eitaa logo
حیفه نبینی/یک از هزاران
148 دنبال‌کننده
9هزار عکس
8.9هزار ویدیو
25 فایل
کرسی آزاداندیشی پیرامون مسائل روز ملت ایران و امت اسلام با ارائه مطالب دینی و سیاسی عنوان اولیه کانال؛ «چلچراغ معارف و احکام حم» است. (حم/HM = حسینی منتظر) @chelcheraaqHM در ادامه، ممکنست عنوان یا عکس پروفایل آن، تغییر کند اما نشانی آن، ثابت خواهد ماند!
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 بسوی آزادی! (= ؟!) ⁉️ کدام آزادی؟ آزادی از چه/که؟! یکی دیگر از دُم‌خروس‌های پزشتیان! آزادی علیه آزادی(=بردگی و ذلت ایران) پیامکی امروز دریافت کردم که شاید برای میلیون‌ها ایرانی دیگر هم رفته است! فراخوانی که عنوان ! آن مرا برد به ۵۵ سال پیش! زیرا ؛ اولین بود که بنده در سال ۱۳۵۸ نوشتم. اقتباسی بود از داستانی با همین عنوان از مرحوم . تصنیف آن در راستای امر خطیر بود. 👈ماجرای آنرا ۱۴۰۳/۲/۳۱ نوشتم👉 (در کنار و ؛ یکی از شعارهای اصلی ما در ایجاد و پیشبرد بود و همچنان بعنوان یک «نهضت+نظام اسلامی» (تجلی ) هست ولیکن این از اول، مطلق نبود و بلکه مشروط بود به شروطی که در قانون اساسی هم در ذیل (اصول ۱۹ تا ۴۲ فصل سوم) تعریف و تحدید شده است. یعنی آزادی تا جایی دامنه دارد که سایر را تهدید و تخریب نکند. بنابراین افسارگسیخته نیست و صرفاً ارزش حمایتی (از کرامت انسانی ) را دارد و لذا هرگز بمفهوم نیست. بنده در مطالعات عمیق و دقیق خود به این نتیجه رسیدم که در تراز جایگاه و است. (چنانکه در بخش ۱۶ انتخاب با قرعه‌کشی نیز بدان اشاره کردم.) زیرا آزادی بدون عدالت و معنویت، چیزی نیست بجز ضد انسانیت! لذا باید پرسید؛ کدام آزادی؟ آزادی از ولایت؟! آزادی شیطانی؟!سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۴/۱۳ 🆔 @chelcheraaqHM 💠 🎲 چلچراغ معارف 🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫ 💎@SMHM212 گرفتاری عمیق اسلام چنانکه در 👈یادداشت مورخه ۱۴۰۳/۷/۱۲👉 اشاره شد، دارای ترکیبی دوگانه است که بدون تعارف می‌توان آن‌دو را و نامید. و جالبه که 👈خاخام بزرگ یهود هم به این تقسیم‌بندی، تصریح می‌کند!👉 البته او بجای امت اسماعیلی، می‌گوید؛ ! ویژگی امت اسماعیلی ایران، دفاع از حرم و‌ تلاش برای تحت زعامت در حریم «نهضت+نظام اسلامی» است. اینان همیشه در صحنه‌های خطرناک، حضوری دارند که آخرین آنان، حضور در و بلکه کل مراسم بود. ویژگی امت اسراعیلی ایران، کاملاً متفاوت از است و در عین‌حال دارای خصائل خیانت و جبانت است. فلذا مجموعه‌ای از و را در خود جای داده است. ؛ نماد بارز چنین طیفی است که نه تنها هرگز قادر به درک و فهم نیست، بلکه هر کاری که برای منکوب کردن آنان، بتواند دریغ نمی‌کند و هم که دهن‌بین اوست از چنین سنخیتی برخوردار است و لذا هرگز نمی‌تواند قابل اعتماد باشد. در این مقال، باید به خائفین پرداخت که با بروز وضعیت جدیدی که (امکان رویاروئی نظامی مستقیم بین ایران و رژیم جنایتکار اسراعیل) پیش آمده است، در مسیر و و حتی فرو خزیده و می‌خزند! این عده، چنان اسیر شایعات و توهمات پوچ هستند که در رفتار به هر بهانه‌ای به دنبال از شهرهای بزرگ و حساس بویژه هستند و معمولاً آن‌ها را در صفوف بهتر می‌شود پیدا کرد. این‌ها در گفتار هم معمولاً طلبکار هستند و اصطلاح مشعشعی هم دارند مبنی بر اینکه؛ «تا دیگران را انگولک نکنید، کسی به شما کاری ندارد»! چنین عباراتی، توجیهی برای فرار این‌ها از مبارزه و شرکت در خطرات است. وانمود می‌کنند که شما اسراعیل و آمریکا و سایر ظالمین را انگولک کردید و حال آن‌ها ناچارند شما را پشیمان بکنند و لذا برای اینکه شما ادب (مجازات) بشوید، شما را با دشمنان، تنها می‌گذاریم! منظور این «جماعت خائن+خائف»، از «انگولک کردن دنیا»، دو مطلب راهبردی است که عبارتند از: ۱) ۲) حمایت از البته بعضی‌ها هم از برای مقابله با جنایت‌ها و خیانت‌های و نیز تسخیر آمریکا در را سرآغاز تلقی و تلقین می‌کنند که قاعدتاً هر دو واقعه مذکور در ذیل همان راهبردهای «نهضت+نظام اسلامی»، قابل تعریف است. و اما امر خطیر و ضروری «صدور انقلاب اسلامی»، نوعی حمله پیش‌دستانه به به سرکردگی بمنظور «یارگیری در سطح جهانی» در در برابر و است که ملت ایران و ناب محمدی(ص)، گریزی از آن نداشته و ندارند. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که صدور انقلاب اسلامی؛ فرع بر در مقابل شیاطین جنی و انسی است. فلذا بنیادی‌ترین راهبرد ایران، همانا بوده و است و خواهد بود که است نه انگولک کردن دنیا وگرنه تسلیم دژخیمان شدن که نسبتی با و حتی ندارد. واقعیت آن‌ست که بخشی از دنیا به ما و بخشی هم در قبال تجاوز ، متأسفانه است و ما هیچ راهی بجز مقاومت همه‌جانبه نداریم که حتی‌الامکان باید پیشگیرانه و حتی حمله پیش‌دستانه باشد. هجمه هدفمند دشمنان به ایران، از زمانی آغاز شد که به مصری در باب ، دست یافتند و پیشاپیش به جنگ خانمان‌سوز با و پرداختند. را بنی‌اسرائیل شروع کردند و ادامه داد و آن‌را بیشتر و بیشتر آشکار ساخت. 👈لطفاً اینجا را هم ببین👉 احداث در حدفاصل تا ، بخشی از این تلاشهای مذبوحانه یهود عنود در صدر اسلام بود که جنبه سخت‌افزاری داشت و نماد بارز آن‌ها به شمار می‌رود. 👈لطفاً اینجا را هم ببین👉 و در جنبه نرم‌افزاری هم تربیت فرد کارآمدی بنام «أبوحفص عمرالعدوی القرشی» موسوم به مشهور به بود که با انجام در ، خود را نامید و نبض را در دست گرفت و به کشانید. او در اسلام بود که توانست با (ص) و شهادت دختر معصوم پیغمبر؛ حضرت (س)، را از حیز انتفاع ساقط گرداند. فصل مشترک عمر و در اینست که هر دو تحت خاخام‌های یهود بودند تا هدفی بجز نداشته باشند. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۷/۱۶ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 یاد ایامی (بخش ۲) 👈بخش قبلی👉 قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران (قسمت اول): به محض اسلامی در ۱۳۵۷/۱۱/۲۲ بنده همانند هزاران نفر انقلابی دیگر در اندیشه ایران به جهان بودم تا اینکه در تاریخ ۱۳۵۸/۵/۵ (اقامه اولین تهران به امامت آیة‌الله ) بمناسبتی که در پیام قبلی اشاره کردم، تصمیم خود را گرفتم که از طریق تولید فیلم‌های سینمایی