eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه برنده‌ی عشق از #میم‌دال 🌱 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح شد این صبحگاه روشن و زیبا بخیر بامداد دلکش و دلچسب و روح افزا بخیر صد سلام از من به دستان پر از مهر شما صبح من صبح شما صبح همه دنیا بخیر سلام صبح بخیر امروزتون پر از خبرهای خوب خوب
هنوز عصبی بود: _تو همیشه منظوری نداری ...همیشه بی منظور منو سنگ دل می بینی ، بی منظور ، من بی رحمم ، بی منظور ، یه آدم خودخواهم ... من فقط یه بار ، یه بار خودخواه شدم ....اونم وقتی بودکه فهمیدم دوستت دارم و به سرم زد که عقد نکنیم چون اونوقت تو میتونستی راحت بعد از رفتنم طلاق بگیری ...اینو وقتی فهمیدم که سه ماه از امضای قراردادم گذشته بود، چکار باید میکردم ؟...چرا همش منو محکوم میکنی که تو رو رها کردم و رفتم؟ موندن من که بدتر از رفتنم بود ... تموم زندگیمون ، هتل ، خونه ، ماشین ها، همه رو از دست می دادیم ...سر کوفت و کنایه هم حدی داره به خدا ...تا کی لال بمونم وحرف نزنم ، تا کی صبر کنم و فریاد نزنم ، به خدا آدم هایی که لال هستند هم دل دارند، عشق دارند ، یه چیزایی واسشون مهمه همیشه ، نباید همه چيز رو که گفت ، گفتن یه سری از حرف ها ، ارزشش رو کم میکنه ، گاهی باید ، دید ، گاهی باید حس کرد ، گاهی باید با تفکر فهمید . آخه من ، مگه خر باشم که از نصفه شب بلند شم بیافتم تو جاده که تو رو پیدا کنم ؟!...خب لااقل پس اینو دیگه بفهم که حتما واسه ی من مهمی که تا چشم باز نکردی ، پلک نزدم و بالای سرت بیدار نشستم . -هومن . جوابم را نداد. چرخید و پشتش را به من کرد و پک عمیقی به سیگارش زد و ادامه داد: _همتون از همون ده سال قبل فقط بهم گفتید مغرور ، خودخواه ، سنگدل ، بی رحم ، اگر نبودم هم با این همه تکرار شما ،همین جوری شدم . باز مکثی کرد: _هومن. عصبي چرخید سمتم : _چیه ؟ لبخند زدم و حریصانه نگاهش کردم و گفتم: _دوستت دارم . 🍁🍂🍁🍂 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎ ‎ ‌‎‎ ╚══🌸🕊═════════╝
توقع شنیدن این جمله را نداشت .تا جایی که حتی گره ابروانش هم باز شد و من برگشتم داخل .حالا انگار تنوری از آتش بودم . پتو را انداختم و فقط پاهایم را زیر کرسی خانم جان جا کردم . خانم جان با یک سینی چایی آمد و گفت :آفرین ...آرومش کردی . -از کجا معلوم ؟ -سیگارشو خاموش کرد. خندیدم وگفتم : _این که دلیل نشد . -مردا وقتی ناراحت هستند، یه طوری نشوم میدن ،یکی سکوت می کنه ، یکی راه میره ، یکی هم سیگار میکشه ...وقتی هم آروم بشن خلاف اون کار عمل می کنند. از استدلال خانم جان قانع شدم که در خانه باز شد و هومن وارد .خانم جان فوری ابرویی به علامت سکوت بالا انداخت .تازه فهمیده بودم که چرا آقا جان تا روزی که زنده بود ، روزی صد بار عزیزجان می گفت . بافاصله نشست کنار کرسی که خانم جان گفت : _خسته ای هومن جان برو بخواب . کلافه بود اما عصبی نه : _خواب چی ...زنگ زدم آدرس دادم یدک کش بره ماشینو از وسط جاده برداره ، باید برم دنبال ماشین . فوری گفتم : _منم باهات میآم . اخمی حواله ام کرد : _تو کجا ؟ بشین همینجا هوا سرده . -میخوام باهات بیام . خانم جان به جای من گفت : _اینکه حالش خوبه بذار بیاد خب . -اینو نشناختی شما ؟ الان میگه خوبم خوبم یه دفعه میافته رو دستت . خانم جان بلند بلند خندید و گفت : _آره راست میگی ، مینا تعریف میکرد سر زایمان تمنا هم همینطوری شد، گفته خوبم ، خسته ام ، یه دفعه گفته حالم بده ، درد دارم . هومن پوزخند زد و آهسته گفت : -بله خبر دارم ، خودم اون لحظه داشتم . از پشت خط تلفن باهاش حرف میزدم آخه . هر سه سکوت کردیم وخانم جان بی دلیل برخاست و رفت سمت یکی از اتاق ها . هومن تکیه زد به دیوار و من آهسته زمزمه کردم : _میخوای تو بخواب خسته ای ، من میرم ماشینو با یدک کش میآرم . 🍁🍂🍁🍂 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎ ‎ ‌‎‎ ╚══🌸🕊═════════╝
پوزخند زد : _که بری با برف سال دیگه پیدات بشه ؟چی میگی واسه خودت ! -خب دلم نمیآد اذیتت کنم . چرخید سمتم . یه طوری که فکر کردم الانه که یا منو بوسه یا منو توی آغوشش بگیره . فوری خودمو عقب کشیدم که بااخم گفت : _اگه واقعا به فکر منی که اذیت نشم ...حرصم نده ...من، تمنا ، مادر منتظر شنیدن یه کلمه بیشتر نیستیم. آن کلمه را می شناختم .اما دوست داشتم که خواهش کند .صدایم کند .حرف بزند. آهسته گفتم : -من درخواستی از کسی ندیدم که جوابی بدم . سرش را بالا گرفت ، سمت سقف ، و های بلندی سر داد: -خیلی بامزه بود! منظورت از درخواست دیگه چیه ؟! زانو بزنم جلوی پات و بگم بامن ازدواج کن ؟ دلخور شدم .شاید حق با او بود با داشتن تمنا ، این حق را نداشتم که ساده ترین آرزوها را آرزو کنم .آرزوی یک خواستگاری ساده یا یه مراسم ساده یا حتی لباس عروس که هرگز نپوشیدم .آه غلیظی کشیدم و از جا برخاستم .حالم بد بود یا بد شد ؟! یا تازه داشتم سرما می خوردم یا تازه فهمیده بودم که باید قید خیلی از آرزوهایم را بزنم . رفتم سمت یکی از اتاق ها .کنج دیوار زانو بغل کردم .درست مثل نسیم 10 سال قبل اما طولی نکشید که هومن سراغم آمد. تا در را باز کرد گفت : _بلند شو بریم. -کجا ؟ -مگه نخواستی با من بیای ؟ لحظه ای خیره در چشمانش شدم .شاید من اشتباه می دیدم ولی آن ستاره ی زیبای شرقی در چشمانش طلوع کرده بود . باخنده گفت : _نگاش کن حالا .... بلند شو دیگه . بلند شدم که گفت : _درست مثل نسیم 10 سال پیش شدی ها . 🍁🍂🍁🍂 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎ ‎ ‌‎‎ ╚══🌸🕊═════════╝
❓شهید محسن فخری‌زاده که بود؟ 🔸شهید محسن فخری زاده رئیس سازمان پژوهش و نوآوری های دفاعی کشور (سپند) یکی از پنج شخصیت ایرانی بود که نامش در فهرست ۵۰۰ نفرهٔ قدرتمندترین افراد جهان که از سوی نشریه آمریکایی فارن پالیسی منتشر می‌شود، ذکر شده بود. 🔸او دانشمند ارشد وزارت دفاع و لجستیک ایران بود که در زمینه تکنولوژی های روز دنیا اعم از سلاح های لیرزی ، برد و سوخت موشک ، دانش هسته ای بگیرید تا اقدام برای ساخت واکسن کرونا... 