6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞 فقط یادت باشه دوست داشتن کافی نیست
عشق مراقبت میخواد… ❤️
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۴۹ #ازدواج_آسان #فرزندآوری #برکت #مغتنم_شمردن_فرصتها حدود ۱۰ سال پیش ترم آخر دوران دا
#تجربه_من ۲۵۰
#معرفی_پزشک
#زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین
بنده زایمان اولم سزارین بود چون ترسیدم و ضربان قلب بچه افت کرد خیلی اذیت شدم انقدری که اصلا نمیخواستم دوباره باردار شم. خیلی تحقیق میکردم برای زایمان طبیعی بعد از سزارین ولی پیش هر دکتری میرفتم میگفتن اصلا نمیشه، حتی پیش خانم وزیر بهداشت وقت هم رفتم ایشونم قاطعانه مخالف بودند.
تا اینکه خداخواسته باردار شدم خیلی ناراحت بودم از اینکه دوباره سزارین بشم، تحقیقاتم رو بیشتر کردم تا اینکه بواسطه یکی از دوستانم که مدت کوتاهی از آشنایی مون میگذشت با دکتر لیلا محمدی عزیزم که ان شالله هرچی از خدا میخواد بهش بده آشنا شدم و زیر نظر ایشون و مامای همراه عزیزم خانم خیابانی زایمان طبیعی انجام دادم. خدا رو شکر میکنم که چنین فرشته هایی رو سر راهم قرار داد. حالا پسرم سه ساله است و دوست دارم فرزند دیگری هم خدا بهمون عطا کنه.
عزیزانی که علاقه مندن زایمان طبیعی بعد از سزارین داشته باشند، خانم اعظم خیابانی مامای دوست داشتنی و دکتر لیلا محمدی عزیز رو بهشون معرفی میکنم. بیمارستان محب کوثر و نیکان هم براحتی این کار رو انجام میدن.
🆔 @asanezdevag
✅ ۱۰ راه برای حفظ حرارت #ازدواج
❣عاشق خودتان باشید
تا وقتی که هر یک از شما برای خودش ارزش قایل نشود، نمیتواند برای دیگری مفید باشد. به خودتان اهمیت بدهید. سعی کنید همیشه طوری زندگی کنید که کمترین فشار و استرس را متحمل شوید. شاد بودن شما فاکتوری است که باعث احساس رضایت و شادی در همسرتان هم خواهد شد.
❣ آسانگیر و شوخطبع باشید
با شروع #زندگی-مشترک، باید کمکم بیاموزید که بهتر است به مشکلات خندید. اگر برای حل مسایل خود راههای منطقی را که بلد بودید به کار بردید ولی باز هم مشکل حل نشد، خیلی سخت نگیرید.
مطمئن باشید خوشاخلاقی شما و گذر زمان ۲ عاملی هستند که دست به دست هم میدهند و هر ناممکنی را ممکن میکنند.
❣ نوبتی عصبانی شوید
تصور کنید همسرتان پس از یک روز کاری سخت به شما میرسد و شروع میکند به شکایت کردن از در و دیوار و غر زدن و نق زدن.
بهتر است اجازه بدهید خودش را خالی کند، البته تا جایی که رفتارش شما را آزار ندهد. بعد از تمام شدن حرفهای همسرتان، شما هم فرصت دارید مشکلاتی را که در طول روز برایتان پیش آمده برای او تعریف کنید. به این شکل هر دوی شما هم میشنوید و هم شنیده میشوید. میتوانید بعد از برگشتن اوضاع به حالت عادی بیشتر و مفصلتر در مورد مسایل با هم بحث کنید.
❣ با هم حرف بزنید
شما و همسرتان هر دو انسانهای بالغی هستید. پس نیازها و خواستههایتان را خیلی روشن و منطقی با هم در میان بگذارید. هر دوی شما باید بدانید که همسرتان کجا و چه وقت به شما نیاز دارد. علاوه بر آن خطقرمزهای یکدیگر را هم باید بشناسید یعنی وقتی در حل مسالهای نیازی به دخالت شما نیست، به زور خود را وارد ماجرا نکنید.
❣ پیش هرکسی درددل نکنید
تا حد ممکن مشکلات زندگی مشترک خود را بیرون از خانه نبرید. سعی کنید همه مسایل را خودتان دو نفری حل کنید. نهایتا اگر به نتیجه نرسیدید، فقط از کارشناسان و مشاوران خانواده کمک بگیرید.
❣ نقاط قوت و ضعف یکدیگر را بشناسید
بیشتر آدمها دوست ندارند قبول کنند که برخی دیگر میتوانند کار خاصی را بهتر از آنها انجام دهند ولی پس از ازدواج باید وجود بعضی استعدادهای خاص را در #همسر خود قبول کنید. درست همانطور که او هم وظیفه دارد تواناییهای ویژه شما را بشناسد.
❣ عشق خود را ابراز کنید
اهمیت ابراز عشق به همسر را شاید بارها در مقالات روانشناسی مختلف شنیده یا خوانده باشید اما واقعا چند نفر را میشناسید که همیشه و هر روز این کار را انجام دهند؟ خود را عادت بدهید که حتما این توصیه را عملی کنید چون واقعا ساده و موثر است.
❣ به هر بهانهای از همسر خود تعریف کنید
وقتی همسرتان لباس خود را عوض میکند به او بگویید چقدر دوستداشتنی شده. یا مثلا بگویید فلان رنگ چقدر به او میآید. چقدر خوب آشپزی میکند، چقدر خوب صحبت میکند یا چقدر زیبا میخندد...
❣ لازم نیست همیشه کارهای مشترکی انجام دهید
شما و همسرتان هر دو به زمانهایی برای تنها بودن نیاز دارید. در این اوقات هریک از شما میتواند به سرگرمی مورد علاقه خودش برسد.
❣ تاریخهای مهم رابطهتان را جشن بگیرید
از هر مناسبتی برای جشن گرفتن استفاده کنید. تاریخ اولین آشنایی، اولین قرار، خواستگاری، ازدواج یا هر چیز دیگری. این جشن میتواند خیلی ساده، رمانتیک و به اصطلاح دونفره باشد.
_._.___.___.___.___
#همسرداری
🆔 @asanezdevag
4.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹جشن و شادی توی بیرم (توابع استان فارس) برای یک آقا و خانم که بعد ۲۵ سال صاحب فرزند شدن!
🔸مادر بچه از بارداریش بی خبر بوده و خانم بخاطر دل درد بیمارستان میره و دکتر سونو میکنه میگه حامله هست و ماه ۹ هم هست! سریع عملش میکنن و پسری بنام محمد علی خدا بهشون میده!
اللهی بیمارستان رفتنامون همیشه برای شادی باشه🙏😍
🆔 @asanezdevag
♨️ عضویت ایران در یک نهاد فمینیستی
🔻 ایران عضو کمیسیون مقام زن سازمان ملل است. در سایت معاونت امور زنان ریاستجمهوری در تعریف این کمیسیون آمده: "کار اصلی کمیسیون مقام زن، تعیین استانداردهای جهانی برای تساوی میان مردان و زنان است." به عبارتی این نهاد تلاش میکند تفاوتهای جنسیتی طبیعی میان مردان و زنان در جهان نادیده گرفته شود.
🔻 طبق سایت رسمی کمیسیون مقام زن، سالانه گروههای زیادی از مقامات دولتی و هم چنین گروههای مردمنهاد فمینیستی سراسر جهان در نشست سالانه این کمیسیون شرکت میکنند. ایران نیز در نشست سال ۲۰۲۱ این کمیسیون شرکت کرد.
🔻 اگر چه میتوان با اتخاذ رویکرد غیرمنفعلانه از این مجامع برای تبلیغ گفتمان مطلوب در حوزه زنان در سطح بین المللی استفاده کرد اما مقامات دولت فعلی ایران در حالی درخواست عضویت در کمیسیون مقام زن - که مأموریت اصلی آن تساوی جنسیتی است - را داشتهاند که همیشه در بیان، گرایشهای فمینیستی در دولت قبل را منکر شدهاند.
🔻 در نهایت ایران با ۴۳ رأی موافق از ۵۴ رأی، به عضویت کمیسیون مقام زن سازمان ملل درآمد.
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۰ #معرفی_پزشک #زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین بنده زایمان اولم سزارین بود چون ترسیدم و ضرب
#تجربه_من ۲۵۱
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
پدرم همیشه می گفتن بهار دختر ۲۸ سالگیه😁 انگار دلشون نمیخواست منو زود شوهر بدن جالبه که توی ۲۰ سالگی درست زمانیکه تازه ۲ سال از درس خوندنم توی یکی از بهترین دانشگاههای دولتی تهران می گذشت من جواب بله رو دادم😊 ملاکم برای ازدواج اخلاق و ایمان بود و خداروشکر الان هم از زندگیم راضیم.
بعد از گذشت ۲ سال رفتیم سر خونه و زندگیمون دقیقا بعد از تموم شدن دوره کارشناسیم. سال اول زندگی رو بی خیال ادامه تحصیل شدم، دلم میخواست با خیال راحت همسرداری کنم آشپزی کنم و مسافرت و مهمونی و...
همه میگفتن زود بچه دار نشینا برین حسابی بگردین بعد😏 خلاصه این شد که من تازه ۲ سال بعد توی کنکور ارشد باز هم یکی از بهترین دانشگاههای دولتی تهران قبول شدم و با خیالی راحت ادامه تحصیل دادم😬
دیگه یواش یواش داشتیم به فکر بچه دار شدن می افتادیم که از قضا حدود یک سالی هم طول کشید تا باردار شدم، یک بارداری سخخخت از جهت ویار؛ خلاصه تقریبا تا ۵ ماه همین اوضاع بود ولی بعد از اون آروم آروم حالم بهتر شد، سرحال و شاداب و پرانرژی آخرین روزهای ترم آخر ارشد رو پشت سر گذاشتم و گل پسرم دنیا اومد😍
دیگه با خیال راحت مادری میکردم و ازش لذت میبردم ولی تصورم این بود که اختلاف سنی نه زیاد نه کم باشه و حدودا ۴ سال رو در نظر گرفته بودیم از جهتی هم بارداری سخت و زایمان منو کمی ترسونده بود از اینکه زودتر اقدام کنیم، از اونجایی که همه چیز مطابق برنامه های ما پیش نمیره، وقتی پسرم ۳ ساله شد، اقدام کردیم ولی یک سری مشکلات پیش بینی نشده باعث شد که حدود یکسال و سه ماه بعدش بارداری دومم اتفاق بیفته و این بار هم خدای مهربون یه گل پسر دیگه بهمون عنایت کرد😍
این بار هم ویار سخخخت و البته زایمان سخت و نادر که به زایمان فیس معروفه نصیبم شد که البته به لطف آقای مهربانم امام حسین به خیر گذشت و گل پسرم به سلامت والبته با صورتی کبود😔 به دنیا اومد.
در بارداری دومم انقدر اذیت شدم که همش به خودم میگفتم مگه دوتا بچه چشه؟ کی گفته بیشتر بهتره؟ من که دوتا کافیمه😜 در واقع خودم رو دلداری میدادم که ناراحت نباشم چون من از اول به فکر ۳ تا بچه بودم ولی توی اون شرایط نمیخواستم بپذیرم که یکبار دیگه این سختی ها رو متحمل بشم.
یکی دو ماهی هست که نظرم نسبت به خیلی چیزا تغییر کرده و شاید اگر به عقب برمیگشتم توی بعضی موارد جور دیگه ای رفتار میکردم:
۱) دوران نامزدی رو کوتاه تر میکردم.
۲) بین ارشد و کارشناسی فاصله نمی انداختم و سریعتر بچه دار میشدم و وقت رو هدر نمی دادم و به این حرف که چند سال بگردید، بعد بچه بیارید توجه نمی کردم البته معتقدم زن و شوهر به یک سال تنها بودن و لذت زندگی دوتایی رو بردن نیاز دارن ولی بیشترش لازم نیست.
۳)بلافاصله بعد تموم شدن شیردهی برای بعدی اقدام میکردم چون الان میفهمم که چقدر اختلاف سنی کمتر برای بچه ها و پدر و مادر بهتره البته نه اون قدر کم که هم بچه اذیت بشه، هم پدر و مادر لذت بچه داری رو نبرن، به نظرم همون بعد دوسالگی که از لحاظ شیر و پوشک بچه مستقل میشه خوبه.
۴) نکته ی دیگه تعداد بچه هاست که تصمیمم روی ۴ تاست تا خدا چه بخواهد😊
به نظرم خیلی از خانومای هم نسل من یعنی دهه شصتی ها از روی تنبلی به بچه کم اکتفا میکنن من فکر میکنم بچه های ما حق دارن کودکی خودشون رو توی تنهایی سر نکنن، حق دارن توی آینده چندتا خونه ی امید داشته باشن که حداقل توی شادی و سختی دلشون بهش خوش باشه و به نظرم پدر و مادر ها هم حق دارن لذت چندین بار پدر و مادر شدن رو بچشن که صد البته بعدی ها شیرین تره😜 صد البته دیدن ارتباطات شیرین کوچولوها با هم خیلی نشاط آور هستش.
بعد از گرفتن مدرک ارشد از خیلی از اطرافیان شنیدم که با اون درس و رتبه و دانشگاه و رشته خونه نشین شدی؟! ولی هیچ وقت خودم رو درگیر کار نکردم و تنها به یک روز تدریس در هفته در دانشگاه اکتفا کردم.
تا مادری تمام وقت برای پسرهای گلم باشم و ازین تصمیم خودم اصلا پشیمون نیستم چون اولا روزی رسان خود خداست دوما هیچ چیزی ارزش سلب آرامش از من و همسرمو بچه هام رو نداره و در سایه آرامش هستش که اعضای خانواده رشد میکنن و سوما کسی نمیتونه جای من مادر رو برای بچه هام پر کنه.
من و همسرم معتقد بودیم که بچه با خودش روزیشو میاره و جالبه بدونید پسر اولم رو تا باردار شدم همسرم از قراردادی به پیمانی تغییر وضعیت داد و حقوقش تقریبا دو برابر شد😳 یعنی روزی اون فسقلی اندازه ی ما دوتا بود😁 و دائما مطالب، کانال و کتابهایی سر راهم قرار میگیره که گویی زوایای پنهانی از حقایق رو برام روشن میکنه😊
التماس دعا از همه دوستان برای توفیق افزایش نسل شیعه و ان شاءالله تربیت سربازان برای آقا امام زمان
🆔 @asanezdevag
✨ به غیر از اینکه معرف باید به هر دو خانواده شناخت داشته باشه🤔،ولی شناخت اصلی توسط خودتون انجام میشه😯
از طریق تحقیقات نهایی و اصلی😍
با این کار ملاک و معیار ها رو توی فرد شناسایی میکنین و تصمیم میگیرین👌
🆔 @asanezdevag
🍃 #هردو_بدانیم
✅اگر می خواهیم با طرف مقابل خود ارتباطی معقول ومنطقی بر پایه تفاهم داشته باشیم،
✅بهترین روش #روراست بودن است و #احساس خود را با وی در میان گذاشتن است.
🆔 @asanezdevag
💞 #عاشق_بمانیم ۲۹
🌺 شوخی های مورد پسند همسرتون رو
کشف کنید.
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۱ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند پدرم همیشه می گفتن بهار دختر ۲۸ سالگیه
#تجربه_من ۲۵۲
#خانم_صادقی
#پاسخ_به_سوالات
#قسمت_اول
بین این ۹ تا خونه ای که در این بیست سال جا به جا شدیم، برای من سخت ترین دوران زمانی بود که از یه خونه حدود ۱۲۰ متری که حیاط هم داشت، وارد یه خونه ۶۰ متری شدم، اون هم زمانی که قرار بود تا چند ماه دیگه خانوده ی ما ۷ نفره بشه. روز اسباب کشی، سخت ترین روز این زندگی جدید بود، کلی اسباب و وسایل که نمیدونستم کجا بذارم، اونم طبقه چهارم، شش ماهه باردار و یه بچه یک ساله هم داشتم که هنوز خوب نمیتونست راه بره...
بالاخره ساکن شدیم. ابراهیم کلاس دوم بود، علی پیش دبستانی، نادیا ۳ ساله، مجتبی یک ساله و سه ماهه بود که محمد بدنیا اومد.
صبح ها بعد از نماز، بچه ها رو آماده میکردم برا مدرسه و بعدش من میموندم و سه تا کوچولو که تا چشم بهم میزدی اونا هم بیدار میشدن، تا صبحانه بدم و یکم تر تمیز کنم، ظهر میشد و ناهار درست کن و...... خدا خدا میکردم تا قبل اومدن بچه ها از مدرسه، یه نیم ساعت وقت کنم بخوابم که معمولا فرصت نمیشد، اکثر وقتها حتی نمیتونستم کامل خونه رو مرتب کنم ولی هر جوری بود سعی میکردم برا ساعت شش و هفت که همسرم میاد، خونه تمیز باشه، این دوران سخت هم گذشت.