به این مبادرت بورزم. ولیکن قبل از آنکه موفق بشوم، رخ داد و لذا را رها کرده و داوطلبانه عازم جبهه‌های شدم. بنده قبل از رفتن به سراغ ، در صدد تشکیل یک نهاد خصوصی بودم که با مشارکت - که بعداً تهیه‌کنندگی فیلم‌های زرد را دنبال کرد - و با همکاری وزارت و رهنمود شهیدان و ، «مرکز سینمایی فجر» را تأسیس کردم اما نامبرده عضو گروهک چپگرای در آمد و ناسازگاری نمود! البته وی هم اگرچه کارگردان اولین فیلم سینمایی پس از بود (با عنوان از داستانهای که به نظر هم رسیده بود) اما همانند بنده، نوجوانی ناپخته بود و لذا تحت تأثیر عموهای معلوم‌الحال خود! تهیه‌کننده بسوی ساحل، (قبل از فیلم بلمی بسوی ساحل)، سپاه پاسداران بود که حدود ۳۰۰٫۰۰۰ تومان هزینه کرده بود و فرمانده آن (برادر سلیمانی) به همین علت که «کل بودجه سال سپاه ری» را صرف آن فیلم نه چندان هنری کرده بود، توبیخ شده بود!) آشنائی بنده با ع.ع. بعد از درج مصاحبه با وی بود که باعث شد بروم سراغ شهر ری و نشانی خانه‌اش را از گرفتم و اولش گمان می‌کردم او یک سپاهی است! اما آشنایی او با من، با مطالعه «سناریوی نبرد تا آزادی» بنده با آن بود و او (که سینماآموخته پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود) پنداشت که بنده سینما را در سطح عالی‌تر و حرفه‌ای‌تری آموخته‌ام! (و حال آنکه بنده را از کتاب‌های خودآموز، یاد گرفتم!) تأثیرپذیری وی از حرفه‌ای بودن سناریوی بنده، باعث شد که با هم برویم دنبال سرمایه‌گذار و سراغ انواع اسپانسرها هم رفتیم و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که خودمان مؤسسه بزنیم که آنرا «مرکز سینمایی فجر» نامیدیم و... پدرش را خاطرم نیست چکاره بود اما او بیشتر گرفتار آفت عموهای خود و... بود. وی سه تا عمو داشت که بزرگ آن‌ها از اعضای بود و وسطی آن‌ها علیرغم آنکه اخراجی و نیز اخراجی مجله بود، با لباس سپاه مشغول سوءاستفاده‌های خود بود و کوچک آن‌ها نسبتاً انقلابی و سالم بود که با من همکاری داشت از پشت‌پرده‌های عبداله! همکاری من و ع.ع. (به دلیل بودن بنده و لااُبالی بودن او) به جایی نرسید و بعد از یکسال، به شکست انجامید! اما بهانه اصلی دعوای ما به ماجرای عجیب دیگری هم برمی‌گشت که بد نیست آنرا هم در اینجا بگویم! در نخستین انقلاب اسلامی ایران، « و » همچنان در پی تغییر و تحولات ساختاری و عنوانی خود بود! و الآن خاطرم نیست که «وزارت ارشاد ملی» در آن مقطع به «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» تغییر عنوان داده بود یا نه؟ ولیکن برپائی جشن نخستین سالگرد پیروزی ، موضوعیت یافته بود. اسلامی و بالتبع هم هنوز تشکیل نشده بود! و چنانکه در یادداشتی با عنوان 👈حرف‌های پزشکیان؛ نماد گیج‌فرهنگی ایرانیان👉 اشاره کردم، ما برای تأمین مخارج مرکز سینمایی فجر، سالن اصلی تهران را اجاره کرده بودیم و فیلم سینمایی را پخش می‌کردیم! در خلأ فعالیتی و بلکه در خلاء وجودی «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» و نیز «سازمان تبلیغات اسلامی» و «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» و