eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
989 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۴۲ #فرزندآوری #سبک_زندگی من متولد ۶۳ هستم و فارغ التحصیل رشته فنی از دانشگاه شریف‌. سال
۲۴۳ من ٣١ ساله هستم و در یک خانواده پرجمعیت بزرگ شدم. دو تا خواهر دارم و سه تا برادر. پدر بزرگ و مادر بزرگم هم پیش ما زندگی میکردن و خیلی خاطرات شیرین از بچگی خودم دارم. آرزو داشتم یک خانواده پر جمعیت تشکیل بدم... در سن بیست دو سالگی ازدواج کردم. یکی از معیارهای مهم و حیاتی برای ازدواجم این بود که همسرم مرد متدینی باشه و زیبایی و ثروت برای من مهم نبود و همیشه دعا میکردم که ازدواجم خدا پسندانه باشه. در سن بیست سالگی که راهیان نور رفتم از شهدا خواستم که همسری متدین نصیبم بشه و خدا رو شکر همسری متدین نصیبم شد. همسرم زیبایی و ثروت چندانی نداشت تنها سرمایه ای که داشت ۲ میلیون بود که همین مقدار رو هم با شاگردی کردن پس انداز کرده بود و برای من خیلی افتخار بوده و هست که خیلی به درآمد حلال مقید هست. من خیلی بچه دوست داشتم در ٢٥ سالگی خدا یکی از نعمت های خودش رو به ما هدیه داد، چون خودم در یک خانواده پرجمعیت بزرگ شده بودم دوست داشتم بچه زیاد داشته باشم. هنوز پسرم ٣ سالش رو تموم نکرده بود که باردار شدم. اطرافیان خیلی سرزنشم میکردن ولی من توجهی به حرف دیگران نمی کردم و قصد داشتم حداقل سه تا بچه داشته باشم. الحمدالله خدا یکی دیگه از امانت های خودش رو به ما هدیه داد و من و همسرم با فرزند دوم زندگی مون شیرین تر شد. گاهی اوقات که پسر کوچیکم خوشمزه بازی در میاره همسرم میگه لازمه توی هر خونه ای همیشه از این فسقلی ها باشه😂😂 و از خدا میخوام که چند تا از این نعمت ها و برکت های زندگی رو نصیبم بکنه... خوشبختانه با اومدن هر کدام از فرزندانم شرایط زندگی مون بهتر شد الان هم مستأجر هستیم، ماشین نداریم، ولی خدا رو شکر از زندگیم خیلی راضیم. تصمیم گرفتم از امر رهبر عزیزم اطاعت کنم و فرزندان زیادی بیارم به لطف خدا، نگران وضع مالی هم نیستم. کافیه که کمی قناعت داشته باشیم و زندگی رو با بچه های زیاد شیرین کنیم... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔بسیار پیش می آید که زن و شوهرهای جوان در دوران نامزدی و در فاصله عقد تا ازدواج به دلایل مختلف بارها با هم قهر می کنند. این که چرا قهر پیش می آید و چه طور باید از مرحله قهر به آشتی رسید چیزی است که زوج های جوان باید بدانند. اول این که قهر، یک رفتار کودکانه است. این اولین چیزی است که باید درباره قهر بدانیم. پس هر کدام از ما که از این حربه به عنوان یک رفتار دفاعی یا رفتاری برای آزار دادن همسرمان یا به هر نیت دیگری استفاده می کنیم باید بپذیریم که اصلا به عنوان یک فرد عاقل و بالغ ظاهر نشده ایم. 😏خودمحور نباشید❗️ گاهی یکی از طرفین خودمحورانه صحبت می کند یعنی مطالب خود را با تصورات و با توجه به نیازهای خودش مطرح می کند و تصورات و نیازهای طرف مقابل را در نظر نمی گیرد که این خودمحوری باعث دلخوری و قطع رابطه طرف مقابل می شود؛ زیرا در این جا مسئله تفاوت نگاه و نگرش وجود دارد و احساس ناامیدی و یاس جزیی در فرد، ایجاد می شود. 