ناگهان دریای خون محراب و منبر را گرفت
جوی خون سرچشمه ساقی کوثر را گرفت
تیغ آن ملعون به یک ضربت دو جا آمد فرود
هم علی جان داد هم جان پیمبر را گرفت
یک برادر سر به روی سینه بابا گذاشت
یک برادر نیز بر زانوی خود سر را گرفت
تکیهی زینب نباید متکی باشد به غیر
پس نباید بازوان این دلاور را گرفت
جامعه بعد از امیرالمومنین گمراه شد
چون خدا از مردم ناشکر رهبر را گرفت
وقت رفتن سوی مسجد میخ در مانع نبود
دست زهرا بود آنکه شال حیدر را گرفت
دست زهرا تا قیامت حافظ جان علی است
مثل وقتی که میان شعلهها در را گرفت
وقت جان دادن علی میگفت زهرا آمده
بعد چندین سال خانه بوی مادر را گرفت
مثل زهرا که صدا زد «فضه دستم را بگیر»
بین بستر مرتضی هم دست قنبر را گرفت
از مصیبت های زینب گفت هنگام وداع
چند خطی روضه خواند و اشک دختر را گرفت
پیکری در قتلگاه و خنجری در دست شمر
کاش میشد تا از آن نامرد خنجر را گرفت
خواهری از روی تل دارد تماشا میکند
کاش میشد لااقل چشمان خواهر را گرفت
.
#توجه #توجه
📲 #استوری و #وضعیت ویژه شهادت امیرالمومنین علی(ع) و شب هایِ قدر هم اکنون در کانالِ وضعیت و استوری:
@babolharam_story
@babolharam_story
@babolharam_story
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمضان
#شهادت_حضرت_امام علی_ع
#یا_امیرالمومنین_
#کرمانشاه
#حتما_گوش_کنید_و_نشر_دهید
#امام_علی #مرثیه_امام_علی
#شور
#شب_نوزدهم
#ضربت_خوردن_امیرالمومنین_ع
#شهید_محراب
.شور.لطمه زنی..(۱۵)
.برخیزکه شورمحشرآمد..
_____________________
بنداول..
برخیزکه هنگام سحرشد
داخل به مسجدگویاحیدرشد
گویابه محراب علی فداشد
ازتیغ ملجم.فرقش دوتاشد.
/حیدرمددیاحیدریاحیدر..۲
____________________
بند دوم...
برخیزکه وقت محشرآمد
گویاسوی مسجدحیدرآمد
برخیزوبانوای یاحیدر
آوای قدقتل ازدر آمد
حیدرمدد.یاحیدر.یاحیدر۲
______________________
بند سوم...
بغضی کشنده توی گلومه.
کار علی درمسجدتمومه
حیدرمیان بسترفتاده
زینب ازاین واقعه جان داده
/حیدرمدد.یاحیدریاحیدر.۲
_______________________
بندچهارم....
ای وای سر حیدرشکسته
دختربه چادرسر اوبسته
ماتم زینب تموم نداره
واسه سره بابا بیقراره
حیدرمدد.یاحیدریاحیدر..۲
مداح،،
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#برای_دیگران_بفرستید
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_علی
#مرثیه_امام_علی
شهادت امیرالمومنین(ع)
بین محراب علی شیرجهان افتاده
که از این واقعه عالم به فغان افتاده
بین محرب دعابود علی خورد زمین
فاطمه موی پریشان به جنان افتاده
شده منشق سر ه مولا،چه کندبا زینب
پیشواز سر بشکسته چسان افتاده
نفسی نیست دگر در دل این باغ خزان
پی او باد صبا اشک فشان افتاده
شده پاشیده زهم عرش برایت حیدر
جبرییل مویه کنُان، مویه کنان افتاده
باز گودال مرایاد توانداخت حسین
غارت خیمه ی سلطان، به سنان افتاده
شمرآمدپی گودال و دل زینب دید
سوی این باغ دگر باد خزان افتاده
دو سه باری به زمین خورد ودلش گفت حسین
گوشه ی خیمه چنین او نگران افتاده
#شب_قدر
#آرمین غلامی
@babollharam
#_ماه_رمضان
#ضربت_خوردن_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
دو قدم رفت ولی پیکر اومیسوزد
زتَرَک خوردن سَرَ ،دُختراومیسوزد
تیغ تا رفت فرو ،رفت میانِ اَبرو
تیغ وشمشیرچنین با سر اومیسوزد
به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت
دید از ضربهیِ در همسر اومیسوزد
آمدعباس ولی گریه کنان درپی او
