سخنی با مخاطبان گرانقدر
سلام
از دیروز تعدادی از خواهران تهرانی
در اعتراض به فریب خوردگان جنگ فرهنگی بین المللی
و حمایت از قانون الهی و متعالی عفاف و ححاب در اقدامی برگرفته از الگوی مکتب فاطمی و زینبی در حرم مطهر شاه عبدالعظیم الحسنی علیه السلام به استغاثه پرداختند...
مطالبات ایشان عبارتند از:
_ برخورد فوری، جدی و بدون مماشات با قانون شکنان و اغتشاش گران و دعوت کنندگان به اغتشاشات
_ اجرای کامل قوانین و مصوبات مرتبط با عفاف و ححاب
_ اجرای طرح صیانت فضای مجازی و رده بندی سنی اینترنت
_ سالم سازی اماکن تفریحی و فرهنگی و آموزشی جهت استفاده خانواده ها که بدون نظاره رفتارهای شهوانی امکان حضور با کودکان و خانواده ایجاد شود
حالا عده ای شروع کرده اند به تخریب این بانوان دغدغه مند که تلاش دارند مطالبات بحقشان را به سالمترین شکل ممکن به گوش مسئولان امر برسانند و پیگیر حقوق انسانیشان شوند.
یکی میگوید دوقطبی نکنید
یکی میگوید تحصن حکومت را میزند
یکی میگوید الان وقتش نیست
شرایط حساس کنونی
و....
هیچ یک از منتقدان هم هیچ دلیل متقنی برای نقد ندارند و هیچ راهکار جایگزینی ارائه نمیدهند!
به نظر
وقتش رسیده که بدانیم دیگر با این بهانه ها نمیشود و نباید مقابل جریان مطالبه حق را گرفت
سالهاست با این عافیت طلبی برخی از مثلا انقلابیون!، روبرو بودیم که وضعیت مملکت در فرهنگ به اینجا کشید...
دشمن مداوم جنگید و پیشروی کرد و ما مداوم بهانه تراشیدیم و برخلاف دستورات حضرت آقا در زمینه مطالبه گری و امر به معروف مسئولان و هشدارهای مداوم ایشان در زمینه جنگ نرم، عقب نشینی کردیم و حتی در حد حلزون هم حرکت نکردیم...
به خیال خام چند پست روزانه فوروارد کنیم جنگ نرم کرده ایم؟!
امروز لازم است باور کنیم جنگ عافیت طلبان نتیجه ای جز آنچه امروژ میبینیم نداشته و نخواهد داشت
دست مریزاد به این بانوان زینبی که بدون اعتنا به نیش ها و خنجرهای برخی، چادر همت به کمر بسته و راحت را رها کرده و به میدان عمل پا گذاشته اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی: دشمنان به بهانه فوتبال میخواهند تجزیه اجتماعی در ایران را پیاده کنند
دکتر محمد حسین ساعی (استاد دانشگاه و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی):
طرف مقابل ما میخواهد به بهانه مسابقات فوتبال، جامعه ایرانی را تجزیه کند، به معنای تجزیه عاطفی و اینکه هیچ نمادی برای به وحدت رساندن ایرانیها نباشد، یعنی تجزیه اجتماعی
#دو ماه قبل از #شهادت باز #ایوب پیگیری کرد. خیلی شور و اشتیاق داشت. این همه شور و علاقه برای خود من هم جالب بود. #خوشحالیاش را #نمیتوانم #توصیف کنم.
🍃⚘🍃
در همه دورههایی که برگزار شد با همتی بالا شرکت کرد. میدانستم تاب ماندن ندارد. #غیرتی#ابوالفضلی⚘داشت. #ارادتش هم که به #اهل بیت⚘ به ویژه به #امام حسین (ع)⚘دیگر مجالی بر ماندنش نمیداد. من هم مخالفتی نداشتم.
🍃⚘🍃
نمیخواستم #شرمنده #اهل بیت⚘ و #حضرت زینب(س)⚘ بشوم.#جز برای #امر به معروف و#نهی از منکر زیاد صحبت نمیکرد. #افکارمعنویاش را در خودش #نگه میداشت.
🍃⚘🍃
هیچ وجه #نمازش #ترک #نمیشد و #دائم الوضو بود و اگر پیشش میخواستی در مورد کسی حرف بزنی و #غیبت کنی در اون محل #نمی ماند و محل را #ترک #میکرد.
🍃⚘🍃
#حاصل زندگی من و #ایوب، نیایش ۵ ساله و محمد پارسا ۳ساله هستند. اما حرفهای آنها برای اینکه مانع رفتن #پدرشان بشوند برایم جالب بود.
محمد پارسا با همان لهجه بچگانهاش و بسیار عصبانی میگفت مامان جان، اجازه نده #شوهرت برود. گناه داره #شهید میشود.#ایوب هم بلند بلند میخندید.
🍃⚘🍃
وقتی که#ایوب رفت سوریه، نیایش در خواب جیغ زنان بیدار شد و شروع به گریه کرد. با من دعوا میکرد که چرا اجازه دادی #بابا به #جنگ برود. اگر #بابایم #شهید بشود تقصیر توست.
🍃⚘🍃
آن شب دلم خیلی #شکست. بعد از #شهادت #پدر #بیتابیهایشان بیشتر شد. میگویند همه #بابا دارند و #ما #نداریم. گاهی اوقات #آرام کردنشان برایم بسیار #سخت است، چون با هیچ چیزی نمیتوان #آرامشان کرد.
🍃⚘🍃
مدام از #خاطرات #پدرشان برای هم تعریف میکنند و میگویند #یادش بخیر #بابایی. چند وقت پیش دخترم به محمد پارسا میگفت: داداشی دلت برای #بابایی نمیسوزه؟
من خیلی دلم میسوزه که #تیر به #سرش زدن.💔
🍃⚘🍃
برای من عجیبه که اینها انقدر میفهمند و متوجه میشوند. راستش را بخواهید انقدر زود انتظار این حرفها را نداشتم. خیلی ناراحتند که من #اجازه ندادم #پیکر #پدرشان را ببینند.
🍃⚘🍃
#ایوب میگفت : من میدانم #شهید میشم عکس و فیلم از من زیاد بگیر، بچه ها بزرگ شدند #پدرشان را ببینند. روزهای آخر #شهید زنده صدایش میکردم.
🍃⚘🍃
موقع رفتن گفتم: #ایوب جان #وصیت نامه ننوشتی، گفت: #نمازت را اول وقت بخوان #همه چیز #خود به خود #حل میشود. فقط من را #ببخش که نتوانستم #مهریه ات را #کامل بدهم.
🍃⚘🍃
سه روز قبل از #شهادت عجیب دلشوره داشتم و مضطرب بودم. وقتی تماس گرفت پرسیدم کی برمیگردی؟ خندید و گفت زود برمیگردیم به زودی.
🍃⚘🍃
روز #17 آذر ماه #1394 بود. همان روز #شهادتش حال عجیبی داشتم. در خانه راه میرفتم و گریه میکردم. آن روز خواهر #ایوب پیش من بود. برادرم گفته بود عکس #ایوب را بفرستید نیاز داریم.
🍃⚘🍃
یکباره خواهر شوهرم جیغ کشید و گفت ،#ایوب رفت! #ایوب #شهید شد.
باور نمیکردم.
دست بر سر، #امام حسین (ع)⚘و #حضرت زینب(س)⚘ را صدا میکردم.
🍃⚘🍃
#شهید ایوب رحیم پور
🍃⚘🍃
در سال ۱۳۶۰ در شهرستان امیدیه خوزستان در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد.
ایشان راننده تاکسی بود و متاهل
به واسطه روحانی مسجدشان با همسرش آشنا شد و ازدواج کرد.
