#تجربه_من ۷۰۸
#رویای_مادری
#سقط_مکرر
#فرزندآوری
#معرفی_پزشک
#سختیهای_زندگی
#قسمت_اول
قبل از ازدواج در قم زندگی میکردم، اسفند سال ۷۸ پدر و مادر همسرم اومدن خواستگاریم و در خرداد ۷۹ در حرم حضرت معصومه با همسرم عقد کردم.
کار و دانشگاه همسرم تهران بود، به همین دلیل سال ۸۰ ازدواج کردیم و ساکن تهران شدیم، همسرم روی پایان نامه فوق لیسانسش کار میکرد و سرش حسابی شلوغ بود. منم برای کنکور درس میخوندم و درس خوندن رو مانعی برای بچه دار شدنمون نمیدونستم، اما همسرم مخالف بود. دلیل مخالفتش این بود که درسش تموم بشه و با فراغ بال برای بچه دار شدن اقدام کنیم.
آخه از صبح ساعت ۷ تا ۴ بعد از ظهر اداره بود و وقتی خونه می اومد، یکی دو ساعت استراحت میکرد و تا نیمه های شب مشغول انجام پایان نامه فوق لیسانسش میشد، خلاصه پایان نامه شو دفاع کرد و تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم. خیلی زود باردار شدم. شور و شعف و شادی زیادی داشتیم و از خوشحالی در پوست خودمون نمیگنجیدیم. سونو برای تشکیل قلب انجام شد همه چی عالی بود. اینقد هیجان زده بودیم که نگو، یه هیجانی خارج از وصف.
دکتر زنان داروهای مخصوص بارداری رو برام شروع کرد و برای هفته هشتم نوبت داد، وقتی در تاریخ مقرر یعنی در هفته هشتم پیش دکتر رفتم دوباره سونو کرد و گفت عالیه، خیلی هیجان زده و خوشحال بودیم، اما چشمتون روز بد نبینه فردای اون روز همه چی رو سرمون خراب شد و بچه سقط شد. اینکه چقدر درد کشیدم یه طرف، اون ضد حال و پژمردگی ای که برای من و همسرم ایجاد شد یه طرف.
مادرم و مادر همسرم مدام دلداریمون میدادن و آروم مون میکردن. با دکتر زنانم صحبت کردیم و گفت شش ماه دیگه دوباره میتونید برای بچه دار شدن اقدام کنید. سال ۸۲ دوباره اقدام کردیم و همون ماه باردار شدم. دوباره همون هیجانا و شادیا سراغمون اومد و تا هفته هشتم همه چی خوب بود اما یهو دومی هم تو همون هفته هشتم سقط شد.
و ما دیگه خسته از اون درد و رنج ها، پروژه بچه دار شدن رو یکسال تعویق انداختیم. در این یکسال برای رهایی از اون فشارهای روحی ای که بهم وارد شده بود با کمک همسرم دانشگاه قبول شدم و همزمان سرکار رفتم و بعد یه دکتر خبره تر بهمون معرفی شد و پیشش رفتیم اون یه سری دارو داد و گفت میتونید دوباره برای بارداری اقدام کنید.
سال ۸۳ دوباره باردار شدم. اینبار این هیجان و شادی همراه با استرس و نگرانی بود و باز هم همون اتفاق بد در هفته هشتم اتفاق افتاد و اونم سقط شد. بعد از سقط سوم پیگیری های ما برای راه حل این اتفاق جدی تر شد. چند شهر مختلف از جمله تهران، قم، مشهد و ... پیش دکترهای مختلفی رفتیم و همه شون در حیرت بودن که چرا سقط سه بار و در یک هفته مشخص یعنی هفته هشتم اتفاق میفته و دلیلی پیدا نمی کردن...