بارها تا بِرِسَد مَحضَرَ اومیسوزد
پیش ِ زینب رویِ پا بود ولی باز افتاد
زینبش دیدکه بال وپر اومیسوزد
دیدناگه به زمین خوردنِ بابایش را
گریه میکرد...خودش آخر اومیسوزد
رویِ تَل تا لبِ گودال دویده زینب
کربلا بینِ همه خواهر اومیسوزد
نیزهای آمدو او را چقدرهول نمود
نیزه کمتر بزنیدچون سَرَ اومیسوزد
پیش چشم خواهری بود سَنان میخندید
روی گودال چنین مادر اومیسوزد
-آرمین غلامی (مجنون
@babollharam
باز کن در که گدای سحرت برگشته
عبد عصیان زده و در به درت برگشته
بنده ی بی خرد و خیره سرت برگشته
سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته
اصلا انگار نه انگار گنه کارم من
به تو اندازه ی یک عمر بدهکارم من
گرچه آلوده ام و خار ولی برگشتم
طبق آن فطرت پاک ازلی برگشتم
دیدم از غیر درت بی محلی، برگشتم
دستِ پر هستم و با نام علی برگشتم
از عقوبات من غم زده تعجیل بگیر
عبد آلوده پشیمان شده تحویل بگیر
بنده وقتی که فرو رفت به مرداب گناه
خواست از چاله در آید ولی افتاد به چاه
وای از دست رفیقی که مرا برد ز راه
من زمین خوردم و او جای دعا کرد نگاه
حرف پرواز زد اما همه طنازی بود
دوستت دارمِ آن دوست ،دغل بازی بود
هیچ کس با دل من هم دل و همراز نشد
این در آن زدم اما گره ام باز نشد
این پر سوخته وقتی پرِ پرواز نشد
سدّ راه گنه خانه برانداز نشد
ناگهان هاتفی از سوی خدا گفت بیا
گفتم آلوده ام و پر ز خطا گفت بیا
حال من آمده ام حالِ مرا بهتر کن
دیگر از دست خودم خسته شدم باور کن
با چنین بنده که داری به مدارا سر کن
دم افطارم و مست می کوثر کن
کوثر از اشک حسین است خدا میداند
که علی ریخته و فاطمه میگریاند
گرچه اندازه ی یک کوه گنه سنگین است
آشتی با تو همیشه مزه اش شیرین است
سفره ای را که تو چیدی چقدر رنگین است
آخر کار هر آن کس که بیاید این است
اولین قطره ی اشکی که ز چشمت ریزد
بهر امداد به او فاطمه بر میخیزد
شاعر:گمنام
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
تب گرفته تمام جسم مرا
همه جا را سیاه میبینم
کاش زهرا عیادتم بکند
او بیاید برای تسکینم
گرچه بستند باز میریزد
خون دل از شکاف زخم سرم..
زخم شمشیر قاتل من نیست
داغ ناموس مانده بر جگرم
سهم من از تمام این دنیا
غصه و حسرت و بداقبالیست..
دور بستر حسین هست و حسن
جای محسن کنارشان خالیست
من که مرد نبردها بودم
یک جراحت مرا ز پا انداخت
وای از فاطمه که حوریه بود
پنجه بر گونه هاش جا انداخت
بروقنبر میان هرکوچه
بگو از حال و روز غمبارم
کودکان یتیم کوفی را
با خبر کن که کارشان دارم
این حسین است ، چهره ی اورا
ای پسربچه ها نگاه کنید
سر رخت و لباس او نکند..
کشمکش بین قتلگاه کنید
سنگ از روی بام ها نزنید
هر زمان که اسیر آوردید
صدقه دست زینبم ندهید
کودکانی که شیر آوردید
آه و نفرین من به کوفه اگر
از سری معجری ربوده شود
وسط ازدحام جمعیت
نکند دختری ربوده شود
صاحبان تنور بعد از این
به سر آفتاب رحم کنید
اهل کوفه وصیتم این است
به عروسم رباب رحم کنید
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
#محمد_فردوسی
▶️
جاده ی وصل علی و فاطمه هموار بود
لحظه ی پرواز روح حیدر کرّار بود
رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانی اش
یعنی این که جوشش زخم سرش بسیار بود
گوشه ی خانه به سر قرآن گرفته زینبش
بر لبش امّن یجیب و ذکر استغفار بود
چند باری از سر شب تا سحر از حال رفت
گوییا آماده ی رفتن به سوی یار بود
بعد زهرا روز خوش هرگز ندیده مرتضی
در گلویش استخوان و بین چشمش خار بود!