دو فرزند به یادگار دارد.
🍃⚘🍃
همیشه افسوس میخورد که چرا چند سالی زودتر به دنیا نیامد تا در میان #رزمندگان اسلام از #کشور، #ناموس و #دینش #دفاع کند. #عاشق #شهادت بود.
🍃⚘🍃
ایشان همیشه پای فیلمها و روایات #دفاع مقدسی مینشست و آنها را با #علاقه نگاه میکرد. همیشه نواهای #جبهه و #جنگ را #زمزمه میکرد.
🍃⚘🍃
#یاد ایام #دفاع مقدس همیشه چشمانش را #گریان میکرد😭 و به حال #شهدا غبطه میخورد.💔
🍃⚘🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ دعای سلامتی امام زمان ❣
💕 دعای فرج 💕
اِلهی عَظُمَ البَلاءُ وَبَرِحَ الخَفاءُ وَانکَشَفَ الغِطاءُ وَانقَطَعَالرَّجاءُ وَضاقَتِ الاَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّماءُ واَنتَ المُستَعانُ وَ اِلَیکَ المُشتَکی وَ عَلَیکَ المُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاءِ ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَدآلِ مُحَمَّد ، اُولِی الاَمرِ الَّذینَ فَرَضتَ عَلَینا طاعَتَهُم وَ عَرَّفتَنا بِذالِکَ مَنزِلَتَهُم فَفَرِّج عَنّا بِحَقِّهِم فَرَجاً عاجّلاً قَریباً ، کَلَمحِ البَصَرِ اَو هُوَ اَقرَبُ ، یا مُحَمَّدُ یاعَلیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّد اِکفِیانی فَاِنَّکُما کافِیان وَانصُرانی فَانَّکُما ناصِرانِ ، یا مَولانا یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلغَوثَ اَلغَوثَ اَلغَوثَ ، اَدرِکنی اَدرِکنی اَدرِکنی ، اَلسّاعهُ اَلسّاعهُ اَلسّاعه ، اَلعَجَل اَلعَجَل اَلعَجَل ، یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ ، بِحَقِّ مُحَمَدُّ وَآلِهِ الطّاهِرینَ .
به روایت از همسر#شهید:
من در خانوادهای مرفه زندگی میکردم که#ایوب به خواستگاریام آمد. آن زمان فقط یک راننده بود. رانندهای که هیچ سرمایه دنیایی نداشت.
اما من #سرمایههای #معنوی و #الهی بیشماری در #وجود او دیدم.
#صداقت، #ایمان،#اخلاص، #نجابت و از همه #مهمتر #تدین و #ارادتش به #اهل بیت (ع)⚘
🍃⚘🍃
من و #ایوب #11 سال زندگی کردیم. #ایوب شغلهای متعددی را تجربه کرد. ابتدا راننده تاکسی بود بعد رفت سراغ مرغ فروشی و مرغداری و بعد هم راننده ماشینهای سنگین شد و سر آخر هم پیمانکار بود.
🍃⚘🍃
#پیمانکاری که با اوضاع و احوال #سوریه کار و زندگی و همه تعلقاتش را کنار گذاشت و #رفت.
# دو سال پیش از #شهادتش رفت و #داوطلبانه ثبت نام کرد.
🍃⚘🍃
در خدمت سربازیاش دورههای زیادی را گذرانده بود و از لحاظ رزمی #توانایی بالایی داشت. میگفت برای #خدمت به حرم #حضرت زینب (س)⚘به #سوریه میرم،خیلی پیگیری هم میکرد.
من هم گفتم همراه شما میآیم و آنجا هر کاری از دستم بر بیاید انجام میدهم. آشپزی، خیاطی و هر چیز دیگه، بعد از #شهادتش مسئول مربوطه گفت خودمان ایشان را با #تأخیر اعزام کردیم.
اینقدر #اخلاص داشت که گفتیم بره زود #شهید میشه
🍃⚘🍃