرت المهدی هم مخابره شد.اطلاع دادند که سردار علی اصغرابراهیمی مسئول نیروی انسانی هم به خیل شهدا پیوسته اند. همه گردان‌ها با توفیقات الهی عملیات را به مقصد خدا پسندانه‌ای رساندند و دشمن با تلفات سنگینی که در 13 اردیبهشت سال 65 متحمل شد دیگر به خود اجازه نداد تا پایان جنگ تحمیلی در آن منطقه دست به عملیات بزند. @alvaresinchannel
اردیبهشت 1365 ⬅️ روزهای سخت ❎ عملیات دفاع متحرک دشمن از اسفند ماه سال 1364 و بعد از فتح توسط دلاورمردان کشورمان به جبران ضربه ای که دشمن خورده بود شروع شد و با اشغال دوباره در اواخر خرداد سال 1365 به پایان رسید و دشمن شهر مهران را در عوض شهر فاو اشغال کرد و همواره با قبول ماموریت به مصاف دشمن رفت و ، (ع) در فکه ، در منطقه عمومی شرهانی و نهایتا و بازپس گیری شهر مهران در کارنامه عملیات لشگر به فرماندهی میدرخشد. @alvaresinchannel
🔶تصاویری از همسنگر تخریبچی جانباز به معراج رفته و به شهدا پیوسته ✅ مهندس محمد رضا اسماعیلی پور بر فرس تند باد هر که تو را دید گفت برگ گل سرخ را باد کجا میبرد @alvaresinchannel
⬅️در سالگرد سرداران شهید تخریبچی و 20 شهید تیرماه گردان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) جاماندگان روزهای حماسه به یاد ماه های عزاداری کردند حضور شهدا و عزاداری با آنها را میشد حس کرد تیرماه 1404 قطعه 29 گلزار شهدا ✅ در جوار مزار سردار شهید تخریب حاج سید محمد زینال حسینی و حاج ناصر اربابیان @alvaresinchannel
24.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 یادآوری عملیات دفاع سراسری و غدیر اجلاسیه شهدای گردان ها و واحدهای لشگر10 حسینیه فاطمه الزهراء(س) چهارشنبه 3 مرداد 1403 گرامیداشت روایتگری حاج جعفر طهماسبی پخش شده از شبکه تهران @alvaresinchannel
تیپ سیدالشهداء علیه السلام ✍🏿✍🏿راوی : سید علیرضا شیرازی گردان قمربنی هاشم(ع) ما از تهران اعزام شدیم و رفتیم به که محل استقرار لشگر 27 بود . در سازماندهی شدیم و شهید اسماعیلی و شهید مفاخری فرماندهان ما بودند. با اینها زندگی خودمان را در آن روز ها می گذراندیم بعد از مدتی ابلاغ کردند که باید به تیپ سیدالشهداء(ع) بروید . اتوبوس ها اومدند و ما از اردوگاه قلاجه در جاده کرمانشاه به ایلام به اردوگاه تیپ 10بین پل دختر و اسلام آباد در منطقه کوهدشت نقل مکان کردیم و در گردان قمر بنی هاشم علیه السلام سازماندهی شدیم. من شدم خدمه تیربار دوشکا... در اونجا آموزش ها ادامه داشت تا اینکه گفتند آماده رفتن باشید و اتوبوس ها اومدند و با 50 اتوبوس از طریق اسلام آباد به سنندج از سنندج به نقده و پیرانشهر برای عملیات حرکت کردیم . وقتی وارد نقده شدیم دیدیم با پارچه بزرگ نوشتند ورود رزمندگان تیپ سید الشهداء ( ع ) را به نقده خوش آمدمی گوئیم . برای ما خیلی عجیب بود اون اصرار فرماندهان به اصول حفاظتی و این استقبال عمومی مردم شهر نقده چه حکایتی داره. ما در مدرسه بزرگی در شهر نقده مستقر شدیم و قبل از عملیات تیپ به سمت پیرانشهر حرکت کرد و در داخل منطقه عملیاتی در شیاری مسنقر شدیم و بعد وارد عملیات شدیم. @alvaresinchannel
سی و نه سال قبل همین روزها ✔️🔹 یک هفته به مونده بود بودیم . آماده می‌شدیم برای . آمادگی از این جهت که ساک ها رو بسته بودیم برای رفتن مرخصی . اکثر بچه ها می‌خواستن دهه ی اول محرم رو تهران باشند. از منطقه هم قول و قرار برای و گذشته بودند و ما هم که هیات داشتیم خوشحال بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت های عزادارمون می‌رسیم. اما دستوری همه ی این امید و آرزوها رو به فنا داد و فرمان دادند که گردان‌ها و واحدهای به منطقه پیرانشهر حرکت کنند. 💐✨ @alvaresinchannel ادامه مطلب رو حتما بخونید 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
