eitaa logo
این عماریون
377 دنبال‌کننده
236.6هزار عکس
64.1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنی با مخاطبان گرانقدر سلام از دیروز تعدادی از خواهران تهرانی در اعتراض به فریب خوردگان جنگ فرهنگی بین المللی و حمایت از قانون الهی و متعالی عفاف و ححاب در اقدامی برگرفته از الگوی مکتب فاطمی و زینبی در حرم مطهر شاه عبدالعظیم الحسنی علیه السلام به استغاثه پرداختند... مطالبات ایشان عبارتند از: _ برخورد فوری، جدی و بدون مماشات با قانون شکنان و اغتشاش گران و دعوت کنندگان به اغتشاشات _ اجرای کامل قوانین و مصوبات مرتبط با عفاف و ححاب _ اجرای طرح صیانت فضای مجازی و رده بندی سنی اینترنت _ سالم سازی اماکن تفریحی و فرهنگی و آموزشی جهت استفاده خانواده ها که بدون نظاره رفتارهای شهوانی امکان حضور با کودکان و خانواده ایجاد شود حالا عده ای شروع کرده اند به تخریب این بانوان دغدغه مند که تلاش دارند مطالبات بحقشان را به سالمترین شکل ممکن به گوش مسئولان امر برسانند و پیگیر حقوق انسانیشان شوند. یکی میگوید دوقطبی نکنید یکی میگوید تحصن حکومت را میزند یکی میگوید الان وقتش نیست شرایط حساس کنونی و.... هیچ یک از منتقدان هم هیچ دلیل متقنی برای نقد ندارند و هیچ راهکار جایگزینی ارائه نمیدهند! به نظر وقتش رسیده که بدانیم دیگر با این بهانه ها نمیشود و نباید مقابل جریان مطالبه حق را گرفت سالهاست با این عافیت طلبی برخی از مثلا انقلابیون!، روبرو بودیم که وضعیت مملکت در فرهنگ به اینجا کشید... دشمن مداوم جنگید و پیشروی کرد و ما مداوم بهانه تراشیدیم و برخلاف دستورات حضرت آقا در زمینه مطالبه گری و امر به معروف مسئولان و هشدارهای مداوم ایشان در زمینه جنگ نرم، عقب نشینی کردیم و حتی در حد حلزون هم حرکت نکردیم... به خیال خام چند پست روزانه فوروارد کنیم جنگ نرم کرده ایم؟! امروز لازم است باور کنیم جنگ عافیت طلبان نتیجه ای جز آنچه امروژ میبینیم نداشته و نخواهد داشت دست مریزاد به این بانوان زینبی که بدون اعتنا به نیش ها و خنجرهای برخی، چادر همت به کمر بسته و راحت را رها کرده و به میدان عمل پا گذاشته اند.
«گفتم: «محسن جان! دیر میایی بچه‌ها نگرانت هستند». لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هر چی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو(نخست وزیر اسرائیل) کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی: دشمنان به بهانه فوتبال می‌خواهند تجزیه اجتماعی در ایران را پیاده کنند دکتر محمد حسین ساعی (استاد دانشگاه و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی): طرف مقابل ما می‌خواهد به بهانه مسابقات فوتبال، جامعه ایرانی را تجزیه کند، به معنای تجزیه عاطفی و اینکه هیچ نمادی برای به وحدت رساندن ایرانی‌ها نباشد، یعنی تجزیه اجتماعی
ماه قبل از باز پیگیری کرد. خیلی شور و اشتیاق داشت. این همه شور و علاقه برای خود من هم جالب بود. را کنم. 🍃⚘🍃 در همه دوره‌هایی که برگزار شد با همتی بالا شرکت کرد. می‌دانستم تاب ماندن ندارد. #ابوالفضلی⚘داشت. هم که به بیت⚘ به ویژه به حسین (ع)⚘دیگر مجالی بر ماندنش نمی‌داد. من هم مخالفتی نداشتم. 🍃⚘🍃 نمی‌خواستم بیت⚘ و زینب(س)⚘ بشوم. برای به معروف و از منکر زیاد صحبت نمی‌کرد. را در خودش می‌داشت. 🍃⚘🍃 هیچ وجه و الوضو بود و اگر پیشش میخواستی در مورد کسی حرف بزنی و کنی در اون محل ماند و محل را . 🍃⚘🍃
زندگی من و ، نیایش ۵ ساله و محمد پارسا ۳ساله هستند. اما حرف‌های آنها برای اینکه مانع رفتن بشوند برایم جالب بود. محمد پارسا با همان لهجه بچگانه‌اش و بسیار عصبانی می‌گفت مامان جان، اجازه نده برود. گناه داره می‌شود. هم بلند بلند می‌خندید. 🍃⚘🍃 وقتی که رفت سوریه، نیایش در خواب جیغ زنان بیدار شد و شروع به گریه کرد. با من دعوا می‌کرد که چرا اجازه دادی به برود. اگر بشود تقصیر توست. 🍃⚘🍃 آن شب دلم خیلی . بعد از بیشتر شد. می‌گویند همه دارند و . گاهی اوقات کردنشان برایم بسیار است، چون با هیچ چیزی نمی‌توان کرد. 🍃⚘🍃 مدام از برای هم تعریف می‌کنند و می‌گویند بخیر . چند وقت پیش دخترم به محمد پارسا می‌گفت: داداشی دلت برای نمی‌سوزه؟ من خیلی دلم می‌سوزه که به زدن.💔 🍃⚘🍃 برای من عجیبه که اینها انقدر می‌فهمند و متوجه می‌شوند. راستش را بخواهید انقدر زود انتظار این حرف‌ها را نداشتم. خیلی ناراحتند که من ندادم را ببینند. 🍃⚘🍃