در نهایت به هیچ نتیجه ای نرسیدیم تا اینکه در سال ۸۴ یه نفر یه دکتر ژنتیک در تو همون تهران بود بهمون معرفی کرد و بلافاصله پیشش رفتیم و اون همه مدارکهای بارداری و سقط ها رو بررسی کرد و بهمون آزمایشهای ژنتیک داد و ما به یه مرکز ژنتیک که خودش معرفی کرد، رفتیم آزمایش ژنتیک و DNA دادیم البته هزینه ها خیلی بالا بود اما به عشق بچه برامون مسئله ای نبود ولی این انتظار یک ماه و نیمه تا جواب آزمایش ها بیاد برامون سخت بود.
جواب آزمایش ها که اومد دوباره پیش دکتر ژنتیک رفتیم و همه آزمایش هامون رو چک کرد و گفت هیچ مشکل ژنتیکی ای وجود نداره و با خانم دکتری مشورت کرد و هر دو به این نتیجه رسیدن که ممکنه تو بارداری، خون من غلظت پیدا میکنه و باعث مرگ و سقط جنین میشه و برام داروهای رقیق کننده خون تجویز کردن و گفتن برید برای بارداری اقدام کنید و ما امیداوریم اینبار به نتیجه برسید.
مجدد باردار شدم. دکتر زنان داروها و آمپول های رقیق شدن خون بهم داد و هر روز میزدم اما بازم سر هشت هفته همون اتفاق افتاد و بچه سقط شد.
دکتر ژنتیک و دکتر زنان در طبابت عاجز شدند و دکتر ژنتیک ما رو به مرکز ناباروری و سقط مکرر ابن سینا ارجاع داد و دکتر زنان خیلی خوبی رو هم در همون مرکز، بهمون معرفی کرد. خانم دکتر سهیلا سادات عارفی که تخصص شون سقط مکرر بود.
ما به این مرکز مراجعه کردیم و یک سال تحت درمان بودیم و چه روزهایی رو اونجا به شب رسوندیم و چه سختی هایی رو به امید بچه دار شدن متحمل شدیم. خانم دکتر عارفی بهمون دلداری میداد و امیدوارمون میکرد که بچه دار میشیم. اما دکتر ژنتیک مرکز ناامیدمون میکرد.
ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۰۸
#رویای_مادری
#سقط_مکرر
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_دوم
همه آزمایش های من و همسرم آماده شد و هیچ کدومش مشکل نداشت و نتیجه نهایی دکتر ژنتیک این شد که با وجود اینکه مشکلی در آزمایشات شما وجود نداره اما چهار بار سقط صورت گرفته در یک زمان مشخص، شما دوتا از همدیگه نمیتونین بچه دار بشین و هر چند بار دیگه هم که بارداری رخ بده، چه به روش طبیعی و چه به روش مصنوعی بازم سقط خواهد شد.
یک لحظه همه زمین و زمان برامون سیاه شد، اما از اونجایی که میگن در ناامیدی بسی امید است با چشم گریون مدارک رو برداشتیم و بدون آسانسور و با پله، چند طبقه بالا رفتیم اتاق دکتر عارفی، خانم دکتر داشت نماز میخوند، همون نماز خوندنش یه آرامشی بهم داد و یه حس خوبی تو دلم ایجاد کرد که نگو، وقتی نمازش تموم شد، مدارک رو گرفت و نگاه کرد، گفت درسته پرونده تون اینجا مختومه اعلام شده، اما امید بخدا بچه دار میشید، ناامید نباشید، به خدا توکل کنید.
حرفاش آرامشمون میداد و سرازیر شدن اشکام کمتر شد گفت: اینجا چون پرونده ت بسته شده کاری نمیتونم برات بکنم بیا مطبم و من همون درمان سقط مکرری که تو انگلستان روی افرادی که مشکل داشتن انجام میدادم، برات انجام میدم و به امید خدا و به خواست خدا، بچه دار میشی.
حرفاش آرامشی به من و همسرم داد که تا اون روز آرامشی به این زیبایی درک نکرده بودم. خلاصه هفته بعدش یعنی خرداد ۸۶ رفتیم مطب ایشون و چند تا دارو داد و گفت این داروها رو بخور و برای بارداری اقدام کن و بلافاصله بعد از اینکه فهمیدی بارداری بیا پیشم تا درمان رو شروع کنیم تا مشکلی پیش نیاد و به خواست خدا همه چی خوب پیش بره.
ما برای بار پنجم البته با امیدی که همراه با نگرانی بود برای بارداری اقدام کردیم و همون ماه باردار شدم و بلافاصله پیش دکتر زنانم رفتیم و درمان رو شروع کرد که هر روز آمپولای رقیق کننده خون و هر هفته سرم بالا رفتن ایمنی و قرص های مختلف بود رو تجویز کرد و الحمدلله با عنایت خدای مهربون و دستان توانمند دکتر عزیزم، هفته هشتم و هفته های دیگر بارداریم به خوبی سپری شد و در عید نوروز ۸۷ پسر قشنگم به دنیا اومد و انگیزه و شادی رو به این زندگی برگردوند.
شش ماه بعد از تولد پسرم، مرخصی زایمانم تموم شد. من که عاشق بچه بودم و حاضر نبودم یک لحظه به پسرم سخت بگذره و دوست داشتم تو آغوش گرم خودم بزرگ بشه و نه مهدکودک، از کارم استعفا دادم و به شغل شریف مادری با عشق ادامه دادم و دو سال بعدش در سال ۸۹ با لطف خدای مهربان و همون درمان دکتر خوبم، دخترم هم به دنیا اومد و بعدش ۵ سال به خودمون استراحت دادیم و بعد از اون هر دو سال با لطف پروردگار و دستان توانمند دکتر عزیزم، ۳ تا بچه دیگه به زندگیمون اضافه شد و با این پنج بچه روز به روز بر شیرینی و شادی زندگیمون افزوده شد و ان شاءالله این نهضت ادامه دارد...
در پایان اینو بگم به اون کسایی که بچه دار شدنشون خدای نکرده با مشکل مواجهه شده، حتما یه حکمتی توش هست که ما از اون بی خبریم، ناامید نشید و به تلاش تون ادامه بدید که با پشتکار و امید به رحمت خدا ان شاءالله دامنتون سبز سبز میشه...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه هیجانی...!! 😃😂😁
این شیرینی تمام شدنی نیست...😍
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#آیت_الله_حائری_شیرازی
من در خانه، پرنده (مرغ و خروس و مرغابی و ...) پرورش میدهم. بستگان من میآیند مثلاً ۵تا مرغابی سر میبُرند و پولش را هم به من میدهند! این اقتصاد مقاومتی است. اینکه کسی بگوید من مدرک دارم پس دیگر کار نمیکنم، این با اقتصاد مقاومتی نمیسازد. خانمهای ما، الی ما شاء الله مدرک میگیرند و دیگر در خانه نه کار بافندگی میکنند نه ...
من با این وضعیت علمی و شُهرتم، عارَم نمیشود در خانهام کار کنم و چیزی تولید کنم؛ اما بسیاری از خانمها به دلیل اینکه مدرک دارند، اقدام به هیچ تولید خانگی نمیکنند! در حالیکه در گذشته گلیم میبافتند، قالی میبافتند، جوراب میبافتند.
#سبک_زندگی_اسلامی
#مدیریت_اقتصادی
@haerishirazi
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ هدیه ۲۰ میلیون تومانی شرکت پتروشیمی تبریز به کارکنانی که در سال جدید ازدواج کنند.👏
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#خانواده_مستحکم
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✨ آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام
"در برابر دنیایی که سختیهای آن مانند
خوابهای پریشان میگذرد، صبور باش!"
📚بحارالانوار، ج۴۰، ص۳۴۸
#سبک_زندگی_اسلامی
#سختیهای_زندگی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075