eitaa logo
روایت و درایت
205 دنبال‌کننده
15 عکس
0 ویدیو
2 فایل
حدیث و جستارهای وابسته/محمدباقر ملکیان
مشاهده در ایتا
دانلود
نقش علم کلام و مبانی اعتقادی در مباحث رجالی به نظر میرسد نمیتوان نقش اعتقادات و مباحث کلامی را در علم رجال و مبحث توثیق و تضعیف نادیده گرفت، بلکه به نظر میرسد نقش مباحث کلامی در این رابطه‌نقش اساسی و محوری باشد. در توضیح این مدعا باید گفت مراجعه به کلمات رجالیین—چه سنی و چه شیعه—این مطلب را ما به وضوح می بینیم که علمای درجه اول علم رجال و مجتهدین این فن (و به قول سیدنا الاستاد مددی:ائمه شأن) در بسیاری از مواقع توثیق و تضعیف رجالی را بر پیش زمینه های اعتقادی مبتنی کرده اند . مثلا محال است در کتب اهل سنت کسی را بیابیم که سب خلفا کرده است و در عین حال توثیق شده باشد، از این رو بسیاری از کسانی که تضعیف شده اند به خاطر سب صحابه و مسائلی از این قبیل است. در کتب رجالی شیعه هم وضع به همین منوال است. یعنی پیش زمینه های اعتقادی و کلامی باعث توثیقات و تضعیفات در بسیاری از موارد شده است. مثلا در نظر نجاشی —به تبع ابن غضائری—معلی بن خنیس ضعیف و ملعون است و نیز همین وضع درباره مفضل بن عمر است، در حالی که در نگاه شیخ هر دو ثقه اند و از ابواب و وکلای ممدوح. یا از دید نجاشی مسأله تحریف قرآن بالکل غیر قابل قبول است . از این رو حریشی که کتاب "ثواب انا انزلناه" دارد (و ظاهر برخی از روایات این کتاب تحریف قرآن است) ضعیف و کذاب است ولی گویا از نگاه کلینی مسأله اینگونه نیست از این رو روایات او را در کافی اش می آورد. و یا از دیدگاه نجاشی و ابن غضائری کتاب زیارات اصم کتاب نا به هنجار و روایات آن ضعیف است، ولی گویا از دیدگاه ابن قولویه این گونه نیست، چرا که یکی از منابع عمده در نگارش کامل الزیارات همین کتاب است. بنابراین اتخاذ مبنای کلامی در اتخاذ مبنای رجالی لازم و ضروری است مسأله ای که امروزه چندان مورد توجه قرار نمی گیرد.
و شناخت احادیث نا معتبر کشی به سند صحیح از يونس آورده است: حدّثني هشام بن الحكم أنه سمع أبا عبد اللّه ع يقول: لا تقبلوا علينا حديثا الا ما وافق القرآن و السّنة أو تجدون معه شاهدا من أحاديثنا المتقدمة، فانّ المغيرة بن سعيد لعنه اللّه دسّ في كتب أصحاب أبي أحاديث لم يحدّث بها أبي، فاتقوا اللّه و لا تقبلوا علينا ما خالف قول ربنا تعالى و سنة نبيّنا ص ... قال يونس: وافيت العراق فوجدت بها قطعة من أصحاب أبي جعفر ع و وجدت أصحاب أبي عبد اللّه ع متوافرين، فسمعت منهم و أخذت كتبهم، فعرضتها من بعد على أبي الحسن الرضا ع فأنكر منها أحاديث كثيرة أن يكون من أحاديث أبي عبد اللّه ع. و قال لي: انّ أبا الخطاب كذب على أبي عبد اللّه ع لعن اللّه أبا الخطاب، و كذلك أصحاب أبي الخطاب يدسّون هذه الأحاديث الى يومنا هذا في كتب أصحاب أبي عبد اللّه ع، فلا تقبلوا علينا خلاف القرآن الخبر. این حدیث بیانگر چگونگی ورود روایات جعلی به کتب اصحاب است. توجه داشته باشید که علم رجال راه حلی در برابر این مشکل ندارد چرا که کسانی که در کتب اصحاب، روایتی را اضافه می کرده اند طبیعتا سندی هم برای آن دست و پا می کرده اند. بنابراین اصحاب