eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
این هم عیدی ما🎁🎁🎁🎁😍👏👏 امیدوارم راضی باشید💐💐
فقط لطف کنید بنر مون را توی کانال ها و گروه هاتون نشر بدید و برای دوستان تون بفرستید👏👏 ان شاءالله شما هم در ثواب این نذر فرهنگی سهیم باشید👏👏💐
باز هم عیدی داریم😍🎁🎁 باشه برای ... کِی⁉️⁉️ شما بگید🤔⁉️👇 @asheqemola
خب چون نظراتتون را نفرستادید عیدی بماند برای بعد🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محسن لبخند زد و گفت:"مادرم از قول پدرم همیشه می گه(این ماییم که برای خودمون دینداری را سخت کردیم. ) البته باید بگما واجبات قانون داره. ولی مستحبات نه. هر وقت که دوست داشتی می تونی صداش کنی. حتما صدات را می شنوه." بعد به بالا اشاره کرد. امید نگاهی به آسمان پرستاره که از پنجره دیده می شد انداخت. با خودش گفت:"اینا هم این طوری دلشون خوشه. بذار خوش باشن" محسن سجاده را جمع کرد و کنار امید نشست. نگاهی به ساعت انداخت و گفت:"چند دقیقه دیگه می رم برای سحری خوردن، میای که؟" امید گفت:" بله میام. از تنها موندن توی اتاق بهتره" وقتی پایین رفتند؛ امید با دیدن سالن غذا خوری تعجب کرد. تمامِ کارگران و مهندسین، مشغولِ خوردنِ سحری بودند. نوای دلنشینِ دعای سحر، گوش را نوازش می داد. با دیدنِ جمع و غذای سحری، اشتهایش باز شد. با لذت خورد. بعد از غذا همه برای نماز جماعت به سالن نمازخانه رفتند و او ترجیح داد در محوطه کمی قدم بزند. بعد از چند دقیقه روی نیمکتی نشست و گوشی اش را در آورد. روشنش کرد و پیام ها را چک کرد. چندین پیام از مادرش و دوستانش بود و یک ناشناس. ولی پیام و تماسی از پدرش نبود. می خواست گوشی را خاموش کند که کنجکاو شد پیام ناشناس را بخواند. پیام را که باز کرد، از تعجب چشمانش گرد شد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
بعد از کلی ابراز احساسات و تعریف و تمجید از امید، خودش را معرفی کرده بود، همان دختری که در دانشگاه چند بار از او خواسته بود تا اجازه همکاری در پروژه را به او بدهد. با تعجب پیام هایش را خواند. پوزخندی زد." واقعا این دختر، پیش خودش چی فکر می کنه؟ اگه قرار بود باهاش طرح دوستی بریزم که توی دانشگاه اون برخورد را نمی کردم." بدون معطلی و بدون دادن جواب، اورا مسدود کرد. چهره معصومِ زهرا، حجب و حیایش، واقعا برایش قابل ستایش بود. وقتی با او که سالهای کودکی را باهم گذراندند، جز به ضرورت همکلام نمی شود؛ هیچ وقت به بیگانه نگاه هم نمی کند. نفس عمیقی کشید و لبخندزنان در خاطراتِ کودکی غوطه ور شد. کاش هنوز هم کودک بود. هوا رو به روشنی می رفت. به خودش آمد. از جا بلند شد و به اتاقش رفت. محسن با شنیدن صدای در به سمتش آمد و پرسید:"مهندس کجا بودی؟" امید گفت :"توی محوطه." محسن خندید و گفت:"بله اونو که دیدم. در کدوم عالم بودی؟" امید لبخند زد و به اتاقش رفت. ساعتی بعد، هر دو آماده برای کار پایین رفتند. با راهنمایی مهندس جوانی به محل کارشان رسیدند و مشغول کار شدند. چند روز گذشته بود. کارها به خوبی پیش می رفت. این چند روز گاهی گوشی را روشن می کرد و حال احمد آقا را جویا می شد. چشمانش را باز کرده بودند و او می توانست با کمک لنز های مخصوص دوباره ببینید. از بیمارستان مرخص شده بود و در خانه استراحت می کرد. مادرش مرتب تماس می گرفت و پیام می داد و حالش را می پرسید. ولی دریغ از یک پیام کوتاه از پدرش. دردی که سینه اش را به تنگ می آورد. بی مهری های پدر بود و آرزوی داشتنِ زندگی مستقل در کنارِ زهرا، همسری مهربان و البته دوست داشتنی. تنها راه رسیدن به آرزویش را تلاش کردن می دانست. پس سخت تلاش می کرد تا هم کارِ خوبی ارائه دهد و هم به آرزوهایش برسد. کاش یکی بود که دردت را می فهمید. کاش یکی را داشتی که هر گاه دلتنگ می شدی به دلداریت می پرداخت و مرحم به زخمت می گذاشت. کاش نیرومند و مهربانی بود تا دلت به وجودش قرص می شد و پشتت به حمایتش گرم. ولی افسوس که برای امید اینها همه آرزوی بیش نبود. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد سلام امام زمانم 🌺 سلام صبحتون پر نور🌹 الهی به امید تو💚 🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امیرالمؤمنین علیه السلام: پايبند پيوند با يكديگر و موافقت با هم باشيد واز قطع رابطه و قهر كردن از يكديگر بپرهيزيد 📚غررالحكم حدیث6152 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
💪 زندگی آینه ایے است ڪه چهره تو را منعڪس میڪند شادمان و مهربان باش آنگاه زندگے سراسر مهربانے و شادے را از خود باز میتاباند خدایا به امید خودت❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
یاد خدا 27_mixdown.mp3
11.09M
مجموعه ۲۷ | √ برای مجریانِ هیئت‌ها، کارهای جهادی و خیریه، فعالیت‌های مهدوی، مبارزات نظامی و ... اولین و خطرناک‌ترین چیزی که ممکن است گم شود؛ «خداست». • چرا این اتفاق می‌افتد؟ • علامتش چیست؟ • چگونه می‌شود مانع این اتفاق شد؟ @ostad_shojae | montazer.ir http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به و ۱۱۵ 🔴✅🔴✅🔴 ۳۵ "مذهبی های راحت طلب" 🚫خیلی زشته که آدم بخواد دینداری کنه بعد پر از "راحت طلبی" هم باشه. 😒 🔺حاضر نباشه برای رشد معنویش حرکتی کنه. 🔷اینو برای خودت جا بنداز که آقا "راحتی توی دنیا نیست". 🔹حتما شنیدید اروپایی ها و ژاپنی ها اهل کار هستن و... اما وقتی به مردم جامعه ی خودمون نگاه میکنیم 🔴میبینیم که با وجود اینکه دیندار هستن 🔴اما اهل راحت طلب هم هستن. چرا؟ 🎴چون همیشه یه نیم نگاهی به دین داره و خیال میکنه که "قراره دین همه چیزش حتی راحت طلبیش رو جبران کنه! " ❌❌❌ ⛔️بابا اصلا کسی که اهل راحت طلبی باشه که نمیتونه واقعا دیندار باشه.😒 👥مثلا حاضره هر روز سفره ختم صلوات بندازه اما حالش رو نداره هر روز ورزش کنه! 💢💢💢 آخه بنده ی خدا این دیگه چه طرز دینداری کردنه؟! 🔴یا دانشجوی مذهبی اتاقش کاملا نامرتب و بهم ریخته هست! 🚫یا خانم و آقای مذهبی هست که لباسای شیک و تمیز نمیپوشه. چرا؟ چون حال نداره بشوره! ⭕️یا طرف طلبه و بسیجی هست اما به خاطر تنبلی نمیره سر و صورتش رو اصلاح کنه و شیک بگرده! ⛔️خب این جور دینداری راحت طلبانه حال بقیه رو از دین بهم میزنه. ⛔️بسیاری از دین زدگی هایی که میبینیم فقط به خاطر انواع راحت طلبی های مذهبی هاست. 🚫 درواقع کسی که مذهبی باشه اما راحت طلب باشه، داره به دیگران هم ظلم میکنه که نمیذاره بقیه بیان سمت دین. ⭕️ضمن اینکه آدم مذهبی راحت طلب، به هیچ وجه از دینداریش لذت هم نمیبره 💢و ازین طریق هم بقیه رو از دین زده میکنه... ⭕️راحت طلبی مذهبی ها ، ظلم به بقیه هم هست.... آیا خدای نکرده ما هم در این ظلم شریکیم؟!....😒 ⁉️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