😳از همسرتان باج نگیرید❗️ فرد در فرآیند شکل گیری شخصیت اش از کودکی تا بزرگسالی راهی را برای رسیدن به هدف انتخاب می کند که نوعی «باج گیری عاطفی» از دیگران است. کودکی که برای رسیدن به خواسته اش بهانه گیری می کند یا روی نقطه ضعف والدینش انگشت می گذارد و از این طریق به هدفش می رسد، ممکن است در بزرگسالی هم این کار را انجام دهد، بر این اساس با همسرش قهر می کند و با خود می گوید می توانم با حرف نزدن و قهر کردن با همسرم به هدفم برسم. زوجین در نظر داشته باشند رفتار ناکارآمد برای مدت زمان محدود آن ها را به اهدافشان می رساند. چون سرانجام طرف مقابل در برابر این رفتار می ایستد و دیگر باج نمی دهد. 🆔 @asanezdevag
💞 ۲۶ 💑 وحــدت شما؛ درهـــای برکت رو به زندگیتون باز میکنه. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مجری تلویزیون: آقای رئیسی خانه ما را بسازید که می خواهیم ازدواج کنیم! +رییس‌جمهور منتخب در وعده‌های انتخاباتی قول یک میلیون مسکن را دادند. کاش هر مجری یا هر رسانه‌ای که مخاطب داره برای تحقق این وعده مطالبه‌گری کنه تا زودتر انجام بشه. نباید بذاریم داشتن مسکن برای جوانان یک آرزو باقی بمونه 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای جااان بچه يكساله از صدای خُرپف باباش اذيت شده داره به مامانش میفهمونه كه من نميتونم با اين صدای بابا بخوابم 😂 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۴۳ #فرزندآوری #سبک_زندگی #ازدواج_در_وقت_نیاز #رزاقیت_خداوند #ازدواج_آسان من ٣١ ساله هست
۲۴۴ من یه خانم ۳۱ ساله هستم. ۱۰سال پیش ازدواج کردم. خودم مشهدی هستم و همسرم اهل اصفهان. همسرم در شهر مشهد دانشجو بودن و ما هم دانشکده ای بودیم☺️ ایشون مرد متدین و با اخلاقی هستن شکر خدا. ازدواجمون خییلی ساده و بدون تجملات بود. خودم ‌و همسرم با هم برا خرید وسایل خونمون به بازار رفتیم و تقریبا هفتاد درصد وسایل لازم برا زندگی مشترک رو ایشون خریدن و اصلا به خاطر جهاز و این رسم و رسومات نه تنها اصراری نداشتن بلکه اصلا اعتقادی به رسوم غلط ندارن. گفتن هرچی لازم و ضروریه برامون خودمون می خریم. سال ۹۴ اولین بچمون به دنیا اومد یه دختر خوشگل و چشم رنگی مثل باباش😊 بارداری خیلی خوبی داشتم. اصلا ویار و... نداشتم. سختی های زیادی در طی دوران زندگی مشترکمون داشتیم اما همش با ایمان قوی همسرم و توکل کردن به خدا حل شده و شیرینی ها بیشتر نمود داشته تا سختی ها. دخترم توی یکی از بیمارستانهای دولتی مشهد به دنیا اومد. در جوار حرم امام رضا علیه السلام. دخترم که به دنیا اومد لحظه شماری می کردم برا دیدنش تا بیارنش و بهش شیر بدم و روی ماهشو ببینم اما بهم گفتن بچتون تو بخش مراقبت های ویژه کودکان هست و مشکل تنفسی داره. خلاصه حدود یازده روز بیمارستان بودیم و دخترم چهار روزه بود که به خاطر بیماری فتق دیافراگم عمل شد و خداروشکر الان که حدودا شش سال و نیمه هست دیگه مشکلی نداره. با مادر همسرم توی یه خونه مشترکاً زندگی می کردم با دو تا برادرشوهر مجرد. حمام و دستشویی و آشپزخونه و همه چیز مشترک بود و فقط برای خواب می رفتیم طبقه بالا که خونه خودمون بود و فقط یه اتاق بود. از صبح که پا میشدم چادر و روسری و ساق دست و جوراب....می پوشیدم و میرفتم پایین. اما در کنار همسرم که بودم اصلا سختی ها رو نمیدیدم. اونقدر که برای دیگران که از بیرون زندگی ما رو میدیدن زندگی تو این شرایط سخت بود، برای من سخت نبود. چون همسری همراه و باایمان دارم الحمدلله. دخترم که به دنیا اومد، بنّایی مختصری کردیم و همون طبقه بالا یه حمام و دستشویی و آشپزخونه درآوردیم و تقریبا مستقل شدیم.