eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۸۵۷ من متولد آذر ۱۳۵۸ هستم، در سال ۷۹ ازدواج کردم. تفاوت سنی کمی با همسرم داریم و این هم مشکلات خاص خودش رو داشت. دوران عقد سختی داشتم. خانواده همسرم بشدت اهل حرف و حدیث بی مورد بودند و خیلی بین ما رو به هم می‌زدند، همسرم هم چون خیلی کم سن بود، با اونها همراه می‌شد و من بشدت سر خورده شده بودم، سر هر چیزی فقط دعوا بود. بالاخره این دوران که باید بهترین دوران زندگی یه دختر عقد بسته باشه، تبدیل شد به تلخ ترین دوران، هر وقت یادم میاد آشفته میشم با همه مشقت ها من راهی خانه بخت شدم و باز هم این دخالت ها و مشاجره ها با من ادامه داشت. ما پنج خواهر و برادر بودیم و خانواده گرم و پر انرژی اما همسرم می‌گفت باید فقط تو خونه بشینی، خودش هم می‌رفت و آخر شب خسته بر می‌گشت. منم واقعا خسته میشدم و میرفتم خونه پدرم چون اگر به حرف همسرم و خانواده اش بودم، تبدیل میشدم به یه آدم افسرده، حتی شروع کردم به درس خواندن ولی همسرم مخالفت کرد. بعد از یک سال و نیم درگیری، راهی دادگاه شدم ولی خودش با رفتن پیش مشاور، من و خانواده ام رو متقاعد کرد که اشتباه کرده منم چون بچه اول بودم و طلاق خیلی مذبوح بود، برگشتم سر زندگی. تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم که نشد با یه دوره کوچک درمان بالاخره من سال ۸۲ باردار شدم. خیلی دوران سختی بود بقول معروف آب هم توی دلم بند نمیشد. خیلی از نظر جسمی نحیف شده بودم تا اینکه از محل کارش به سفر کربلا مشرف شدیم، همش از امام حسین خواستم فرزندی سالم و صالح به من عطا کنه بعد از برگشت از سفر کربلا استراحت مطلق شدم تا اینکه فروردین ۸۳، آقا سید محمد حسین بدنیا اومد😍 خیلی سختی کشیدم، اورژانسی سزارین شدم و بشدت درد داشتم. هر وقت دست محمد حسین رو می‌گرفتم خیلی شل و بی رمق بود تا اینکه روز دهم دیدم دستهای بچه میپره، مادرم بردش حموم و چند بار این حالت تکرار شد😔 بردیمش بیمارستان و دکتر تا دید گفت تشنج کرده... با کلی سختی آزمایش گرفتند و بستری شد گفتند در اثر کمبود کلسیم هست و هر چه کلسیم تزریق میشد، فایده نداشت. بیشتر افت میکرد بالاخره با تصمیم خودمون مرخصش کردیم. بردیم یه دکتر خوب آزمایش کلی داد و دوباره تشنج شروع شد. خلاصه بردیم بیمارستان تو بخش آی سی ویژه نوزاد ها بستری شد. چند تا متخصص دیدنش و کلی آزمایش های گرون قیمت و سخت، خلاصه نتیجه شد عدم رشد غده پاراتیروئید... تا یک سال تحت درمان و آزمایشات ماهانه بود و الحمدلله خوب شد. پسری بشدت زیبا و به شدت شیطون تا اینکه دیدیم خیلی اذیت می‌کنه و قادر به تکلم نیست تا فرصتی پیدا می‌کرد سرش رو به زمین می‌زد بردمش دکتر روانپزشک گفت حالت های بیش فعالی داره ولی تا زیر چهار سالگی نمیشه نظر داد. خلاصه تصمیم گرفتیم بچه دوم رو باردار بشم که خیلی سریع هم این اتفاق افتاد و از طرف خانواده مورد سرزنش قرار گرفتم که با وجود همچین بچه ای و نداشتن خونه بچه میخواستی چکار! حق هم داشتند، خیلی با من همراه بودند و اونها هم اذیت شدند، تا اینکه دکتر گفت باید استراحت مطلق باشی، جفتت سرراهی هست. گفتم نمیتونم، دکتر گفت مشکل خودته... بالاخره با همه ی سختی ها، مهر ماه سال ۸۶ دخترم ملیکا سادات بدنیا اومد 😍 خیلی ذوق کردم و بشدت امیدوار شدم که با اومدن ملیکا، محمد حسین حرف بیوفته... واقعا هم همینطور شد، البته ی حدود دو ماه محمد حسین رو گذاشتم مهد کودک، مربی مهد گفت خانم بچه شما مشکل داره، گفتم می‌دونم و به این خاطر آوردمش مهد، بشدت مقاومت می‌کرد که نره ولی با کلی درد سر این دو ماه تموم شد. خیلی خوب بود ولی مشکلاتش شدیدتر شد. دوباره رفتم روانپزشک، کلی ام ار ای و نوار مغز و بررسی تشخیص بیش فعالی دادند بعد گفتند نه اوتیسم داره و ضمنا دو قطبی هست، خیلی گریه کردم ولی واقعیتی بود، نمیشد ازش فرار کرد کلی دارو های مختلف دادند. خلاصه سرتونو درد تیارم با وجود تمام مشکلاتی که محمد حسین داشت و کلی مشکل اقتصادی زیاد، زمان رفتن مدرسه شد. سنجش هم تشخیص داد که باید بره مدرسه استثنایی، تصور اینکه با بچه های معلول ذهنی شدید یه جا بره، بشدت منو آزار می‌داد، چون مثل اونا نبود، سالم هم نبود. فرستادن یه جای دیگه، بالاخره با دیدن اشک های من گفتند بصورت موقت بره مدرسه عادی 😊 انگار خدا دنیا رو به من داد، کمر همت رو بستم و باهاش از کلاس اول شروع کردم به درس خواندن، نه درس خواندن معمولی مثل یه معلم که به چهل تا دانش آموز درس میده، منم اینطوری باهاش درس کار میکردم چون ذهنش کشش نداشت ولی خیلی هم دوست داشت و تلاش میکرد. تازه میشد سطح یه دانش آموز ضعیف،از حق نگذریم معلم های خوبی داشت خیلی با من همکاری میکردند😊 منم پر از نیروی جوانی و عشق مادری تا اینکه اومدیم تهران... ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۵۷ البته یه چند سالی بود بخاطر کوچک بودن خونه، رفته بودیم کرج و دوباره برگشتیم تهران با مشقت های فراوان وارد مقطع راهنمایی شد و دخترم هم به مدرسه رفت. دختری باهوش و درسخون، یه مقدار اون هم بهش کمک میکرد تا اینکه همسرم بیکار شد و منم بخاطر فشارهای روحی که داشتم سردرد های شدیدی می‌گرفتم و قرص مسکن زیاد مصرف میکردم در نتیجه معده درد شدیدی به من عارض شد. دنبال مداوا بودم که دیدم دو ماه هست پریود نشدم و چون روال من اینگونه بود اصلا شک به بارداری نکردم. رفتیم دکتر و به اصرار همسرم آزمایش دادم و در کمال ناباوری دیدم بله باردارم😳 خدا منو ببخشه شدیداً گریه میکردم و می‌گفتم باید سقط بشه اگه این هم سالم نباشه، چکار کنم. میگفتم بدنیا بیاد بدیم به یه خانواده مومن که خوب هم تربیت بشه اطرافیان هم حال روح منو میدیدن میگفتن باشه😜 تو این قضایا که شد کار برای همسرم جور شد و رفت عراق، خلاصه من موندم با دوتا بچه و کلی مسؤلیت و حال نامساعد روحی و جسمی خیلی برای سقط هم اقدام کردم ولی نمیتونستم، از خدا خواستم توان بهم بده تا بتونم با این قضیه کنار بیام، چند ماه گذشت بهتر شدم ولی چون سزارین بودم دچار چسبندگی شده بود و این خیلی منو اذیت میکرد