🛡 #تمام شد!، #خوابید و #رفت.
♦️پروژه مهسا!، یک پروژه رسانه پایه یِ عظیم؛ با سناریوها و سرمایه گزاریهای هنگفتی بود که خوابید و رفت! و از قضا، برای غرب؛ هزینه های سنگینی هم در پی داشت آنها با باور اینکه، کار نظام تمام خواهد شد، تمامی سرمایه های پشت صحنه را به صحنه آوردند تمامی همسایگان ایران را به خط کردند!، تمامی سلبریتی هاییکه چندین دهه بود که روی شان سرمایه گزاری کرده بودند را به صحنه آوردند و سوخت و رفت! شبکه های زیادی از جاسوسان شان را فروپاشیده دیدند و هیچ، حاصلی جز ضربه اطلاعاتی در پی نداشت!
♦️راهبرد اساسی سناریوی آشوب و اغتشاشِ ناتو، فرو پاشی تمدنی ایران بود غرب همواره با تکیه بر مهارت رسانه ای و تبلیغی اش، تلاش کرده است که ایرانی؛ نه از هویت ایرانی خود و ایرانی بودنش خوشش بیاید و نه از مسلمان بودنش رضایت داشته باشد! به عنوان نمونه؛ در همین اعتراضات یک ماهه اخیر، تمام تایتل ها و شعارهایی که انتخاب و بولد شد، هدف گرفتن ارزش ها و نمادهایی ست که برای ایران و تمدن او، دارائی اصلی محسوب می شوند.زبان، شعائر دینی و دین شان، رهبری و حرمت او، سرزمین و تمامیت او، توان نظامی و برتری امنیتی او، همه را هدف تهاجم و هتک خود قرار دادند!، قرآن سوزی به عمد بود، پرچم سوزی به عمد بود، پلیس کشی به عمد بود، مسجدسوزی به عمد بود حرکتی که امضای اسرائیل پشت او بود! اما، باز کنترل شد و این آشوب بود که از بین رفت نه امنیت و ایران.
♦️همه ارکان هویتی را برای جوانان ایرانی هدف شعارهای شان قرار دادند تا #هویت_سوزی کنند! تا قُبح زدایی کرده باشند. در شبکه های اجتماعی و رسانه ای؛ آنها دهها بار #پیروز شدند اما در میدان؛ حاصلی در کار نبود! دلیل حضور معترضینِ خارج از کشور از داخل کشور نیز همین است چون تنها مرجع آنها(خارج نشینان!)در باره ایران رسانه بود اما در ایران مرجع اصلی ایرانیان، #چشم_های شان و #گوش_های شان بود که می دیدند که در #کف_میدان(خیابان) به جز #هیچ! نیست و امروز نیروهای مسلح ایران برای کوبیدن کانون #فتنه؛ با اقتدار کامل به عربستان هشدار می دهد در اقلیم؛ کمپین های تجزیه طلبان را هدف آماج پهپادها و موشک ها قرار می دهند و در پشت مرزهای شمال غربی آماده ورود؛ برای آزادی سرزمین تحت اشغال خودش است #ناتو در میدان، چه در اوکراین و چه در ایران، باخت! بدجوری هم #باخت!
به روایت از همسر#شهید:
من در خانوادهای مرفه زندگی میکردم که#ایوب به خواستگاریام آمد. آن زمان فقط یک راننده بود. رانندهای که هیچ سرمایه دنیایی نداشت.
اما من #سرمایههای #معنوی و #الهی بیشماری در #وجود او دیدم.
#صداقت، #ایمان،#اخلاص، #نجابت و از همه #مهمتر #تدین و #ارادتش به #اهل بیت (ع)⚘
🍃⚘🍃
من و #ایوب #11 سال زندگی کردیم. #ایوب شغلهای متعددی را تجربه کرد. ابتدا راننده تاکسی بود بعد رفت سراغ مرغ فروشی و مرغداری و بعد هم راننده ماشینهای سنگین شد و سر آخر هم پیمانکار بود.
🍃⚘🍃
#پیمانکاری که با اوضاع و احوال #سوریه کار و زندگی و همه تعلقاتش را کنار گذاشت و #رفت.
# دو سال پیش از #شهادتش رفت و #داوطلبانه ثبت نام کرد.
🍃⚘🍃
در خدمت سربازیاش دورههای زیادی را گذرانده بود و از لحاظ رزمی #توانایی بالایی داشت. میگفت برای #خدمت به حرم #حضرت زینب (س)⚘به #سوریه میرم،خیلی پیگیری هم میکرد.
من هم گفتم همراه شما میآیم و آنجا هر کاری از دستم بر بیاید انجام میدهم. آشپزی، خیاطی و هر چیز دیگه، بعد از #شهادتش مسئول مربوطه گفت خودمان ایشان را با #تأخیر اعزام کردیم.
اینقدر #اخلاص داشت که گفتیم بره زود #شهید میشه
🍃⚘🍃
ایشان افزود :با وجود شرایط #سخت #زندگی به دلیل اینکه #پسرم #تک فرزند بود #تلاش میکردم از #نظر #پوشش همسطح دیگر #دوستانش باشد و هیچ وقت احساس #کمبود نکند با این وجود در بیشتر مواقع #پول توجیبی که بهش میدادم را به #همکلاسیهایش که بعضیها #کرایه #رفت و آمد #نداشتند میداد و برای #کمک به #وضعیت اقتصادی #خانه در #تابستانها کار میکرد.
🍃🌷🍃
به گفته ایشان #گلمحمد #پدر #قربانعلی از چند سال قبل از #شهادت #پسرمان به دلیل #بیماری فلج شده بود که #پسرم برای #نگهداری از #پدرش از هیچ #تلاشی #کوتاهی نمیکرد و در بیشتر موارد حتی #نظافت شخصی #پدرش را هم خود #شخصا انجام میداد و تمام #درآمد #کارگری خود را برای #تامین هزینه #درمان #پدرش صرف میکرد.
🍃🌷🍃
تمام #همسایهها در زمان حیات #قربانعلی به دلیل #کمکهایی که انجام میداد از #پسرم به نیکی یاد میکردند و برایش #دعای خیر داشتند. داشتن #فرزندی مانند #قربانعلی برای هر #مادری #افتخار است چرا که #شهدا #راه و منش #خدایی دارند.
🍃🌷🍃
به روایت از همرزم #شهید :
باید کار #شناسایی محور را انجام میداد. هر شب باید مسیر چهار کیلومتری آب و باتلاق را برای شناسایی میرفت، وقتی برمیگشت، حتماً #جایی از #بدنش با سیمهای خاردار دشمن زخمی میشد.
🍃⚘🍃
شب بعد دوباره باید با این #زخمها از داخل آب شور رد میشد😭. به همین دلیل درمان و پانسمان روی زخمش تأثیر نمیکرد، بلکه هر شب زخم دیشب، بازتر میشد.😭
🍃⚘🍃
مثل اینکه نمک رویشان میپاشیدی😭.
#حاج قاسم خیلی #حسینعلی رو دوست داشت همیشه می گفت که «#حسین عالی واقعاً عالی است». واقعاً کارش عالی بود.😭
🍃⚘🍃
#دوربین دید در شب را باید با خودمان میبردیم و #آب تا #ناحیه سینهمان را میپوشید، شنا كردن لازم نبود. دوربین را روی سرمان میگذاشتیم و داخل #آب #راه میرفتیم.
خط دشمن با ما سه كیلومتر آبی فاصله داشت. در این #ده شب ما باید #هر شب یک مسیر را برای #شناسایی و #جمعآوری اطلاعات انتخاب و وضعیت دشمن را بررسی میكردیم كه كدام نقطه از خط عراق، از نظر #نگهبانی، #تجهیزات و #رفت و آمد نفرات ضعیفتر و برای #حمله #مناسبتر است.
ساعت #هفت صبح روز پنجشنبه 11#نوامبر سال 1982#میلادی صدای #انفجار مهیبی در #مقر #فرماندهان نظامی ارتش رژیم صهیونیستی واقع در #جنوب #لبنان به گوش رسید که آتش و دود غلیظی منطقه را فرا گرفت.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از شاهدان عینی :
بین ساعت شش و نیم تا هفت صبح پژوی #احمد قصیر چندین بار طول خیابان را طی کرد و دوباره بازگشت، بعدها مشخص شد که #علت آن همه تردد و #رفت و آمدهای #قصیر در خیابان پیش از #عملیات برای چه بوده
🍃🌷🍃
#مقامات این رژیم در میان #حیرت به #تحلیلهای مختلف #نظامی در این خصوص پرداختند و در نهایت این #روز به #عنوان بزرگترین روز #اندوه در #سرزمینهای اشغالی نامگذاری شد.
🍃🌷🍃
و #شهید منتظر بوده تا تعداد #بیشتری از آنها وارد ساختمان شوند.
پس از این که #احمد قصیر #اطمینان حاصل میکند که اکثر قریب به اتفاق صهیونیستها برای فرار از باران به ساختمان پناه بردهاند.
در واقع در آن ساعت هر لحظه بر شدت باران افزوده میشده و همین موضوع صهیونیستهایی را که خارج از ساختمان بودند، وادار میکند برای در امان ماندن از باران به داخل آن ساختمان هشت طبقه محل استقرار خود بروند.
به روایت از همرزم #شهید :
باید کار #شناسایی محور را انجام میداد. هر شب باید مسیر چهار کیلومتری آب و باتلاق را برای شناسایی میرفت، وقتی برمیگشت، حتماً #جایی از #بدنش با سیمهای خاردار دشمن زخمی میشد.
