🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸
🌸
#من_میتࢪا_نیستمـ🌿
#زینب_کمایی
#قسمتبیستوهفتم
اوضاع شهر روز به روز خراب تر میشد. بازار و مغازه ها تعطیل شده بود. مواد غذایی پیدا
نمیشد. نان گیر نمیآمد. حملهی عراقی ها هم هر روز سنگین تر میشد.
مردم بعضی از محله ها در کوچه و خیابان هایشان سنگر ساخته بودند و در سنگر ها زندگی
میکردند. ولی ما سنگر نداشتیم. توی خانهی شرکـتی خودمان زندگی میکردیم. حیاط سیمانی
خانه زیر دودهی سیاه پیدا نبود. مخزن های نفت پالایشگاه آتش گرفته بودند و شبانه روز در حال
سوختن بودند و دودهی سیاه آن ها حیاط همهی خانه های اطراف پالایشگاه را پر کرده بود.
یکی از روزهای آخر مهر ماه، مهران و مهرداد با عصبانیت به خانه آمدند و گفتند: شما باید از شهر
بروید.من و مادرم مخالفت کردیم.
مهرداد گفت:
" شما که مخالفت میکنید، اگر عراقی ها آمدند وارد خانه شدند، با دخترها چه میکنید؟"
من گفتم:"توی باغچهی خانه گودالی بکنید، ما را در گودال خاک کنید."
آن روز مینا و مهری از دست برادر ها فرار کردند و به مسجد پیروز رفتند و آنجا پنهان شدند. مهران
و مادرم به دنبال دخترها به مسجد پیروز رفتند. بابای مهران و پسر ها مصمم شده بودند که ما را
از آبادان بیرون ببرند.
مهری و مینا توی مسجد قایم شده بودند و حاضر به ترک آبادان نبودند. مهران به زور آن ها
را از مسجد بیرون آورد و به خانه برگرداند. من تسلیم شده بودم و با دخترها حرف میزدم که
آنها را راضی به رفتن کنم. اما دختر ها مرتب گریه میکردند و اعتراض داشتند.
مینا که عصبانی تر از بقیه دختر ها بود، شروع به داد و فریاد کرد و گفت:
" من از شهرم فرار نمیکنم، میخواهم بمانم و دفاع کنم. "
مهرداد، که از دست دخترها عصبانی بود و غصهی ناموسش را داشت و از اینکه دختر ها دست
عراقی ها بیفتند وحشت داشت، برای اولین بار خواهرش را زد. مهرداد با عصبانیت آن چنان
لگدی به سمت مینا پرت کرد که یک طرف صورت مینا کبود شد.
روز خیلی بدی بود؛ حملهی دشمن یک طرف، ترک خانه و شهرمان و دعوای خواهر و برادر ها یک
طرف دیگر، اعصاب همهی ما خرد شده بود. در طی همهی سال هایی که در آبادان زندگی کردیم،
هیچ وقت بین بچه هایم دعوا و ناراحتی نشده بود. تا یادم میآمد، دخترها و پسرهایم همه کس
هم بودند و به هم احترام میگذاشتند. اما آن روز پسرها یک طرف فریاد میزدند و دخترها یک
طرف...
🌱↝#معصومه_رامهر_مزی
💚↝#مسابقه_کتابخوانی
┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄
✍🏻حوزه مقاومت بسیج دانش آموزی شهید فهمیده منطقه مهردشت
@basij_shahidfahmedeh_mehrdasht
🌸
☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸☘🌸
🌸|•بسم الله الرحمن الرحیم•|🌸
🌱ما زنده به آنيم که آرام نگيريم / موجيم که آسودگي ما عدم ماست🌱
رمان
#من_میتࢪا_نیستمـ🌿
49 قسمت دارد🌱
هر روز 4 قسمت.
محتوای مورد نظر خود را از هشتک زیر جستجو کنید..🌹
#من_میتࢪا_نیستمـ🌿
#قسمت_اول
#قسمتدوم
#قسمتسوم
#قسمتچهارم
#قسمتپنجم
#قسمتششم
#قسمت_هفتم
#قسمت_هشتم
#قسمت_نهم
#قسمتدهم
#قسمتیازدهم
#قسمتدوازدهم
#قسمتسیزدهم
#قسمتچهاردهم
#قسمتپانزدهم
#قسمتشانزدهم
#قسمتهفدهم
#قسمتهجدهم
#قسمتنوزدهم
#قسمتبیستم
#قسمتبیستویکم
#قسمتبیستودوم
#قسمتبیستوسوم
#قسمتبیستوچهارم
#قسمتبیستوپنجم
#قسمتبیستوششم
#قسمتبیستوهفتم
#قسمتبیستوهشتم
#قسمتبیستونهم
#قسمتسیام
#قسمتسیویکم
#قسمتسیودوم
#قسمتسیوسوم
#قسمتسیوچهارم
#قسمتسیوپنجم
#قسمتسیوششم
#قسمتسیوهفتم
#قسمتسیوهشتم
#قسمتسیونهم
#قسمت_چهل_ام
#قسمت_چهل_یکم
#قسمت_چهل_دوم
#قسمت_چهل_سوم
#قسمت_چهل_چهارم
#قسمت_چهل_پنجم
#قسمت_چهل_ششم
#قسمت_چهل_هفتم
#قسمت_چهل_هشتم
#قسمت_چهل_نهم
♡اتمام رمان♡
🍃💚شادی روح همه ی شهیدان،مخصوصا شهیده زینب کمایی صلوات💚🍃
┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄
✍🏻حوزه مقاومت بسیج دانش آموزی شهید فهمیده منطقه مهردشت
@basij_shahidfahmedeh_mehrdasht