امامیه در چاره اندیشی برای حل این مشکل از شیوه فهرستی بهره مند شده اند. توضیح آن که اضافه کردن حدیث به کتب اصحاب تنها در دسته ای از کتاب ها می تواند هدف جاعل را برآورده کند که این کتاب نسخه های زیادی نداشته باشد و الا اضافه بودن یک حدیث در یک نسخه تنها با یک مقابله ساده روشن می شود. از این رو وقتی در فهارس اصحاب نسبت به کتابی گفته می شود که این کتاب مشهور است می توان این گونه نتیجه گیری کرد که با توجه به شهرت این کتاب، اضافه کردن حدیث به آن عملا امکان پذیر و بلکه موجه نیست. دیگر این که شاید از این حدیث بتوان سابقه تاریخی بحث فهرستی را استنباط کرد، به این بیان که مسلما شیوه فهرستی بعد از روزگار حضرت رضا علیه السلام شکل گرفته است و نه قبل از ایشان. نکته آخر اینکه وقتی کلینی و صدوق تصریح به صحت روایات کتبشان می کنند این امر مستلزم آن است که این مؤلفین لا اقل در مقابله نسخه های یک کتاب کوتاهی نکرده باشند. البته توجه داشته باشید که این به معنی معتبر بودن همه روایات کتب صدوق مثل خصال و علل و امالی نیست چرا که صدوق چنین تعهدی برای دیگر کتبش نداده است.
گاه تصور می شود که فائده رجال نجاشی این است که معلوم شود فلان راوی ثقه است و یا ضعیف است و یا مهمل است. به نظر می رسد نگاه علامه حلی و ابن داود به مصادر رجالی هم همین بوده است. اما اگر به مصادر رجالی خصوصا فهرست ها مراجعه کنید می بینید که فائده آنها تنها برای این نیست که فلان راوی ثقه است یا نه، بلکه در مورد کتاب های حدیثی هم گاه قضاوت می شود، مثل این که کتاب سلیم بن قیس ساختگی است، و یا کتب ثلاثین حسین بن سعید مشهور است و احتمال کم و زیاد شدن در آنها کم است و یا فلان کتاب نسخه قمی اش زیاداتی دارد که کوفیان آن زیادات را جعلی می دانند. بنابراین حصر فائده کتب رجالی در این که تنها از آنها وثاقت و یا ضعف راویان را بفهمیم، درست نیست.
و نقل از مصادر رجالی شیعه در لسان المیزان ابن حجر در لسان المیزان از مصادر رجالی شیعه مطالب فراوانی را نقل می کند. در این میان برخی از این مصادر به دست ما نرسیده است. اما مطالبی که از مصادر رجالی به جای مانده نقل می کند: 1. گاه بعینه در مصادر موجود وجود دارد. 2. گاه اصلا در این مصادر وجود ندارد. 3. گاه با تفاوت وجود دارد. البته گاه این تفاوت های جزئی و یا کلی به خاطر وجود غلط در نسخه های موجود نزد ابن حجر است. نکته دیگر اینکه گاه ابن حجر مطلبی را از رجال شیخ طوسی نقل می کند در حالی که آن مطلب نه در کتاب رجال بلکه در فهرست شیخ طوسی وجود دارد. نکته آخر اینکه گاه ابن حجر در ذیل برخی از تراجم از شیخ طوسی نقل می کند که فلان راوی از امام صادق علیه السلام مثلا نقل روایت می کند، در حالی که چنین مطلبی در کلام شیخ دیده نمی شود، بلکه شیخ تنها این شخص را در کتاب رجالش در زمره اصحاب حضرت صادق علیه السلام ثبت کرده است ولی ابن حجر گمان کرده هر کس جزء اصحاب ذکر شود یعنی از آن امام هم روایت نقل کرده است. تفصیل این مطالب را در مقاله ای با عنوان «لسان المیزان و المصادر الرجالیة فی المدرسة الإمامیة» (که در مجله تراثنا شماره 129 به چاپ رسیده است) نقل کرده ام.
مسأله سند و تاریخ آن کتابت سند احادیث در قرن دوم هجری شروع شده است یعنی پس از دوران صحابه. و هر چه هم می گذرد اهمیت سند بیشتر می شود. از این رو سند که در دوران اول به صورت عنعنه نوشته می شود در روزگاران بعدی گزارش تحمل حدیث با دقت در شیوه تحمل گزارش می شود، مثل: «أخبرنا» و «حدثنا» و.... به نظر می رسد دستور عمر بن عبدالعزیز در مورد کتابت حدیث هم بیشتر ناظر به مسأله سند است (و الا بنابر گزارش فؤاد سزگین نگارش حدیث در روزگار قبل از عمر بن عبدالعزیز شروع شده بود) چرا که با بی دقتی در این مورد احادیث صحیح در انبوه روایات جعلی گم می شد. از این رو در روزگار عمر بن عبدالعزیز نگارش حدیث آن هم با سند در دستور کار قرار گرفت. روایاتی از قبیل: «إذا حدثتم بحدیث فاسندوه» (کافی) و یا «فاکتبوه باسناده» (لسان المیزان) هم ناظر به همین مسأله و در همین دوران است. کتاب «شرف اصحاب الحدیث» تألیف خطیب بغدادی مرجع خوبی برای بررسی تاریخ سند است.
چند تأمّل پيرامون کتاب طبّ_الأئمه ـ عليهم السلام ـ کتاب طبّ الأئمه ـ عليهم السلام ـ با تأمّلات و اشکالات متعدّد درون متنی ای مواجه است، که به نمونه ای از آنها اشاره می نماييم: 1. کثرت نقل از غلات و متّهمين به غلو در کتاب رجالی، نقل از غاليان و متّهمان به غلو، يکی از نشانه های ضعف راويان شمرده می شود. (رک: رجال النجاشي، رقم: 594، شرح حال عبد الله بن قاسم حضرمي). با اين حال، نگاهی به اسانيد کتاب طبّ الأئمه ـ عليهم السلام ـ نشان می دهد اين کتاب باز گو کننده تراث روايی خطّ غلو در زمينه طبّ است. محمّد بن سنان، مفضّل بن عمر، محمّد بن اسماعيل بن أبی زينب (ابو الخطاب)، يونس بن ظبيان، محمّد بن جمهور بصری، محمّد بن سليمان ديلمی، سياري، محمّد بن أسلم، أبو سمينه، منخل، عمرو بن شمر، جابر بن يزيد جعفی، محمّد بن يحيی ارمنی، محمّد بن عبد الله بن مهران، محمّد بن فضيل، داود رقی، معلی بن خنيس، علیّ بن عبّاس، ابن اورمه، سجاده، از جمله غاليان و يا متهمين به غلوی هستند که روايات زيادی از آنها در کتاب طب الأئمة نقل شده است. برای مطالعه بيشتر در اين باره به مقاله «از ميراث غلات: کتاب طبّ الأئمه منسوب به پسران بسطام» نگاشته آقای دکتر حسن انصاری مراجعه نماييد. (رک: بررسيهای تاريخی: 693ـ703.). 2. کثرت نقل از مجاهيل از ديد رجاليون، نقل روايت از راويان مجهول و ناشناس، نشانه ضعف و عدم اعتماد به راوی است. ابن غضائری و نجاشی در شرح حال بسياری از افراد، اعتماد و کثرت نقل آنها از مجاهيل را در زمره الفاظ ذمّ آورده اند. . برای نمونه (نک: رجال ابن الغضائري: 44، رقم: 20، شرح حال بكر بن أحمد بن محمّد بن موسى؛ 48، رقم: 27، شرح حال جعفر بن محمّد بن مالك بن عيسى بن سابور؛ 54، رقم: 41، شرح حال الحسن بن محمد بن يحيى بن الحسن؛ 67، رقم: 65، شرح حال سهل بن زياد؛ 67، رقم: 