eitaa logo
آوای ققنوس
8.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
537 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📕 فرض کن! اولین بار که کلمه ی فرض را یاد گرفتم اول ابتدایی بود. خانم معلم مان می گفت: فرض کنید دو تا سیب دارید، یکی اش را می خورید، حالا چند تا سیب باقی مانده؟ آنقدر این کلمه برایم نامانوس و عجیب بود که نمی دانی! فرض؟ فرض بگیرم که دو تا سیب دارم؟ چطور فرض بگیرم؟ فرض را از کجا باید بگیرم؟ یکبار از خانوم معلم مان پرسیدم، خانوم ما نمی دانیم چطور و از کجا فرض بگیریم. خانوم معلم مان خیلی خوشگل بود، چهره ای دقیق از او در ذهن ندارم اما یادم می آید چشمانی روشن داشت، سفید و بور بود و مهربان، جوری مقنعه می گذاشت که همیشه چند تار مویش بیرون می ریخت، انگار که می دانست آن چند تار مو چقدر به چهره اش مزه می دهد. خندید و گفت: پسرم فرض را از جایی نمی گیرند، فرض گرفتن یعنی خیال کردن، یعنی فکر کنی که چیزی را داری در حالی که واقعن نداری اش، مثل همین سیب، فرض یعنی این، یعنی خیال کنی که سیب داری، هرچند که سیبی اینجا نیست. حالا بیست سال گذشته است و من این روزها تنها کاری که بلدم به خوبی انجامش دهم فرض کردن است. وقتی می خواهم بروم خرید فرض می کنم تو کنار من نشسته ای و با کنترل ضبط طبق معمول درگیری برای پیدا کردن آهنگ مورد علاقه ات. وقتی فیلم می بینم فرض می کنم تو همینجایي و مثل همیشه با همان عجول بودن شیرینت، دلت می خواهد زودتر بدانی که بالاخره ته فیلم چه می شود. فرض می کنم وقتی که بنزین زدم طبق معمول تو پول را از کیف پول به من بدهی و مثل همیشه عشق حساب و کتاب داشته باشی. فرض می کنم که قبل اینکه بخواهم از ماشین پیاده شوم برگردم سمت تو و دستی به عادت لای موهایم بکشی و یقه ام را صاف و شق و رق کنی و بعد اجازه ی رفتن صادر کنی. فرض می کنم هستی و موقعی که پشت ترافیک اعصابم بهم می ریزد مثل همان موقع ها برایم شعر می خوانی و کم کم مجاب می شوم که باباجان ترافیک آنقدر ها هم بد نیست. خانم معلم نمی دانم کجایی، اما این روزها که می گذرد، آنچنان فرض گرفتن را یاد گرفته ام که شما هم باورتان نمی شود. اما میدانی؟ فرض گرفتن دو عدد سیب کجا و فرض گرفتن او را داشتن کجا؟ فرض گرفتن یعنی که او را داشته باشم، در حالی که به شدت هر چه تمام تر ندارمش! @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. دزدیده چون جان می روی اندر میانِ جان من سرو خرامانِ منی ای رونقِ بستان من 🌹 @avayeqoqnus
🪴🌻🪴🌻🪴 صبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفت ناز کم کن که در این باغ، بسی چون تو شکفت گل بخندید که از راست نرنجیم ولی هیچ عاشق سخنِ سخت به معشوق نگفت گر طمع داری از آن جامِ مُرَصَّع می لعل ای بسا دُر که به نوکِ مژه‌ات باید سُفت تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد هر که خاکِ درِ میخانه به رخساره نَرُفت در گلستانِ ارم دوش چو از لطف هوا زلفِ سنبل به نسیمِ سحری می‌آشفت گفتم ای مَسنَدِ جم، جامِ جهان بینت کو گفت افسوس که آن دولتِ بیدار بِخُفت سخنِ عشق نه آن است که آید به زبان ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شِنُفت اشکِ حافظ خرد و صبر به دریا انداخت چه کند سوزِ غمِ عشق نیارَست نهفت 🔸 غزل ۸۱ از دیوان حافظ شیرازی @avayeqoqnus ✨  
دیوان صوتی حافظ 81 با صدای خانم مدرس زاده.mp3
3.9M
. 🔸 خوانش غزل ۸۱ از دیوان حافظ 🔸 با صدای خانم فریبا مدرس زاده @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرزمین مادری، رؤیای اجدادی کجاست؟ مردم این شهر می‌پرسند آبادی کجاست؟ @avayeqoqnus
کسی به خوبی من مشق عشق را ننوشت ببین به دیده‌ی انصاف، آفرین دارم! @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. با کریمان کارها دشوار نیست 💙 @avayeqoqnus