🍃⚘🍃
شب بعد دوباره باید با این #زخمها از داخل آب شور رد میشد😭. به همین دلیل درمان و پانسمان روی زخمش تأثیر نمیکرد، بلکه هر شب زخم دیشب، بازتر میشد.😭
🍃⚘🍃
مثل اینکه نمک رویشان میپاشیدی😭.
#حاج قاسم خیلی #حسینعلی رو دوست داشت همیشه می گفت که «#حسین عالی واقعاً عالی است». واقعاً کارش عالی بود.😭
🍃⚘🍃
#دوربین دید در شب را باید با خودمان میبردیم و #آب تا #ناحیه سینهمان را میپوشید، شنا كردن لازم نبود. دوربین را روی سرمان میگذاشتیم و داخل #آب #راه میرفتیم.
خط دشمن با ما سه كیلومتر آبی فاصله داشت. در این #ده شب ما باید #هر شب یک مسیر را برای #شناسایی و #جمعآوری اطلاعات انتخاب و وضعیت دشمن را بررسی میكردیم كه كدام نقطه از خط عراق، از نظر #نگهبانی، #تجهیزات و #رفت و آمد نفرات ضعیفتر و برای #حمله #مناسبتر است.
در #وصیتنامهاش که شب اعدام تنظیم کرد، #اسامی #طلبکاران،#بدهکاران و #بدهی بابت #قضای #نماز و #روزهاش را #نوشته بود، #متن #وصیت نامه اش در #روزنامهها #چاپ شد. .#وصایای #مالی اش حدود یک میلیون تومان برآورد میشد که در آن زمان پول هنگفتی بود.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از دوستان #شهید:
#شهید رضایی یکی از #شناخته شدهترین #شهدای #قیام 15#خرداد 1342# بودند،#ایشان از #ارادتمندان #امام خمینی و #آیتالله کاشانی بوده و #سابقهای دیرین در #همراهی با #روحانیت داشتند.
🍃🌷🍃
#حاج اسماعیل از جمله #مریدان #آیتالله کاشانی بود و به قدری به #آیتالله #ارادت داشت که #دائم به منزل ایشان #رفت و آمد میکردند.
🍃🌷🍃
همچنین #ارادت و #علاقه زیادی به #آیتالله بروجردی داشت و #تحت تاثیر #روشنگریهای این #مرجع عظیمالشان نیز به #مبارزه با فرقه ضاله بهائیت برخاست.
🍃🌷🍃
بعد از #رحلت #آیتالله بروجردی، #حاج اسماعیل گمشده خود را در #شخصیت #امام خمینی یافت و #شیفته ایشان شد به طوری که در قیام 15#خرداد 1342# در #حمایت از ایشان وارد #میدان شد و در #آبان همان سال نیز به همین #جرم #تیرباران گردید.
😔
🍃🌷🍃
داشتم در آشپزخانه برنج میشستم که #احمد کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار ۲۰#سال #شکسته شده.😭😭😭
🍃🌷🍃
به در تکیه داد. همین طور #مبهوت مانده بودم. چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از #تنهایی گرفته بود، #بغض کردم.😭
🍃🌷🍃
دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. میدانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه #ظلمها و #صحنههای دلخراشی در #سوریه دیدم!😭
🍃🌷🍃
#آخرین بار موقع رفتن گفت :
به #مأموریت یزد میروم و موقع تولد دخترمان برمیگردم. هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم.😭
🍃🌷🍃
وقتی میخواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: #حلالم کن. 😭خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمیخواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم.😭
🍃🌷🍃
جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم.#احمد به دیوار حیاط تکیه داده بود. #پنج دقیقه فقط #نگاهم کرد😭 و #پلک نزد.😭 یک دفعه در را باز کرد و #رفت. دیدم با دست #اشکهایش را پاک میکند. از کوچه دور شد.
😭😭
🍃🌷🍃
داشتم در آشپزخانه برنج میشستم که #احمد کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار ۲۰#سال #شکسته شده.😭😭😭
🍃🌷🍃
به در تکیه داد. همین طور #مبهوت مانده بودم. چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از #تنهایی گرفته بود، #بغض کردم.😭
🍃🌷🍃
دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. میدانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه #ظلمها و #صحنههای دلخراشی در #سوریه دیدم!😭
🍃🌷🍃
#آخرین بار موقع رفتن گفت :
به #مأموریت یزد میروم و موقع تولد دخترمان برمیگردم. هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم.😭
🍃🌷🍃
وقتی میخواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: #حلالم کن. 😭خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمیخواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم.😭
🍃🌷🍃
جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم.#احمد به دیوار حیاط تکیه داده بود. #پنج دقیقه فقط #نگاهم کرد😭 و #پلک نزد.😭 یک دفعه در را باز کرد و #رفت. دیدم با دست #اشکهایش را پاک میکند. از کوچه دور شد.