🔸ساخت کیت های تشخیص ویروس کرونا از جمله اقدامات ایشان در روزهای اخیر بود. 🔸غربی ها از از او با القابیه مچون : صندوقچه ی اسرار برنامه هسته ای و پدر اتمی ایران نام می بردند. 🔸او دانشمندی بی بدیل در فناوری های علوم جدید بود و اخرین مسئولیت وی ساخت واکسن کرونا و اجرای مرحله تست انسانی بود. 🔸نتانیاهو او را مغز متفکر صنعت هسته ای ایران خطاب کرد. 🔸پس از ترور او توسط رژیم صهیونیستی مدیرکل سابق وزارت امور استراتژیک اسرائیل او را قاسم سلیمانی صنعت هسته ای خواند. اما در واقع شهید فخری زاده، قاسم سلیمانی در زمینه علوم و دانش جدید ایران بود. 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
حتی او هم این شباهت را حس کرد .حاضر شدم و باتمام بی حالی ام که سعی در مخفی کردنش داشتم با او رفتم . بخاطر من ، بخاری ماشین را تا درجه ی آخر گذاشته بود که گفتم : _پختم بابا ... سونا کردی ماشینو ...کمش کن . -تو همون دیشب چاییدی بسه . و بعد دست برد سمت ضبط ماشینش و صدای آنرا بلند کرد و آهنگ زیبایی از محسن یگانه پخش شد : دلتنگت میشم ،بکش دست نوازش بر سرم پیشم ، بشین درد دلاتو میخرم ، میشم پناه غصه هات با من مدارا کن که بد عاشق شدم چشمات ، قرارم رو گرفت از من صدای هومن رو می شنیدم که همراه آهنگ می خوند .شاید زیباتر از خود محسن یگانه : به من رحم کن ، بهم خیره نشو اصلا موهات ، رنگ دنیای منه روی موهات ، رد دستای منه. تو میتونی ، منو آرومم کنی من ، نبضم با لبخند تو میزنه تب داشتم .حرارت از سر و صورتم میبارید اما باهمان چشمان داغ از سوزش تب خیره اش شدم . لحظه ای سر بر گرداند و مرا دید .گوشه ی لبش با اشاره ی کمی بالا رفت . لبخند محو ی که نمیخواست من ببینم ولی دیدم : لب تر کن ببین دنیارو می ریزم به پات با من سرکن که جونمو میدم برات صداش بلندتر شد . بلندتر از خود آهنگ و نگاهش به من سپرده شد و همچنان خواند .چشم در چشم من : موهات ، رنگ دنیای منه روی موهات ، رد دستای منه تو میتونی منو آرومم کنی من نبضم با لبخند تو می زنه . شعر زیبای محسن یگانه تمام شده بود و من از بی حالیم یا شایدم عشقِ نگاه پر احساس هومن ، تب کردم که پرسید : _خوبی ؟ سری تکان دادم که گفت : _خب پس یه چیزی بگو . -قشنگ میخونی ... برام بخون . 🍁🍂🍁🍂 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎ ‎ ‌‎‎ ╚══🌸🕊═════════╝
با انگشت اشاره اش ، آهنگ ها را جلو زد و گفت : _پس این یکی رو گوش کن . موسیقی شادی داشت .حالم واقعا بد بود. ولی نمی توانستم چشم از هومن بردارم . صدایش را همراه خواننده کرد و خواند . برای من خواند . این اولین بار بود که داشت فقط برای من شعری میخواند و گه گاهی با نگاهش حرف هایش را آمیخته به شعری می کرد که به لب زمزمه اش می کرد: دریابم یه کم ، این منه راضی به کم باش عذابم بده ، من، محاله چیزی بگم باش برنجون منو ، این منو بی گناهو بکش به زنجیر عشق این دل سر به راهو نفس هایم تند و آتشین بود اما نگاهم محو تمایش .او هم نگاهم را بی پاسخ نمی گذاشت و همچنان می خواند. یا او واقعا هومن نبود یا من نسیم قبلی نبودم . چشات که سمت من نیست حال خوشی ندارم اگه بذاری بری که وای به روزگارم تمام شعر را وقف نگاه من کرد.غرورش شاید پشت احساسش مخفی شده بود و این ظهور احساسش بود که مرا به تماشایش خیره کرده بود. آهنگ دوم هم تمام شد که درحالیکه هنوز نگاهش روی صورتم جا مانده بود پرسید : _توحالت خوب نیست ؟ سکوت کردم و او باز پرسید : _تب داری ؟ -یه کم . -یه کم ! صورتت سرخ شده ... مگه لالی ! چرا هیچی نمیگی پس ؟ -می خواستم شعراتو گوش بدم . -دیوونه . کنار زد .گوشه ی خاکی جاده . نگاهم به سرزمین سفید رو به رویم خیره ماند . برف های سفیدی که حتی از آلودگی هوا هم در امان بودند و همچنان سفید میدرخشیدند . در سمت مرا باز کرد و گفت : _آب تو ماشین ندارم ... برف بیارم بزنی به صورتت یه کم تبت پایین بیاد ؟ 🍁🍂🍁🍂 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎ ‎ ‌‎‎ ╚══🌸🕊═════════╝
اهنگ دریابم، محسن یگانه 😍😍😍😍
همون موقع موبایلش زنگ خورد .نگاهش به من بود که جواب داد: _بله ...بله تو راهم دارم میآم . دیر شده بود حتما . یدک کش بود شاید و میخواست ماشین را ببرد . به زحمت خودم را از صندلی کندم و سمت برف های سفید کنار جاده رفتم . روی پنجه های پام نشستم و یه مشت برف سرد و یخ زده را با دستان داغم برداشتم . لرزیدم اما چاره ای نبود .چشم بستم و برف های را روی صورتم زدم.حس کردم ، تبم زیر سردی برف بخار شد و من چنان لرز کردم که حتی قلبم هم ایست کرد . داشتم می افتادم .که هومن سراغم آمد. مرا کشید سمت ماشین و روی صندلیم نشاند .چشم بسته بودم و همچنان میلرزیدم و او کنار در باز سمت من ، ایستاده بود: _کاش تو رو با خودم نمی آوردم . چشم گشودم . پالتواش را درآورده بود و داشت روی من میانداخت که گفتم : _خوبم . -اصلا دروغگوی خوبی نیستی . در را بست و پشت فرمان نشست . عطر پالتواش باز داشت تبم را بالا میبرد . و او خسته از بی خوابی و رانندگی های پی در پی ، با اخمی که شاید باز نقابی برای غرورش بود، نگاهش را به جاده دوخت .سیر نگاهش کردم و زمزمه کردم : _ممنونم هومن ..اذیتت کردم .. ببخشید . صدایش باز عصبی بود : _من با این چیزا اذیت نمیشم خودتم خوب میدونی . چشم بستم و عطر پالتوا ش را با یک نفس به سینه کشیدم . باز داشت تبم بالا می رفت و من فقط سکوت کرده بودم . هر از گاهی چشم می گشودم و میدیدم که او باز در حال رانندگی است .تا جایی که دیگر تبم آنقدر بالا رفت که غرق درعالم داغ و اغوا گر کابوس تب شدم . خوابی آشفته ، نگران کننده و مضطرب . تمنا نبود... من بودم و جاده ای که میدویدم . 🍁🍂🍁🍂 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎ ‎ ‌‎‎ ╚══🌸🕊═════════╝
صبح شد این صبحگاه روشن و زیبا بخیر بامداد دلکش و دلچسب و روح افزا بخیر صد سلام از من به دستان پر از مهر شما صبح من صبح شما صبح همه دنیا بخیر سلام صبح بخیر امروزتون پر از خبرهای خوب خوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما یک تماس ازحرم دارید...💔📲 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