مثل الان هم آنقدر تشویق به فرزند آوری نبود. بیمارستان های دولتی منو قبول نکردند و کلی هم با من بد رفتاری کردند. تا اینکه یه دکتری قبول کرد منو سزارین کنه و لوله هامو ببنده و ما دست خالی یهو بیمه تکمیلی جور شد و زودتر از اینکه دخترم بدنیا بیاد روزیش رو با خودش آورد. خلاصه ۱۵ اسفند ماه سارا سادات عزیزم بدنیا اومد و یه تحول بزرگ تو زندگی ما، که شده بود سراسر ناامیدی بوجود اومد😊 این رو گفتم که همه بدونن با وجود اون همه سختی و رنجی که تو زندگی متحمل شدم، تونستم از این امتحان الهی سربلند بیرون بیام چون خیلی شرایط سختی داشتم از همه نظر... خداوند خواست ما ماشین خریدیم، خونه بزرگ خریدیم و یه دختر شیرین زبون مهربون هم نصیبمون شد. همه اینها رو از برکت وجود سارا می‌دونم البته هر بچه ای با خودش برکت و روزی میاره اما این فرق داشت، خداوند انگار یه پاداشی بهم داد. الانم که اینها رو برای شما میگم، محمد حسین دانشجو هست، هر چند که باهاش بازم درس میخونم ولی خیلی خوب شده، ملیکا سال دهم تجربی و سارا هم کلاس دوم هر چند مجال نبود بتونم اینجا همه چیز رو بگم که عزیزان متوجه بشن ولی سعی کردم مختصر و مفید بیان کنم. خلاصه اینکه از وجود فرزند نگران نباشید، من این حرف امام خمینی ره تو گوشم هست که فرمودند از خدا فرزند صالح و سالم بخواهید، درسته پسر من مشکل داره که به برکت اهل بیت بسیار بهتر شده ولی تو راه مستقیم هست، نمازش رو میخونه، مقید به روزه و احکام دینی هست، هر چند به اندازه بقیه همسن و سال های خودش نیست از لحاظ فهم و درک ولی خوبه... با خودم میگم شاید کاملا سالم بود، به راه بد می رفت. پس از خدا سپاسگزارم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از جورچین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫 ادعای کذب برای فرار از تخلف در حالی که مسئولان دانشگاه علامه طباطبایی ادعای تغییر زمینی با کاربری خوابگاهی به استاد سرا را رد کرده بودو با جوابیه ای آن گزارش ومطالبه را از اساس کذب دانسته بودند، اسناد ومستندات ادعای کذب مسئولان دانشگاه در گزارش فوق به تصویر کشیده شده است، به امید آنکه : در دولت راستگویان بعضی از مدیران میانی با پذیرش اشتباه، تخلف ،وترک فعل، از این به بعد زمینه ی خانواده محور نمودن دانشگاه را فراهم کرده و به دنبال پاک کردن صورت مسئله نباشند. کانال «جورچین» https://eitaa.com/joinchat/4262265154C2f493c18cb
سوالات شما... لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇 🆔@dotakafinist3 🆔@dotakafinist3 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
عجب نصیحتی... از طرف دانشگاه خوابگاه به او تعلق گرفت.هنوز چند روزی از اقامتش نگذشته بود که به پدرش زنگ زد. می گفت دیگر نمی‌تواند طاقت بیاورد و می‌خواهد هر طوری شده از خوابگاه برود. مثل اینکه فضای آنجا به مذاقش خوش نیامده بود. برایش امکانات و وسایل مختصری فراهم کردیم و فرستادیم تا با دوستانش خانه‌ای اجاره کند، در آن مدت من و پدرش چند باری به او سر زدیم. یکی از آن روزها که برای نماز صبح به حرم امام رضا علیه السلام رفته بودیم، آقای قرائتی را دیدیم. محمد از بین جمعیت خودش را به ایشان رساند و دستش را بوسید. وقتی برگشت، خیلی خوشحال بود. پدرش علت این خوشحالی را پرسید. محمد گفت: "از آقای قرائتی خواستم منو نصیحت کنه، ایشون پرسید: داماد شدی؟ گفتم نه. گفت:" بدو برو داماد شو." حالا مجبورم که به نصیحت آقای قرائتی عمل کنم." همگی با هم خندیدیم. گفتم بین این همه حرف، عجب نصیحتی بهت کرد! خودم برات آستین بالا می‌زنم. 📚 برای زین أب، ص٣٩ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
از زیبایی های بخش نوزادان😌😍 این شیرینی تمام شدنی نیست... 👈 شما هم می توانید با ارسال عکس از اولین روز تولد فرزندتان، ما را از تولدش باخبر کنید.😃😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🚨گناه بزرگ... طعنه و سرزنش، گناه بزرگی است. اگر دل کسی را شکستیم و او را مورد ملامت قرار دادیم، عواقب ناگواری در انتظار ماست. کسی به من گفت: من و همسرم با ناباروری خود کنار آمده‌ایم، معالجه کرده‌ایم، اما فایده‌ای نداشته، ما هم پذیرفته‌ایم و گفتیم: تقدیر ما نیست که اولاد داشته باشیم و خدایی که عالم، قادر، غنی و رحیم است، به مصلحت ما ندیده که فرزند داشته باشیم. اما حرف اطرافیان را چه کنیم؟ او با حالتی بسیار غمگین و ناراحت کننده می‌گفت: مشکل من با پدر و مادر خود و پدر و مادر همسرم می‌باشد. پدر و مادرها ما را طرد کرده‌اند! 📚سیره‌ی علوی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بهترین راه مهار زبان، زندانی کردن آن با سکوت است. سکوت باعث جلب محبت می شود و راهنمای هر خیری است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۵۸ لباسهای بچه ها رو سعی میکنم مرتب نگهدارم و برا بچه ی بعدی استفاده کنم. لباس بیرون و خونه شون جداس و مسلما لباس بیرون که هزینه بیشتری رو صرفش میکنیم، سعی میکنم خیلی مرتب و تمیز بمونه و در مراحل شستشوی اون هم دقت میکنم. چیزایی مثل کاپشن رو اگر نیاز باشه از بچه خواهر و برادرم که بزرگ شدن امانت میگیرم و همینطور اونا اگر چیزی بخوان امانت میدیم. لباس اضافی نمیخرم. معمولا در هر فصل دو دست لباس مناسب بیرون و سه دست برای داخل خونه. در انتخاب نوع لباس خیلی دقت میکنم مثلا به کاربردش، که این لباس رو میشه چه جاهایی بپوشه، لباس تک کاربرد نباشه. لباسها رو تا جاییکه بتونم خودم میدوزم. اینجوری هزینه فوق العاده کم میشه. کلاس خیاطی نرفتم، یعنی با بچه ها وقتشو نداشتم برم. از آموزشهای اینترنتی بهره بردم و در کنارش تمرین و تمرین و تمرین. برای تزیین لباسهاشونم از برچسبهای مخصوص لباس و....استفاده میکنم که یک کار قشنگ و زیبا بشه و بچه ها بپسندن. وقتی خودم براشون میدوزم خیلی خوشحال میشن. وسیله اضافی تا بتونیم نمیخریم. قبل خرید هر وسیله، چه برای خونه چه برای بچه ها، شاید هفته ها و ماهها فکر کرده باشیم با همسرم. مثلا این وسیله چقدر کاربردیه؟ چقدر جا میگیره؟ جایگزینش میتونه چی باشه؟ این اسباب‌بازی بچه ها خسته بشن، باید چیکارش کنیم؟و... اسباب‌بازی‌ها دسته بندی میشن و با توجه به سن هر بچه دراختیارشون میذاریم، بعد چند وقت که خسته میشن، مرتب بسته بندی میکنیم و میذاریم داخل کمد دیواری. و باتوجه به سن فرزند بعدی ازش رونمایی میکنیم.😅 اینجوری هم خسته نمیشن، هم برا هربچه اسباب‌بازی مناسب سنش رو داریم، هم تعداد اسباب‌بازی‌ها زیاد نیست که خونه بهم ریخته بشه. در مورد خواسته های بچه ها هم به روش بالا عمل میکنیم، ابتدا نیاز سنجی. این موارد رو به بچه ها هم یاد دادیم که خودشون به این نتیجه برسن که مصرف گرا نباشن همیشه. برای سیستم ایمنی حتما از سالاد یا سبزی کنار غذا استفاده میکنم. کیک خونگی می‌پزیم و تزیین میکنم برای خوراکی مدرسه شون و نمیذارم از بوفه بخرن. البته ماهی یکبار اجازه خرید دارن از بوفه و در ماه دوسه بار از خوراکی های سالمتر موجود در بازار براشون میذارم که تنوع باشه تو برنامه. به مصرف میوه شون اهمیت میدم. داروی امام کاظم با فاصله ده شب، مصرف میکنیم. سرخ کردنیهامون در حداقل هست. مصرف سوسیس و کالباس و نوشابه نداریم. سالی یکی دوبار کالباس رو خونگی درست میکنم اگر بچه ها درخواست بدن. و همین‌طور پیتزا رو. چون پنیر پیتزا هم ماده مضری هست. نحوه شستشوی دقیق دستها رو بهشون آموزش دادم و تاکید میکنم. چون اکثر بیماریها از همین روش بین بچه ها منتقل میشه. مصرف عسل و لیموترش و زنجبیل رو اکثرا داریم. در غذاها از زنجبیل و آویشن بعنوان ادویه استفاده میکنم که باعث افزایش ایمنی بدن میشه. از مصرف لبنیات و دوغ و....غافل نمیشم. چکابهای دوره ای رو اهمیت میدم و مراجعه میکنیم به پزشک. نظافت شخصی و تعویض روزانه لباسهای زیر رو به بچه ها یادآوری میکنم. قطره آهن و مولتی ویتامین بچه های زیر دوسال رو مرتب بدیم بهشون. با رعایت همین نکات ساده ،الحمدلله دچار بیماریهای سخت نمیشن. تغذیه مادر در دوران شیردهی خیلی مهمه و از اون مهمتر خواب و استراحت. همین که نتونه دوشب بخوابه، شیر کم میشه. من زمانهای اینجوری، میذاشتم خونه و ظرف،و....کثیف بمونه اما برنامه خوابم جبران بشه تا شیر برا بچه باشه. کار همیشه هست ☺️ و اینکه هر مادری با مصرف یک ماده غذایی افزایش شیر داره که باید اونو شناسایی کنه. مثلا من با خوردن غذاهای حاوی لوبیا قرمز و ماکارونی ازدیاد شیر داشتم. در مورد رازیانه، چون حاوی هورمون استروژن هست، طبیعتا شیر رو زیاد میکنه، اما دقت بفرمایین هم برای نوزاد پسر مناسب نیست، هم در مصرف زیاد برای نوزاد دختر. و هم برای مادرانی که دکتر بهشون گفته قرص هورمونی استفاده نکن ضرر داره برات. متاسفانه من در فرزند اول رازیانه رو مصرف کردم و از استروژن موجود بدنم آسیب دید و مجبور به جراحی شدم😔. پس این مورد رو استفاده نکنیم بهتره یا تحت نظر پزشک استفاده کنید. ترکیب پودر تخم شنبلیله، تخم شوید ،تخم گشنیز، زیره سبز از هرکدام به نسبت مساوی و به اندازه دوبرابر مواد، نبات، شبی یک قاشق مصرف میکنم برای ازدیاد شیر و کاهش دل دردای بچه. هم چنین مصرف مولتی ویتامین و کلسیم اگر نیاز داره بدن مادر. ادامه👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۵۸ برای رفلاکس از ترکیب پودر زیر استفاده میکنم و در دوران شیردهی شبی یک قاشق میخورم، اینجوری هضم غذاها برای مادر راحتتر انجام میشه و بچه دل درد و رفلاکس و بالا آوردن جهشی نداره. مداومت مهم هست و حتما هرشب مصرف بشه. ریشه کُما، زیره سبز، کلپوره، شاتره.گیاه دم گاو و چند گیاه دیگه که در هرشهری اسم خاص خودشو داره، عطاری بهتون میگه. آلرژی بحث ژنتیکی و محیطی هست. عوامل محیطی و غذایی رو اگر میتونیم شناسایی و کم کنیم. در بارداری هم از مصرف ادویه های تند که باعث آلرژی جنین میشن پرهیز کنیم. از غربالگری آسیب دیدم، چون نتایج کاذب داره، بخاطر همین توصیه نمیکنم. برای رفع خستگی از حمایت و کمک همسر و بچه های بزرگتر بهره ببریم. با یک بازی خانوادگی و دمنوش آرام بخش، شادی و نشاط رو فراهم کنیم. سبد پیک نیکمون همیشه آماده باشه و بعضی شبها بریم پارک. دسته جمعی در انجام تکالیف بچه ها شرکت میکنیم ، در کاردستیهاشون کمک میکنیم. همین که بچه ها شاد میشن خستگی از تن من هم بیرون میره. آخر هفته ها همه با هم خونه رو تمیز و گردگیری و جارو برقی میزنیم. بعضی وقتها نگهداری بچه کوچکتر رو به بچه بزرگتر یا همسر بسپریم و یکی دو ساعت بخوابیم. مهمونی بریم، به پدر و مادرا سر بزنیم. اگر میتونیم هرچند وقت یکبار از نیروی کمکی برا نظافت منزل کمک بگیریم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
از همین حالا دست به کار بشید... یک سال از رفتن محمد به دانشگاه می گذشت، روی این را نداشت که مستقیم با خودم صحبت کند، در نامه نوشت: "اگر بخوام سالم بمونم وجود بعضی از دخترها و زن‌های بد حجاب و نامحرم کارم رو سخت می‌کنه، کمکم کنین تا از این امتحان خدا سربلند بیرون بیام. از هر کجا که خودتون صلاح می‌دونین برام همسری انتخاب کنین." ۱۹ سال بیشتر نداشت، به نظر من خیلی زود بود که بخواهد بار مسئولیت زندگی را به دوش بکشد ولی آقا هدایت با من هم عقیده نبود. دوست داشت بچه‌ها زودتر سر و سامان بگیرند و با ازدواج پاک بمانند. به محض دیدن نامه و فهمیدن درخواست محمد، آنقدر ذوق زده شد که گفت:" از همین حالا دست به کار بشید و وقت رو تلف نکنید." روز بعد خودم با محمد تماس گرفتم تا مزه دهانش را بفهمم. گفتم شاید کسی را زیر سر داشته باشد، از پشت تلفن و با وجود آن همه فاصله، می‌توانستم حدس بزنم که چند بار از خجالت رنگ به رنگ شد. گفت:" من تا حالا نه دختری رو دیدم، نه شخص خاصی مدّنظرمه. فقط یه شرط دارم، به اصل و ریشه خانوادگی دختری که انتخاب می‌کنین دقت کنید، تحقیقاتتون رو از پدربزرگ مادربزرگش شروع کنین، حتماً همه شون با نماز و با خدا باشند. بعد هم راجع به پدر مادرش تحقیق کنید. اگه این شرایط رو داشتن، برین دخترو ببینین. اون وقت هرچی شما بگین، منم قبول دارم." 📚 زین أب، ص ۴٢ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075