بالتبع سرگردانی و فقر انبوه هنرمندان و هنرپیشگانی که به خارج از کشور متواری یا در گوشه‌ای پنهان نشده بودند، «مرکز سینمایی فجر» (بعنوان نخستین NGO فرهنگی هنری) ما چراغ تابانی بود که توجه آن‌ها و بالتبع خواص را به خودش جلب کرده بود! البته دیگری هم در زمینه و فعال شده بودند که یکی از آن‌ها (بنیاد هنر در اسلام) بود که عمدتاً در عرصه واردات فیلم‌های سینمایی و دوبله آن‌ها فعالیت داشت. بنظرم اولین فیلمی که بنیاد مذکور وارد کرد و در سینماها به نمایش گذاشت، فیلم بود. بعد‌ها فیلم سینمایی صهیونیستی؛ (به کارگردانی و بازیگری در نقش ) هم توسط همان بنیاد صورت گرفت که تقریباً هر سال از رسانه ملی هم پخش شده و می‌شود! ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی‌(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۱ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 یاد ایامی (بخش ۴) 👈بخش قبلی👉 قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران (قسمت سوم): ... که در صدد تصویب بودند و لذا سایر سناریوها را به بهانه‌‌های مختلفی از مدار بررسی خارج می‌کردند! که سناریوی بنده هم مارک مکتبی (طرفداری از و !) خورد و مردود شد!! دعوای مکتبی/لیبرال، مد سیاسی و جناحی آن‌روزها بود. یک‌طرف، جریان حزب‌اللهی‌ها با رهبری و و طرف دیگر جریان لیبرال‌ها به سرکردگی و سایر تفاله‌های غربی بود از جمله معدوم که بر صندلی ریاست صداوسیمای ایران، تکیه زده بود! الغرض؛ همکاری بنده با ، بعد از حدود یکسال کش و قوس (در طول ۱۳۵۹ با ماهی دو سه بار مراجعه و پیگیری)، قربانی دعوای مکتبی‌ها و لیبرال‌ها شد و شاید هم حکمتی داشت که باعث فراغت بنده گشت و به راحتی در فروردین ۱۳۶۰ عازم صحنه‌های نبرد مستقیم با و سایر در جبهه‌های شدم. اما قضیه «رد فیلمنامه بنده بخاطر بودن»! موجب بنده شد که ریشه دعوای مذکور را در ببینم که یکطرف بود (با حمایت حزب‌الله و ) و طرف دیگر آن (با حمایت غرب‌زدها و ) و اتفاقاً این پیامد را هم داشت که بنده از لحاظ به مکتبی، گرایش پیدا بکنم و دستان خود را از حمایت بنی‌صدر بشویم. درآمد من در آن‌سال‌ها از کارگری در بود که «انجمن توحیدی مستضعفین بازار» را هم در جهت براندازی ، قبل از در آن تشکیل داده بودم و در تشدید برخی اعتصابات و تعطیلی‌های بازار مؤثر بود و این انجمن بعد از پیروزی انقلاب در لیست حامیان بنی‌صدر هم فعال بود و از آن‌جا که متأسفانه قائم به شخص بنده بود، با نرفتن بنده به بازار، تمام شد! ولیکن مرکز اصلی معرکه مکتبی‌ها و لیبرال‌ها، بود که در اختیار آن بود (و ریاست جمهوری هم مقامی تقریباً تشریفاتی به شمار می‌رفت!) که ترکش آن دعوا، مرا در ، متوقف کرد! متهم به و و بود (که البته بود) و ، متعهد به و بودن بود (که بود) و لذا معیار خودی و غیرخودی طرفداران هر دو طیف مذکور، همین گرایشات جناحی آن‌ها بود. فعالیت سیاسی بنده اگرچه در عرصه طرفداری از بنی‌صدر (البته صرفاً در انتخابات ریاست جمهوری و مدت کوتاهی هم عضویت در دفتر هماهنگی همکاری‌های مردم با رئیس جمهور) بود که بعد از شرارت‌های بویژه در غائله ۱۴ اسفند دانشگاه تهران، خاتمه یافت ولیکن فیلمنامه بنده دارای گرایشات مکتبی، ارزیابی شد و در مجموعه قطب‌زاده معدوم، مردود اعلام شد! دو شکست پیاپی (ناکامی در پیشبرد اهداف انقلابی‌ام در قالب «انجمن سینمایی فجر» با علیخانی و تلاش برای ورود به «سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» با قطب‌زاده)، موجب شد که دریابم در عرصه‌ای وارد شده‌ام که نه تنها چندان آسان نیست بلکه خیلی خشک و جدی است ولو اینکه رؤیایی می‌نماید! شاید هم نسبت به سن و سالم، توقع بیش از حدی از خودم داشتم و لازم بود که بیشتر احتیاط بورزم! در اندیشه ره‌یافتی برای ایجاد مسیری جهت از طریق بودم که ناگهان صدامیان شروع شد و بنده بسوی جبهه شتافتم. اما ذهنم به شدت مشغول علت‌یابی دو شکست مذکورم بود! وقایع و مسائل را هر چه بیشتر تجزیه تحلیل می‌کردم نتیجه‌ای جز این نمی‌گرفتم که؛ ۱) فیلمنامه «نبرد تا آزادی» بنده (که با اقتباس از داستان «نقابداران جوان» و سایر داستان‌های استاد تصنیف کرده بودم) هیچگونه اشکالی نداشت. و صد البته که حماسی-مذهبی (و بالتبع ) بود. داستان نقابداران جوان، در موضوع دلایل اسلام آوردن ایرانیان در صدر اسلام بود و سناریوی بنده در امتداد آن مطلب و در موضوع دلایل وقوع ایرانیان بود. و دنیا هم منتظر و متقاضی این مطلب بود که چرا به انقلاب اسلامی برخاستند؟ و جواب فیلمنامه بنده این بود که؛ به همان عللی که را در صدر اسلام پذیرا شدند. و بررسی این موضوع؛ اولین اقدام برای صدور انقلاب اسلامی ایران به جهان بود ولیکن رسانه ملی، ترجیح داد برود سراغ به ایران و که البته در قالب آن‌هم می‌شد به همین سؤال جواب داد. بنده در شور نوجوانی خود، ارادت خاصی به این استاد داشتم و چندباری هم به ملاقات حضوری او در آموزش و پرورش (خیابان نجات‌اللهی-کریمخان) رفته بودم. «سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده در سال ۱۳۵۶ نیز اقتباسی... ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی‌(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۱ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 یاد ایامی (بخش ۵): 👈بخش قبلی👉 قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران (قسمت چهارم): ... «سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده علیه (در سال ۱۳۵۶ در محله جنوب تهران) نیز اقتباسی از عنوان یکی دیگر از داستان‌های حماسی-مذهبی همین استاد پر برکت بود (که دو ماه پیش ۱۴۰۳/۶/۳۰ در سن ۸۰ سالگی رحلت کردند) و به نوبه خود در شورآفرینی انقلابی در نسل دهه چهلی‌ها نقش بسزایی داشت. (در باره دهه چهلی‌ها مقاله مستقلی خواهم نوشت. همانان که نیروهای گهواره‌ای امام خمینی‌ره نامیده شدند! همان نسل سلحشور بی‌نظیری که دودمان و بلافاصله را بر باد دادند و عرصه زمین را بر در جهان، تنگ‌تر و تنگ‌تر کردند و ادامه دارد.) ۲) در نحوه تبدیل داستان به فیلمنامه (با آن آهنین) هم که بنده حرفه‌ای کار کرده بودم و هیچکسی هم از لحاظ شکلی و تکنیکی و فرم به آن ایرادی نداشت. ۳) برای تولید آن بصورت فیلم سینمایی هم آنقدر ارزش و مطلوبیت داشت که بنده و ع‌.ع. و خیلی از دوستان برای آن یک‌سال دوندگی بکنیم و تشکیلات نسبتاً معظمی بنام «مرکز سینمایی فجر» را پدید آوریم که تبدیل به اولین اسلامی ایران شد. ⁉️ ولیکن چرا در مقایسه با ، پس زده شد؟! از طرف گروه فیلم و سریال ، به بنده نگفتند که فرضاً بودجه و امکانات محدودی داریم و به دلایلی، سریال ، اولویت یافته است و اثر شما بماند برای فرصت‌های بعدی، بلکه صریحاً بخاطر اینکه بافت محتوایی آن، ارزیابی شد، مردود اعلام کردند! در واقع به زعم خودشان، یک بدان زدند! و حال آنکه مکتبی بودن محتوای آن، افتخارآمیز بود نه اینکه عیب اساسی غیرقابل اغماضی باشد! حال می‌شود تصور کرد که چه دست‌هایی در کار بودند از طرف قطب‌زاده تا به تفکرات امثال بنده، میدان ندهند! اما برای بنده، تجربه جالبی بود و بنده را واداشت تا موضع خودم را تعیین بکنم. یا باید مکتبی بودن را رد بکنم و ادعا بکنم که من مکتبی نیستم و بلکه لیبرال‌مسلک هستم! و یا باید مکتبی بودن را بپذیرم و پای هزینه‌های آن هم بایستم. لذا موضوع تحول پیدا کرد به موضوع و ! این مسئله باعث شد که بنده مکتبی بودن و مکتبی‌تر شدن را ترجیح بدهم و بحمدالله تاکنون بر همین مدار (ضدیت با هر نوع و ) مانده‌ام و صد البته که هزینه‌های گزافی هم تاکنون پرداخته‌ام! آری! در آن مقطع، در اندیشه ره‌یافتی برای ایجاد مسیری جهت از طریق به دنیا بودم که ناگهان صدامیان شروع شد و از کارگری نه چندان مثمر در بازار تهران هم (بعد از ۴ سال) دیگر خسته شده بودم! لذا بمحض احضار متولدین سال ۱۳۴۱ به ، رفتم ! که بعد از آموزشی دو ماهه در پادگان زیبای لشگرک ، به افتادم و لذا خودم را به پادگان شماره ۲ معرفی کردم و بعنوان جمعی گروه ۴۰۴ ، مشغول خدمت شدم ولیکن در همان ماه اول به درخواست قرارگاه لشکر ۸۱ زرهی، به قرارگاه مرکزی اعزام شدم که سربازان آن، زندگی خیلی مرفهی داشتند! اما با من سازگاری نداشت و لذا چندان دوام نیاوردم و به گروهان خودم برگشتم و این‌بار توسط شعبه عقیدتی-سیاسی پادگان جذب و بعنوان مسئول نظارت بر آشپزخانه پادگان (که یکی از اهداف تخریبی نفوذی‌های سازمان منافقین برای مسمومیت سربازان بود)، مأمور شدم که رفاهیات بیشتری نسبت به قرارگاه داشت که مهمتر از همه، آنقدر وقت اضافی داشتم که به عضویت «اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی باختران» در آمدم و تقریباً یک‌روز در میان در تمرینات آن شرکت می‌کردم و منتهی شد به اجرای نقشی در نمایشی با عنوان «ما تا آخر ایستاده‌ایم» که بمناسبت دهه فجر ۱۳۶۰ در کرمانشاه، سالن نمایش ایلام، پادگان الله‌اکبر اسلام‌آباد غرب، پادگان ابوذر سرپل‌ذهاب، پادگان هوانیروز کرمانشاه و برخی مساجد کرمانشاه به نمایش در آوردیم. بعد از اتمام تمرینات و اجرای نمایش مذکور، خوشی سربازی در آشپزخانه پادگان و‌ رفت و آمد آزاد به شهر، زد زیر دلم و داوطلب حضور در جبهه‌های شدم که به گردان ۱۱۹ تیپ الله‌اکبر مستقر در معرفی شدم (۱۳۶۱). اما بنده در اتفاق افتاد (۱۳۶۲) که مصادف شد با اتمام دوره سربازی و احتیاط و به تهران برگشتم. و در دوره نقاهت خود، وارد شرق تهران (مدرسه علمیه آیة‌الله جلالی خمینی) شدم و و بودنم تبدیل شد به و در همان دهه شدم شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران! و اما نخست‌وزیری؛ ... ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی‌(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۱ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 چالش‌های امام در تشکیل نظام (بخش ۰۴۳): 👈بخش قبلی👉 ایران فدای اسلام؟ اسلام فدای ایران؟ با ملاحظات مختلفی (از قبیل؛ رهبر تشکل بودن، اتصاف به داشتن، از سابقه مبارزاتی برخوردار بودن، استاد دانشگاه بودن، تحصیل‌کرده خارج بودن، روشنفکر بودن، مورد حمایت بودن و امثال‌هم) عاقله مردی می‌نمود که شاید بهترین گزینه در تراز نخست‌وزیری موقت (با رسالت انقلابی «ساماندهی نهضت در قالب نظام» با عنوان ) بود. فلذا با پیشنهاد علامه مطهری (که رئیس و از نظریه‌پردازان نظام بودند) شد نخست‌وزیر منتخب امام خمینی‌ره! ولیکن غافل از اینکه وی، چیزی نبود بجز ماری خوش‌خط‌خال! اگرچه بسیار بعید می‌دانم که امام راحلمان، شناختی از باطن وی نداشته است و بلکه بهتر از هر کسی او را می‌شناخت و تعمداً او‌ را گماشت! تا هویجی باشد برای چماقی که بر فرق غرب کوبیده شده بود و قرار بود بیشتر کوبیده شود! مسئله و را متعاقباً بیشتر توضیح خواهم داد. شاید گمان شود که (منصوب اما سرسپرده به آمریکا و نفوذی دشمنان!) در طول مدت نخست‌وزیری موقت خود، به علت غرب‌زدگی، صرفاً دو هدف شوم را دنبال نمود: ۱) تخریب کلیه دستاوردهای انقلابی امام خمینی در ساختار حکومتی-ولایی (اضمحلال یا استحاله مجلس ، کمیته‌های مردمی ، انقلاب اسلامی، و..‌.) که بعد‌ها توسط دنبال شد و وی توانست گام‌های بازرگان را تا حدودی تکمیل کرده و اهداف شوم او را به پیش ببرد! ۲) نفوذ دادن (اعضای منحرف و غرب‌زده و تروریست‌های رجوی) در ساختار حکومت جدیدی که در صدد تشکیل آن بود. ورود بیشترین خسارت بر ، از همین لحاظ بود که هنوز هم گرفتار آن هستیم! ولیکن بدتر از این‌ها تلاش او برای تحریف شخصیت و بود. وی بصورت شفاهی و کتبی، تحریف و دروغ بزرگی را ترویج داد مبنی بر اینکه؛ «امام؛ و همه‌چیز را برای می‌خواهد»! قبل از بیان این مسئله و اینکه چرا امام خمینی، دولت را به و «فرزندان عزیز»! او سپردند؟!، لازمست در همین‌جا اشاره‌ای به خسارت دوم بازرگان (نفوذ دادن دو دسته؛ ۱-منافقین، ۲-نهضتی‌ها به ) بکنم: قبل از تشکیل و حتی قبل از تشکیل ، امور اطلاعات و امنیت و جاسوسی و ضدجاسوسی ایران در نخست‌وزیری (عمدتاً بدست همان نفوذی‌ها) شکل گرفت که کشمیری‌ها و حجاریان‌ها و... نمونه‌های بارز آن جریان بودند. ⁉️پس از اتمام نخست‌وزیری بازرگان، آن نیروها کجا رفتند؟! آن‌ها به هواداری از پرداخته و به تضعیف و تخریب و شخصیتی و حتی فیزیکی اعضای ( و و...) پرداختند! حساسیت شخصی بنده به این قضایا از زمانی آغاز شد که در راستای انقلاب اسلامی به دنیا، مسیر «سناریستی فیلم و سریال» را برگزیدم و نخستین فیلمنامه خود را به «واحد فیلم و سریال سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» تحویل دادم و مراجعات مکرری هم برای پیگیری مطلب داشتم که نهایتاً به من گفتند: فیلمنامه شما به علت داشتن ، مردود شد! این ماجرا را در مقاله‌ای ۴ قسمتی با عنوان «قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران» به تفصیل مورد اشاره قرار دادم. بنده علیرغم آنکه در انتخابات بصورت تشکیلاتی از بنی‌صدر، کرده بودم، اما با همکاری ، «مرکز سینمایی فجر» را تأسیس کرده بودم تا فیلم سینمایی «نبرد تا آزادی» خود را بسازم برای و حال آن بخاطر بودن، مردود اعلام می‌شود که این مکتبی بودن، صفتی بود برای رجایی! البته عبارت در آن دوره، نماد مقابله با بود که بعد‌ها جای خود را به عناوین دیگری سپردند که آن دعوای قدیمی و بنیادی (انقلابیون و ضدانقلابیون)، هنوز هم با عبارات مشابهی ادامه دارد. در آن مقطع (و تا حدودی اینک نیز!)، هم (همانند ) به ریاست فاسد معدوم در سلطه نفوذی‌ها بود! بنابراین نهاد نخست‌وزیری، در کانون توجهات دقیق بنده قرار گرفت بویژه بعد از ترور و و اینکه آن شهیدان مکتبی تحت چه فشاری بودند تا اینکه با بمب‌گذاری نفوذی‌ها در ساختمان نخست‌وزیری به شهادت رسیدند! آن نفوذی‌ها چه کسانی بودند؟! از کجا دستور گرفتند؟! چرا سناریوی بنده را هم با همان اتهام، ترور کردند؟! با چه طیفی مواجهیم؟! ...ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۲ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پزشکیان: نباید با دنیا دعوا کنیم! ما دنبال حریم مرزی خودمان هستیم! ☝️از پیام‌های وارده☝️ نقدونظر 👌از دروغ‌های شاخدار پوزیده! ⁉️ دعوای چه شخصی (حقیقی یا حقوقی) با چه شخصی (حقیقی یا حقوقی)؟ ⁉️ دعوای داخلی (ایرانی_ایرانی) یا خارجی (ایرانی_خارجی)؟ ۱) آقای مسعود پزشکیان وابسته به جناحی است که با و ، دعوا دارد! دعوا نه‌ها! دعــوا! (ولو اینکه عده قابل توجهی از آنها را با آدرس‌های غلط فریفته‌اند!) پس پوزیده دروغ می‌گوید! ۲) پارسی‌زبان با ایران، دعوا دارد. دعوایی در حد قتال آنهم از نوع (⁉️ندیدید چه بلایی بر سر هزاران و آوردند؟)! ⁉️ ندیدید منافقین، چگونه ۱۷٫۰۰۰ حزب‌اللهی را ترور کردند؟! و با چگونه آن‌ها را سلاخی کردند؟! پس حرف پوزیده دروغه! ۳) شخصی که دارد، محال است که مورد دعوا قرار نگیرد. ⁉️کدام پیامبر و امام و مصلحی را در طول تاریخ (از جمله در ایران) سراغ دارید که اهل دعوت نبوده است و گرفتار دعوا نشده است؟! حرف پوزیده دروغه! ۴) به تمام گستره جهان، یک است که اگر کسی آن‌را تأویل به بکند، اگر خائن نباشد، قطعاً جاهل است. پس دروغه! ۵) جمله «نباید با دنیا دعوا کنیم»! صرف‌نظر از نهفته در آن، اگر بمفهوم دست کشیدن از امر دعوت است، که باید گفت: خیلی غلط می‌کنی که از جانب امت اسماعیلی، دروغ می‌بافی! ۶) اگر دنبال هدم به بهانه هستی، کور خوانده‌ای که ما را تسلیم دشمن بکنی! ✍حسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۱۰/۷ 🌐حیفه نبینی 🎲محل نظرات