😭😭
🍃🌷🍃
چند وقت بعد هم #احمد از #سوریه زنگ زد و آن وقت بود که متوجه شدم کجا رفته است. هر دو روز زنگ میزد حال #محنا را میپرسید. میگفت: #دخترمان چه #شکلیه؟😭😭
🍃🌷🍃
از من خواسته بود هر روز از #محنا #عکس بگیرم و بعداً #نشانش بدهم. توی دلم میگفتم وقتی #احمد برگشت چه طوری #محنا را به #احمد نشان بدهم.😭
🍃🌷🍃
وقتی #پیکر شهید #میثم نجفی را آوردند، #احمد هر شب به فکر میرفت. وقتی چشمش به #عکس #شهید میثم نجفی میافتاد میگفت: دوستم #دخترش را #ندید و #شهید شد.😭
🍃🌷🍃
اسم #مهنا رو خودش #انتخاب کرد😭#پدری که مشتاق دیدن دخترش بود و با دیدن لباس نوزادی که برای او خریداری میشد، دلش غنج میرفت، خیلی زود از او #دل کند و #رفت.😭
🍃🌷🍃
حتی صبر نکرد تا چیده شدن #اتاق نوزاد را ببیند و به یاد بسپارد که همه #مهیای آمدن دختر کوچک او هستند. صبر نکرد چون #عشقش به #حضرت زینب(س)🌷#بیشتر از این #حرفها بود.😭
🍃🌷🍃
در #سوریه بود که تلفنی بهم گفت: «#سپردمتان به #حضرت زینب(س)🌷 و از #خانم خواستهام به شما #سر بزند»😭😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از همرزم #شهید :
باید کار #شناسایی محور را انجام میداد. هر شب باید مسیر چهار کیلومتری آب و باتلاق را برای شناسایی میرفت، وقتی برمیگشت، حتماً #جایی از #بدنش با سیمهای خاردار دشمن زخمی میشد.
🍃⚘🍃
شب بعد دوباره باید با این #زخمها از داخل آب شور رد میشد😭. به همین دلیل درمان و پانسمان روی زخمش تأثیر نمیکرد، بلکه هر شب زخم دیشب، بازتر میشد.😭
🍃⚘🍃
مثل اینکه نمک رویشان میپاشیدی😭.
#حاج قاسم خیلی #حسینعلی رو دوست داشت همیشه می گفت که «#حسین عالی واقعاً عالی است». واقعاً کارش عالی بود.😭
🍃⚘🍃
#دوربین دید در شب را باید با خودمان میبردیم و #آب تا #ناحیه سینهمان را میپوشید، شنا كردن لازم نبود. دوربین را روی سرمان میگذاشتیم و داخل #آب #راه میرفتیم.
خط دشمن با ما سه كیلومتر آبی فاصله داشت. در این #ده شب ما باید #هر شب یک مسیر را برای #شناسایی و #جمعآوری اطلاعات انتخاب و وضعیت دشمن را بررسی میكردیم كه كدام نقطه از خط عراق، از نظر #نگهبانی، #تجهیزات و #رفت و آمد نفرات ضعیفتر و برای #حمله #مناسبتر است.
ایشان افزود :با وجود شرایط #سخت #زندگی به دلیل اینکه #پسرم #تک فرزند بود #تلاش میکردم از #نظر #پوشش همسطح دیگر #دوستانش باشد و هیچ وقت احساس #کمبود نکند با این وجود در بیشتر مواقع #پول توجیبی که بهش میدادم را به #همکلاسیهایش که بعضیها #کرایه #رفت و آمد #نداشتند میداد و برای #کمک به #وضعیت اقتصادی #خانه در #تابستانها کار میکرد.
🍃🌷🍃
به گفته ایشان #گلمحمد #پدر #قربانعلی از چند سال قبل از #شهادت #پسرمان به دلیل #بیماری فلج شده بود که #پسرم برای #نگهداری از #پدرش از هیچ #تلاشی #کوتاهی نمیکرد و در بیشتر موارد حتی #نظافت شخصی #پدرش را هم خود #شخصا انجام میداد و تمام #درآمد #کارگری خود را برای #تامین هزینه #درمان #پدرش صرف میکرد.
🍃🌷🍃
تمام #همسایهها در زمان حیات #قربانعلی به دلیل #کمکهایی که انجام میداد از #پسرم به نیکی یاد میکردند و برایش #دعای خیر داشتند. داشتن #فرزندی مانند #قربانعلی برای هر #مادری #افتخار است چرا که #شهدا #راه و منش #خدایی دارند.
🍃🌷🍃