#فرشته_کویر
#قسمت_44
نمازش تمام شد .سر به سجده گذاشت .
باید از این برزخ نجات پیدا میکرد.
دیگر تحمل این هم درد را نداشت .
هم خودش در عذاب بود.
هم رفتارش اطرافیان را آزار میداد.
نگاهِ نگرانِ مامان.
وبابا که دیگر کمتر صحبت میکرد.
یعنی این فرشته بود که خودش را از جلوی چشمِ اهلِ خانه تا میتوانست دور میکرد و به اتاقش پناه می برد.
حالا فرزاد خیلی نگران و پر استرس نگاهش میکرد.
دیگر از آن فرشته ی شاد و پر جنب وجوش خبری نبود .
خانواده علی هم که روی خوشی از فرشته ندیده بودند.
و ازهمه بدتر علی که با هزار امید میآمدو فرشته کلامی بااو صحبت نمیکرد. وحتی نگاهی هم به او نمی انداخت.
و خودش که از همه داغونتربود.
امروز دیگر باید تصمیم نهایی را میگرفت .دیگر بس است.
خودش هم کلافه شده بود و دیگر تحمل این وضعیت را نداشت .سر از سجده شکر برداشت و تسبیح به دست گرفت.
و بعداز ذکر گفتن دوباره به سجده رفت.
"خدایا! من به تو اطمینان دارم .
من خودم رو به تو سپردم .
می دونم هرچه برام رقم بزنی حتما به نفعمه .من رضایتت را میخوام .
من شادی و رضایتِ مامان و بابام رو میخوام .نمی خوام از دستم ناراضی باشند.خدایا! فقط به خاطر تو؛ از امروز تمامِ عشقِ چند ساله ام رو از دلم بیرون میریزم .راضی میشم به رضایِ تو.
خدایا! من که از وقتی خودم رو شناختم رضای تو برام از هر چیزی مهمتر بوده .
امروز هم به خاطرِ رضای تو عشقِ فرهاد رو از دلم بیرون میریزم .خیلی سخته.
ولی من میتونم حتمامیتونم؛
بدتر از همه دردم را به کسی هم نمیتونم بگم.خدایا! خودت همدمم باش
خودت دلداریم بده .جز تو کسی رو ندارم.خدایا! بیکسم کمکم کن .
به دادم برس. تا بتونم از پسش بر بیام" و سر سجده اشک ریخت و اشک ریخت
وقتی سر از سجده برداشت
سبک شده بود سبکِ سبک.
"خدایا! شکرت ممنونم که همیشه هستی
ولی حکمتِ اون خواب و اون استخاره را نمیدونم هنوز.کاش حکمتش رو بهم میفهموندی.کاش میدونستم.
چرا بهم وعده دادی و حالا یه سرنوشتِ دیگه برام رقم زدی.کاش میدونستم خدا"
آنقدر گرمِ مناجات بود که حسابِ ساعت از دستش در رفته بود که مامان صداش کرد.
_فرشته مادر بیداری؟بیا صبحونه حاضره .
به پنجره نگاه کرد.
هوا روشن شده بود باز هم یک شبِ دیگر تا صبح نخوابیده بود ولی حالِ خوبی داشت .
چون آن شب را تا صبح با خدای مهربان بود و حالا سبکبال و آماده برای یک زندگی جدید .
پس باید دوباره همان فرشته شاد و خوش اخلاق شود.
"خدایا! خودت همه چیز و درست کن
کمکم کن خدا جون"
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام عزیزان عیدتون مبارک💥💥💥 #عیدی🎁🎁🎁 باز هم براتون عیدی دارم😍👏👏 مخصوص دختر خانمها👰♀ #دوره_ا
دختر خانم ها جا نمونید که پشیمانی بعدا سودی ندارد👆👆👏👏👏
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
چه زیباست که هر صبح
همراه با خورشید
به خدا سلام کنیم💚
نام خدا را
نجوا کنیم و آرام بگوییم
الهی به امید تو💚
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌹
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
#جهاد_و_شهادت
✨حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
خداوند جهاد را جهت عزّت و سرافرازی اسلام مقرر فرموده است.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انگیزشی💪
سفره دار باش
بزار بقیه ام از کنار تو نون ببرن
خدا میبینه حال میکنه،
سفره تو بزرگتر میکنه💜
الهی به امید خودت❤️
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
🌿 نماز فوقالعادۀ یکشنبۀ ماه ذیالقعده
✨هدیۀ جبرئيل در سفر معراج به پیامبر✨
☀️ این نماز برای یکشنبۀ اوّل ماه ذیالقعده وارد شده است؛ ولی قید خاصّی ندارد. خواندن آن در تمام یکشنبههای ماه ذیالقعده و در طول سال توصیه میشود.