66، شرح حال سهل بن أحمد.). با اين حال با تورّقی در کتاب طبّ الأئمه ـ عليهم السلام ـ با حجم انبوهی از راويان ناشناخته برخورد می کنيم، به گونه ای که نام و نشان برخی از آنها در هيچ کتاب ديگری غير از کتاب طبّ الأئمه ـ عليهم السلام ـ به چشم نمی خورد. محمّد بن سنان برادر عبد الله بن سنان ، محمّد بن خلف، سهل بن أحمد، على بن ابراهيم واسطى، علی بن عروه اهوازی، حريز بن ايّوب جرجانی ، تميم بن أحمد سيرافی، عبد الله بن مسعود يمانى، محمّد بن ابراهيم سراج، حنان بن جابر فلسطينی، حمدان بن أعين رازی و... نمونه ای از رواتی هستند که در هيچ يک از آثار روايی شيعه نقلی از آنها به چشم نمی خورد. 3. تحريفات فراوان در اسانيد مسلماً برداشت از يک متن تاريخی و روايی و بهره گيری از آن در استنباط احکام شرعی و يا درمان بيماری ها، مبتنی بر اطمينان شخص به متن نقل شده است. و بالطبع اگر متن موجود از آن نقل، همراه با تحريف و تصحيف باشد، بهره گيری از آن دچار مشکل خواهد شد. امّا از سويی نگاهی به أسانيد کتاب طبّ الأئمه ـ عليهم السلام ـ نشانگر وقوع تحريف در بسياری از اسانيد روايات اين کتاب است. مسلّماً اين تحريفات، تنها در سند روايات رخ نداده است، بلکه متن روايات نيز از آسيب تحريف در امان نمانده است. به هر حال، در ادامه تنها به گوشه ای از اين تحريفات اشاره می نماييم، و البته کشته آن قدر زياد است که کفن نتوان کرد. أ. «محمّد بن أبی نصر » . (نک طبّ الأئمة، حديث: 12.) که صواب آن چنين است: « احمد بن محمّد بن أبی نصر». ب. «عمرو بن يزيد الصيقل » . (نک طبّ الأئمة، حديث: 12.) که صواب آن چنين است: « عمر بن يزيد الصيقل». ج. «محمّد بن مسلم » . (نک طبّ الأئمة، حديث: 23.) که صواب آن چنين است: «محمّد بن أسلم». د. «محمّد بن سلمان » . (نک طبّ الأئمة، حديث: 26.) که صواب آن چنين است: «محمّد بن سليمان». هـ. «عن أبی حمزة » . (نک طبّ الأئمة، حديث: 30.) که صواب آن چنين است: «عن ابن أبی حمزة». و. «عمر بن شمر » . (نک طبّ الأئمة، حديث: 48) که صواب آن چنين است: «عمرو بن شمر». ز. «محمّد بن إسماعيل عن أبی زينب » . (نک طبّ الأئمة، حديث: 50.) که صواب آن چنين است: «محمّد بن إسماعيل بن أبی زينب». ح. «أبو عمرو بن شمر » . (نک طبّ الأئمة، حديث: 59.) که صواب آن چنين است: «عمرو بن شمر». ط. «محمّد بن محبوب » . (نک طبّ الأئمة، حديث: 61.) که صواب آن چنين است: «الحسن بن محبوب». ی. «زکريّا بن آدم المقرئ » (نک طبّ الأئمة، حديث: 67) که صواب آن چنين است: «زکريّا بن آدم القمی». همه آنچه گفته شد سبب می شود در برخورد با روايات اين کتاب ـ خصوصاً در نقل رواياتی که تنها در اين کتاب آمده است ـ جانب احتياط را بيشتر رعايت نماييم. در مورد کتاب طب الائمه پسران بسطام به تفصیل در کتاب «پژوهشی پیرامون کتاب طب الائمه پسران بسطام» بحث کرده ام.