میگفت : من میدانم میشم عکس و فیلم از من زیاد بگیر، بچه ها بزرگ شدند را ببینند. روزهای آخر زنده صدایش میکردم. 🍃⚘🍃 موقع رفتن گفتم: جان نامه ننوشتی، گفت: را اول وقت بخوان چیز به خود میشود. فقط من را که نتوانستم ات را بدهم. 🍃⚘🍃 سه روز قبل از عجیب دلشوره داشتم و مضطرب بودم. وقتی تماس گرفت پرسیدم کی برمی‌گردی؟ خندید و گفت زود برمی‌گردیم به زودی. 🍃⚘🍃 روز آذر ماه بود. همان روز حال عجیبی داشتم. در خانه راه می‌رفتم و گریه می‌کردم. آن روز خواهر پیش من بود. برادرم گفته بود عکس را بفرستید نیاز داریم. 🍃⚘🍃 یکباره خواهر شوهرم جیغ کشید و گفت ، رفت! شد. باور نمی‌کردم. دست بر سر، حسین (ع)⚘و زینب(س)⚘ را صدا می‌کردم. 🍃⚘🍃
ایوب رحیم پور 🍃⚘🍃 در سال ۱۳۶۰ در شهرستان امیدیه خوزستان در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد. ایشان راننده تاکسی بود و متاهل به واسطه روحانی مسجدشان با همسرش آشنا شد و ازدواج کرد. دو فرزند به یادگار دارد. 🍃⚘🍃 همیشه افسوس می‌خورد که چرا چند سالی زودتر به دنیا نیامد تا در میان اسلام از ، و کند. بود. 🍃⚘🍃 ایشان همیشه پای فیلم‌ها و روایات مقدسی می‌نشست و آنها را با نگاه می‌کرد. همیشه نواهای و را می‌کرد. 🍃⚘🍃 ایام مقدس همیشه چشمانش را می‌کرد😭 و به حال غبطه می‌خورد.💔 🍃⚘🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای سلامتی امام زمان ❣ 💕 دعای فرج 💕 اِلهی عَظُمَ البَلاءُ وَبَرِحَ الخَفاءُ وَانکَشَفَ الغِطاءُ وَانقَطَعَالرَّجاءُ وَضاقَتِ الاَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّماءُ واَنتَ المُستَعانُ وَ اِلَیکَ المُشتَکی وَ عَلَیکَ المُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاءِ ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَدآلِ مُحَمَّد ، اُولِی الاَمرِ الَّذینَ فَرَضتَ عَلَینا طاعَتَهُم وَ عَرَّفتَنا بِذالِکَ مَنزِلَتَهُم فَفَرِّج عَنّا بِحَقِّهِم فَرَجاً عاجّلاً قَریباً ، کَلَمحِ البَصَرِ اَو هُوَ اَقرَبُ ، یا مُحَمَّدُ یاعَلیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّد اِکفِیانی فَاِنَّکُما کافِیان وَانصُرانی فَانَّکُما ناصِرانِ ، یا مَولانا یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلغَوثَ اَلغَوثَ اَلغَوثَ ، اَدرِکنی اَدرِکنی اَدرِکنی ، اَلسّاعهُ اَلسّاعهُ اَلسّاعه ، اَلعَجَل اَلعَجَل اَلعَجَل ، یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ ، بِحَقِّ مُحَمَدُّ وَآلِهِ الطّاهِرینَ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به روایت از همسر: من در خانواده‌ای مرفه زندگی می‌کردم که به خواستگاری‌ام آمد. آن زمان فقط یک راننده بود. راننده‌ای که هیچ سرمایه دنیایی نداشت. اما من و بی‌شماری در او دیدم. ، ،، و از همه و به بیت (ع)⚘ 🍃⚘🍃 من و سال زندگی کردیم. شغل‌های متعددی را تجربه کرد. ابتدا راننده تاکسی بود بعد رفت سراغ مرغ فروشی و مرغداری و بعد هم راننده ماشین‌های سنگین شد و سر آخر هم پیمانکار بود. 🍃⚘🍃 که با اوضاع و احوال کار و زندگی و همه تعلقاتش را کنار گذاشت و . # دو سال پیش از رفت و ثبت نام کرد. 🍃⚘🍃 در خدمت سربازی‌اش دوره‌های زیادی را گذرانده بود و از لحاظ رزمی بالایی داشت. می‌گفت برای به حرم زینب (س)⚘به می‌رم،خیلی پیگیری هم می‌کرد. من هم گفتم همراه شما می‌آیم و آنجا هر کاری از دستم بر بیاید انجام می‌دهم. آشپزی، خیاطی و هر چیز دیگه، بعد از مسئول مربوطه گفت خودمان ایشان را با اعزام کردیم. اینقدر داشت که گفتیم بره زود میشه 🍃⚘🍃