🔅 از رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم روايت شده است كه هر كه این نماز را بجا آورد، توبهاش مقبول و گناهانش آمرزيده شود، خصماء او در روز قيامت از او راضی شوند، با ايمان بميرد و دينش گرفته نشود، قبرش گشاده و نورانی گردد، والدينش از او راضی گردند، مغفرت شامل حال والدين او و ذريّه او گردد، توسعۀ رزق پيدا كند، ملكالموت با او در وقت مردن مدارا كند و به آسانی جان او بيرون شود.
🍃 نحوۀ خواندن نماز یکشنبه ماه ذیالقعده:
▫️ابتدا غسل مستحب توبه کند و سپس وضو بگيرد.
▫️این نماز چهار رکعت است. در هر رکعت بخواند:
▪️سوره «حمد» ۱ مرتبه
▪️سوره «توحید» ۳ مرتبه
▪️سوره «فَلَق» ۱ مرتبه
▪️سوره «ناس» ۱ مرتبه
▫️بلافاصله بعد از سلام نماز باید ۷۰ بار استغفار کند و بگوید:
▪️«أسْتَغْفِرُاللهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ»
▫️بعد از هفتاد بار استغفار، بگوید:
▪️«لاحَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
سپس این دعا را بخواند:
▪️«یا عَزِیزُ یا غَفّارُ! اِغْفِرْلِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمیِعِ الْمُؤْمِنینَ والمُؤْمِنَاتِ؛ فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلّا اَنْتَ»
▫️ای خدای عزیز! ای خدایی که غفّار و بخشنده هستی! گناهان مرا و گناهان همۀ مردان و زنان مؤمن را ببخش؛ که جز تو بخشندۀ گناهی وجود ندارد و جز تو کسی نیست که گناهان را ببخشد.
🍃 چند نکتۀ مهم :
🔅 نحوۀ خواندن این نماز به دو صورت نقل شده است:
▪️۱- یا دو نماز دو رکعتی که بعد از سلام دو رکعت اوّل، بلافاصله انسان بلند میشود و نیّت دو رکعت بعد را میکند و در نتیجه جمعاً چهار رکعت میشود.
▪️۲- یا اینکه این چهار رکعت به شکل پیوسته انجام میشود با نیّت یک نماز چهار رکعتی که در رکعت دوّم آن تشهّد و سلام نیست و فقط در پایان رکعت چهارم تشهّد میخواند و سلام میدهد.
🔅 خواندن این نماز به هر دو صورت توصیه شده است. با توجّه به اینکه وقت بسیار کمی میگیرد؛ چه خوب است انسان به هر دو صورت بخواند؛ که هر یک از این دو در روایت مقصود بوده است، به آن عمل شده باشد.
🔅 نمازهایی که در روایات گفته شده است بعد از سلام نماز فلان ذکر را بگویید، بهتر است بعد از سلام، ذکر مستحبّ دیگری نگویید. حتّی سه مرتبه الله اَکْبَر را که مستحب است بعد از سلام نماز گفته شود، احتیاطاً نگویید. بلافاصله بعد از اینکه سلام نماز را دادید تسبیح را بردارید و استغفار کنید.
🔅 این نماز آثار و برکات فوقالعادهای دارد؛ که قبلاً عرض کردهام. وقتی به آن صحبتها مراجعه کنید، رغبتتان برای از دست ندادن این نماز به مراتب بیشتر میشود.
#مراقبات_ماه_ذیالقعده
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
🎥 #سیاست
🎀 زیباترین زن دنیا!
