eitaa logo
آوای ققنوس
8.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
545 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤🥀🖤🥀🖤🥀 هزار مرتبه گر سر برند از بدنم خدا نیاورد آن دم کـه از تـو دل بکنم تمام عمر سخن از تـو گفته ام چـه شود؟ کـه وقت مرگ بود نامت آخرین سخنم گریستم بـه تـو، یک عمر و از تـو می‌خواهم در آخرین نفسم باز بر تـو گریه کنم در آشیانه ی تن با تـو بوده ام مانوس مباد بی تـو از این آشیانه پر بزنم سری کـه خاک تـو نبوَد بـه دورش اندازم دلی کـه بر تـو نسوزد در آتشش فکنم بـه خاک کربلا سجدهِ کرده ام عمری کـه بوی تربت پاک تـو خیزد از کفنم بـه چشم مـن نگهی کن کـه وقت جان دادن تـو را نگه کنم و جان برآید از بدنم سید محمد امین جعفری 🏴 السلام علیک یا اباعبدالله 🏴 🕯@avayeqoqnus🕯
​. «مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟» امام حسين (ع) فرمود: «پروردگارا! آن كه تو را نيافت، چه يافت و آن كه تو را يافت، چه از دست داد؟» ▪️ بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ 🕯@avayeqoqnus🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️دل شوره های خواهری 🖤 عروس جوان عبدالله ابن جعفر دو روزی بود برادرش حسین (ع) را ندیده بود و عبداله در سفری کوتاه بود. زینب بی اذن شوهر خوش نداشت به دیدن برادر رود اما دلشوره ندیدن لحظه ای رهایش نمی کرد و گاهی بر سکوی ایوان خانه آنقدر انتظار می کشید که از فرط خستگی به خواب می رفت. و در این خواب نیم روزی سبک پر از هیجان و دلشوره نیامدن شوهر برای اذن رفتن به دیدار برادر که او "ام ابیها"ی برادر بود خوابش عمیق شد و آفتاب مدینه بر او چیره شد. حسین(ع) در آمدنی نرم به دیدارش شتافت چون به فراست از دل خواهر آگاه بود؛ و او را در هنگامه خوابی عمیق و آفتابی ستیغ یافت و برای بیدار نشدن و ممانعت از آزار آفتاب عبای خود را حائل کرد و روی خواهر را از آفتاب پوشاند. مدتی گذشت؛ ضمیر ناخودآگاه خواهر حضور و انرژی برادر را دریافت و به یکباره و شتابان از جای برخاست و برادر را بر بالین یافت انگار خواب شیرین اش تعبیر شده بود. زینب : "برادر آمدی چقدر دلتنگ ات بودم." حسین(ع) : چرا اینجا خوابیده ای؟ زینب : "از فرط انتظار و چه خوب که تو سایبان ام بودی." حسین(ع) که غمگنانه نگاهش می کرد گفت: "سایبان ات بودم به تلافی گودال قتلگاه در کربلا که با چادرت سایبان تن عریانم خواهی بود چون در آن زمان نیستم که سایبان و پشتیبانت باشم." 🖤 اشک در چشمان زینب حلقه زد و بر دامان حسین(ع) چکید. 😢 🥀 🤍 السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح اللتی حلت بفنائک 🖤 ▪️ارسالی از آقای حسین پایداری از اعضای محترم کانال 🕯@avayeqoqnus🕯
اسم زیبای تورا برلب خودخال زنم تا به هر لب زدنی بوسه به نامت بزنم 💔 🕯@avayeqoqnus🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ▪️ مراسم نخل گردانی ظهر عاشورا در حسینیه کوچه بیوک یزد عاشورای ۱۴۰۲ 🕯@avayeqoqnus🕯
▪️ آشنایی با نخل گردانی | آیین کهن عاشورا 🌴 نَخل‌گردانی یا نخل ماتم، نام مراسمی رایج در میان شیعیان برخی مناطق  است که به صورت تشییع نمادین پیکر امام حسین (ع) در روز عاشورا برگزار می شود. 🌴 در این مراسم اتاقكى شبیه به تابوت را در محل های برگزاری مراسم عزاداری از جمله مساجد، حسینیه ها و ... حمل می کنند و آن را در میان خیل عظیمِ جمعیت سیاه پوش، از مسیری می گذرانند. 🌴 این اتاقک پوشش سياهی دارد و با انواع شال‎هاى رنگارنگ و آينه آراسته شده است. اجرای مراسم نخل‌گردانی بیشتر در شهرها و روستاهای اطراف كوير مركز‌ی ايران‌ رواج دارد اما نخل های یزد و شکوه مراسم در این شهر، زبانزد خاص و عام است. 🌴 این آیین به حدی در فرهنگ و باور مردم یزد ریشه دارد که از طریق این استان به عنوان یکی از فرهنگ های ملی در فهرست آثار معنوی سازمان میراث فرهنگی به ثبت رسیده است. 🕯@avayeqoqnus🕯
. باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی‌نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب کآشوب در تمامی ذرات عالم است گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است 🖤 🕯@avayeqoqnus🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. اشک هایت را خبر کن دوباره سنگ بر سبو می خورد ... 🥀 ▪️ دکلمه ای زیبا با صدای محمد صالح علاء 🕯@avayeqoqnus🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. صبح که می شود یادم باشد در آینه آسمان بنگرم به دریاهایِ اطراف سری بزنم نگاهِ بیشه های زیبا را به کلبه‌ی خورشید راهی کنم و دست آفتاب را بگیرم، برویم با هم کوچه کوچه ، پنجره‌ها را بیدار کنیم مبادا زندگی خواب بماند ... 🌿 صبح بخیر رفقا ✋ 🌼 هفته ای عالی پیش رو داشته باشید 🙏 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
. الهی در جلال رحمانی، 🌱 در کمال سبحانی، نه محتاج زمانی، و نه آرزومند مکانی، نه کس بتو مانَد و نه به کسی مانی، پیداست که در میانِ جانی، بلکه جان زنده بچیزی است که تو آنی. 🌿 @avayeqoqnus ✨  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. خوردیم زخمها که نه خون آمد و نه آه 🥀 وَه این چه نیش بود که تا استخوان برفت 🥀 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 حکایتی از گلستان سعدی: بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت: نباید که این سخن با کسی در میان نهی. گفت: ای پدر! فرمان تو راست، نگویم، ولکن خواهم مرا بر فایدهٔ این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت: تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه. 👌 ⚜ مگوی انده خویش با دشمنان ⚜ که لاحول گویند شادی کنان @avayeqoqnus
ما زنده‌ عشقیم، نمردیم و نمیریم ❤️ @avayeqoqnus
‏تو نه دوری تا انتظارت کشم و نه نزدیکی تا ديدارت كنم و نه از آن منی تا قلبم آرام گیرد 🌱 و نه من محروم از توام تا فراموشت کنم تو در میانه‌ی همه چیزی! 💔 @avayeqoqnus
. دستش که به آب خورد به یاد آورد... وصیت های علی را : -کنارش بمان! غریب‌تر از حُسین ,ع, وجود ندارد.. چنان سراسیمه بازگشت که دست‌هایش جا ماند... 🖤🖤 🕯@avayeqoqnus🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 طعم هدیه روزی فرد جوانی هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید. آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد. پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال قدردانی گرمی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت. اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد. شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است. ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید: آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟ استاد در جواب گفت: تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم. این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد. 👌🌱 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. روزی معلمی از دانش آموزانش پرسيد: آيا مي دانيد چرا وقتي انسان ها با هم دعوا مي کنند سر يکديگر داد مي زنند؟ يکي گفت : شايد به اين خاطر که مي خواهند سخن خود را به هم بقبولانند. يکي ديگر گفت :شايد مي خواهند بگويند زور من بيشتر است. و هر کدام چيزي گفتند...! ولي هيچ کدام جواب معلم نبود. معلم سخنش را ادامه داد و گفت: وقتي آدم ها با هم دعوا مي کنند قلب هايشان از هم دور مي شود و ديگر صداي هم ديگر را نمي شنوند؛ به همين خاطر بر سر هم داد مي زنند. در واقع جسم هاي آن ها به هم نزديک است ولی قلب هایشان از هم دور است. ولي وقتي قلب ها به هم نزديک باشد ديگر احتياجي به داد زدن نيست؛ احتياجي به نزديک بودن هم نيست؛ حتي گاهي احتياج به حرف زدن هم نيست. اگر دو نفر که همديگر را دوست دارند پيش هم باشند فقط با چشم هايشان هم ديگر را مي بينند و با قلب ها يشان با هم حرف مي زنند و ديگر زبان به کار نمي آيد. و اين زيبا ترين نوع حرف زدن است... 👌❤️ @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا