🍂 «چهار منهای یک» ۳
حسن اسدپور
┄═❁๑❁═┄
حضور در پیکار شلمچه، یکی دو روز و چند هفته نبود!
این نبرد نه به جغرافیای شلمچه بلکه تمام خوزستان گسترده شده بود!
استان و علی الخصوص اهواز مرکز مقاومت، عرصه تاخت و تاز جنگنده های دشمن و موشکباران پیاپی بود!
آسمان شهر عرصه پرواز هلیکوپتر و آژیر آمبولانس بود!
هر گردان به اندازه یکی دو شبانه روز در منطقه حاضر میشد و دوباره برای سازماندهی به عقب می آمد!
و آنانی که میماندند در تشییع برادران و یاران خود حضور یافته، دیداری با مجروحین در بیمارستان و مراکز اعزام مجروحین ...
و اگر فرصتی باقی می ماند، خدمت والدین شهیدان همرزم رسیده و تجدید عهدی دوباره بر ادامه راه یاران ...
پس دوباره گردان مهیای پیکاری دیگر در کربلای۵ شد!
در این مأموریت «احمدرضا ناصر» حالتی غریبانه و مظلوم داشت!
دلواپس بود ...
تو گویی از شهادت خود با خبر شده بود!
او با اصابت ترکشی که به پشت سرش خورد، در دم بشهادت رسید و جزو «سه نفر» شد!
اگر چه از این کلاس «خمیس»ها و «حزبه»ها و «رضا ایزدی»های بسیاری رفتند، اما آن «سه»!!
آن «شوشتری با اصفهانی و عرب» رفتند و به من میخندند!
من، بودنِ با آنان را به شوخی گرفتم، اما آنان در رفتن جدی بودند!
و آن «یک»، من شدم!
«تنها»!
این «یک» در جهانی بزرگ،
بدنبال جایی است اما نمی یابد!
«یک» در دیار خود، غریب ماند!
گر چه یاران غافلند از حال من
از من ایشان را هزاران یادباد
حسن اسدپور
۱۶ دیماه ۱۴۰۳
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات
#چهار_منهای_یک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂
🔻 هنگ سوم | ۶۸
خاطرات اسیر عراقی
دکتر مجتبی الحسینی
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
مدال شجاعت نیز داستان دیگری دارد. معروف است که مدال شجاعت به افرادی داده میشود که در عملیات دلیرانه و خارق العاده شرکت کرده باشند، ولی در این جنگ، پس از پایان عملیات سهمیه بین واحدها توزیع میگردید. مدال شجاعت که معمولاً دارای بعد معنوی میباشد براساس افکار و اندیشههای بعثی ها بعد مادی نیز پیدا کرد. به نحوی که صاحب مدال از امتیازات مادی متعددی از قبیل اتوموبیل و چهار هزار دینار وجه نقد برخوردار میگردید. علاوه براین، نشانی توسط صدام و در مقابل دوربین تلویزیون بر روی سینه او نصب میشد. این ترغیبهای مادی نقش موثری در تشویق ارتش به مبارزه در جبهه و
پشتیبانی از دولت ایفا کرد.
وسایل نقلیه مرخصی
از جمله مشکلاتی که با آنها مواجه بودیم دسترسی نداشتن به وسیله رفت و برگشت به منزل و جبهه هنگام استفاده از مرخصی عادی و بالا بودن هزینه مسافرت بود، به طوری که برای مسافرت از بصره به نجف توسط اتوبوسهای مسافربری مبلغی در حدود ۸ تا ۱۰ دینار می پرداختم. اما هنگام مراجعت از نجف به بصره پنج دینار میدادم. گاهی بهای بلیط سفر از بصره به بغداد به ۲۰ دینار یعنی ۸ برابر بهای مقرری میرسید. دولت برای مسافرت نظامیان تسهیلاتی فراهم میکرد که از آن جمله رایگان بودن قطار برای نظامیان بود؛ به طوری که واگنهای درجه یک به افسران و واگنهای درجه ۲ به سربازان و درجه داران اختصاص می یافت. اما به لحاظ کثرت تعداد نظامیان قطارها گنجایش کافی نداشتند. دولت در سال ۱۹۸۱ / ۱۳۶۰ اتوموبیلهایی را از بصره به بغداد به کار گرفت که از «عماره» و «ناصره» عبور می کردند. مطمئنم که این تدابیر همگی به خاطر تحقق مصالح حزب و دولت بود.
طی دوسال خدمت در بصره سه بار به وسیله قطار و یک بار توسط اتوبوس دولتی مسافرت کردم. در اینجا مایلم خاطره ای را از یکی از سفرهایم به بغداد که به وسیله اتوبوس انجام گرفت، تعریف کنم.
ساعت ۲ بعد از ظهر از جبهه وارد بصره شدم. وسیله ای برای رفتن به نجف پیدا
نکردم. ناگزیر تصمیم گرفتم به وسیله اتوبوس نظامی به بغداد بروم و از آنجا راهی نجف شوم. هوا سرد بود. پالتویم را که در آن درجه نظامی چسبانده نشده بود روی دوشم انداخته بودم. سربازی کنارم نشسته بود. نیم ساعتی از حرکت اتوبوس گذشت. او به تصور این که من هم مثل او سرباز هستم سعی کرد سر صحبت را باز کند. خواستم از گفتگو خودداری کنم، ولی او اصرار داشت که مرا به بحث بکشاند و از من سوالاتی بکند. خود را به عنوان سرباز احتیاط در منطقه اهواز معرفی کردم. او نیز خود را به عنوان سرباز وظیفه که فارغ التحصیل دانشکده فنی کشاوزری بود و در یگان پدافندهوایی ۵۷ میلی متری مستقر در جزیره «بوبیان» کویت خدمت میکرد معرفی نمود. با تعجب پرسیدم: مگر نیروهای عراقی در آنجا مستقر شده اند؟ گفت: «بله» نیروهایی از واحد پدافند هوایی و قایقهای جنگی در بوبیان مستقر شده و ماموریتشان مقابله با هواپیماهای مهاجم ایرانی است. پرسیدم: «از کدام گردان هستی؟»
جواب داد: از گردان ۹۶ پدافند هوایی....
این اولین بار بود که متوجه میشدم دولت کویت مستقیماً با دولت عراق همکاری میکند. هر چند قبلاً از همکاری اقتصادی و تبلیغاتی کویت اطلاع داشتم.
وارد منطقه «النهضه» در استان بغداد شدیم. قبل از پیاده شدن از اتوبوس پالتوی نظامیم را از روی دوشم برداشتم و درجه نظامیام معلوم شد. همسفرم که متوجه درجه ام شده بود با دستپاچگی پرسید: «آیا تو افسری ؟»
گفتم: «مگر درجه ام را روی دوشم نمیبینی؟»
گفت: «چرا... چرا... ولی...»
گفتم «نترس! من پزشک وظیفه هستم نه افسر اطلاعات و به تو سفارش میکنم در مورد موقعیت جبهه با احدی گفتگو نکنی احتیاط کن و گرنه به سرنوشی دچار میشوی که بعثیها از آن به خوبی
آگاهند!»
سوار اتوموبیل کرایه دیگری که عازم منطقه «کرخ» بود، شدیم. راننده سعی کرد با انتقاد از جنگ و حکومت به شکل زیرکانه احساسات ما را تحریک کند. خیلی زود فهمیدم که او از عوامل اطلاعاتی است که معمولاً از آب گل آلود ماهی میگیرند. بالحنی خشن جوابش را داده و او را از خود طرد کردم. با خود گفتم در جبهه مرگ به سراغ انسانها
می آید و در مرخصی نیروهای امنیتی.
ساعت ۱۰ شب به گاراژ کرخه رسیدم. سوار اتومبیلی شدم که برای هر نفر ٣ دینار تا نجف اشرف کرایه میگرفت.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#هنگ_سوم
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 شهید
"علی اکبر شیرودی"
🔸 رئیس جمهور من کسیه که دلش برا وجب به وجب خاک این مملکت بسوزه..
▪︎ سکانسی زیبا از فیلم آسمان غرب
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#سکانس #شهید_شیرودی
#کلیپ #نماهنگ
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 شهدا به ما یاد دادند :
لحظات شادی خدا را ستایش کن
لحظات سختی خدا را جستجو کن
لحظات آرامش خدا را مناجات کن
لحظات دردآور به خدا اعتماد کن
و در تمام لحظات خدا را شُکر کن
🔸 شهید جاویدالاثر احمد غیازه
گروهانروحالله ، گردان مالکاشتر
لشکر۲۷ محمد رسولالله ﷺ
شهادت: مرداد۱۳۶۷ عملیات مرصاد
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#شهید #عکس
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 یادش بخیر
بسیجیهای مخلص خدا.
حمید حسن زاده
┄═ ◍⃟ ◍⃟🌸 ◍⃟═┄
فرمانده ما شهید رحیم محمدزاده بود. او، هم مخلِص بود، هم مخلَص.
فرمانده پایگاه مقاومت شهدای ترکالکی.
چه اسم خوبی بود.
با مسمی و موثر بر بچه ها، یعنی باید مثل شهدا میشدیم و واقعاً هم شدیم و به مرور برخی از ما در عملیاتهای مختلف رفتند.
خود برادر رحیم فرزند کربلایی رمضان در ماه رمضان کربلایی شد و جزوِ اولین ها بود که رفت.
چقدر باصفا بودیم و چقدر بی مطالبه. اصلاً نمیدانستیم پطالیه چیست!
همه خود را مدیون میدانستیم و بدهکار.
قندوچای و اقلام دیگر، حتی پتو هم از خودمان می بردیم تا دفاع کنیم. هیچ امتیاز و وجه تمایزی ما بین ما نبود.
اسم ما فقط بسیجی بود و بس.
بسیجی دپایگاه بودیم و بسیجی مسجد. در خیابان بسیجی بودیم، در بیابان بسیجی بودیم. در کوه های غرب و دشت جنوب و همه جبههها همان بسیجی ساده و بیآلایشی بودیم که امام میخواست. او هم خود، افتخار میکرد که بسیجیست و میگفت: دراین دنیا افتخارم این است که بسبجی ام.
و این بالاترین امتیاز ما بود که همسنگر شده بودیم با اماممان.
بسیجی فعال و غیر فعال معنی نداشت. اصلاً همه فعال بودیم. پی هیچ نامه ای هم برای معرفی به جایی نبودیم.
همه همّ و غمّ ما سن پایینمان بود و جثه نحیفمان که هنگام اعزام گریبانمان را میگرفت.
یادش بخیر التماس و گریههایی که برای رفتن می کردیم و دست در شناسنامه میبردیم و تاریخ تولدمان را جعل می کردیم و با هر مصیبتی بود، سوار می شدیم.
از در بیرون میشدیم و از پنجره وارد، و زیر صندلی قایم میشدیم. و با همین فرمان، بسیجی وار راهی جبهه میشدیم.
تمام داراییمان، یک دست لباس خاکی بود و کوله ای و مهری و عطری. و این کل دارایی ما از دنیایمان بود وبس.
یادش بخیر کفش هایی که مخفیانه واکس می زدیم و دستشوییهایی که شبانه میشستیم و...
یادش بخیر فرماندهانی که تشخیصشان از نیروها، برای غریبهها سخت بود و ناممکن.
یادش بخیر علی هاشمی، اسماعیل دقایقی، اسماعیل فرجوانی..
یادش بخیر رفاقتهای بی چون و چرای بسیجی که تا مرگ ادامه دارند.
یادش بخیر بسیجی بی توقعی بودیم فقط وفقط برای خدا بسیجی بودیم
یک کلام:
بسیجی لبخند بزن که جزو لشکر مخلص خدایی .
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#دلتنگیها #یادش_بخیر
کانال بچههای جبهه
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻نقش قرارگاه کربلا
در عملیات کربلای۵
به روایت اسناد - ۴
🔅 جلسه خصوصی هاشمی و محسن رضایی/ اعلام نظر نهایی
در آن جلسه آقای هاشمی شروع کرد به رای گیری، این روال را، البته دو بار قبل هم تجربه کرده بودیم، ولی به این شکل صریح نبود. آقای هاشمی نظر تک تک افراد را پرسید. آقای هاشمی وقتی به من رسید گفت که خب آقای غلامپور شما نظرت را بده، شما قرارگاه اصلی هستید، ماموریت اصلی به عهدهی شما است. من میخواستم برایشان توضیح بدهم که همه یگانهایم پای کار هستند، اما این ابهامات هم وجود دارد، اما ایشان گفت نه دیگر نشد، یا بگو آره یا نه. همینجا بود که آقا محسن گفت آقای هاشمی این فرمانده من، فردا شب میخواهد برود بزند به خط، اینجوری که اصلا شرایط فراهم نمیشود، ایشان دیگر روحیه پیدا نمیکند، نمیتواند بجنگد. بعد هم جلسه را قطع کرد و با آقای هاشمی رفتند داخل آن سنگر کوچک و حدود بیست دقیقه خصوصی صحبت کردند. بعد از آن آقای هاشمی اعلام کرد که عملیات اجرا بشود. میخواهم بگویم تصمیمگیری و انتخاب منطقهی نبرد کربلای۵ در واقع یک فرآیند خیلی سختی بود.
آقای هاشمی اگر دستور اجرای عملیات را میداد و عملیات موفق میشد، خب همان چیزی بود که به دنبالش بود و طبیعتا این برایش بهتر بود، اما اگر میگفت بروید و ما شکست میخوردیم یا اصلا باتوجه به مخالفت فرماندهان، تصمیم میگرفت عملیات اجرا نشود دوباره روز از نو روزی از نو، یک مجال دیگری برای سپاه پیش میآمد، چون سپاه که نگفته بود من نمیخواهم بجنگم، تازه باید یک فرصت مجدد میدادند به سپاه تا عملیات دیگری را پیگیری کند. لذا آقای هاشمی احساس میکرد اگر موافقت کند این به صلاح نظام و انقلاب و جنگ و کشور است، چون بالاخره تکلیف روشن میشود. اگر هم عملیات شکست بخورد بالاخره خود سپاه با آقای هاشمی همسو میشود و به امام میگویند ما نمیتوانیم. بنابراین آقای هاشمی با هوشمندی و عقلانیتش به این جمعبندی رسید که با وجود همهی مخالفتها عملیات اجرا شود. آقای هاشمی با درک شرایط و وضعیت با آقای رضایی همسو و همراه شد و تایید کرد که عملیات اجرا بشود. البته من در برخی جاها حتی در مقالهای راجع به کربلای۵ از آقای درودیان دیدم که تصمیمگیری قطعی و نهایی را به عهده آقای هاشمی گذاشته است، به آقای رشید هم عرض کردم که اینجا به نظر من، حتی آقای درودیان _بهعنوان یک راوی جنگ سپاه و کسی که با واقعیت جنگ از نزدیک سروکار داشته- نسبت به آقامحسن بی انصافی کرده، در حالیکه، خداوکیلی آنچه من شاهد و ناظر قضیه بودم این بود که اگر آقای هاشمی هم گفت بله، آقای رضایی ایشان را مجاب کرد.
🔅 کربلای ۵ بدون کربلای ۴ معنا و مفهوم ندارد
در واقع این دوره پانزده روزه یک دوره کوتاه زمانی، اما بینظیر است، از این نظر که ما ظرف پانزده روز، هم طرحریزی کردیم، هم منطقهی نبرد را انتخاب کردیم، هم تصمیم به این سختی را گرفتیم و هم وارد عملیات شدیم. البته یک نکته را من از نظر عملیاتی و نظامی عرض بکنم، خوشبختانه مزیتی که منطقه شلمچه داشت این بود که ما عملا آمدیم جای تلاش اصلی و پشتیبانی را عوض کردیم. یعنی نزدیک بودن تلاش پشتیبانی و اصلی به هم، استقرار عقبهها در جای خودشان، استقرار یگانها و واحدها، شناساییهای انجام شده و اقداماتی که لشکر ۱۹ فجر و تیپ ۵۷ ابوالفضل(ع) انجام داده بودند، در واقع شرایطی را ایجاد کرده بود که به میزان عمده و قابل ملاحظهای در زمان صرفهجویی شد. به همین دلیل است که ما اعتقاد داریم که اصلا کربلای ۵ بدون کربلای ۴ معنا و مفهوم ندارد و تفکیک آنها غیرممکن است. در کربلای ۵ میشود گفت خداوند به واسطهی یک سختی، یک راه جدیدی را برای ما باز کرد؛ یعنی اگر اتفاق کربلای ۴ نمیافتاد، دشمن غافل نمیشد و ما نمیتوانستیم دشمن را در زمین و زمان غافلگیر کنیم. بنابراین، نمیتوانیم راجع به موفقیت کربلای ۵ حرف بزنیم بدون اینکه شکست کربلای ۴ را به آن وصل کنیم.
پیگیر باشید
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #کربلای_پنج
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 دشمن با اينكه بارها تجربه كرده است كه با آهن نمیتواند بر ايمان ما غلبه كند، اما چارهای ندارد جز اينكه از همين طريق عمل كند. او میخواهد ما را بترساند. خوب اين معنا را دريافته است كه اگر ما بترسيم، ديگر از ايمانمان كاری ساخته نيست. اما سربازان امام زمان از هيچ چيز جز گناهان خويش نمیترسند.
شهید سید مرتضی آوینی
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #آوینی
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 هنگ سوم | ۶۹
خاطرات اسیر عراقی
دکتر مجتبی الحسینی
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
نسیم رهایی بخش از خوزستان میوزد
پس از حادثه انفجار دفتر ریاست جمهوری و با به شهادت رسیدن رئیس جمهور رجایی و نخست وزیر ایشان دکتر باهنر، انقلاب اسلامی ایران آزمایش سخت دیگری را پشت سر گذاشت. با تشکیل دولت و انتخاب آقای خامنه ای به ریاست جمهوری اوضاع سر و سامان یافت و خواب و خیال منافقین و دشمنان انقلاب جملگی نقش بر آب گردید.
هر زمان که اخبار داخلی ایران را میشنیدم تعجب میکردم و می گفتم: این انقلاب با چه گرفتاریها، مصیبتهای دشوار و سرنوشت سازی مواجه شده است! اما از آنجایی که خداوند بهترین نگهدار است، این انقلاب از گزند حوادث مصون ماند.
پرواضح است که وضعیت سیاسی بر وضعیت نظامی جبهه تاثیر می گذارد. روی همین اصل، ثبات سیاسی که پس از بحران قتل رئیس جمهور پیدا شد، اثر مثبتی بر نیروهای مسلح ایران بر جای گذاشت. ما در فصل پاییز در منطقه خوزستان در معرض دو سقوط قرار گرفتیم: سقوط برگهای درختان و سقوط مواضع دفاعی مان به دست نیروهای
ایرانی.
در سپتامبر سال ۱۹۸۱ / شهریور و مهر ١٣٦٠ ناگهان تند باد شد و آوای رهایی بخش از خطه خوزستان وزیدن گرفت.
ما در منطقه ای مقابل روستای «کوهه» در امنیت و آرامش بسر میبردیم. بجز منطقه سوسنگرد که صحنه نبرد نیروهای طرفین بود، مناطق دیگر نسبتاً آرام بودند. جبهه سوسنگرد، شب هنگام به علت پرتاب گلوله های منور و شلیک پیاپی توپها یکپارچه نور باران شده بود و نشانی از سیاهی شب به چشم نمی خورد. در سواحل رود کرخه کور، تیپ یکم مکانیزه به جای تیپ ٤٣ زرهی که به دلیل تحمل شکستهای مکرر در این منطقه به «ابوالهزائم» شهرت یافته بود. این تیپ که بارها در جبهه شوش شکست خورده بود بار دیگر شانس بد خود را در حساسترین جبهه جنوب آزمایش میکرد. تیپ یکم در روز دوم سپتامبر ۱۱/۱۹۸۱ شهریور ۱۳۶۰ مورد هجوم گسترده و غافلگیرانه سپاه پاسداران واقع شد و تار و مار گردید. موقعیت نظامی به قدری وخیم و دشوار بود که فرمانده سپاه پنجم اجباراً نیروهایی از لشکر نهم و پنجم را برای دفع حمله ایران وارد میدان کرد. این حمله به انهدام تیپ یکم و عقب نشینی نیروهای عراقی به سمت غرب رود کرخه منتهی شد. هدف اصلی نیروهای اسلام از انجام عملیات این بود که اولاً نیروهای عراقی را که شهر سوسنگرد در محاصره آنان بود تارو مار کنند. و ثانیاً به ارتش عراق چنین وانمود سازند که حمله استراتژیک از این منطقه آغاز خواهد شد. با وجود این که حمله ایران محدود بود ولی نیروهای ما متحمل خسارات سنگینی شدند، به طوری که هنگ یک تیپ بیستم، یک هفته تمام به جمع آوری خسارات تیپ سرگرم بود. در این عقب نشینی یک نفر افسر ارشد به نام سرهنگ دوم «علی الشمری» به دلیل عدم مقاومت و فرار از جبهه اعدام شد. به موازات عملیات سوسنگرد، ارتش ایران تپه «کولینا» واقع در منطقه سرپل ذهاب را مورد تهاجم قرار داد و نبردهای شدیدی بین نیروهای عراقی و ایرانی صورت گرفت که به شکست نیروهای ایرانی و دستیابی مجدد عراق به تپه کولینا منتهی گردید. علت این شکست به ناهمواری منطقه و آشنایی کامل ارتش عراق با جنگ کوهستانی مربوط می شد.
عراق ضمن بهره برداری تبلیغاتی از نبردهای سرپل ذهاب، برشکست خود در منطقه سوسنگرد سرپوش گذاشت و صدام در تقدیر از تلاش فرمانده تیپ نیروهای ویژه سرهنگ ستاد «عبدالهادی صالح»، به او مدال شجاعت داد. در تداوم عملیات فرسایشی نیروهای ایرانی علیه نیروها و مواضع دفاعی ما، نیروهای ایرانی در روز ۱۷ سپتامبر ۱۹۸۱ / ۲۶ شهریور ۱۳۶۰ با شروع یک عملیات تهاجمی برق آسا مواضع تیپ ۳۳ نیروهای ویژه واقع در رود نیسان را مورد حمله قرار دادند. این حمله به مختل شدن آرایش نظامی این تیپ و به اسارت در آمدن حدود ۳۰۰ نفر از افراد آن منتهی گردید.
با حملات محدود در حول و حوش شهر سوسنگرد، فرماندهان ارتش احساس کردند که ایرانیها قصد انجام حمله گسترده ای را در منطقه دارند، به همین دلیل نیروهای ما ضمن تحکیم مواضع خودشان برای دفع این حمله مهیا شدند. همچنین تیپ ۱۰ زرهی از منطقه عملیاتی العماره به منطقه جفیر فرا خوانده شد تا به عنوان نیروی ذخیره منطقه عملیاتی ما حضور داشته باشد.
مواضع هنگ ما از منطقه عملیاتی خرمشهر فاصله زیادی داشت. با این همه در شب ۲۷ سپتامبر ۱۹۸۱ / ۵ مهر ۱۳۶۰ توانستم آتش توپخانهای را که پهنه آسمان منطقه خرمشهر را قرار گرفت ببینم. من به این مساله اعتنایی نکردم و ساعت ۱۲ شب سر بربالین گذاشتم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#هنگ_سوم
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