😍 این هم از رزق دخترم بود. الان دومین بچه مون رو باردارم به لطف خدا وارد ماه چهارم بارداری شدم. و به رزق هر بچه ای شدیدا معتقدیم. ان شاءالله قصد داریم بچه سوم و چهارمو با فاصله سنی کم بیاریم، با دعای شما دوستان عزیز. زندگی بالا و پایین زیاد داره اما با توکل به خدا و توسل به ائمه علیهم السلام همه مشکلات قابل تحمله. به جوونا توصیه می کنم زود ازدواج کنن و زود بچه دار شن تا ان شاءالله نسل شیعه هر روز بیشتر از قبل بشه. ان شاءالله سربازان امام زمان عج روز به روز بیشتر بشن الهی آمین. 🆔 @asanezdevag
💓اگر می خواهید زندگی خوب و با دوامی داشته باشید دو نکته را هیچگاه فراموش نکنید... ❣یکی حفظ اقتدار مرد و دیگری محبت کردن به زن❣ 💓اگر این دو در زندگی نباشد آسایش و آرامش در زندگی نیست. این دو موضوع نشات گرفته از ویژگی ها و نیاز های مرد و زن است پس جزو مسائل اساسی در زندگی است. 🆔 @asanezdevag
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 این زوج قراره ازدواج کنن، اما قبل از ازدواج خودشونو در سن ۷۰ سالگی و ۹۰ سالگی گریم کردن که پیری همدیگه رو ببینن و جالبه که مرد هربار با دیدن زن میگه "چقدر زیبا به نظر میرسی" و همسرش رو تحسین میکنه... و چقدر زیباست که به پای هم پیر بشیم نه به دست هم💕 🆔 @asanezdevag
👈 یک نکته لطیف ☺️ ✅ بعضی از پدر مادرها تکلیفشون با خودشون معلوم نیست. وقتی می‌خوان برای بچه اسم انتخاب کنند اسمی انتخاب میکنن که هم مذهبی باشه هم با کلاس. مثلا میزارن «نازنین زهرا» که اگه رفتند مسجد صداش کنند زهرا، اگه رفتند عروسی صداش کنند نازنین! مثل اون بنده خدایی که عیدِ نوروز تو خونه کُت پوشیده بود گفتند: چرا کُت پوشیدی؟ گفت: شاید مهمون بیاد گفتند: پس چرا زیر شلواری پوشیدی؟ گفت: خب شایدم نیاد!😄😄😄 ✅ رسول خدا (ص) فرمودند: یکی از حقوق پدر بر فرزند، انتخابِ نامِ نیکو است «مکارم الاخلاق، ص220» 🆔 @asanezdevag
15.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨خاطره ای بسیارعبرت انگیز"ازجوان زناکار"✨ 🍃 حجه الاسلام دانشمند 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۴۴ #ازدواج_آسان #فرزندآوری #سبک_زندگی من یه خانم ۳۱ ساله هستم. ۱۰سال پیش ازدواج کردم. خ
۲۴۵ من متولد ۶۳ هستم. سال ۸۱ وارد شریف شدم. سال ۸۵ هم با همسرم که ایشون هم فارغ التحصیل شریف بود عقد کردم. یکی از دوستان ما رو معرفی کردند و ما قبل از خواستگاری، همدیگر رو ندیده بودیم. وقتی همسرم به خواستگاری من اومدن سرباز بودن و ماهی سی هزار تومان حقوق داشتند. فقط یک حلقه خریدیم صد هزار تومان و یک چادر بیست هزار تومان و رفتیم محضر عقد کردیم. البته عقد ما چون همسرم پول و پس انداز نداشتن و بعد از تموم شدن سربازی سر کار رفتن، حدود دو سال طول کشید که اینم اصلا خوب نبود. چیزی که از اون دوران تو ذهنم مونده و واقعا دوست دارم به همه جوان های تازه ازدواج کرده بگم اینه که واقعا شما خودتون مسئول حفظ زندگیتون هستید. خانواده ها گاهی از شدت علاقه به شما یه چیزهایی تو نظرشون بزرگ میاد و غیر قابل تحمل و اصلاح. ولی زوجین واقعا می‌تونن با محبت و زبان خوش رو رفتارهای هم اثر بذارن، به شرطی که از اول عاقلانه رفتار کنند و ذهنیت بد در ذهن همسران شون از خود ایجاد نکنند. من به جرات میتونم بگم که به لطف خدا در سالهای اولیه زندگیم هههییچچ حرفی واقعا