سی و نه سال قبل همین روزها ✔️🔹 یک هفته به مونده بود بودیم . آماده می‌شدیم برای . آمادگی از این جهت که ساک ها رو بسته بودیم برای رفتن مرخصی . اکثر بچه ها می‌خواستن دهه ی اول محرم رو تهران باشند. از منطقه هم قول و قرار برای و گذشته بودند و ما هم که هیات داشتیم خوشحال بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت های عزادارمون می‌رسیم. اما دستوری همه ی این امید و آرزوها رو به فنا داد و فرمان دادند که گردان‌ها و واحدهای به منطقه پیرانشهر حرکت کنند. 🔻 غروب روز جمعه 7 شهریور 65 از با دو تا اتوبوس راه افتادیم شب رو در (زمان جنگ به شهر کرمانشاه باختران میگفتند) به صبح رسونیدیم مسجد خیلی شلوغ بود رزمنده های زیادی توی شبستون مسجد خوابیده بودند من تا صبح از صدای خرسناه بعضی ها خوابم نبرد. بلافاصله بعد از نماز صبح سفره ها رو انداختند و صبحانه خوردیم و راه افتادیم به سمت سنندج. دو تا اتوبوس بودیم دو تا اتوبوسمون هم خیلی تمیز و شیک بود. یادم هست اتوبوسی که ما توش بودیم ایران پیما بود و راننده اش ماشین رو از تمیزی برق انداخته بود. وقتی وارد اتوبوس شدم گفتم : خدا رو شکر ، یه بار ما رو آدم حساب کردند و یه ماشین خوب برای ما فرستادند. یه راست رفتم صندلی آخر اتوبوس یه جای دنج پیدا کردم. قبل از نماز ظهر و عصر رسیدیم به اونجا نماز ظهر و عصر رو خوندیم و نهار هم خوردیم و حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که به سمت نقده حرکت کردیم. من کف اتوبوس چفیه ام رو پهن کردم و خوابیدم.. البته راننده و کمکش یه خورده غر غر کردند اما مهم نبود. مست خواب بودم که یه صدای عجیبی اومد. مثل اینکه چیزی به عقب ماشین ما خورد و من که کف ماشین خوابیده بودم سر خوردم تا دم درب اتوبوس. همه ی بچه ها از خواب پریده بودند و هرکسی یه ذکری میگفت: یکی میگفت یا زهرا(س) یکی یا حسین و یا ابالفضل من که کف اتوبوس بودم و از چیزی خبر نداشتم با زحمت از میون صندلی ها و بچه هایی که به سمت درب اتوبوس هجوم آورده بودند خودم رو بالا کشیدم و با تعجب پرسیدم چی شده؟؟ چرا اینقدر شلوغش میکنید!!! که نگاهم به سمت راست جاده و پشت ماشین افتاد. اتوبوس پشت سری ما از پل مسیر جاده غلطید و به پهلوی راست روی زمین افتاد. اینبار خودم با همه ی وجودم یه یا ابالفضل(ع) گفتم. اتوبوس ما چند متری جلو رفت و راننده از ماشین پایین پرید و من هم پایین رفتم هی میگفتم خدایا به ما رحم کن... خدایا بچه هامون چیزیشون نشده باشه. شیشه جلوی ماشین خورد شده بود و راننده از شیشه اومد بیرون و پشت سرش یکی یکی بچه ها بیرون اومدن. در کمال ناباوری همه ی تخریبچی ها سالم بودند فقط یکی از بچه ها یه خورده گوشه ی پایش زخم شده بود که با یه چسب زخم مشکل حل شد. وسایل بچه ها توی صندوق اتوبوس بود که به علت ترکیدن گالن های گازوئیل آلوده شده بود. همه ی وسایل رو از دو تا اتوبوس خالی کردیم اتوبوس دوم که چپ کرده بود و اتوبوس اول هم که ما بودیم در اثر ضربه ای که به موتورش خورده بود از کار افتاده بود. به خنده گفتم: بخشگی شانس... یه بار یه اتوبوس خوب برای ما اومد و این هم شد سرنوشت ما.. راننده دو تا اتوبوس توی سر خودشون میزدند . چون هم اتوبوس ها صدمه دیده بود و هم اینکه نگران بودند اگر هوا تاریک بشه با نا امنی جاده ها چه بکنند. از طریق بی سیم یکی از پایگاه های تامین جاده که در نزدیکی ما بود خبر تصادف رو دادند و یک ساعتی طول کشید که ماشین اومد و قبل از غروب آفتاب به رسیدیم. مقر داخل یک هنرستان بود و نماز جماعت مغرب و عشاء رو به جماعت خوندیم و بعد از نماز چون روزهای قبل از ماه محرم بود مجلس عزاداری برگزار شد. اون شب حال خوبی داشت. و بعد از خوندن من ، او مجلس رو به دست گرفت. یادم میاد اون شب توسل به حضرت مسلم (ع) داشتیم. شهید مقدم توی ناله ها و گریه هاش میگفت: ارباب جان. حالا که میری کربلا یه خورده آهسته برو ما هم برسیم. و نیمه شب دهمین روز شهریورماه 1365 میهمان اربابش شد روحش شاد ✍️✍️ راوی: 💐✨ @alvaresinchannel