🎤 دکتر شهرام اسلامی
خیلی جالبه..اون زنی زیباست که حس تحسین منو تامین میکنه
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
#همسردار💞
مردان زمانیکه خانمها سرشان روی شانه یا گردن شان میگذارند احساس صمیمیت ونزدیکی ومالکیت میکنند
این تکنیک بسیارظریف براى بدست آوردن دوباره قلب همسرتان میباشد.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
قلب مردان با زنان متفاوت است !
▫️محققان پی برده اند فارغ از اندازه ی کلی بدن مردان، قلب آن ها معمولاً بزرگ تر از زنان است. به علاوه، حفره های قلب مردان هم بزرگ تر است و قلب زنان رگ های باریک تری در مقایسه با مردان دارد. اما تفاوت های میان قلب زنان و مردان تنها از نظر اندازه نیست؛ قلب زنان تندتر از مردان می زند اما قلب مردان خون بیشتری را با سرعتی پایین تر پمپاژ میکند
▫️به علاوه، قلب مردان واکنش متفاوتی به اضطراب دارد. در موقعیت های اضطراب آور، سرخرگ های قلب مردان منقبض می شود و به همین دلیل فشار خون آن ها بالا میرود. اما در موقعیت مشابه، ضربان قلب زنان بالا می رود و خون بیشتری به بدن آن ها پمپاژ می شود.
#همسرداری 💞
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#همسرداری💞
بر اساس تحقیقات انجام شده زنان نیازمند محبت زبانی هستند.❤️
شک نکنید گفتن جمله کوتاهی نظیر
عزیزم دوست دارم❤️
میتوانید احساسات همسرتان را برانگیخته کنید.
شاید برای شما تمسخر آمیز باشد اما زنان نیازمند ابراز علاقه زبانی هستند💞🤗
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
.#دلبرانه😍💞
آغوش "تُـــــو" آرامش دنیای منه دلبر...😘❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
#فرشته_کویر
#قسمت_45
در جدالِ بینِ دل و عقل، این عقلِ فرشته بود که پیروز شد و فرشته برای رضای خدا پا روی دلش گذاشت.
با این که فراموش کردنِ فرهاد برایش خیلی سخت بود و هر لحظه چشمانِ سبز رنگ فرهاد و صورت کشیده و جذابش جلوی چشمانش ظاهر میشد؛ تصمیمِ مهمِ زندگیش را گرفت.
چشمهایش را بست و روی هم فشار داد.
"خدایا! کمکم کن فراموشش کنم.
خدایا! کمکم کن برای علی همسری باشم وظیفه شناس. اون چیزی که تو میپسندی .
خدایا! فقط به امید خودت"
از اتاق بیرون آمد به طرفِ باغچه رفت و بعد از مدتهاامروز هوای مطبوع و رایحه دل انگیزِ این صبح زیبا را احساس کرد .نفسِ عمیقی کشید و کنارِ گلهای باغچه نشست .
چند روزی می شد که انگار اصلا این گلها و درختها را ندیده بود.
این همه زیبایی کجا بود ؟که از دیدِ فرشته پنهان بود .
حالا از تصمیمی که گرفته بود راضی بود.خدا را شکر کرد و از جا بلند شد.
شیرِ آب را باز کرد و شروع کرد به آب دادنِ گلها و درختهای باغچه .
مادر و فرزاد از پشتِ پنجره نگاه میکردند و از این که امروز حالِ فرشته خوبه خوشحال بودند.
شبِ مهمانی فرارسید و همه خانواده به همراه فریبا و حامد و بهار به خانه آقای رسولی رفتند.
بعد ازشام و پذیرایی خانمها گوشهای از پذیرایی بودند و آقایان گوشه ای دیگر.
که فاطمه درِ گوش فرشته گفت:
_فرشته میای بریم اتاقهاتون رو ببینی
فرشته آروم لبش رو گاز گرفت و گفت:
_نه زشته من نمیام.
_یعنی چی؟ تو خونه خودت رو هم نمیخوای ببینی.
بعد با صدای بلند گفت:
_با اجازهتون من و فرشته می ریم حیاط.
و دستِ فرشته را گرفت و با خودش برد .
در حیاط راه پلهای بود که به طبقه دوم میرفت.