نکاتی در مورد مکاتبه به روایت زیر که در تهذیب الاحکام آمده است بنگرید: محمد بن عيسى قال: كتب إليه أبو عمرو : اخبرني يا مولاي انه ربما أشكل علينا هلال شهر رمضان فلا نراه ونرى السماء ليست فيها علة فيفطر الناس ونفطر معهم، ويقول قوم من الحساب قبلنا انه يرى في تلك الليلة بعينها بمصر وإفريقية والأندلس فهل يجوز يا مولاي ما قال الحساب في هذا الباب حتى يختلف الفرض على أهل الأمصار فيكون صومهم خلاف صومنا وفطرهم خلاف فطرنا؟ فوقع عليه السلام: لا تصومن الشك أفطر لرؤيته وصم لرؤيته. اکنون این سؤال مطرح است که منظور از "ابو عمرو" یا "ابو عمر" کیست؟ در جواب باید گفت: ظاهرا این شخص مجهول است اما چرا در چند کتاب فقهی از این روایت به «صحیحه» تعبیر شده است؟ در پاسخ به این اشکال باید گفت: این که علی رغم جهالت أبو عمر یا ابو عمرو از این روایت به صحیحه تعبیر شده است نکته اش این است که ابو عمرو راوی حدیث نیست تا جهالت او مشکل ساز باشد، بلکه مسأله مانند این است که شخص ناشناسی استفتایی مثلا از آیت الله سیستانی می پرسد و شما آن صورت استفتاء و جواب استفتاء را دیده اید و نقل می کنید، حالا این که استفتاء کننده کیست مهم نیست. از این رو اگر به روایات علی بن مهزیار نگاه کنید از این نوع سندها زیاد می بینید (یعنی استفتایی که استفتاء کننده مجهول است) اما فقهاء از آن تعبیر به صحیحه کرده اند. در این موارد بود و نبود استفتاء کننده فرقی نمی کند، مثلا در همین روایتی که در ابتدای بحث ذکر کردیم اگر این گونه هم بود، باز فرقی نمی کرد: «محمد بن عیسی قال کُتِبَ الیه و سُئِلَ عنه یا مولای ....» به عبارت دیگر فقها فرض می گیرند که محمد بن عیسی استفتا را دیده است از این رو علی رغم جهالت أبو عمر از این روایت به صحیحه تعبیر می کنند. حالا این سؤال مطرح است که آیا این فرض معقول است؟ در جواب باید گفت: معمولا در مورد علی بن مهزیار و به طور کلی وکلای ائمه معصومین علیهم السلام این فرض معقول است، چرا که بیشتر استفتائات از مجرای همین وکلا رد و بدل می شده است. اما در مورد محمد بن عیسی که وکیل نبوده باید دنبال نشانه و شاهدی بود که نشان دهد او به مکاتبات زیادی دسترسی داشته است، در این صورت شاید بتوان گفت او در این جهت همانند علی بن مهزیار است. البته گاه در متن استفتاء تعابیری می آید که نشان می‌دهد مثلا محمد بن عیسی استفتاء را دیده است مثل: «فوقع بخطه». نکته آخر اینکه به طور کلی نسبت به مکاتبات (حتی صحیح السند هایش) چندان خوشبین نباید بود، چرا که احتمال تقیه در آنها بیشتر از بقیه روایات است، و گویا از همین جهت است که مرحوم محقق حلی در جایی روایتی را صرفا به خاطر مکاتبه بودن ضعیف شمرده است.
امام صادق عليه السلام و کتابهای ساختگی در مصادری که پيرامون تاريخ حديث نگاشته شده، نگاشته های حديثی ای به ائمه (عليهم السلام) نسبت داده شده است. در اين ميان برخی در حد يک رساله کوچک هستند مثل رساله ای که در کافي به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است. (کافی، ج8، ص397)؛ و برخی ديگر در حد واندازه يک کتاب اند، مثل تفسير منسوب به امام حسن عسکری (عليه السلام). اما در اين ميان امام صادق عليه السلام چهره ای متمايز دارند و کتاب های متعددی به ايشان نسبت داده شده که ـ بر اساس معيارهای ارزش يابی شکی در ساختگی بودن آنها نيست. در اين ميان تنها به سه کتاب اشاره می کنم: 1. 2. کتابی در تعبير خواب با نام کتاب که ظاهری در کتاب الإشارات في علم العبارات از آن بسيار بهره برده وآن را يکی از کتب معتبر در علم تعبير خواب می داند. (الإشارات في علم العبارات، ج1، ص8) و نزديک به سيصد بار از آن در تعبير رؤيا ها مطالبی نقل می نمايد. 3. تفسير قرآن، که سلمی در حقائق التفسير آن را نقل می کند. در مورد مطالب زيادی نوشته شده است، اما نگارنده تا کنون در مورد دو کتاب ديگر به مقاله مفيد و جامعی بر نخورده است. (در مورد تفسير در دانشنامه جهان اسلام در مدخلی به همين نام مطالبی آمده است. در تذکرة الألياء، ص10ـ16 هم مطالبی از آن آمده) نکته جالب توجه اين که هر سه کتاب دارای مضامين صوفيانه و تأويل گرايانه است. به هر حال سؤالی که هنوز برای آن پاسخی نيافته ام علت انتساب اين کتاب ها به امام صادق عليه السلام است. آنچه ـ و البته تنها به صورت احتمال به نظرم می رسد جايگاه امام صادق (عليه السلام) نزد باعث انتساب اين کتاب ها به ايشان است. از اين رو شايد بعيد نباشد صادقی که مؤلف اين کتاب ها است اصلا يک شخص حقيقی نباشد بلکه يک شخصيت نمادين است و حتی ممکن است اصلا مؤلف اين کتاب ها چند نفر باشند، مثل آنچه در مورد مجموعه اتفاق افتاده است. درباره صوفیه و نقش آنها در جعل حدیث پس از این هم خواهم نوشت، ان شاءالله.
لزوم توجه به تعابیر و الفاظ کشی به سند صحیح از قول یونس بن عبد الرحمن آورده است که«حریز لم یسمع عن ابی عبدالله علیه السلام الا حدیثین». ظاهرا نجاشی هم این سخن یونس بن عبد الرحمن را پذیرفته است چرا که سخن او را بدون هیچ گونه حاشیه ای و به صراحت از قول او نقل کرده است. توجه کنید تعبیر «عدم سماع» است نه «عدم روایت»، بنابراین نقض این سخن به این که چند صد روایت از امام صادق علیه السلام نقل کرده است (چنان که مرحوم آقای خویی این گونه نقض کرده اند) از اساس درست نیست. درباره این موضوع به تفصیل در مقاله ای (که در ادامه فایل متن آن را قرار داده ام) بحث کرده ام.
نکته هايي در منهج حديثي شيخ صدوق (1) احاديث تکراری در آثار شيخ صدوق نگارنده از چند سال پيش عمده اوقاتم را به مطالعه آثار حديثي ورجالي اختصاص داده ام. در اين کنکاش ها وجستجو گاه به نکاتي دست يافته ام که سعي می کنم آنها را به صورت يادداشت کوته منتشر نمايم. از جمله نکاتی که با دقت در اسانيد صدوق برايم روشن شد تکرار غير معمولی احاديث در آثار اين محدّث بزرگ است. با نگاه به آثار صدوق وکنکاش در احاديث کتب او می بينيم مرحوم صدوق در بسياری از مواقع يک حديث را در چند کتاب آورده است. به عبارتي روشن تر به نظر می رسد شيوه صدوق در تأليفات خويش پردازشی نو از محتوای تکراری است. در اين يادداشت ـ که در حقيقت گزيده مقاله ای سازمان نيافته است ـ تنها به احاديث تکراری در کتاب عيون أخبار الرضا (عليه السلام) می پردازم تا روشن شود چه تعداد از احاديث اين کتاب در ديگر آثار صدوق هم آمده است. بديهی است حکم قطعی، تنها با بررسی تمام آثار صدوق امکان پذير است؛ البته با تتبعی ناقص شبيه به اين نتائج در مورد کتاب امالی هم به دست آمد. اميدوارم اين نگاشته مختصر، زمينه ساز قدم های ديگر در اين موضوع باشد؛ بمنّه وکرمه. نتيجه گيری وتحليل کتاب عيون اخبار الرضا (عليه السلام) دربردارنده 967 حديث (در 69 باب) است که از اين تعداد 416 حديث تکرای است، يعنی 43 درصد احاديث کتاب تکراری است. (أبواب: 2ـ4، 9، 27، 35، 36، 39، 41، 42، 45ـ57، 59ـ62، 64، 69 دارای هيچ حديث تکراری نيست.) از مجموع احاديث تکراری 380 حديث مربوط به 40 باب اول کتب است که اين ابواب دارای 804 حديث است، يعنی 47 درصد احاديث اين چهل باب تکراری است. شايد بتوان گفت: از بين رفتن بسياری از آثار صدوق ـ از جمله کتاب دراز دامن او يعني کتاب مدينة العلم ـ به خاطر همين تکرای بودن بسياری از احاديث کتب اوست. يعنی علمای اماميه ـ با توجه به اين که در بسياری از آثار صدوق روايات جديد ومتفرّدی نديده اند ـ چندان توجهی (از طريق اجازه، قرائت، سماع، کتابت) به آنها نکرده اند، که بالطبع اين امر در مرور زمان باعث از بين رفتن اين کتب وآثار گرديده است.