هیچ حرفی به همسرم نزدم مگر اینکه قبلش یه کوچولو فکر کردم که تاثیرش چی می‌تونه باشه... وقتی همسرم به خواستگاریم اومدن گفتن که قصد دارن apply کنن و برای مقطع دکتری به کانادا یا آمریکا برن. چون رزومه خیلی خوب داشتند. من البته خیلی جدی نگرفتمشون، فکر میکردم که به خاطر مخارج زندگی میرن سر کار و کم کم فراموش میکنن ولی ایشون فراموش نکردن. اواخر دوران عقدمون از چند دانشگاه آمریکا و کانادا پذیرش گرفتن و ما سه ماه بعد از عروسی رفتیم کانادا. دانشگاهی که در کانادا پذیرش داشتن از بهترین دانشگاههای کانادا بود و البته در یک شهر بسیار خوش آب و هوا و پر از ایرانی. اونجا دوستان مذهبی خوبی پیدا کردیم و زندگی بسیار ساده و ابتدایی ای بر پا کردیم تقریبا همه زندگی ها اونجا بسیار ساده بود. یعنی فکر کنید اولا خیلی از وسایل زندگی رو دست دوم تهیه میکردیم و اصلا وسایل زیادی نداشتیم. ظروف آشپزخانه ما در حد دو قابلمه و یک ماهی تابه و یک دست قاشق و چنگال و چند بشقاب و کاسه و لیوان بود. البته خیلی دورهمی داشتیم و مهمونی می‌گرفتیم که هر کس ظروف خودش رو می‌آورد یا از هم قابلمه قرض می گرفتیم. خلاصه زندگی بسیار ساده و دلچسبی بود. من بعد ها یکی از دلایل آرامش زندگیم تو کانادا رو همین سادگی و کم توقعی از زندگی میدونستم. طبق قاعده هر چی سطح توقع پایین تر باشه رضایتمندی بالاتر میره😊(من بعد از اینکه برگشتیم ایران هم سعی کردم همین روش رو اینجا هم پیاده کنم. زندگی ساده ای تشکیل دادیم و همه چیز رو در حد رفع نیاز تهیه کردیم و بعضی از وسایلمونم دست دوم گرفتیم.) بعد از رفتن به کانادا تصمیم گرفتم درسم رو ادامه بدم. اون زمان تقریبا همه خانم ها همین کار رو میکردن. همسرانشان پذیرش می‌گرفتن و میومدن کانادا، بعد خانم ها همون جا امتحانات زبان و امتحانات دیگری که لازم بود رو در عرض دو سال میدادن و بعد وارد دانشگاه میشدند. منم اولا چون زبانم خوب نبود و هزینه کلاس زبان خیلی زیاد بود و ثانیا نمره خوب گرفتن در تافل در کانادا خیلی سخت‌تر از ایران بود، دو سال طول کشید که بتونم ملزومات ورود به دانشگاه رو به دست بیارم. دو سال، که خیلی سخت و جدی از صبح تا شب تو کتابخونه با یکی دیگه از دوستام که اونم شرایط من رو داشت درس خوندیم. حالا دیگه بیست و شش سالم شده بود. همش به بچه آوردن فکر میکردم و به خودم میگفتم من نباید یه امر مهم در زندگیم رو فدای یه امر دیگه کنم. به دوستام هم میگفتم زندگی ما یه بُعدی شده و فکر کردن به درس و کسب موقعیت اجتماعی ما رو از جنبه های دیگه زندگی باز داشته. بالاخره تصمیم گرفتم بچه دار شم. با یه برنامه ریزی دقیق و اینکه کی باردار بشم، کی بچه دنیا میاد، تا اون موقع واحد های که باید پاس میکردم و ... خدا هم کمک کرد و همون ماهی که تصمیم گرفتیم باردار شدم. ولی فقط حساب ویار رو نکرده بودم. ویار بسیار سخت که تنهایی و سرمای زمستان و خونه کوچیک بیست و هفت هشت متری که مثل دخمه بود هم در شدتش بی تاثیر نبود. زمان امتحانات پایان ترم رسید و حال من خیلی بد بود. تمام تلاش های دو ساله خودم رو بر باد می‌دیدم. روز یکی از امتحانات که خیلی هم براش خونده بودم ولی فقط از روی تخت نمی‌تونستم پایین بیام، همسرم استخاره کرد و من نرفتم امتحان رو بدم. بقیه امتحانات رو هم ندادم و عملا از خیر دانشگاه به این صورت گذشتم. 💎 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag