🍂
🔻 عطر وصال
نوشته های دوستان کانال از سفر کربلا
✨ حاج آقا بشگان
باورکردنی نیست.خیل عظیم جمعیّت از کوچک وبزرگ .از کودکان سه وچهارساله گرفته تاپیرزنها وپیرمردهای ۸۰ ساله .بعضی از آنها برروی ویلچر نشسته بودند ودیگری آنرا هُل میداد.جادّه ای با چند باند.زائران در دو باند ۱.محلّی و دیگر آسفالته که برای روان شدن عبور مرور زائران بسته شده و عبور خودروها قطع شده بود..البتّه باز دو باند دیگر برای عبور ومرور خودروها معیّن شده بود..هماهنگی.امنیت بسیار عالی بود تمام نیروهای نظامی دست در دست نیروهای حشد الشعبی این رسالت مهم را عهده داربودند..تابه حال که درخدمت عزیزان هستم عبور مرور درتمام مبادی مرزی روان و دارای زوّار چه خروجی وچه ورودی بوده...درطول مسیر پیاده روی نجف به کربلا موکب ها بی هیچ وقفه به زائران خدمت رسانی می کنند..هرکس به اندازه وسع خود ازپذیرایی گرفته تا چای .ایستگاههایی تعمیر چرخ های حمل بار زائران وماساژ برقی ودستی زائران اباعبدا.. را انجام میدهند ..دم غروب که میشه افرادی با چهره های خندان جلوی راه زائران را گرفته وفریاد موید.موید کنان دستان زائران را به زور گرفته وسوار خودرو های خود کرده وبه خانه هایشان می برند ولوازم آسایش زائر را از خوراک گرفته تا حمّام واینترنت .خدمات گوشی وخواب زائر را تا صبح فراهم می کنندو همان جا که زوّار را سوار کرده باز با خوشروئی بدرقه می کنند.چقدر صفا وخوشحالی هست برای موکب داران که زائران امام حسین ع را راضی بدرقه کنند.چقدر عشق است زائرانی که از تمام دنیا دراین جادّه( کربلا ) که مملوءازدلدادگی وشور است که بیراهه سخن نگفته ام.🌸🌺💠
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَلسَّلامُ عَلَیک یا اباعبدالله الْحُسَيْنِ(ع)
هرک صبحش باسلامی برحسین آغازشد
حق بگوید خوش بحالش
بیمه زهرا شد
روزتون پراز برکت
ولحظه هاتون لبریز
ازعشق به آقا
امام حسین(ع)
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
#آبراه_هجرت
🔴خاطرات رزمنده اندیمشکی
پرویز پور حسینی
(عملیات کربلای 4 )
🔺قسمت اول
به صحن مسجد علی ابن ابیطالب که رسیدم برادر #عزت الله حسین زاده ، فرمانده گروهان حدید را دیدم . جلو رفتم سلام کردم . با خوش رویی جوابم را داد و گفت : فین (کفش غواصی)شماره چند را می پوشی ؟
گفتم : هشت یا نه ؟
گفت : پس آماده باش که فردا ماموریتی مشکل اعزام می شوی !
بعد از نماز جماعت با خوشحالی رفتم خانه و وسایل خود را جمع کردم و در کوله پشتی ام قرار دادم .
مادرم تا مرا دید گفت : بازم عازم شدی ؟
گفتم : امام دستور داده .
گفت : برو به سلامت !
تمام بچه هایی که مثل من به صورت فوق العاده خبردار شده بودند ، پشت در سپاه جمع شدند و با یک دستگاه مینی بوس به طرف پلاژ قدس مقر دریایی گردان اعزام شدیم .
___/\_______
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠
آبراه هجرت
🔴 خاطرات رزمنده اندیمشکی
پرویز پورحسینی
( عملیات کربلای 4 )
🔺قسمت دوم
حوالی ظهر به پلاژ رسیدیم . بعد از تقسیم بندی بچه ها در گروهان ، من به دسته ۲ با فرماندهی علی محمد #طاهری منتقل شدم .
بعد از چند روز دوره آموزش غواصی ما شروع شد . مربی غواصی ما برادر #برومند بود . روز اول از ما امتحان شنا گرفتند . بیشتر بچه ها شنا بلد بودند . همه اصول غواصی را به ما یاد می دادند که از مهمترین آنها شنا در حالت سکوت بود .
آموزش ها تا پاییز طول کشید . برودت آب به بدنهای نحیف بچه ها فشار می آورد . اما ایمان آنها باعث تداوم کارشان می شد .
با فرا رسیدن محرم ، گروهان ما یک تکیه زد . همه ما احساس می کردیم باید به ائمه اطهار بیشتر توسل کنیم . تمام شبهای محرم در تکیه مراسم داشتیم .
در یک شب سرد و ابری خبر رسید دسته ما یک ماموریت پدافندی در یکی از جزایر کنار پادگان دارد . البته به دسته ۱ هم ماموریت داده بودند از فاصله چند کیلومتری به آب بزنند و به خاکریز حمله کنند و آنجا را به تصرف دربیاورند . برادر طاهری به همه ما سپرده بود خیلی مراقب باشیم و با هوشیاری نگهبانی بدهیم تا بتوانیم همه آنها را به اسارت در بیاوریم .😉
دو ساعت نگهبانی من تمام شده بود . کنار خاکریزها روی خاک های نرم و سرد دراز کشیدم و به خواب رفتم . بعد دوساعت دوباره نگهبانی را تحویل گرفتم . هنوز دقایقی نگذشته بود که صدای خش خشی به گوشم رسید . خوب که دقت کردم ، فرمانده طاهری را دیدم که گروه پیشتاز را اسیر کرده بود . همه آنها را در چادری که به همین منظور آماده کرده بودیم جای دادیم . 😊
_______/\_______
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
حماسه جنوب،خاطرات
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠 آبراه هجرت 🔴 خاطرات رزمنده اندیمشکی پرویز پورحسینی ( عملیات کربلای 4
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
#آبراه هجرت
خاطرات رزمنده اندیمشکی
پرویز پور حسینی
( عملیات کربلای 4 )
🔺قسمت سوم 🔻◾️
حدود دو ماه از آموزش غواصی 🏊 نگذشته بود که خبر رسید ماموریت عوض شده است . علتش را هم نگفتند . ما را پشت پادگان کرخه مقر لشکر ۷ولی عصر برگرداندند .
ماموریت که عوض شد بالطبع وسایل نظامی هم تغییر کرد و به جای لباس غواصی به ما حمایل ، فانسقه ، قمقه، ماسک شیمیایی دادند . ده روز آموزش خاکی داشتیم . بعد ازظهر ۳ آذر به همراه برادر عزت یک مرخصی ۱۲ ساعته گرفیتم تا سری به خانه بزنیم .
همین که به پادگان رسیدم صدای چند هواپیمای جنگنده عراقی🛩🛩🛩 را شنیدم و صدای بی وقفه شلیک ضدهوایی ها را ...
آری ... اندیمشک و مردم بی دفاعش مورد تهاجم ۵۴ هواپیماهای عراقی قرار گرفته بود . حدود یکساعت بیشتر اندیمشک 🚀بمباران شد و شهر را به یک ویرانه تبدیل کردند .
بعد از گذشت آن روز ، با بچه ها در بیرون از چادر نشسته بودیم و با هم صحبت می کردیم که دیدم #یعقوب در حالی که با صدای بلند گریه می کرد به طرف ما می آید .
از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است?😢😱
اما اشک به او امان حرف زدن نمی داد . با صدای بلند فریاد زدم :
یعقوب می گی چی شده یا نه ؟
عاقبت به زبان آمد و گفت :
در بمباران صبح برادر #عزت حسین زاده به شهادت رسید .
آن شب هیچ کس نخوابید . از هر گوشه ی آن بیابان صدای گریه😭 بچه ها به گوش می رسید .
صبح فردا ، صبحی دگر بود . بچه ها با بی حالی در میدان صبحگاه به خط شدند . فرمانده گردان نتوانست صبحگاه را برگزار کند و به جای ایشان برادر #جاری ، فرمانده گروهان فتح میکروفن را گرفت تا برنامه صبحگاه را اداره کند . ناگهان تمام بچه ها با صدای سوزناکی😭💔 زدند زیر گریه ...
آن شب و صبح ... از یاد هیچ کدام از بچه های گردان نمی رود و تمام بچه ها آن خاطره تلخ را به یاد دارند .
_________/\________
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
آبراه هجرت
خاطره رزمنده اندیمشکی
پرویز پور حسینی
(عملیات کربلای ۴)
🔺قسمت چهارم
بعد از شرکت در مراسم تشییع شهید حسین زاده با دلی اندوهگین 💔به پادگان کرخه برگشتیم .
بعد از چند روز به دو گروهان #نصر و #فتح مرخصی دادند ولی به گروهان ما اعلام شد برای ادامه ماموریت به پلاژ برگردیم و به ما مرخصی ندادند . بچه ها موضوع را فهمیدند و خوشحال چادرها را جمع کردند و سوار کامیونها شدند .
غروب به پلاژ رسیدیم . چادرها برپا شد . صبح روز بعد در مراسم صبحگاه فرمانده گردان ، برادر #جان محمد جاری را به جای شهید حسین زاده فرمانده گروهان حدید معرفی کرد .
بعد از صبحانه ، ما را به خط کردند تا به ما لباس غواصی بدهند . برادر طاهری به ما گفت :
لباساتونو بپوشید... می خوایم بریم غواصی !🏊🏊🏊🏊
همه به سرعت لباس پوشیدیم و روی اسکله کنار آب مستقر شدیم . در این آموزشها چیزهای جدیدی یاد می گرفتیم ؛ مثلا به وسیله طناب باید به شکل ستون پشت سر هم حرکت کنیم که شب عملیات همدیگر را گم نکنیم یا در یکی از آموزشها به دستور #علی جمالی فر، معاون گروهان در جهت مخالف آب حرکت کردیم و همزمان قایق هایی مدام دور بچه ها موج هایی🌊🌊🌊 ایجاد می کردند که شنا در این وضعیت هنر می خواست و صبر و توان !😬😳😩
حدود یک کیلومتر رفته بودیم که برادر #کیخواه به خاطر فشار زیاد خون بالا آورد 😱😥. زود او را از آب خارج کردند و به بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک فرستادند . او یکی از دوستان صمیمی من بود . بعد از آموزش مرخصی گرفتم و تا او را در بیمارستان ندیدم خیالم راحت نشد .
🔴 ادامه دارد ⏪
________/\________
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