. آنچنان کَز رفتن گُل خار می‌ماند به جا از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا 🍂 آه افسوس و سِرشکِ گرم و داغِ حسرت است آنچه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا 🍁 @avayeqoqnus
. شمع شب‌ها به جز خیال تو نیست باغ جان‌ها به جز جمال تو نیست ❤️ @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زِهی صبحی که او آید،    نشیند بر سر بالین تو چشم از خواب بگشایی، ببینی شاه شاهانی... صبح شنبه پر از خیر و برکت باشه براتون رفقا 🙏🌹 @avayeqoqnus
الهی؛ ای دور نظر و ای نیکو حِضر و ای نیکوکارِ نیک منظر... ای دلیل هر برگشته، و ای راهنمای هر سرگشته... ای چاره سازِ هر بیچاره و ای آرنده‌ی هر آواره، ای جامعِ هر پراکنده و ای رافعِ هر افتاده... دست ما گیر ای بخشنده بخشاینده... آمین 🙏🌺 @avayeqoqnus✨  
📜 به بهلول گفتند که فلانی هنگام تلاوت قرآن چنان از خود بیخود می‌شود که نقش بر زمین شده و غش می‌کند! بهلول گفت: او را بر سر دیوار بگذارید تا تلاوت کند، اگر غش کرد در عمل خود صالح است. ✨@avayeqoqnus
تا به کی باید رفت از دیاری، به دیاری دیگر نتوانم، نتوانم جُستن هر زمان عشقی و یاری دیگر... کاش ما آن دو پرستو بودیم که همه عمر سفر می‌کردیم از بهاری به بهاری دیگر... @avayeqoqnus
"دل آدم عين يک باغچه پر از غنچه است، اگر با محبت غنچه ها را آب دادي باز مي‌شوند؛ اگر نفرت ورزيدي غنچه ها پلاسيده مي‌شوند." 📚 سو و شون ✍ سیمین دانشور @avayeqoqnus
📚 چند ضرب المثل در مورد پرسش کردن: 🔸 پرسش کلید دانش است 🔹 چو دانی و پرسی ، سوالت خطاست 🔸 دانا هم داند و هم پرسد ، نادان نداند و نپرسد 🔹 پرسیدن عیب نیست ، ندانستن عیب است . @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. در دل بینوای من عشق تو چنگ می زند               شوق به اوج می رسد، صبر فرود می‌کند 🌹 @avayeqoqnus
. سلام بر آنان که در ما چیزی را دوست داشتند که خودمان آن را ندیدیم و دوست نداشتیم... ❤️🥀 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گویند در عصر سليمان نبی پرنده اى براى نوشيدن آب به سمت بركه اى پرواز كرد، اما چند كودک را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند. همين كه قصد فرود به سوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود. پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من مُتصور نيست. پس نزديک شد، ولی آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد. شكايت نزد سليمان برد. پیامبر آن مرد را احضار کرد، محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد. آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت: چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند، بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد! و گمان بردم كه از سوى او ايمنم پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند... 📚 برگرفته از چرند و پرند دهخدا ✨@avayeqoqnus
يكديگر را دوست بداريد ، اما از عشق زنجير مسازيد، بگذاريد عشق همچون دريايي مواج ميان ساحل‌هاي جانتان در تموج و اهتزاز باشد. جام‌هاي يكديگر را پر كنيد اما از يك جام منوشيد. از نان خود به يكديگر هديه دهيد اما هر دو از يك قرص نان تناول مكنيد. با شادماني با هم برقصيد و آواز بخوانيد اما بگذاريد هر يك براي خود تنها باشيد. همچون سيم‌هاي عود كه هر يك در مقام خود تنها است ، اما همه با هم به يك آهنگ مترنمند. دل‌هايتان را بهم بسپاريد اما به اسارت يكديگر ندهيد؛ زيرا تنها دست زندگي است كه مي تواند دل‌هاي شما را در خود نگاه دارد. در كنار هم بايستيد اما نه بسيار نزديك؛ از آن جهت كه ستون‌هاي معبد به جدايي بار بهتر كشند و بلوط و سرو در سايه هم به كمال رويش نرسند. @avayeqoqnus