eitaa logo
آوای ققنوس
8.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
547 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر صبح که روی لاله شبنم گیرد بالای بنفشه در چمن خَم گیرد انصاف مرا ز غنچه خوش می‌آید کاو دامنِ خویشتن فراهم گیرد صبح بخیر و شادی عزیزان🌞🌺 @avayeqoqnus
پروردگارا! از اینکه یک‌بار دیگر مرا لایق حیات دانستی سپاسگزارم؛ از اینکه فرصت یک شروع مجدد را به من عطا کردی متشکرم؛ و از تو می‌خواهم به من درک و درایتی بیش از پیش ببخشی تا امروز اشتباهات دیروزم را تکرار نکنم. خدایا هزاران بار شکرت برای حضور پرمهرت 🙏🌹 @avayeqoqnus
هدایت شده از آوای ققنوس
📜 لقمان حکیم و دستور ارباب روزی ارباب لقمان به او گفت: گوسفندی را ذبح کن و دو عضو از بهترین اعضایش را بپز و برایم بیاور. لقمان گوسفند را ذبح کرد، و قلب و زبان آن را پخت و نزد اربابش نهاد. روز دیگری اربابش گفت:دو عضو از بدترین عضو‌های آن گوسفند را بپز و نزد من بیاور. لقمان باز قلب و زبان را پخت و نزد اربابش آورد. ارباب پرسید از تو خواستم برترین عضو گوسفند را بیاوری قلب و زبان آوردی، سپس بدترین را خواستم، باز قلب وزبان آوردی ، علت چیست؟ لقمان گفت:این دو عضو برترین هستند اگر پاک باشند، وبدترین عضو هستند اگر پلید باشند. 👌 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عارفان علم عاشق می شوند بهـترین مردم معلـم می شوند عشق با دانش متمم می شود هر که عاشق شد معلم می شود معلم‌های عزیز روزتون مبارک 🙏🌹 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آوای ققنوس
📕 نمره قرضی خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد. خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره ۹ گرفتی. تو تنها کسی هستی که نمره قبولی نگرفته. پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم، می‌شود... می‌شود یک نمره به من ارفاق کنید؟ خانم چِن با عتاب مادرانه‌ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟! این ممکن نیست. من طبق جواب‌هایی که در برگۀ امتحانت نوشته‌ای به تو نمره داده‌ام. بعد هم اضافه کرد: نگران نباش. من که نمی‌خواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم. تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمرۀ بهتری بگیری. پسر با صدایی که نشان می‌داد خیلی ترسیده گفت: اما مادرم کتکم می‌زند. خانم معلم ساکت شد. او آرزوی والدین را درک می‌کرد که می‌خواهند بچه‌هایشان بهترین نمره‌ها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمی‌توانست در برابر بچه‌های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد. اما یک موضوع دیگر هم بود. او می‌دانست که کتک خوردن بچه‌ها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمی‌کند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آن‌ها را از تحصیل بازدارد. نمی‌دانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه. او در کار خود جداً اصول را رعایت می‌کرد. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت. نگاهی به پسرک کرد. هنوز تمام تن پسرک از ترس می‌لرزید و به گریه هم افتاده بود. عاقبت رو به پسرک کرد و گفت: ببین!، این پیشنهادم را قبول می‌کنی یا نه؟ من به ورقه‌ات یک نمره «ارفاق» نمی‌کنم. فقط می‌توانم یک نمره به تو «قرض» بدهم. تو هم باید در امتحان بعدی ۲ برابر آن را، یعنی ۲ نمره، به من پس بدهی. خوب است؟ پسرک با شادی گفت: چشم! من حتماً در امتحان بعدی ۲ نمره‌ به شما پس می‌دهم. بعد با خوشحالی از خانم معلم تشکر کرد و رفت. از آن پس برای این که بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد، با دقت زیاد درس می‌خواند. تا این که در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی کسب کرد. از طرف مدرسه به او جایزه‌ای داده شد. از پسِ آن «درس» که خانم معلم به او داده بود، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد. او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف می‌کند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده می‌شود. زیرا می‌داند که نمره‌ای که خانم معلم آن روز به او قرض داد، سرنوشتش را تغيير داد.👌 🔸 تقدیم به همه معلم های دلسوز سرزمینمون که حق زیادی گردن تک تکمون دارند 🙏🙏🌹 @avayeqoqnus
🍀🍃💐🍃🍀 از باغ جهان رخ ببستیم و گذشتیم شاخی ز درختی نشکستیم و گذشتیم دامن کِش ما بود فریب غم ناموس زین کشمکش بیهُده رَستیم و گذشتیم هر گَه که به ما راحتیان راه گرفتند لَختی دل آن طایفه جستیم و گذشتیم پا بست در آتش زدن و رفتن از این دشت خود را به دلِ سوخته بستیم و گذشتیم گفتند که از کعبه گذشتن نه زِ هوش است گفتیم که ما مردم مستیم و گذشتیم صد جا به کمند آمده بودیم در این راه چون برق ز بند همه جستیم و گذشتیم هر گاه که چشم من و عرفی به هم افتاد در هم نگرستیم و گِرِستیم و گذشتیم  @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به رنج اندر است اي خردمند گنج نیابد کسی گنجِ نابرده رنج @avayeqoqnus
. قول بده که خواهی آمد اما هرگز نیا! اگر بیایی همه چیز خراب می‌شود   دیگر نمی‌توانم این گونه با اشتیاق به دریا و جاده خیره شوم   من خو کرده ام به این انتظار به این پرسه زدن ها در اسکله و ایستگاه   اگر بیایی من چشم به راه چه کسی بمانم؟ 🥺🥀 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. عشق وجود دارد فقط بعضی‌ها مثل آیدا می‌مانند و شاملو می‌سازند ❤️ اما بعضی‌ها مثل ثریا می‌روند و شهریار را می‌کشند 💔 @avayeqoqnus
. تنها بنایی که اگر بلرزد محکم تر میشود، دل است، دل آدمی زاد ... 🌿 🔸 از کتاب "منِ او" نوشته رضا امیرخانی @avayeqoqnus
. 📌گاهی خودت را مثل یک کتاب ورق بزن... 🔆 انتهای بعضی فکرهایت نقطه بگذار که بدانی باید همان جا تمامشان کنی 🔆 بین بعضی حرف‌هایت کاما بگذار که بدانی باید با کمی تامل اَدایشان کنی 🔆 پس از بعضی رفتارهایت هم علامت تعجب و آخر برخی عادت‌هایت نیز علامت سوال بگذار 🔆 تا فرصت ویرایش هست خودت را هر چند شب یک بار ورق بزن... 🔆 حتی بعضی از عقایدت را حذف کن... اما فراموش نکن که بعضی را پر رنگ کنی. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ولی اگه صخره و سنگ تو مسیر رودخانه زندگیمون نباشه صدای آب قشنگ نیست... صبح بخیر و خوشی عزیزان 🙏🌹 ✨@avayeqoqnus
خدای مهربانم؛ نورت را در وجودمان متجلی کن که سخت محتاج آنیم … خدایا؛ برکت نگاهت را در نگاهمان بریز تا هرکجا که می‌نگریم نیکی باشد و مهر … آمین 🙏🌹 @avayeqoqnus
📚 تقلید کورکورانه! استاد فقط لباس سفید می پوشید؛ شاگرد هم فقط لباس سفید پوشید، استاد گیاهخوار بود؛ شاگرد هم خوردن گوشت را کنار گذاشت و گیاه خوار شد. استاد بسیار ریاضت می کشید، شاگرد هم تصمیم گرفت ریاضت بکشد و روی بستری از کاه خوابید. مدتی گذشت. استاد متوجه تغییر رفتار شاگردش شد. رفت تا ببیند چه خبر است. شاگرد گفت: من دارم مراحل تشرف را می گذرانم. سفیدی لباسم نشانه‌ی سادگی و جستجو است. گیاهخواری جسمم را پاک می کند. ریاضت موجب می شود که فقط به روحانیت فکر کنم. استاد خندید و او را به دشتی برد که اسبی از آن جا می گذشت. بعد گفت: «تمام این مدت فقط به بیرون نگاه کرده ای در حالی که این کمترین اهمیت را دارد. آن حیوان را آنجا می بینی؟ او هم با موی سفید، فقط گیاه می خورد و در اصطبلی روی کاه می خوابد. تو در مورد او چه فکر می کنی؟ آیا او قدیس است یا روزی استادی واقعی خواهد شد؟ @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زخـم هـا رو نبـایـد نشـون هر غریبـه ای داد جـاشـو یاد میگـیرن … 🥀 ✨@avayeqoqnus
من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی یا چه کردم که نِگَه باز به من می‌ نکنی دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظور منی دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی 🌹 ✨@avayeqoqnus
روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند، روز و شب دارد، روشنی دارد، تاریکی دارد، کم دارد، بیش دارد، دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده، تمام می شود، بهار می آید ... 📗 جای خالی سلوچ نوشته ✍ محمود دولت آبادی @avayeqoqnus
●◇♡◇● يك دروغ كوچك با خود هزار و يك دروغ ديگر مي‌آورد، زيرا تو مجبور مي شوي از آن دفاع كني و از دروغ نمي‌توان با حقيقت دفاع كرد. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آدمی وقتی دلباخته آفتاب باشد دیگر نور هیچ چراغ و شمعی را نمی‌بیند @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم: میگن بیرون بهار اومده گفت: باور نکن گفتم: چی چیو باور نکن ... گفت: ... ♦️ این دکلمه زیبا تقدیم به شما عزیزان 🙏🌺 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه ی ما در کوچه مهربانی ست و خدا همسایه دیوار به دیوارمان هر روز با صدای لبخندش از خواب بیدار می‌شوم و او از پشت پنجره برایم دست تکان می‌دهد من چه خوشبختم… جمعه قشنگی داشته باشید عزیزان 🌹 ✨@avayeqoqnus