یک نگاهش بر حسین و زینب و عبّاس بود
یک نگاه دیگرش هم بر در و دیوار بود
غصّه ی خانه نشینی و غم سی ساله اش
پیش چشمش می گذشت و غرق این افکار بود
ماجرای کوچه و روی کبود فاطمه
مثل یک دیوار خانه بر سرش آوار بود
آن چه که شیر خدا را بر زمین انداخته
ضربه ی تیغ عدو نه... تیزی مسمار بود
... آمد استقبال او با شاخه ی گل، همسرش
روی دستش غنچه ی شش ماهه ی خون بار بود
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_مدح
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
#سیدپوریا_هشمی
▶️
به احترام مناجات نیمه شبهایش
خدا گذشت ز ما شیعیان رسوایش
علی اجازه نداد آبروی ما برود !
چه دِین ها که ندارد گدا به مولایش..
چگونه حاکم کوفه نمک غذایش بود؟!
چگونه پی ببرد عقل بر معمایش؟!
برای نوکر خود کفش نو خرید ولی
همیشه کفش پر از وصله داشت بر پایش
علی که قامت یل های شام را خم کرد
شکست گریه اطفال قد طوبایش
طلاق داد خوشی های پوچ دنیارا
خوشی آخرتش بود حزن دنیایش..
کسی که باعلی امروز خویش را گذراند
خوشا به روز قیامت خوشا به فردایش!
خدا گواه به نامرد و مرد رو نزند
هرآنکسی که فقط حیدراست آقایش
کریمی پسران از کریمی پدر است
چه خوب ارث گرفته حسن ز بابایش
نشاند قاتل خودرا به سفرهٔ کرمش
چه رحمتی است دراین سفرهٔ مصفایش
سرش شکسته ولی عاشقانه میخندد
نمانده فاصله ای تا وصال زهرایش
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
#محمود_ژوليده
▶️
یک شب دگر تو منتظرم باش، فاطمه
مَرهم برای زخم سرم باش، فاطمه
یک عمر، انتظار تو را میکشم بس است
هجرانِ روزگار تو را میکشم بس است
از سینهٔ شکستهٔ تو سینه اَم پُر است
از بازوان خستهٔ تو سینه اَم پُر است
آری شنیدنیست، غم اینچنینی اَم
طولانی است قصهٔ خانه نشینی اَم
می آیم و نگفتنی اَت را بمن بگو
آن قصهٔ شنیدنی اَت را بمن بگو
من مانده ام هنوز، از آن رو گرفتنَت
وای از زمانِ دست به پهلو گرفتنَت
ایکاش حرفی از در و دیوار میزدی
یکذّره حرف، از نوک مسمار میزدی
غیر از وصیتت، به شبِ رفتنَت به من
چیزی نگفتی عاقبت از محسنت به من
صد ماجرا و اینهمه تُوداری، ای دریغ!
رفتی تو با تمام گرفتاری، ای دریغ!
یادم نرفته آخرِ خط، گفتی یاعلی
بودی بخون و خاک و فقط، گفتی یاعلی
حالا علی بسوی تو پرواز میکند
عقده ز استخوانِ گلو باز میکند
گویا هنوز منتظرِ من نشسته ای
من با سرِ شکسته، تو پهلو شکسته ای
تازه حسن مصیبتش آغاز میشود
کم کم صدای غربتش آغاز میشود
دارد حسین، زمزمهٔ کربلا به لب
زینب صبور، در همه غمهاست روز و شب
میبینم آن زمان که سرم، جنگ میشود
دامانِ اهل کوفه پُر از سنگ میشود
وای از شکستنِ سرِ زینب، ز سنگ بام
وای از غم غریبیِ زینب، به شهر شام
@babollharam
بسمالله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
#قاسم_نعمتی
باز هم خانه و یک بستر خون آلوده
زنده شد خاطره مادر خون آلوده
شیر مرد اُحد افتاده کجایی زهرا
تا ببندی سر این حیدر خون آلوده
این سروصورت خونین شده هم ارثی شد
بعد از آن کوچه و نیلوفر خون آلوده
ریشۀ هرچه بلا آن در و دیوار شده
سینۀ مادر و میخ در خون آلوده
مثل پهلو سر پاشیده زهم خوب نشد
چه کند زینب و این پیکر خون آلوده
دور زینب همه هستند همه مَحرم ها
وای از کرببلا و پر خون آلوده
با لبانی که ترک خورده به گودال آمد
بوسه زد با قد خم حنجر خون آلوده
درسرازیری تل روبروی شمر رسید
چشمش افتاد به موی سرخون آلوده
خوب شد خورد به تاریکی شب غارت ها
جمع شد قافله ای دختر خون آلوده
می فروشند در این کوفه سر بازارش
گوشوار و سپر و معجر خون آلوده
"@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#حسن_لطفی
چشمهایِ به رنگِ خونَت را
بر پرستارِ خود کمی وا کُن
دلِ من شور میزند بابا
گریههای مرا تماشا کُن
گرچه بستم شکافِ زخمت را
خونِ تازه دوباره میریزد
گرچه بر معجرم گره زدهام
لَختهخون ، پاره پاره میریزد
بعدِ لبخندِ قاتلت بر من
تو چرا خنده میکنی بابا؟
شبِ بی مادریِ ما را باز
این چنین زنده میکنی بابا
واژههایی که خاطرات من است
باز تکرار میکنی هر بار
کوچهیِ تنگ ، خنده و هیزم
میخ در ، دود ، آتش و دیوار
مُردم از روضهخوانیات امشب
سوختم پایِ هر وصیتِ تو
سرِ شب از شکافِ در دیدم
حالِ عباس را زِ نیَتِ تو
دستِ او را گرفتی و گفتی
رو سپیدم کُن ای رشیدِ علی
پیشِ زهرا کُن آبرو داری
آبرویم بخر ، امیدِ علی
جانِ تو ، جانِ خواهرت زینب
ای علمدارِ کاروانِ حسین
حیدرِ بی مثالِ عاشورا
جانِ تو ، جانِ دخترانِ حسین
نکند کودکی شود تشنه
نکند دختری زمین بخورد
نشود با تو خیمهای بی تاب
نکند مادری زمین بخورد
دستهایت اگر زمین اُفتاد
نامِ زهرا به لب بِبر ، جان گیر
بدنت را سپر کُن و بشتاب
خم شو و مشک را به دندان گیر
تشنه لب ، مشکِ آب را به لبِ
کودکِ بی زبان بگیر عباس
تیر وقتی به چشمهایت خورد
مدد از زانوان بگیر عباس
دست وقتی که نیست با صورت
از سرِ زین به خاک میاُفتی
غرق در تیر ، ای کمان اَبرو
به زمین چاک چاک میاُفتی
مادری میرسد به بالینت
دست دارد به رویِ پهلویش
کاش چشمت نبیندش وقتی
جای یک دست مانده بر رویش
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_مدح_و_شهادت
#بصیرت
#علیرضا_خاکساری
▶️
در کوفه معنای هدایت را نمی فهمند
آن بی محبت ها محبت را نمی فهمند
عدل است نام دیگرت ای حیدر کرار
اصلا برو وقتی عدالت را نمی فهمند
از فرط سجده پینه ها بسته جبین شهر
اما چرا روح عبادت را نمی فهمند ؟؟
گفتی سَلونی... ساده لوح از ریش خود پرسید
افسوس فحوای کلامت را نمی فهمند
بر جان معصومی نچسبد وصله ی دزدی
لعنت به کوفه اصل عصمت را نمی فهمند
از سوز " الدهر انزلنی..." های تو پیداست
این طایفه فرق اصالت را نمی فهمند
فخرالقضاتی و گواهم نیز بیت الطشت
قدر تو قاضی ها قضاوت را نمی فهمند
از نان جو خوردی بفهمی حال مسکین را
اهل تجمل حال رعیت را نمی فهمند
بالاتر از زهد تو زهدی نیست پس زهاد
توصیف دریای قناعت را نمی فهمند
لَيسَ عَنِ الـمَوْتِ مَحيدٌ... را به گوش خلق
هر بار میخوانی روایت را نمی فهمند
اَکثَرُهُم لایَعلَموُن ای هادِیَ الاُمَّه
زحمت نکش دیگر نصیحت را نمی فهمند
امروز همراه تو فردا را علیه تو
عهد و وفاداری و بیعت را نمی فهمند
فردا بلنگد پای توحید کسانی که
امروز فرمان امامت را نمی فهمند
هستی امیرالمومنین ما به کوری
چشم کسانی که ولایت را نمی فهمند
قومی که با خویشان تو در رفت و آمد نیست
شیرینی طعم رفاقت را نمی فهمند
دیوارهایی که نشد نام تو بر آن قاب
زر را نمی فهمند زینت را نمی فهمند
آن ها که محروم اند از دیدار ایوانت
وارد شدن در باغ جنت را نمی فهمند
جز فاطمه که پابرهنه تا نجف آمد
زوار تو اجر زیارت را نمی فهمند
سی سال و اندی داغ دار فاطمه هستی
نسل سقیفه این مصیبت را نمی فهمند
آن ها که نه مسمار دیدند و نه شمشیری
پس مطمئنا درد ضربت را نمی فهمند
بچه یتیمانی که نزدت حرمتی دارند
در وادی طف هتک حرمت را نمی فهمند
آشفتگی زینبت را مردم کوفه
وقتی نباشد گیسوانی شانه می فهمند
با روضه خلخال و معجر خوب فهمیدیم
بی چشم و رویان اجر خدمت را نمی فهمند
مزد پدر را به پسر در کربلا دادند
با چکمه و سرنیزه و تیر و عصا دادند
@babollharam
بسمالله الرحمن الرحیم
#بستر_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیهالسلام
#شب_بیستویکم
امشب این خانه باز پُر شده از
گریه و سوز و آه دلشوره
حال اُمالبنین تماشایی است
گاه اشک است و گاه دلشوره
مادری بود سر به زیر و علی
که تَرَک خورده بود احساسش
همه بودند دور بسترش اما
دَمِ در ایستاده عباسش
تا بُریده نَفَس نَفَس میزد
گریه در بینِ خانه میاُفتاد
مردِ خیبر مقابلِ زینب
هِی سَرش رویِ شانه میاُفتاد
گفت آقا شب وصال است و
دلخوشم با صدایِ زهرایم
همه از دورِ بسترم بروند
همه جز بچههای زهرایم
* * *
سر به زیرِ رشیدِ این خانه
سمتِ در داشت جان به لب میرفت
دست بر سینه داشت آهسته
رو به بابا عقب عقب میرفت
ناگهان گفت جانِ بابا باش
پیشِ من پیشِ خواهرانِ حسین
ای تمامِ وصیتم عباس
جانِ تو جانِ دخترانِ حسین
همه را تا سپرد بر عباس
گفت راحت خیالت ای مادر
در جوابش به گریه اُمِبنین
گفت شیرم حلالت ای مادر
علقمه دید خم شده بر مَشک
آنقدر تیر خورد تا اُفتاد
همه در پشتِ نخلها بودند
همه گفتند مرتضی اُفتاد....
(حسن لطفی)
@babollharam
بسمالله الرحمن الرحیم
#بستر_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیهالسلام
#شب_بیستویکم
از زبان حضرت زینب سلامالله
خانه ویران شدهام غُصهی بابا سخت است
حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است
دیدنِ رویِ تو و لَختهیِ خونها سخت است
سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است
باز هم روضه نخوان روضهیِ زهرا سخت است
شعلههایِ نَفَسِ شعلهوَرَت جمع نشد
زهرِ این تیغ چه کرده جگرت جمع نشد
لکه خونهای رویِ بال و پَرَت جمع نشد
بستهام روسریام را به سَرَت جمع نشد
زخمِ پیشانیِ تو وقتِ تماشا سخت است
آه ای چشمِ به خون خسته تو بیدار بمان
حرفِ ناگفته بگو پیشِ پرستار بمان
پشتِ در بودم و گُفتی به علمدار بمان
گرچه بی دست ولی آب نگهدار بمان
از سرِ رو به زمین خوردن سقا سخت است
شبِ آخر شده اِی کوکبِ اِقبال مَرو
روضهی باز مخوان این همه از حال مَرو
سَرِ آن پیکرِ اُفتادهی پامال مَرو
جانِ بابا جگرم سوخت به گودال مَرو
بینِ گودال مَیا دیدنم آنجا سخت است
کاش میشُد که بگویی بدنش را نکشید
پنجهها از همه سو پیرهنش را نکشید
تیر در کتف فرو کرده تنش را نکشید
نیزهها شرم کنید و دهنش را نکشید
پیشِ مادر زدنِ سنگ به لبها سخت است
منم و دیدنِ او لحظهی اُفتادنِ او
منم و ضربهی سرنیزه به روی تنِ او
وقتِ ضربه زدن و خَم شدنِ دشمن او
منم و کُندی خنجر به رویِ گردنِ او
زدن ضربه به سینه ولی با پا سخت است
(حسن لطفی)
@babollharam
بسماللهالرحمنالرحیم
از زبان حضرت زینب سلامالله
#شب_بیستویکم_ماه_رمضان
چرا جانِ صدا کردن نداری
چرا حالِ دعا کردن نداری
تو مردِ خیبری باور ندارم
توانِ پلک وا کردن نداری
چه میشد سایهات بر خانه میماند
چه میشد شمع این پروانه میماند
به من بر میخورَد اینطور هستی
سرت ای کاش رویِ شانه میماند
زِ چشم بی قرارم سو گرفتی
به فکرم هستی؟ از من رو گرفتی
سرت را باز کرده تیغ اما
چرا یک دست بر پهلو گرفتی
تمامِ روضههایم را شمردی
شمردی و مرا گودال بردی
سپردی زینبت را بر حسین و...
حسینت را به عباست سپردی
به من گفتی دلت جانکاهِ زخم است
که با هر ضربه با هر آه زخم است
به من گفتی که عصری رویِ دستت
هزار و نهصد و پنجاه زخم است
مرا با شش برادر میگذاری
ولی با زخم خنجر میگذاری
کنارِ محسن خود میروی و
مرا با داغِ اصغر میگذاری
* * * *
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من نانخشک با تحقیر میداد
زنِ شامی دلم سوزاند وقتی...
کنارم طفل خود را شیر میداد
(حسن لطفی۹۹/۰۲/۲۵)
@babollharam
بسماللهالرحمنالرحیم
#بستر_حضرت_امیرالمومنین_علی_علیهالسلام
#شب_بیستویکم
روضهی اول
به گردِ بسترِ تو دادِ بیداد
نشسته دخترِ تو دادِ بیداد
چه سازم با دلِ خود وای ای وای
چه سازم با سرِ تو دادِ بیداد
یتیمی گفت مادر مرکبم کو
فقیری گفت که شمعِ شبم کو
دوچشمانت چرا تار است امشب
مرا کشتی نگو که زینبم کو
طبیب آمد سرش را هِی تکان داد
مرا دستِ بلایی بی امان داد
طبیب امشب چه در گوشِ حسن گفت؟
زمین خورد و کفنها را نشان داد
زمانِ سوختنها مانده باقی
غمِ عریان بدنها مانده باقی
به من حق میدهی حالا بسوزم
دوتا از این کفنها مانده باقی
نگاهم را به این رفتن بدوزم
لباسِ مجلسِ شیون بدوزم
خیالم نیست راحت با حسینم
نشستم چند پیراهن بدوزم
مرا با دردهای کوفه مگذار
که با نامردهای کوفه مگذار
مرا حتی تو با شاگردهایم
و با ولگردهای کوفه مگذار
(حسن لطفی ۹۸/۰۳/۰۵)
@babollharam
بسماللهالرحمنالرحیم
#بستر_حضرت_امیرالمومنین_علی_علیهالسلام
#شب_بیستویکم
روضهی دوم
چرا امشب به بستر جان نداری
ندارم هیچ باور... جان نداری
سَرَت برشانهات میاُفتد ای وای
بمیرم مثلِ مادر جان نداری
بخوان روضه که خون شد حاصلِ تو
که خون میجوشد از درد و دلِ تو
شبیه قاتلانِ مادرم باز
به من خندید بابا قاتلِ تو
بخوان روضه عصایش را شکستند
غرورِ مجتبایش را شکستند
بخوان ای سر شکسته نیم روزی
زدند و هفت جایش را شکستند
دو دستش رویِ سینه با ادب رفت
تو گفتی فاطمه با تاب و تب رفت
همینکه نامِ زهرا را شنید او
سرش پایین به سمت در عقب رفت
به او گفتی امانِ زینبم باش
بمان عباس جانِ زینبم باش
اگر حتی به رویِ نیزه رفتی
به نیزه سایبانِ زینبم باش
کنارش باش کمتر غم ببیند
که با تو دردها را کم ببیند
سپردم بر تو؛ حتی سایهاش را
مبادا چشمِ نامحرم ببیند
دلم خون است همپایه ندارد
بجز عباس همسایه ندارد
مرا او سایبان میگردد اما
سرِ کج رویِ نِی سایه ندارد
مرا گفتی به شهپر میسپاری
به دستِ شش برادر میسپاری
ولی دست چه کس در شام و کوفه
مرا با چند دختر میسپاری
(حسن لطفی ۹۸/۰۳/۰۵)
@babollharam
#امیرالمومنین_علی
#حضرت_زینب
زینب امشب بر پدر مادر شود
تا تسلای دل حیدر شود
زینب امشب زیر بالین پدر
او طبیب ِ زخم ِ فرق ِ سر شود
زینب امشب آنقَدَر نازش دهد
تا کمی حال پدر بهتر شود
مثل پروانه شده دور پدر
تا که احوال پدر دیگر شود
بوسه میزد بر سر فرق پدر
تا که شاید درد او کمتر شود
ای که دل لرزانده ای آماده ای
زینبش خواهد که نوحه گرشود
وای بر ما عمه جان آهسته گو
حال مولا جان ما بدتر شود
ای پدر خواهی بسوزانی مرا
یا که خواهی درد من بیشتر شود
ای پدر خواهی که ترک ما کنی
تا که زینب خاک غم برسر شود
جان بابا می روی ؛ بر من بگو
زینبت تا کی ؛ غم پرور شود
رضا ترابی گیلده
@babollharam
#امیرالمومنین_علی
امشب سیاه، خیمۀ هفت آسمان شده
آثار مرگ در رخ مولا عیان شده
امشب طبیب هم به علی گریه میکند
تنها نه اشک دیدۀ زینب روان شده
طفلان کوفه شیر نیارید بر علی
کو عازم سفر به ریاض جنان شده
امشب شود به خلد هم آغوش مصطفی
سرو قدی که از غم زهرا کمان شده
ای نخل ها به جای رطب خون دل دهید
زیرا که لاله زار ولایت خزان شده
امشب به یاد شیر خدا سفرۀ غذا
در هر خرابه سفرۀ بی آب و نان شده
قنبر تو هم بلال شو و یک اذان بگو
کامشب سیه بدیدۀ زینب جهان شده
هر شب اذا شیر خدا بود و کوفه بود
امشب خروش کوفه صدای اذان شده
با خون او به خاک مصلی نوشته اند
محراب، قتلگاه امام زمان شده
(میثم) غم علی نتوان گفت یا نوشت
کار از قلم گذشته و اعجز، بیان شده
استاد حاج غلامرضا سازگار
@babollharam
#شب_شهادت_حضرت_علی
زینب درون سینه آهی شعلهور دارد
زیرا علی از خانهاش عزم سفر دارد
مشکل گشا امشب خودش در مشکل افتاده
لب بسته و در تن توانی مختصر دارد
دیگر امیرالمؤمنین بهتر نخواهد شد
تیغی که زهرآلود باشد دردِ سر دارد
بهر شفای او یتیمان شیر آوردند
اما علی شوق سفر را بیشتر دارد
چیزی نمانده سر نهد بر زانوی زهرا
در بسترش افتاده حالِ محتضر دارد
زخم سر و بستر، به یاد مادرش افتاد
زینب از این غم کهنه زخمی بر جگر دارد
مانند زهرا دست او بالا نمیآید
زخم عمیق اینگونه بر حالش اثر دارد
لکنت گرفته بسکه ضربه سخت و کاری بود
آنقدر که صحبت برای او ضرر دارد
امشب علی با بچههای خود وصیت کرد
زیرا از عمر خویش تنها یک سحر دارد
اول حسینش را بغل کرد و به آرامی
بوسید رویش را ولی چشمان تر دارد
در هر وصیت از حسین و کربلایش گفت
امشب نشد یک لحظه از او چشم بر دارد
از طرز گریه کردنش معلوم بود امشب
حرف مهمی از حسینش با قمر دارد
گفت ای عزیز من، مبادا بچههایم را
در کربلا تنها گذاری که خطر دارد
چشمش به زینب که میافتد اشک میریزد
از کوفهی بعدِ خودش حیدر خبر دارد
میبیند آن روزی که سمت قتلگاه آمد
آن بی حیایی که حسینش را نظر دارد
میبیند آن روزی که از مقتل برون آمد
خون میچکد از دامنش انگار سر دارد
#کربلایی_رضا_باقریان
@babollharam
#شب_شهادت_حضرت_علی
#زبان_حال_حضرت_علی
از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا
دست قضا غریب دو عالم نوشته است
زهرای من ، تو رفتی و از بعد رفتنت
تنها خدا برای دلم غم نوشته است
سی سال میشود که بدون تو ماندهام
رفتی مرا برای دلم، تا گذاشتی
شهر مدینه شیرهی جان مرا کشید
من را میان این همه غم جا گذاشتی
وقتی میان کوچهی بن بست میرسم
انگار میرسم به دو دست کبود تو
امشب بیا به خانه قلبم سری بزن
خسته شدم عزیز دلم در نبود تو
درد بدی است درد فراق تو و علی
من پیر بودم و ز غمت پیرتر شدم
کردم وصیت، اینکه من از پا فتادهام
سی سالِ پیش، کشتهی دیوار و در شدم
سی سال لب گزیدم و کابوس کوچهها
لحظه به لحظه بال و پرم را شکسته است
تیغی که در سجود، شکسته سر مرا
قبلا غلاف او کمرم را شکسته است
یا که بیا و پر زدنم را نگاه کن
یا که سر مرا به روی زانویت بگیر
طوری بیا که باز نیفتی به روی خاک
دست مرا رها کن و از پهلویت بگیر
از بعد ماجرای زمین خوردنت حسن
هرشب ز درد پهلوی من گریه میکند
امشب که درد پهلوی من خوب تر شده
بر این شکاف ابروی من گریه میکند
پنهان نمانده پیش تو، عمری است فاطمه
مانند تو سرم، بدنم درد میکند
آتش گرفتهام جگرم تیر میکشد
بس گفتهام بیا دهنم درد میکند
زهرا بیا که روضه بخوانم برای تو
زینب نشسته تا کفنم را سوا کند
از آن همه کفن پسرم بی کفن شده
باید حسین را پسرش بوریا کند
دائم برای آن بدن بوریا شده
دردی که مانده بر بدنم گریه میکند
دیدم به یاد آن تن بی غسل و بی کفن
در دست زینبم کفنم گریه میکند
یادش بخیر شهر مدینه، خودت به من...
گفتی قرارِ بعدیِمان پای نیزهها
یادش بخیر، پیروهنی را که بافتی...
جای کفن برای حسینم به کربلا
حالا بیا که خستهام از گریههای خویش
چشمی برای گریه نمانده برای من
با چاه کوفه بسکه نشستم گریستم
نایی نمانده فاطمه بین صدای من
#کربلایی_رضا_باقريان
@babollharam
#زمینه
#شب_شهادت_حضرت_علی
#بند_اول
چشما امشب گریونه
دلهامون امشب خونه
مثلِ زهرا داری میری از خونه
میری و داغت رو دلها میمونه
تو راحت میشی از دنیا
میمونم میونِ غمها
چشِ هر دوتامون دریا، ای بابا
زیرِ لب میگی یازهرا
زیرِ لب میگم وا اُمّا
چشِ هر دوتامون دریا، ای بابا
نفس نفس نزن که قلبم میگیره
بازم داره خونمون و غم میگیره
یه بار دیگه دنیا رو ماتم میگیره
ای دل ای دل، امون از این یتیمی
#بند_دوم
با زخمِ سر افتادی
توی بِستَر افتادی
پیشِ چشمم با چشمِ تر افتادی
تا افتادی یادِ مادر افتادی
توی لحظههای آخر
با حالِ خراب و مضطر
نشسته کنارت مادر، ای بابا
باباجون ندارم باور
شدی مثلِ یاسِ پرپر
نشسته کنارت مادر، ای بابا
از کوچیکیم تا حالا تو سینم رازه
میریزه توو دلم غمی بی انداره
تا میریزه از سرِ تو خونِ تازه
ای دل ای دل، امون از این یتیمی
#بند_سوم
کوفه امشب دلگیره
رنگِ غربت میگیره
توی دستِ مردم ظرفایِ شیره
اما دیگه انگاری خیلی دیره
همینا که شیر آوردن
غم و غصت و میخوردن
دلِ زینب و آزردن، ای بابا
خوبیهات و از یاد بردن
گلایِ تو رو پژمردن
دلِ زینب و آزردن، ای بابا
یه روز میاد تو کوفه باز غوغا میشه
حسینِ تو، توو کربلا تنها میشه
برای بردنِ سرش دعوا میشه
ای دل ای دل، امون از این یتیمی
#سبک_شعر_رضا_باقریا
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5895577091822323517.mp3
4.33M
#امیرالمومنین_نوحه
#شب_بیست_و_یکم
#نوحه
درد من گشت دوا که علی یافت شفا
زینبم میگرید کوفه شد کرببلا
آمده فاطمه همراه مرا هم ببرد
آنکه یک گوشه ی چشمش غم عالم ببرد
یا علی یا زهرا.....
____
یار مظلومه ی من از تو مظلوم ترم
لحظه ی جان دادن یاد دیوار و درم
کی رود از نظرم ماتم آن کاشانه
خانه ی سوخته و سوختن پروانه
یا علی یا زهرا
__
اشک من پیوسته دلم از غم خسته
آمده فاطمه با پهلویی بشکسته
غم نا گفته ی خود را به علی میگوید
با گلاب بصرش زخم مرا می شوید
یا علی یا زهرا......
@babollharam
#میثم_مومنی_نژاد
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5798715606383475976.mp3
775.2K
#امیرالمومنین_واحد
#واحد
.
مسجد کوفه.ماتم سراشد.
مظلوم عالم. حاجت روا شد
در همه عالم.محشر به پا شد.
فرق حیدر با.ضربه دوتا شد
واویلا حیدر
.........
وا شده از هم.طاق ابرویت
.خون نشسته بر.هر تار مویت
رسیدی دیگر.برآرزویت.
شفا گرفته.زخم پهلویت
واویلا حیدر
.......
در بین بستر.افتاده حیدر.
دخترش گوید.با دیده تر
میروی بابا.غمگین و مضطر.
رسان سلام.زینب به مادر
واویلا حیدر
......
حال و روز تو.دارد تماشا.
فاتح خیبر.افتاده از پا
عاقبت راحت.گشتی ای بابا.
از ماجرای.کوچه و زهرا
واویلا حیدر
@babollharam
#قاسم_نعمتی
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5798715606383476018.mp3
1.01M