_خب عروس خانم بریم ببینم از خونه خودت خوشت میاد یا نه؟
یک اتاق کوچک و یک پذیرایی جمع وجور و یک آشپزخانه کوچک.
طوری طراحی شده بود که به دو طرف پنجره داشت و از یک طرف فضای حیاط و باغچه ودرختان و از طرفِ دیگر؛ فضای کوچه نمایان بود.
_حالا قراره داداش تا عروسی یه رنگی هم به دیوارها بزنه.
خوبه فرشته؟ خوشت میاد؟
و فرشته باشرم و آهسته گفت:
_آره خوبه ممنون.
_ببین فرشته من فقط 2 سال از تو بزرگترم .تو رو خدا با من راحت باش.
به خدا دلم میگیره این جوری حرف میزنی .قرارِ بیای اینجا با هم زندگی کنیم .تو رو خدا خجالت رو بگذار کنار.
و فرشته با لبخندی جوابِ مهربانیاش را داد.
وقتی برگشتند به اتاق ؛
مادر علی به فاطمه اشارهای کرد و فاطمه به اتاق رفت وقتی برگشت .
سینی در دست داشت که با گلهای رز تزئین شده بود و جلوی فرشته گذاشت و گفت:
_بفرمایید این هم کادوی عروسِ گلمون که داداش زحمت کشیده.
_فرشته جان مادر قابلِ شما را نداره .
باز کن ببین خوشت میاد. سلیقه علی آقاست .
ولی فرشته سرش را بلند نکرد .
سر به زیر گفت:
_ممنونم دستتون درد نکنه.
فاطمه گفت:
_اینم کارِ خودمه .
و جعبه کوچک را برداشت و باز کرد.
یک پلاک و زنجیر ریز نقش که طرحِ ماه و ستاره داشت .
مادرِ فرشته از خانم رسولی و علی آقا تشکر کرد ولی فرشته هنوز سر به زیر بود و گونه هاش سرخ شده بود.
که فاطمه با اجازهای گفت و از زیرِ روسری زنجیر را به گردنِ فرشته قفل کرد.
ولی سختترین لحظهبرای فرشته ؛ لحظه ی خدا حافظی بود.جلوی درِ حیاط یک لحظه نگاه فرشته ؛
برای اولین بار، در نگاه علی گره خورد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#قسمت_46
آن شب برای اولین بار، فرشته چهره علی را دید و از شرم سر به زیر انداخت و خدا حافظی کرد.
دوباره آخر شب با خدای مهربان خلوت کرد
"خدایا! راضیام به رضای خودت
من با تو عهد کردم تا بنده خوبی باشم .
عهد کردم گناه نکنم .
و عهد کردم راضی به تقدیرت باشم و عهد کردم تمامِ تلاشم را کنم تا وظایفِ همسریام را به نحو احسن انجام بدم تا از من راضی باشی .خدایا! فقط به خاطرِ تو.پس کمکم کن تنهام نذار که به کمکت احتیاج دارم"
خانه حال و هوایِ عروسی به خودش گرفته بود .
روزهایی که بابا خانه بود، با مامان برای خریدِ جهیزیه می رفتند .
فریبا و زهره و زهرا خانم بیشترِ روزها آنجا بودند .
و در دوخت و دوز و آماده کردنِ جهیزیه کمک میکردند.
و فرزاد هم قول داده بود تا مراسم ِعروسی بماندو جبهه نرود.
فرشته سعی می کرد بیشتر از قبل آشپزی و خانهداری را یاد بگیرد.
و تا فرصت پیدا میکرد کتابِ آئین همسرداری را میخواند .
عزمش را جزم کرده بود تا همسرداریش هم برطبق دستوراتِ دین خدا باشد.
ولی هنوز علی را که می دید سر به زیر میشد و ساکت فقط از ناراحتی و اَخم دیگر خبری نبود.
بالاخره روزِ عقد و عروسی رسید همه چیز به خوبی برگزار شد.
عقد خانه فرشته و جشنِ عروسی خانه ی علی .
بعد از عقد، علی دستِ فرشته را گرفت و آرام درِ گوشش گفت:
_ازت ممنونم فرشته .
