eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
به عقیل، برادرش گفت: همسری برایم پیدا کن که شجاع باشد و از تبارشیردلان🌴 . عقیل _بنت_حزام را پیشنهاد داد که از محبِّین اهل بیت و ارادتمندان بود. علی که با فاطمه بنت حزام ازدواج💕 کرد، فاطمه گفت: اگر می شود مرا دیگر فاطمه صدا نزنید تا (ع) با شنیدن نام فاطــــــــمه بیاد مادرشـ🕊ـان نیفتندو این احترام به نام فاطمه شد، تربیتِ فرزندی که هیچ زمان شرمـ😞ـنده خود نشد و کار را به جایی رساند که (ع) هرگاه مضـطـر شد رو به عباس اش می کرد. . آنگاه که کاروان از غرق آب خونین کربـــــلا به مدینة_النبی رسید پرسید‌: جماعت حســـــین؟ حسیـــــن کجاست؟ و نپرسید عباس، عبدالله، عثمان، جعفر، پسرانم. او محبِّ 💚حسین بود به معنای واقعی کلمه. . صورت‌های قبری ساخت برای حسین و پسرانش و شد 😓 . ام البنین مصداق مادرانی بوده و هست که بغـ😞ـض می کنند، گریـــــ😭ـــــه می کنند اما نه سرخم می کنند نه می شکنند. . آنهایی که روایت خود را در مواجه با کفتار شنیده اند و روایت پرکشیدن پاره جـ💔ـگرشان را تصّور کرده اند و حال خبـــ😔ـــری از پسرانشان ندارند. . شده اند جاویـــ🕊ـــدالاثر، مفـ🌺ـقود الاثر. استخوان ، و هیچ چیز برای دل خوش کردن ندارند.هنوز هم منتظر. زنگی که به صدا درآید و عزیزشان پشت در رخ بنماید .به اتاقشان دست نزده اند😔 .لباس هایشان را شســـــته و اتو کشیـــــده نگه داشته اند... . ✍به قلم . به مناسبت .
🍃پلک شهریور نیمه باز بود که به گشودی. سومِ شهریور ۱۳۲۱، در شهری به همسایگی امامِ مهربانی ها، . . 🍃نامت را گذاشتند و این سرآغازی شد برای درک بازی هایت. . 🍃به گمانم تمام احوالاتِ خوبت در سایه سارِ نامِ بلندت، بهتر لمس میشود. . 🍃همیشه مراقب نگاهت بودی و این کاری کرد که در روزهای نبودنت، کسی نگاه به ندوزد، حتی زمانی که دیوار خانه ریخته بود!! . 🍃و چه است شهری که مردانش، و سربه زیر باشد.👀❌ . 🍃کمی با ما راه بیا، برایمان بگو چه کردی؟ چه گفتی؟ چه خواستی؟ که اجابتش هم صحبتی با حضرت مادر شد؟!🤔 . 🍃بعید میدانم کسی از راه گشایی مادر بی خبر باشد؟! . 🍃در آن وهم انگیز، میان تلّ های خاکی، با دلی مضطر سر بر گذاشتی و ندا از به گوشَت رسید که از این سو بروید.👈 . 🍃تو خاصی...! یعنی باید بود که خواهری چون زینب(س)، خود برای بیاید. مگر غیر از این است که فرمود: ما کسانی که برادرمان را می‌کنند تنها نمی‌گذاریم؟ . 🍃به گمــ🤔ــانم باید برای پی بردن به رازت، پی به ارتباطت با حسین(ع) برد. . 🍃تو عجین شده با این خانواده ای. 🍂مورد عنایت 🙂 🍃 همچو مادر😣 🍂بی سبب نیست چندین سال هیچ نشانی از تو نداشتیم. 🍃 رفته رفته شبیه معشوق می‌شود و تو چه خوب شکل مادر شدی. . 🍃سال‌ها گمنامی و بی‌نشانی... و در آخر سهم ما از تو، یک ، صفحاتی و بادگیری که جسمت را به آغوش داشته. . 🍃سال‌هاست ، به پاس ۲۵ سال میزبانی از جسمِ نازنینت سرشار از عطر و بوی توست. . 🍃کمی با ما راه بیا‌‌.، دعایمان کن عبدِ حسین شویم؛ جان برکف برای (ع) و در آخر سر بر دامان حسین چشم از این عالم ببندیم.😞 . رسم عاشقی را خوب بلدی، دعا کن گرد قدم‌هایت بر سر و روی ما هم بنشیند. . ❤️ السلام علی الحسین❤️ . ✍️نویسنده: . به مناسبت شهادت . 📆 تاریخ تولد: ۳شهریور ۱۳۲۱ تربت حیدریه . 📆 تاریخ شهادت: ۲۳اسفند ۱۳۶۳ عملیات بدر . 📆 تاریخ انتشار طرح: ۱۳۹۸/۱۲/۲۱ . محل دفن: بهشت رضا💛 .
🍃مادر با رویای صادقه ای که در خواب دید ، نامش را گذاشت.مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد اما با به صاحب نامش و اشک های مادر ، شفا یافت. . 🍂در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه ای که تاریخ هایش با عشق دستکاری شده بود راهی شد. روز هایش در جبهه شب شد .پیوستن دوستانش به قافله را دید و جاماندن شد دلش😞 . 🍃عشق است و بی تابی اش...وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک های ، فکه، و راهی شد...👣 . 🍂تفحص کرد پیکر های باقی مانده را ... های بیرون آمده از دل خاک را ..استخوان های پر از را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید ، پلاک و باقی نماند و دل خانواده های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد....🌸 . 🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. . متوسل شد به شهدا و از آنان خواست... شاید اشک ریخت ، خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند ...🕊 . 🍂در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید.به مادر گفت برایش حنا بیاورد.به یک دست به نام حسین و به دست دیگر به نام بن الحسن گذاشت .دل مادر بود که ترسید،لرزید، شکست .شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک بوسه می زد و از درد گریه می کرد، اشک ریخت😭 . 🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند.ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد..به رسم دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش.شاید هم منتظر اربابش بود...😔 . 🍂در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا ... عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند... بوی از سرزمین های جنوب میاد. از فکه.... شلمچه... طلائیه..... . ✍نویسنده: . 🍃به مناسبت سالروز شهادت شهید . 📅تولد : ۸ مهر ۱۳۵۱ . 📅شهادت : ۵ خرداد ۱۳۷۵ . 📅انتشار: ۴خرداد ۱۳۹۹ . 🥀مزار : بهشت زهرا قطعه ۴۰ .
🍃پلک شهریور نیمه باز بود که به گشودی. سومِ شهریور ۱۳۲۱، در شهری به همسایگی امامِ مهربانی ها، . . 🍃نامت را گذاشتند و این سرآغازی شد برای درک بازی هایت. . 🍃به گمانم تمام احوالاتِ خوبت در سایه سارِ نامِ بلندت، بهتر لمس میشود. . 🍃همیشه مراقب نگاهت بودی و این کاری کرد که در روزهای نبودنت، کسی نگاه به ندوزد، حتی زمانی که دیوار خانه ریخته بود!! . 🍃و چه است شهری که مردانش، و سربه زیر باشد.👀❌ . 🍃کمی با ما راه بیا، برایمان بگو چه کردی؟ چه گفتی؟ چه خواستی؟ که اجابتش هم صحبتی با حضرت مادر شد؟!🤔 . 🍃بعید میدانم کسی از راه گشایی مادر بی خبر باشد؟! . 🍃در آن وهم انگیز، میان تلّ های خاکی، با دلی مضطر سر بر گذاشتی و ندا از به گوشَت رسید که از این سو بروید.👈 . 🍃تو خاصی...! یعنی باید بود که خواهری چون زینب(س)، خود برای بیاید. مگر غیر از این است که فرمود: ما کسانی که برادرمان را می‌کنند تنها نمی‌گذاریم؟ . 🍃به گمــ🤔ــانم باید برای پی بردن به رازت، پی به ارتباطت با حسین(ع) برد. . 🍃تو عجین شده با این خانواده ای. 🍂مورد عنایت 🙂 🍃 همچو مادر😣 🍂بی سبب نیست چندین سال هیچ نشانی از تو نداشتیم. 🍃 رفته رفته شبیه معشوق می‌شود و تو چه خوب شکل مادر شدی. . 🍃سال‌ها گمنامی و بی‌نشانی... و در آخر سهم ما از تو، یک ، صفحاتی و بادگیری که جسمت را به آغوش داشته. . 🍃سال‌هاست ، به پاس ۲۵ سال میزبانی از جسمِ نازنینت سرشار از عطر و بوی توست. . 🍃کمی با ما راه بیا‌‌.، دعایمان کن عبدِ حسین شویم؛ جان برکف برای (ع) و در آخر سر بر دامان حسین چشم از این عالم ببندیم.😞 . رسم عاشقی را خوب بلدی، دعا کن گرد قدم‌هایت بر سر و روی ما هم بنشیند. . ❤️ السلام علی الحسین❤️ . ✍️نویسنده: . به مناسبت تولد . 📆 تاریخ تولد: ۳شهریور ۱۳۲۱ تربت حیدریه . 📆 تاریخ شهادت: ۲۳اسفند ۱۳۶۳ عملیات بدر . 📆 تاریخ انتشار طرح: ۳ شهریور ۱۳۹۹ . محل دفن: بهشت رضا💛 .
🍃پلک شهریور نیمه باز بود که چشم به جهان گشودی. سومِ شهریور ۱۳۲۱، در شهری به همسایگی امامِ مهربانی ها، . 🍃نامت را گذاشتند و این سرآغازی شد برای درک عشق بازی هایت. به گمانم تمام احوالاتِ خوبت در سایه سارِ نامِ بلندت، بهتر لمس میشود. 🍃همیشه مراقب نگاهت بودی و این مراقبت کاری کرد که در روزهای نبودنت، کسی نگاه به ندوزد، حتی زمانی که دیوار خانه ریخته بود!! و چه است شهری که نگاه مردانش، آرام و سربه زیر باشد🌹 🍃کمی با ما راه بیا، برایمان بگو چه کردی؟ چه گفتی؟ چه خواستی؟ که اجابتش هم صحبتی با شد؟!🤔 🍃بعید میدانم کسی از راه گشایی مادر بی خبر باشد؟! در آن وهم انگیز، میان تلّ های خاکی، با دلی مضطر سر بر خاک گذاشتی و ندا از به گوشَت رسید که از این سو بروید. 🍃تو خاصی...! یعنی باید بود که خواهری چون زینب(س)، خود برای کمک بیاید. مگر غیر از این است که فرمود: ما کسانی که برادرمان را می‌کنند تنها نمی‌گذاریم؟ به گمانم باید برای پی بردن به رازت، پی به ارتباطت با (ع) برد. 🍃تو عجین شده با این خانواده ای. مورد عنایت خواهر، همچو مادر...بی سبب نیست چندین سال هیچ نشانی از تو نداشتیم. عاشق رفته رفته شبیه معشوق می‌شود و تو چه خوب شکل مادر شدی😔 🍃سال‌ها گمنامی و بی‌نشانی و در آخر سهم ما از تو، یک ، صفحاتی قرآن و بادگیری که جسمت را به آغوش داشته😞 🍃سال‌هاست ، به پاس ۲۵ سال میزبانی از جسمِ نازنینت سرشار از عطر و بوی توست. 🍃کمی با ما راه بیا‌‌. دعایمان کن عبدِ حسین شویم، جان برکف برای حسین(ع) و در آخر سر بر دامان حسین چشم از این عالم ببندیم، رسم عاشقی را خوب بلدی، دعا کن گرد قدم‌هایت بر سر و روی ما هم بنشیند😓 ♡السلام علی الحسین♡ ✍️نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۳ شهریور ۱۳۲۱. تربت حیدریه 📅تاریخ شهادت : ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ عملیات بدر 📅تاریخ انتشار : ۲۳ اسفند ۱۳۹۹ 🥀مزار شهید : بهشت رضا
‍ 🍃مادر با رویای صادقه ای که در خواب دید، نامش را گذاشت. مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد‌‌ اما با به صاحب نامش و اشک های مادر، شفا یافت. 🍃در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه ای که تاریخ هایش با عشق دستکاری شده بود راهی شد. روزهایش در جبهه شب شد. پیوستن دوستانش به قافله را دید و جاماندن شد دلش😞 🍃عشق است و بی تابی اش. وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک های قلاویزان، فکه، و راهی شد...👣 🍃تفحص کرد پیکر های باقی مانده را، های بیرون آمده از دل خاک را، استخوان های پر از را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید، پلاک و باقی نماند و دل خانواده های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد🌸 🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. متوسل شد به شهدا و از آنان خواست. شاید اشک ریخت، خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند...🕊 🍃در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید. به مادر گفت برایش حنا بیاورد. به یک دست به نام حسین و به دست دیگر به نام بن الحسن حنا گذاشت. دل مادر بود که ترسید، لرزید، شکست. شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک بوسه می زد و از درد گریه می کرد، اشک ریخت😭 🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند. ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد. به رسم دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش. شاید هم منتظر اربابش بود...🌹 🍃در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا ...عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند. بوی از سرزمین های جنوب میاد. از فکه.... شلمچه... طلائیه..... ✍نویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ مهر ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۷۵ 📅تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۴۰
‍ 🍃مادر با رویای صادقه ای که در خواب دید، نامش را گذاشت. مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد‌‌ اما با به صاحب نامش و اشک های مادر، شفا یافت. 🍃در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه ای که تاریخ هایش با عشق دستکاری شده بود راهی شد. روزهایش در جبهه شب شد. پیوستن دوستانش به قافله را دید و جاماندن شد دلش😞 🍃عشق است و بی تابی اش. وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک های قلاویزان، فکه، و راهی شد...👣 🍃تفحص کرد پیکر های باقی مانده را، های بیرون آمده از دل خاک را، استخوان های پر از را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید، پلاک و باقی نماند و دل خانواده های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد🌸 🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. متوسل شد به شهدا و از آنان خواست. شاید اشک ریخت، خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند...🕊 🍃در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید. به مادر گفت برایش حنا بیاورد. به یک دست به نام حسین و به دست دیگر به نام بن الحسن حنا گذاشت. دل مادر بود که ترسید، لرزید، شکست. شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک ابوالفضل بوسه می زد و از درد گریه می کرد، اشک ریخت😭 🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند. ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد. به رسم دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش. شاید هم منتظر اربابش بود...🌹 🍃در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا ...عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند. بوی از سرزمین های جنوب میاد. از فکه.... شلمچه... طلائیه..... ✍نویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ مهر ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۷۵ 📅تاریخ انتشار : ۸ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۴۰