eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
984 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 پرسش : آقاى دهنوى ! شوهر من دهن بين است و هميشه به دهن مادرش نگاه مى كند و به حرف او گوش مى دهد ؛ چه كنم كه به حرف من هم گوش بدهد ؟ ✍🏻 پاسخ : با سلام و احترام ، در تعارض دو الگو ( مادر و همسر ) الگويى از طرف مرد پذيرفته مى شود كه محبوب تر باشد ؛ محبوبيت خود را با رعايت خواسته ها و حقوق همسرتان بيشتر كنيد . موفق باشيد . 🆔 @asanezdevag
🔆 تاثیر در بارداری ♥️ از آنجا که کافئین یک محرک است، و شما را افزایش می دهد که هردوی این ها در دوران بارداری توصیه نمی شود. ♥️ کافئین تعداد دفعات ادرار کردن شما را افزایش می دهد. این مساله سبب کاهش سطح مایعات بدن شما شده و می تواند منجر به کم آبی شود. ♥️ کافئین از جفت عبور کرده و به جنین می رسد. گرچه شما می توانید مقدار کافئینی که به بدنتان وارد می کنید را کنترل کنید، اما جنین تان نمی تواند. ♥️ متابولیسم بدن جنین شما هنوز در حال تکامل است و نمی تواند این ماده را به طور کامل متابولیزه کند. ♥️ هر مقدار از کافئین می تواند سبب تغییر در الگوی و نرمال جنین شود. ♥️ کافئین یک محرک است و می تواند شما و فررزندتان را بیدار نگه دارد. 🔅🔅نوشابه، قهوه، نسکافه، اسپرسو، چای سبز و سیاه، کاپوچینو، کافی میکس، کاکائو، نوشیدنی های انرژی زا،قهوه لاته و شکلات دارای مقدار زیادی کافئین هستند. ♥️ در بارداری هرچقدر کافئین کمتر مصرف کنید بهتر است. 🦋 ╲\╭┓ 🦋 ╭⁦🌸🍃 ┗╯\╲ ╭━━━⊰ ~ ❀ ❀ ~⊱━━━╮ 🆔 @asanezdevag ╰━━━⊰ ~❀ 🇮🇷 ❀~ ⊱━━━╯
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۱۸ #ازدواج_در_وقت_نیاز #تحصیل #فرزندآوری #خانم_صادقی سلام همان طور که قبلا گفتم، ازد
۵۱۸ من وارد پانزده سالگی شده بودم و داشتم امتحانات سال آخر راهنمایی رو میدادم که رفت و آمد های عمه خانوم به منزلمون زیاد شد، بعد چند وقت متوجه شدم برای پسر عمه اومدن خواستگاری🙈 مادرم بخاطر حس مادری و دلسوزی موافق ازدواج زود من نبودن ولی پدرم میگفتن جوون خوب و مومن که اومد نباید ردش کرد، وقتی پدر بزرگ ها هم موافقت کردن دیگه مادرم چیزی نگفت و مقدمات ازدواج فراهم شد . هر چند بعضی از اقوام هم مخالف جدی ازدواج من بودن مثل یکی از عمه هام، بقیه هم از دور یه زمزمه هایی داشتن که حالا میگذاشتی دوتا خواستگار بیاد و بره بعد... مگه هول بودید و.... ولی حرف پدرم همون بود و واقعا هم راست میگفت بعدها از آقای پناهیان شنیدم که میگفتن اگر خواستگار خوب اومد و رد کردید، منتظر بهترش نباشید... موقع تعیین مهریه بزرگترها روی ۲۰۰ سکه توافق کرده بودن که آقای داماد ازون وسط با خجالت گفتن، هم توان پرداختشو ندارم، هم شاید بشه برای عقد بریم محضر آقا و ایشون بیشتر از چهارده تا عقد نمیکنن، عروس خانم راضی هستن به این مقدار؟؟ منم نه گذاشتم نه برداشتم عین این دخترهای هول بلند گفتم بلهههههه😄 و ما بعدش به فاصله شاید دو هفته عقد کردیم... یه نکته رو درباره سنم بگم، شاید خیلی از شماها الان با خودتون بگید خیلی بچه بودم یا چقدر زود و.... درسته، من صبح روز خواستگاری مشغول دوچرخه بازی بودم، اتفاقا وقتی خواهر کوچیکم رو سوار کرده بودم بخاطر شیطنت زیادیم، با هم افتادیم و سرش شکست😁🙈 ولی اگه قرار بود تو این بازی های بچه گانه متوقف بشم تا بیست سالگی هم ادامه داشت، من با ازدواج هم پخته شدم، هم اتفاقا چون هر دو سن زیادی نداشتیم به تفریحاتمون هم رسیدیم، با هم کوه میرفتیم و.. 