وقتی پا در خانه نقلی و قشنگشان گذاشتند علی گفت:
_به خونه خودت خوش اومدی فرشته.
از آن شب فرشته شد عروسِ خانه ی علی و در خانه نقلی و کوچکشان ،
زندگی را با عشق و محبت شروع کردند .
فرشته تمامِ تلاشش را میکرد که همسر خوبی باشد ودرزندگیِ جدیدش
تمامِ همّ و غمّش آرامش و خوشبختیِ همسرش باشد.
دیگر به فرهاد فکر هم نمیکرد. وکلا اورا فراموش کرده بود.
و علی هم هر چه مهربانی و محبت داشت در طبق اخلاص میگذاشت و نثارِ همسرِ فداکارش میکرد و فرشته راضی بود به تقدیرِ خداوند.
خدا را شکر میکرد به خاطرِ داشتنِ چنین همسر مؤمن و مهربانی.
چند هفتهای از ازدواجشان گذشته بود. که مادرش مهمانی ترتیب داد و فرشته را پاگشا کرد .
واو خوشحال بود که همه فامیل را در خانه مادرش میبیند.
آن شب باید منتظر میماند تا علی از شرکت بیاد و با هم بروند.
هوا تاریک شده بود که علی آمد و سریع حاضر شد و با هم رفتند.
همه جمع بودند و از دیدنِ فرشته و علی خوشحال شدند. ولی یک نفر اَخمهایش در هم بود.
بعد از شام فرشته در آشپزخانه کمکِ فریبا ظرفهارا میشستند که زندایی واردِ آشپز خانه شد و گفت:
_بچه ها کمک نمیخواین؟
فریبا با لبخند گفت:
_نه زندایی جون ممنون شما بفرمایید.
_کاری هست بگید. خسته شدم از بس نشستم.
_ممنون کاری نداریم .
_خب عروس خانم چه خبرا؟خوش می گذره؟
فرشته دستهایش را با حوله خشک کرد. وکنار زندایی آمد .
_ممنونم خوبه میگذره .شما چه خبر خوبید؟
_ان شاءالله خوشبخت بشی.ممنون ما خوبیم اگه امیر بذاره. میدونی که ما چقدر دوستت داریم .واقعا دلمون میخواست عروس ما بشی .ولی این امیر حرفشو درست و حسابی که نمیزنه در جریانِ خواستگاری و عروسی هم که نبود .حالا که اومده مرخصی منو بیچاره کرده .نمیدونی چقدر گریه کرد.
میگه تو که میدونستی من فرشته رو دوست داشتم چرا کاری نکردی؟
چرا گذاشتی عروسی کنه؟
فرشته مبهوت به حرفهای زندایی گوش میکرد.
"پس بگو چرا اَخمهاش توی همه .
آقا چه توقعها داره با این اخلاق های بچه گونهاش .
خدایا! شکر که نبود و مراسمم به خیر گذشت"
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام عزیزان
عیدتون مبارک💥💥💥
#عیدی🎁🎁🎁
باز هم براتون عیدی دارم😍👏👏
مخصوص دختر خانمها👰♀
#دوره_انتخاب_همسر👨👩👧
صفر تا صد
مراحل انتخاب همسر
که بهتونکمک می کنه انتخاب مناسبی داشته باشید
همراه با #تخفیف_ویژه_روز_دختر😍💥🎁🎁
لطفا به ادمین پیام بدید و هدیه تون را دریافت کنید👏🎁👇
@asheqemola
بفرستید برای همه دختر خانم ها
تا در خوشبختی دیگران سهمی داشته باشید🎁👏👏
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
می تونید به عنوان کادو روز دختر، دوره را تهیه کنید و به دختران عزیزی که دوستشون دارید، هدیه بدید😍🎁👏👏👏
بشتابید به سوی بهترین عمل👏👏
✅سرفصل های دوره #انتخاب_همسر
🔺خودشناسی
🔺باورهای صحیح
🔺معیارهای صحیح
🔺کفویت ها
🔺تیپ های شخصیتی
🔺اهمیت تناسب طبع و مزاجها
🔺آداب خواستگاری
🔺آداب گفتگو صحیح
🔺سوالهای مهم در خواستگاری
🔺آداب تحقیق
🔺دعا و استخاره
🔺آداب دوران عقد
آنچه که از صفر تا صد براتون نیازه
به صورت صوت و متن✅
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
شگفتانه😍💥💥#تخفیف_ویژه
دختر خانم های عزیزی که اسم شون فاطمه یا معصومه است
یک تخفیف فوق العاده هم دارند😍👏👏
جا نمونید👏👏
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا🌻🍃
سرآغازصبحمان را
با یاد و نام و امید تو
میگشاییم🌻🍃
پنجره های قلبمان را
عاشقانه بسویت بازمیکنیم
تانسیم رحمتت به آن بوزد🌻🍃
الهی به امید تو 💚
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌹
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
#جهاد_و_شهادت
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
در جبهههای نبرد با دشمن همواره آماده و در راه خدا جهاد نمائید كه شرف و افتخار را بعد از خود برای فرزندانتان به یادگار خواهید گذاشت.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
🪴من آموخته ام:
ساده ترین راه برای شاد بودن،
دست کشیدن از گلایه است...
🪴من آموخته ام:
تشویق یک آموزگار خوب،
می تواند زندگی شاگردانش را
دگرگون کند...
🪴من آموخته ام:
افراد خوش بین نسبت به افراد بدبین
عمر طولانی تری دارند...
🪴من آموخته ام:
نفرت مانند اسید،
ظرفی را که در آن قرار دارد ،
از بین می برد...
🪴من آموخته ام:
بدن برای شفا دادن خود توانایی
عجیبی دارد،
فقط باید با کلمات مثبت با آن
صحبت کرد...
🪴من آموخته ام:
اگر می خواهم خوشحال باشم،
باید سعی کنم دل دیگران را شاد کنم...
🪴من آموخته ام:
اگر دو جمله «خسته ام» و «احساس خوبی ندارم» را از زندگی حذف کنم، بسیاری از بیماری ها و خستگی ها
برطرف می شوند...
🪴من آموخته ام:
وقتی مثبت فکر می کنم،
شادتر هستم و افکار مهرورزانه
در سر می پرورانم...
🪴من آموخته ام:
اگر کسی یادم نکرد، من یادش کنم
شاید او تنهاتر باشد...
💌و سرانجام این که من آموخته ام:
«با خدا همه چیز ممکن است...»
الهی به امید خودت❤️
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
Panahian-Clip-KhoobiHayeAlaki.mp3
1.37M
🎵خوبیهای الکی!
😳کارهای خوبی که شیطان بهت پیشنهاد میده انجام بدی!
#کلیپ_صوتی
@Panahian_ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام،، سلام،، هزاران سلام بر شما خوبان💐
شبتون بخیر
ببخشید امشب برنامه ها کمی دیر شد
اول رمان را براتون بگذارم
که بیشتر از این منتظر نمونید👇
#فرشته_کویر
#قسمت_47
فصل خزان از راه رسید و با قلموی زیبایش، رنگِ زرد و نارنجی و قرمز بر سرِ شاخسارِ درختان کشید.
حال و هوایِ باغچه را عوض کرد و درختان با آمدنش آماده خواب ِزمستانی بودند و فرشته از پنجره اتاقش شاهدِ این همه زیبایی بود و از دیدنش به وجد میآمد .
و خدا را شاکر بود هر روز صبح همسرِ مهربانش را بدرقه میکرد .
و با لبخند و نگاهِ مهربانش او را برای روزی پر کار رهسپار میکرد .
خود مشغولِ کارهای خانه میشد و البته همدمش فاطمه بود و مادرش تا عصرِ که همسرِ مهربانش با خود شور و شعف به خانه میآورد.
خستگیاش با دیدنِ خانهای مرتب و همسری آراسته و مهربان از یاد میرفت. و تبدیل به آرامش میشد.
چه زیبا است زندگیِ که بر پایه ایمان و تقوا بنا نهاده شود .
زندگی هر روزش از دیروز برای فرشته شیرینتر و دلنشینتر میشد.
هر لحظه بابتِ این همه خوشبختی خدای مهربان را شکر میگفت.
تا آن صبحِ زیبای پائیزی که در خنکایش بعد از رفتنِ همسرِ مهربانش احساس کرد، که نیاز به خواب دارد و دوباره به رختخواب رفت.
ساعتی از رفتنِ علی گذشته بود و فرشته حسِ پا شدن از رختخواب را نداشت .
که صدایِ فاطمه از پشتِ در به گوشش رسید.
_فرشته جان خوابیدی هنوز؟
به سختی چشمانش را باز کرد .
و از جایش بلند شد .
_نه بیدارم.
به سمت در رفت در را باز کردکه ناگهان چشمهایش سیاهی رفت.
سریع چشمایش را بست و روی زمین نشست.
_اِی وای فرشته چی شد؟
_چیزی نیست فکر کنم یه دفعه از جام بلند شدم به خاطرِ اونه.
_آخه تو همیشه این موقع بیدار بودی
ببخشید بیدارت کردم .میخوای کمکت کنم پاشی.
_نه ممنون الان بهترم.
با زحمت خودش را از روی زمین بلند کرد .ولی نه انگار این سرگیجه جدی بود.
دوباره سرش گیج رفت و چشمانش سیاهی رفت.
دستش را به دیوار گرفت و آهسته به سمتِ دستشویی رفت.
مشتی آب به صورتش زد و چشماش را بازکرد در آینه به خودش نگاه کرد.
"وای این چه قیافهایه؟ "
یک مشتِ دیگر آب به صورتش زد که چند قطره آب به گلویش پرید.
واحساسِ دلپیچه و تهوع کرد .
با زور جلوی سرفهاش را گرفت اما نشد .
شروع کرد به سرفه و بعد تهوع .
انگار دل و رودهاش به هم پیچیده شده بود.دلش میخواست همه را بالا بیاورد.
تنش داغ شد و سردرد هم به دردش اضافه شد.
چشماش را با زور باز نگه داشته بود.
_فرشته جان چی شده حالت خوبه؟
_آره خوبم.
همه توانش رو جمع کرد و از دستشویی بیرون آمد.
_اِی وای فرشته چرا این شکلی شدی؟
بیا اینجا دراز بکش الان میرم مامان و صدا میکنم .
حتی توان نداشت که جلوی فاطمه را بگیرد. فاطمه با سرعت از پلهها پائین رفت.
خودش را به رختخواب رساند و دراز کشید .
دستش را روی سرش گذاشت و چشمانش رابست تمام بدنش داغ شده بود.
_فرشته مادر چی شده؟ حالت چطوره؟ کجات درد میکنه؟
_ببخشید زحمت افتادید.
چیزی نیست یه کم سرگیجه دارم و حالت تهوع فکر کنم یه کم بخوابم خوب میشم .
_مگه دیشب چی خوردی؟ دخترم شاید مسموم شدی؟
_نه فکر نکنم شام که پیشِ شما بودیم. دیگه چیزی نخوردم.
_مطمئنی؟
_بله مطمئنم.
_خوب پس این طور که معلومه حتما یه خبراییه.من برم برات شربتِ آبِ قند بیارم .مبارکه خانم خانما.
_چی؟
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#قسمت_48
فرشته با تعجب به حرفهای مریم خانم (مادر علی) فکر میکرد.
که فاطمه با لبخند گفت:
_آخ جون فدات بشم فرشته.
_چرا؟
_اخه من دارم عمه میشم خیلی ذوق کردم.
_یعنی چی؟ کی گفته؟
_خانم دکتر مریم ، مامان بنده، تشخیص دادند .
_نه خیلی زوده.
_اتفاقا خیلی هم به موقع است داشت حوصلهمون سر میرفت .
آخ خدا شکرت.
مریم خانم با لیوان آبِ قند آمد و آن را به فرشته داد و با لبخند گفت:
_دخترم بخور نوشِ جونت از این به بعد باید بیشتر مواظبِ خودت باشی .
ما هم ازت مراقبت میکنیم. اصلا نگران نباش.
فرشته از شرم سرش را پائین انداخت و لیوان را گرفت .
واقعا برایش سخت بود باورِ مادر شدن.
_خب من میرم پائین برات یه غذای مقوی درست کنم کاری داشتی به فاطمه بگو .
_ممنونم.
_خب زن داداشِ گلم چی دلت میخواد برات بیارم.
_اذیت نکن فاطمه ،حالم خوب نیست.
_بله دیگه خودت هم نخوای بخوری به خاطرِ برادر زادهام باید بخوری .
البته به نفعِ خودت هم هست .
وای حالا چطوری به داداشم بگم که خدای نکرده ذوق مرگ نشه.
آخه میدونی فرشته، علی خیلی بچه دوست داره، خیلی .حالا چقدر ذوق میکنه.
_اِی بابا هنوز که چیزی معلوم نیست.
_بله دیگه به قول معروف
رنگِ رخساره خبر میدهد از سرِ درون
وای خدا چقدر خوشحالم .
عصر که همسرِ مهربانش به خانه برگشت فرشته مانده بود که چه بگوید .
به استقبالش به جلوی در آمد سلام کرد .
علی جوابِ سلامش را داد ولی با دیدنِ صورتِ رنگ پریده فرشته تعجب کرد. گفت:
_فرشته جان خوبی؟
چی شده؟ چرا این شکلی شدی؟
فرشته دستی به صورتش کشید و گفت:
_چه طوری؟چی شدم مگه؟
_وای تو رو خدا فرشته اتفاقی افتاده؟ حالت بده؟ بریم دکتر؟
_نه چیزی نیست فکر کنم یه کم فشارم پائینه .
_آخه چرا؟ مگه چیزی نخوردی ؟
بیا بشین برات شربت درست کنم .
_ممنونم همه چی خوردم .
مامان و فاطمه از صبح کلی بهم رسیدگی کردند .
_وای یعنی از صبح این طوری شدی نرفتی دکتر!بذار مامانو صدا کنم ببینم چی میگه ؟ چرا تو رو دکتر نبرده ؟
و سریع از پله ها پائین رفت .
چند دقیقه نگذشته بود که با لبخند برگشت بالا .
_فرشته چی میگه مامان؟
درسته که من دارم بابا میشم؟
فرشته ممنونم ازت .وای خدایا شکرت.
فرشته به خدا گاهی به این همه خوشبختی شک میکنم .تو یه فرشته واقعی هستی که خدا برای خوشبختی من فرستاده .نمیدونم چطوری خدارو شکر کنم .دیگه حق نداری توی خونه کاری انجام بدی .همه کارها رو خودم میکنم. فقط استراحت کن و مراقبِ خودت باش.دلم نمیخواد اصلا توی این مدت اذیت بشی خودم در خدمتم .
بعد به آشپزخانه رفت و با یک لیوان شربت برگشت .
_خب تا تو این شربت رو بخوری؛ منم برم برات یه خرده خرید کنم . باید تقویت بشی.
نبینم از جات تکون بخوریا الان میام.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
و صلی الله علی محمد واله الطیبین الطاهرین🌹
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم🌺
سلام علیکم و رحمت الله
الهی به امید خودت❤️
#سواد_عاطفی
یا
#ارتباط_موفق
#جلسه_دوم🔴
🔰ویژگی رابطه عاطفی👇
🔹اکثر تفاوت ها به پذیرش منجر میشود نه تعارض
🔸انتظار جبران سریع خدمات نیست
🔹تبادلات در افق بلند مدت مد نظر است
🔸شدت و عمق رابطه را دیگران نمیتوانند درک کنند
🔹طرفین در این رابطه سرمایه گذاری میکنند،
مالی،
وقتی،
ذهنی،
زمانی
۱،
🔸از اینکه فرد در رابطه شاد باشد لذت میبرند در حالی کوتاه امدن از مواضع هم شاید برایش دشوار نباشد.
👈🏻رابطه عاطفی یعنی اشتراک بخشی از زندگی خودت
۲،
♻️رابطه عاطفی ذوب شدن در طرف مقابل نیست، خیلی ها وقتی وارد رابطه میشوند خودشان رو فراموش میکنند، علایق، خواسته ها،زندگی ارزش ها، و.... همه را فراموش میکنند.
❗️رابطه عاطفی یعنی،
"من زندگی، علایق، کارها، ارزش های خودم را دارم حالا با یک ادم دیگر بخشی از زندگیم را به اشتراک میگذارم."
۳،