برای مطالعه مباحث کلیات علم رجال پرداختن به مباحث کلیات علم رجال به صورت نگاشته های مستقل،سابقه دیرینه ای ندارد.حال در این میان کتاب های نسبتا متعددی نگاشته شده است که شاید بتوان گفت سودمندترین آنها عبارت اند از: -مقدمه کتاب تنقیح المقال مرحوم مامقانی -مقدمه کتاب قاموس الرجال مرحوم محقق شوشتری -مقدمه کتاب معجم رجال الحدیث مرحوم آیت الله خوئی -بحوث فی علم الرجال آیت الله محمدآصف محسنی -کلیات فی علم الرجال آیت الله سبحانی:این کتاب شاید از لحاظ ترتیب مباحث و همچنین شمولیت مسائل ،منبعی مناسب برای آموزش این گونه مباحث باشد. -بحوث فی مبانی علم الرجال شیخ محمد السند -قبسات فی علم الرجال:این کتاب تقریر مباحث آقای سید محمدرضا سیستانی است و از حیث قوت علمی اثری ارزنده می باشد. -اصول علم الرجال تقریر مباحث آیت الله شیخ مسلم داوری -دانش رجال الحدیث آقای حسن ربانی -پژوهشی در علم رجال آقای ترابی شهررضائی:این کتاب در بسیاری از مباحث همانند کتاب کلیات فی علم الرجال آیت الله سبحانی است.
برای علم درایة الحدیث منابع علم درایة الحدیث در شیعه به پیروی و اقتباس از منابع درایة الحدیث اهل سنت نوشته شده است.در این میان کتاب "رعایة شهید ثانی" به خوبی تاثیرپذیری مباحث این کتاب از منابع اهل سنت را نشان می دهد. به هر حال برای آشنائی با علم درایة الحدیث منابع زیر سودمند است: -رعایة تألیف شهید ثانی -وجیزه شیخ بهائی که البته به علت اختصار این کتاب، می بایست در کنار آن به شرحی -مانند نهایة الدرایة مرحوم صدر که گویا بهترین شرح کتاب وجیزه است- مراجعه شود. -لب اللباب فی علم الرجال تالیف مرحوم استرآبادی -مفصل ترین کتاب در زمینه درایة الحدیث،کتاب مقباس الهدایة مرحوم مامقانی است که خلاصه ای سودمند از آن توسط مرحوم علی اکبر غفاری با عنوان دراسات فی علم الدرایة،چاپ و منتشر شده است. -اصول الحدیث و احکامه اثر آیت الله سبحانی -دانش درایة الحدیث آقای محمدحسن ربانی در کنار مراجعه به این مصادر توصیه می شود به یکی از نگاشته های معتبر اهل سنت در این زمینه نیز مراجعه شود.مثلا کتاب تدریب الراوی جلال الدین سیوطی یا کتاب علوم الحدیث و مصطلحه صبحی صالح،منابعی مناسب برای این امر هستند.