به و 116 🔹🔻🔹⭕️🔹 36 ⭕️سعی کنید خیال خودتون رو راحت نکنید. زیاد دنبال راحتی نباشید. اگه شرایط راحت برات پیش اومد بزن خرابش کن خودت!☺️ مثلا صدقه بده. 👌صدقه هم که میدی درست و حسابی بده! نه اینکه یه صد تومنی و پونصد تومنی به گدا بدی! این زیاد فایده ای نداره 😒 قرآن فرمود: لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون 🌹 به نیکی نمیرسید تا اینکه "از اون چیزی که دوست دارید" بدید... 🔹 داره میفرماید تو زمانی رشد میکنی که اون چیزی که هوای نفست میخواد رو ببخشی... مثلا یه پولی جور کردی و میخوای بری یه خونه جدید بعد به یه فقیر، انقدر بدی که اون ماه برای خرید نون مجبور بشی پول قرض کنی... 🔸🔹🔸 ⭕️ این یعنی یه مبارزه با نفس درست و حسابی. اینه که بهت رشد میده. 🔻خب این کار رو نکن . بی خیال! اما بجاش یه جای دیگه یه رنج دیگه میکشی. خود دانی!☺️ 👈 آدم اگه به خودش تلقین کرد که راحتی توی دنیا وجود نداره زندگی معنویش خیلی فرق خواهد کرد زندگی مادیش هم متفاوت خواهد شد. 🔸🔹✅🔹🌺 🔸میبینی اولیای الهی رختخواب راحت رو ترک میکردن... خب عزیز من بخواب دیگه! 👌اون زرنگه نمیخواد "راحت" باشه.... شما چطور؟!😊 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۰۲۳_۰۸_۲۳_۲۰_۲۴_۱۱.mp3
1.61M
🎤استاد فرجام پور، مشاور خانواده و مدرس دوره 🤔تا حالا پیش اومده که انتخاب دوست پشیمان بشید⁉️ یا انتخاب همسر⁉️ 🔸قراره توی دوره یاد بگیریم انتخاب درستی داشته باشیم و بعد از انتخاب همسر، چگونه ارتباط و زندگی زناشویی را بهتر کنیم✅ حتما گوش کنید😊👆 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
یا من ی دختر جوان هستم با تجربه خیلی کم‌ ک فکر میکردم با غر زدن آقام میاد ناز کشی و فکر میکردم اگه ب خودم اهمیت ندم برای خودم ارزش قائل نشم مرکز توجه ب آقا باشه خودم دوس نداشته باشم‌ باعث میشه اون بفهمه چقد دوسش دارم و قدرمو میدونه اما وقتی یهو بی دلیل قهر کرد ب مدت خیلی طولانی ک الانم قهره وقتی نشستم فکر کردم ک چرا اینجوری شد فهمیدم ک آقای من یک خانوم ارزشمند میخواد ک خودشو دوس داشته باشه ب خودش اهمیت بده البته ک با کمک خانم فرجام پور عزیز ک دلسوزانه کمکم کردن. وقتی متن کلاس سواد عاطفی رو ب طور کامل و با دقت خوندم متوجه اشتباهاتم شدم ک با کمک خانم فرجام پور من یاد گرفتم چطور ب خودم ارزش و اهمیت بدم. خانوم های عزیز لطفا اول خودتون خودتونو دوس داشته باشین خودتون ب خودتون اهمیت بدید تا دیگران برای شما ارزش قائل بشن. ممنونم از خانم فرجام پور عزیز و کلاسهای آموزنده و خوبشون🌷🙏🙏
سلام ،،، سلام،،، هزاران سلام بر شما خوبان🌺🌺🌺 الهی که دلتون بی غصه و جیب‌تون پر پول باد🌺🌺🌺🌺🌺 عیدی بعدی چی باشه⁉️⁉️⁉️👇👇 @asheqemola
سلام علیکم سلامت باشید خیر این مورد از مبطلات نماز و روزه نیست اما گناه است سعی کنید توبه کنید چون خداوند بسیار مهربان و امرزنده است. عزیزان ما بسیار ضعیف هستیم و دشمنی قسم خورده داریم و هوای نفسی که اماره بالسوء است پس همیشه به خدا پناه ببریم و خیلی خیلی باید مراقب خودمون باشیم پروردگارا آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وا مگذار
سلام علیکم عاقبتتون بخیر ممنون از توجه و لطف شما💐 خب گلم، مهم اینه که ایشون اعتقاداتشون درست باشه و با هم به تفاهم برسید. نماز ستون دینه و بسیار مهم ولی شاید ایشون به خاطر برخی شرایط از اهمیت نماز غافلند و البته برخی اقایون به خاطر راحت طلبی ، نماز خوندش براشون سخته اگر فرد مومنی هستند، و در بقیه موارد و ماک هاتون تفاهم دارید ردش نکنید ان شاءالله با رفتار خوب شما ایشون هم پی به اهمیت نماز خواهند برد ان شاءالله شما و همه جوانها خوشبخت و عاقبت بخیر بشید💐
روزهای گرمِ این شهرِ جنوبی؛ آزار دهنده شده بود. ولی با تعجب می دید که محسن و دیگران در این روزهای گرم و طولانی بدون هیچ شکایتی روزه می گیرند. نمی توانست درک کند، چرا اینقدر به خودشان رنج می دهند؟ این همه انرژی از کجا بود؟ هر شب به هنگام سحر مجبور بود برای خوردن سحری به غذا خوری برود. و شام هم که همان افطاری بود و بس. ناچار بود با دیگران همراه باشد. در طول روز هم که از ناهار خبری نبود. با خوردن تنقلات سر می کرد. ماه مبارک به نیمه رسیده بود. مثلِ هرشب بیخواب بود. دلتنگ مادر؛ خاله زری، مادر بزرگ و زهرا شده بود. گوشی اش را برداشت. می دانست که این وقت شب حداقل مادرش بیدار است. بعد از چند بار بوق خوردن، بالاخره مادر جواب داد. سرو صداهایی شنید. صدای خاله زری بود که بلند بلند حرف می زد. :"سلام.. خوبم.. چه خبره مامان؟ سر و صدا میاد؟" مادر با صدای بلند گفت:"خبری نیست. اومدم خونه خاله. دور هم جمعیم." گوشهایش را تیز کرد. صداهایی که می شنید بیشتر از آن بود که بتوان گفت یک مهمانی دور همی باشد. صدای خنده احمدآقا، صحبتهای مادرش و سر صدای زیاد، به دلش شک انداخت. به پنهان کاری های مادرش؛ عادت کرده بود. مدتی بود که رفتارش مشکوک می زد. حالا این سرو صدادها. تماس را که قطع کرد، دلشوره عجیبی مثلِ خوره به جانش افتاد. دوباره لشکر افکار منفی از هر سو به مغزش حمله ور شد. هر دلیلی را بررسی می کرد؛ ولی انگار جور در نمی آمد. صدای خنده احمدآقا نشان از آن بود که اتفاق بدی نیفتاده. ولی خوب می دانست که مادر حقیقت را نگفت. پس حتما اتفاقی افتاده که از او پنهان کردند. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
تا سحر دور اتاق چرخید. این دلآشوبی از همیشه آزار دهنده تر بود. هوای اتاق برایش خفقان آور شد. به سمتِ پنجره رفت. آن را باز کرد. ولی گرمای بیرون بیشتر آزارش داد. پنجره را بست و دور اتاق چرخ زد. کلافه شده بود. باز چه اتفاقی افتاده؟ چرا مادرش حقیقت را نمی گوید؟ تا کِی باید در بیخبری بماند؟ صدای در اتاق محسن را که شنید. ازاتاقش بیرون رفت. باهم برای سحری پایین رفتند. ولی انگار غذا هم زهرِ مار بود و نمی شد خورد. محسن آرام گفت:"چی شده مهندس؟ چرا نمی خوری؟" نفسش را با حرص بیرون داد و از جا بلند شد و به محوطه رفت. کلافه دست لای موهایش کرد. مثل مرغی سرکنده، این طرف و آن طرف می رفت. باید کاری می کرد. باید سر در می آورد از این رازِ پنهانی. چرا باید همیشه، همه چیز را از او پنهان کنند؟ حتی از صحبت کردن درباره شهیدی که سالهاست از دنیا رفته، دریغ می کنند. ولی امشب؛ حتما خبری است. چه خبری که احمدآقا بلند می خندید و صدای مهمان های زیادی می آمد. روی نیمکت نشست. محسن آرام نزدیک شد و کنارش نشست. سرش را خم کرد و گفت:"چی شده امید جان؟ سرشب حالت خوب بود. اگر کمکی از دستم میاد بگو." امید کلافه به روبرو خیره شد و گفت:"نه چیزی نیست. فقط دلشوره دارم. نگرانم." محسن لبخند زدو گفت:" دلت تنگ شده؟" امید آهی کشید وگفت:"راستش؛ نگرانی من از اینه که از بی خبریه." محسن. گفت:"خب پسر خوب این که کاری نداره، زنگ بزن حالشون را بپرس." امید به محسن نگاه کرد و گفت:"بی خبری من یه مدلِ دیگه است. من کلا از همه چیز بیخبرم. تماس هم بگیرم، جواب درستی نمی گیرم. اصلا می دونی چیه؛ همه چیز رو از من مخفی می کنند." محسن سکوت کرد. دلش نمی خواست کنجکاوی کند. ولی امید ادامه داد:" مادرم از همه بدتر؛ نمی دونم چرا اینقدر پنهان کاری می کنه." یه دفعه به سمت محسن برگشت و گفت:"مثلا قضیه محمد که شهید شده، همیشه از من پنهان می کنند. من عکسش را خونه شما دیدم. تا حالا خونه خاله زری هم عکسش رو ندیده بودم. چرا؟ آخه چرا؟" محسن آهسته گفت:"خب شاید اصلا مهم نباشه که بخوای بدونی. لازم ندونستند در باره اش بهت چیزی بگن." امید با صدایی لرزان گفت:"شاید هم خیلی مهمه و لازمه که بدونم. شاید ...نمی دونم. ولی دلیل مخفی کاری شون رو هم نمی فهمم." محسن گفت:"غصه نخور. خودم هر چی بخوای درباره اش برات کشف می کنم و بهت می گم. این که دیگه ناراحتی نداره فعلا پاشو بریم که از گرما نپزیم." حرف هایش برای امید خوشایند و امید بخش بود. نفس عمیقی کشید و تشکر کرد. باید منتظر خبرهای خوش می ماند. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام استاد عزیزم. مشاوره ای که هفته قبل باهاتون داشتم واقعا عالی و راهبردی بود،چندین سال با طرز تفکر اشتباه زندگی کردم ولی الحمدلله شما با راهکارهای عالی تون مسیر و برام روشن کردین.در ارتباط با مشکلی که داشتم، تمرکزم به هم ریخته بود واقعا نمیدونستم چکار کنم، سرگردان بودم،راه حلی براش نداشتم اون هم با راهنمایی شما و لطف خداوند حل شد. از اینکه تو کانال شما عضوم، خدا را شکر می کنم، ی رزق معنوی و سرمایه بزرگی هست که خداوند نصیبم کرده، مطالب کانالتون واقعا کاربردی و جامع هست،تا حالا به دلیل کمبود وقتم کم و بیش مطالب و مطالعه میکردم ولی دو هفته میشه که کامل و با ذوق مطالعه میکنم . سالم و پایدار باشید.💐 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر 🌺 هر چه هست لطف خداست ممنون از توجه و لطف شما🌺 الهی که همیشه حال دلتون خوب خوب خوب باشه🌺 ای دی جهت هماهنگی وقت مشاوره👇👇 @asheqemola
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد سلام امام زمانم 🌺 سلام صبحتون پر نور🌹 الهی به امید تو💚 🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: خدمت کردن به خانواده، کفّاره گناهان بزرگ است و خشم پروردگار را فرو می نشاند. جامع الأخبار: ص ۲۷۶ ح ۷۵۱، حکمت نامه پیامبر اعظم(ص)، جلد ۸ صفحه: ۴۵۴ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
💪 ☘بگو با " کیستی "؟ سطح موفقیت ما توی زندگی، به میانگین سطح فکر اطرافیان بستگی مستقیم داره ! در خزانه اطرافیانمون، پول خرد داریم یا اسکناس درشت؟🌻 الهی به امید خودت❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام،،،، سلام،،، هزاران سلام بر شما خوبان💐💐💐 الهی که امروز بهترین روز نا الان بوده باشه و روزهای آیتده بهتر از امروزتان باشد🌺🌺🌺 دلتان شاد و لبتان خندان و حساب بانکی و جیبهاتون پر از پول باد💥👏👏
متاسفانه امروز ایتا قطع شد و نتونستیم ساعت ۱۳ ثبت نام دوره جدید را شروع کنیم ان شاءالله الان انجام می دیم💥💥💥💥
یا 💥💥👏👏👏 ویژه تمام خانم های و اماده اید💥💥💥👏👏👏👏👏⁉️