😍 (حالا بعدا براتون از بعد ازدواجم بیشتر میگم) کما اینکه هستن تو خانواده خودمون که متاسفانه مادرها با این طرز تفکر که حالا بچه اس و زوده دختر هاشون رو نگه داشتن و الان بالای سی سال دارن و ازدواج نکردن😔 بگذریم..... خانواده ما اون موقع مشغول ساخت خونه بودن و از نظر مالی در تنگنا، همین باعث ناراحتی مادرم میشد ولی همسر عزیز میگفتن در حد ضروریات کفایت میکنه... جهیزیه من در عین سادگی، با کمترین وسایل ممکن آماده شد. بخوام یکم جزیی تر بگم بوفه و تلویزیون ومبل و وسایل تزیینی که اصلا نداشتیم، کل وسایل بزرگ من خلاصه میشد تو یخچال و گاز و لباسشویی و اتو ، یه سری وسایل برقی آشپزخانه هم بهمون هدیه داده شد که بعضی هاش دوتا بود، روزهای اول عروسی مون یه خانمی اومد در خونه و تقاضای کمک کرد همسر جان بدو بدو اومد گفت فاطمه راضی هستی اینا رو بدیم و صدقه اول زندگی رو هم اینطوری دادیم 😍☺️ و به این ترتیب اثاث مختصر من بدون چیدمان عروس که با روبان و... هست تو خونه ای چهل و پنج متری که آقا داماد خودش تو حیاط منزل پدری ساخته بودن چیده شد. روز عروسی من لباس عروس کرایه کردم، به یه آرایشگاه خیلی ساده رفتم و ماشین عروس هم نداشتم چون مسیر آرایشگاه تا خونه یه کوچه هم نبود😊 عروسی ما در منزل صورت گرفت با مختصر مهمان های درجه اول از دو خانواده، این در حالی بود که اکثر دوستان من که همون سال یا یکی دو سال قبل و بعد ما ازدواج کردن، همه در سالن و با تشریفات معمول ازدواج کردن... ازدواج من شبیه به ازدواج دختر رسول خدا صورت گرفت، این برای من باعث افتخاره و مهم این بود که ما دو زوج عاشق😜 به هم رسیدیم. این شاید هنجار شکنی محسوب میشد و قطعا سخت بود اما همیشه خوشحالم که راه درست و کار درست رو انتخاب کردم و البته (هذا من فضل ربی ) این نکته رو هم بگم که یکی از علتهایی که باعث میشد من به این سادگی ها رضایت بدم این بود که آدم تو سنین پایین تر کمتر به تجملات و چشم و هم چشمی ها توجه داره. الان من هم درسم رو خوندم، هم بچه دار شدم و هم تجربه سالها زندگی رو دارم و از خیلی هم سن و سالای خودم جلو ترم☺️ دخترهای خوب سرزمینم ... امروز هم خیلی ها هستن که پا روی رسم و رسومات خرافی و غلط و دست و پا گیر میگذارن و آینده خودشون رو درست و زود و خوب رقم میزنن، بیاید جزو این خط شکن های پر افتخار باشید😎 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارمــــنیا مــــیان در خــــونت بس که تو دردا رو دوا کردی هر چی گره به کارمون افتاد با دستای بریده وا کردی... 😭 ┄┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🆔 @asanezdevag 🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥 غرب هر بی اخلاقی رو میخواد رواج بده میاد اسمش رو عوض میکنه به جای شهوت گفت عشق به جای هرزگی گفت ازدواج سفید به جای همجنس بازی گفت همجنس گرایی و... کلمات معجزه می کنند شما فریب نخورید . 🆔 @asanezdevag 🏴🏴🏴🏴
🏴 در ایام سوگواری اهل بیت و خصوصاً امام حسین علیهم السّلام چند شب درون خانه‎تان پرچم یا پارچه‎ی سیاهی بزنید و لباس سیاه به تن بچّه‎ها بکنید و دور هم بنشینید و خودتان چند بیت از همان نوحه‎های ساده‌ی قدیمی‎ بخوانید که به فطرت نزدیک‌تر است و با هم سینه بزنید. آن‎وقت ببینید خدا و اهل بیت علیهم السّلام از فضل و عنایت، با شما و خانواده‎تان چه‎ها می‎کند 🏴 امام حسین علیه السّلام ظهور محبّت است. ائمّه علیهم السّلام یک ماه محرّم را خیمه‎ی عزا می‎زدند و گریه می‎کردند. 🏴 کسی که در عزای امام حسین علیه السّلام بگرید یا بگریاند یا محزون شود، دیگر آتش دنیا و آخرت او را داغ نخواهد کرد. دوستان اهل بیت علیهم السّلام در مجلس ذکر امام حسین علیه السّلام مثل حضرت ابراهیم علیه السّلام هستند که خداوند آتش را بر او سرد کرد. 📚 مصباح الهدی 🆔 @asanezdevag 🏴🏴🏴🏴
✨فرزندم مرا از تمام لذت مادر شدن همین بس که تو لحظه به لحظه، آن به آن فریاد کنی: «بابی انت و امی یا حسین» 🆔 @asanezdevag 🏴🏴🏴🏴
🏴 لا یوم کیومک یا اباعبدالله ‍ کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟» انگار اضطراب گرفته باشد، لبهایش کبود شده بود و چانه‌اش می‌لرزید. بغلش کردم و چسباندمش به سینه‌ام. آرام در گوشش گفتم «ریحانه جان اگر راستش را بگویم من را می‌بخشی؟ این پیکر بابامهدی است.» یکهو دلش ترکید و داد ‌زد «نه، این بابای منه؟ این بابا مهدی منه؟ این بابا مهدی خوب منه؟» برادرم خواست بغلش کند و ببرد. سفت تابوت را چسبیده بود و جدا نمی‌شد. از صدای گریه‌های ریحانه مردم به هق هق افتادند. دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من می‌کنی؟» با همان حال گریه گفت «چه کار؟» بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.» پرسید «چرا خودت نمی‎بوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان می‎کنند. فیلم می‎گیرند. خجالت می‎کشم.» گفت «من هم نمی‎بوسم.» گفتم «باشه. اگر دوست نداری نکن ولی اگر خواستی یکی هم از طرف من ببوس.» یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت «مامان از طرف تو هم بوسیدم. حالا چرا پاهایش؟» گفتم «چون آن پاها همیشه خسته بود. همیشه درد می‌کرد. چون برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)و حضرت رقیه(س) قدم برمی‌داشت.» یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟ اگر بخواهد صورت بابا مهدی را ببیند چه طور نشانش بدهیم؟ اگر می‌دید طاقت می‎آورد؟ نه، به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد. 🆔 @asanezdevag 🏴🏴🏴🏴
ارث فرزندان من، عشق حسین بن علی است از خدا در روضه ها، نسل حسینی خواستم 👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۱۸ #ازدواج_در_وقت_نیاز #ساده_زیستی #سبک_زندگی_اسلامی #خانم_صادقی من وارد پانزده سالگ
۵۱۸ بسیار خوشحالم که در این جمع با نشاط هستم و حداقل با خانواده هایی که باهم همفکر هستیم دور هم جمع شدیم تا به همدیگه قوت قلب بدیم و باعث تشویق سایرین بشیم. من فعلا مادر هفت فرزند هستم😎 البته اگه اون دوقلوهای عزیزم که دم در بهشت منتظرم هستن رو حساب نکنیم 😞😜 با اونا میشن ۹ تا الحمدالله سن زیادی هم ندارم تازه سی و پنج سالم شده... دوتا پسر داشتیم که خدا یه دختر هم بهمون عنایت کرد، دیگه هم خودمون هم اطرافیان میگفتن خوب دیگه هم پسر داری هم دختر😍 درسم رو هم مدتی بود که شروع کرده بودم و حسابی مشغول بودم که ازین طرف اونطرف شنیدیم آقا روی فرزندآوری تاکید دارند و از طریق دوستانی که در جلسات خصوصی تر شرکت داشتند، شنیدیم فرمودند چهارتا کمه😄 آقای همسر که تا حالا روش نمیشد حرفی بزنه با این حرف رهبر بال درآورد و ما نیت کردیم به امر رهبری بازم بچه دار بشیم. سه سالگی دخترم خدا آقا مجتبی رو تو نیمه ماه مبارک به ما عنایت کرد و من تقریبا تو ماههای آخر بارداری تونسته بودم دانشگاه رو تموم کنم، سخت بود اما غیر ممکن نبود، مخصوصا که دانشگاهم تو شهر دیگه ای بود. این روند ادامه داشت و ما هر چه زمان میگذشت چون پیگیر این مباحث هم بودیم نکات مهمتری درباره اهمیت فرزندآوری می شنیدیم. خیلی از اطرافیان میگفتن تربیت شون مهمه و خوبه آدم دوتا داشته باشه ولی باکیفیت!! ولی از یکی علمای بزرگ شنیدم که با دلایل روایی ثابت کردند تربیت هم دست خداست و ما فقط باید تلاش کنیم در راه باشیم. خلاصه این شد که ما الان شش پسر و یک دختر گل داریم پسر بزرگم پانزده ساله اس و پسر کوچکم هشت ماهه... ناگفته نمونه از مادر خودم تا بقیه مخالف سرسخت ما هستن ولی ما برای نیتی که کردیم سعی میکنیم ازین حرف ها و مخالفت ها دلگیر نشیم. دلم میخواست با جزئیات بیشتری براتون توضیح بدم ولی میترسم از حوصله جمع خارج باشه😉 راستی کلی هم تجربه در زمینه ازدواج آسان، تربیت فرزند، غربالگری، اقتصاد خانواده و... دارم که ان شاءالله در فرصت های بعدی عرض میکنم یا علی💐 👈 نهمین فرزند خانم صادقی هم به دنیا آمده است. 🆔 @asanezdevag