خاطرم هست اوایل ازدواج همسرم روی نظافت منزل خیلی حساس بود، جوری که وقتی برمی گشت خونه، روی طاقچه و میز دست میکشید و اگر گرد و خاکی بود. میگفت انگار امروز نرسیدی خونه رو تمیز کنی😉 به غذا هم خیلی اهمیت می دادند و دوست داشت وقتی میرسه خونه، غذا آماده باشه اما تمام این مسائل به مرور زمان و آمدن بچه ها کمرنگ شد.
انقدر کمرنگ شد که الان تا من میام از شلوغ کاری بچه ها و بهم ریختن خونه چیزی بگم، ایشون میگن اشکال نداره، بچه ن دیگه، بزرگ میشن، درست میشه و یا اگه نرسم غذا درست کنم میگن طوری نیست یه حاضری میخوریم.
یه دوره چهار پنج ساله تحصیلم رو گذاشتم کنار، چون واقعا نمی رسیدم. در حد همین مطالعه کتب تربیتی و کتاب هایی که مدرسه پیشنهاد می داد، بسنده کرده بودم. اون دوران چون از لحاظ اقتصادی هم وضع خوبی نداشتیم، خیلی نمی تونستیم جایی بریم بهمین خاطر همسرم گاهی زودتر میومد خونه و میگفت پاشو من بچه ها رو نگه میدارم شما برو یه چرخی بزن، یه پارکی، استخری و... بعد چند وقت باشگاه اسم نوشتم و هفته ای دو سه روز میرفتم پیلاتس کار میکردم خیلی برا روحیه ام خوب بود و همسرم هم معتقد بود حفظ روحیه من و به تبع بچه ها از خیلی چیزها مهمتره...
تو همین اوضاع یدفعه لباسشویی مون هم خراب شد و تا چند ماه لباس ها رو با کمک همسرم با دست میشستیم و این اوضاع کماکان ادامه داشت، تقریبا سه سال تو اون خونه ساکن بودیم که مهدی بدنیا اومد یک سالش بود که صاحبخانه گفت پسرم داره ازدواج میکنه و خونه رو میخوام و ما افتادیم دنبال خونه، هر جا میرفتیم، میگفتن آپارتمان به چهار نفر بیشتر نمیدن، نهایتا پنج نفر، و ما ۸ نفر بودیم.
یکی دوماه دنبال خونه بودیم که متوجه شدیم با پولی که ما داریم و شرایط مون تهران دیگه جای زندگی برای ما نسبت و تصمیم گرفتیم بیایم نزدیک مادرم شهری در ۸۰ کیلومتری تهران، این اولین هجرت زندگی ما بود و چقدر دل کندن از شهری سالها توش زندگی کرده بودیم سخت بود، خدا هجرت به اون دنیا رو برامون آسون کنه ان شاءالله.
درسته از خیلی محاسن تهران گذشتیم، اما محاسن بیشتری اینجا نصیبمون شد، همین نزدیکی به مادرم، هزینه های پایین که تقریبا یک سوم تهران هست، هوای پاک، طبیعت و.... یکی از مهمترینش این بود که دوباره تونستم دانشگاه رو ادامه بدم.
اینجا که بودم گاهی از کمک خدمتکار استفاده میکردم چون مثلا در ازای چهار ساعت کار که من معمولا میگرفتم، فقط چهل تومن یا گاهی کمتر هزینه میدادم. هر زمان که ببینم دیگه نمی تونم و نیاز به کمک دارم و دیگه کشش ندارم، از این امکان استفاده می کنم. چون الان ۸ تا بچه دارم، درس هم می خونم... ممکنه از سایر هزینه ها بزنیم اما هرزگاهی از این امکان استفاده کنم. همسرم هم میگه من این مقدار برای هزینه های خونه در نظر گرفتم، هر طور می خوای هزینه کن. و من ترجیح دادم که خیلی وقت ها از این امکان استفاده کنم. معمولا در حد سه چهار ساعت و جمع جور کردن کلی...
هیچ وقت پختن غذا و آشپزی رو به کسی نسپردم. چون معتقدم غذا خیلی روی بچه ها اثر داره... خلاصه من گاهی از کمک استفاده می کنم، اما نه اینکه پرستار دائم داشته باشم و از صبح تا شب منزل باشه.
🎄ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag