.
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
مادر گل وجودت پرپر شدن ندارد
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطميه
مادر گل وجودت پرپر شدن ندارد
بی تو طراوتی این باغ و چمن ندارد
با شوهر غریبت حرفی بزن به خانه
جز تو علی در این شهر یک هم سخن ندارد
ببین چگونه بابا زانو بغل گرفته
حتی دگر توان برخواستن ندارد
بردل مزن شراره یک خنده کن دوباره
بی خنده ات صفا این( بیت الحزن) ندارد
با تو دگر نگویم شانه بزن به مویم
دسته شکسته تاب شانه زدن ندارد
چرا زکودکانت نهان کنی رخت را
کسی خبر از این راز غیر از حسن ندارد
اشک از دو دیده می سفت با آه و ناله میگفت
پیش پسر که مادر سیلی زدن ندارد
دادی به گریه دیشب سه تا کفن به زینب
مادر بگو حسینم چرا کفن ندارد
این پیرهن که دادی جای کفن برایش
سخت است اگر ببینم ان را به تن ندارد
عریان کنند اورا تا خواهرش بسوزد
ورنه لباس کهنه غارت شدن ندارد
طاقت نداشتی بر مویش غبار بینی
ای وای اگر ببینی سر در بدن ندارد
شاعر: #عبدالحسین_میرزایی
.
.
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
#شام_غریبان_حضرت_زهرا
پرستوی مهاجرم ، چرا ز لانه می روی
اگر ز لانه میروی ،چرا شبانه می روی
قرار من شکیب من ، مهاجر غریب من
فدای غربتت شوم ، که مخفیانه می روی
حیات جان امید دل ، علی بود ز تو خجل
که با کبودی بدن ، ز تازیانه می روی
کبوتر شکسته پر ، مرا به همرهت ببر
چرا بدون همسرت ، ز آشیانه می روی
چهار طفل خون جگر ، زنند در غمت به سر
تو بر زیارت پدر ، چه عاشقانه می روی
الا به رخ نشانه ات ، مگر شکسته شانه ات
که موی زینبین خود ، نکرده شانه می روی
همای بی ترانه ام ، چرا ز آشیانه ام
به کوی بی نشان خود ، پر از نشانه می روی
فتاده بر دلم شرر ، که تو در این دلِ سحر
ز همسرت غریب تر ، برون ز خانه می روی
«میثم» از چه واهمه تو راست مهر فاطمه
به حشر هم سوی جنان بدین بهانه می روی
#غلامرضاسازگار
#سبک_من_مرغ_عشق_حیدرم
#سبک_بیا_نگار_آشنا
.
.
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
#شام_غریبان_حضرت_زهرا
پرستوی مهاجرم ، چرا ز لانه می روی
اگر ز لانه میروی ،چرا شبانه می روی
قرار من شکیب من ، مهاجر غریب من
فدای غربتت شوم ، که مخفیانه می روی
حیات جان امید دل ، علی بود ز تو خجل
که با کبودی بدن ، ز تازیانه می روی
کبوتر شکسته پر ، مرا به همرهت ببر
چرا بدون همسرت ، ز آشیانه می روی
چهار طفل خون جگر ، زنند در غمت به سر
تو بر زیارت پدر ، چه عاشقانه می روی
الا به رخ نشانه ات ، مگر شکسته شانه ات
که موی زینبین خود ، نکرده شانه می روی
همای بی ترانه ام ، چرا ز آشیانه ام
به کوی بی نشان خود ، پر از نشانه می روی
فتاده بر دلم شرر ، که تو در این دلِ سحر
ز همسرت غریب تر ، برون ز خانه می روی
«میثم» از چه واهمه تو راست مهر فاطمه
به حشر هم سوی جنان بدین بهانه می روی
#غلامرضاسازگار
#سبک_من_مرغ_عشق_حیدرم
#سبک_بیا_نگار_آشنا
.👇
.
#حضرت_زهرا_شهادت
هرگاه دیدهء تر من گریه میکند
اشکم به ماه منظر من گربه میکند
با هر نفس که میکشم ، زخم سینه ام
بر زخم های دیگر من گریه میکند
با شانه شکسته زدم شانه موی او
دیدم چو ابر، دخترمن گریه میکند
چون میکند نظاره به مسمار در حسین
گوید که: وای مادر من، گریه میکند
زانو بغل گرفتن حیدر، زد اتشم
میسوزم او برابر من گریه میکند
سخت است مرد گریه کند پیش همسرش
غربت ببین علی بر من گریه میکند
من گریه می کنم به غم غربت علی
او هم به حال مضطر من گریه میکند
میزد مرا مغیره و دیدم به چشم خویش
با دست بسته، شوهر من گریه میکند
ای کاش بین کوچه حسن همرهم نبود
کاین سان کنار بستر من گریه میکند
#عبدالحسین
#فاطمیه #حضرت_زهرا
.
.
#حضرت_زهرا_شهادت
در سپاه خانه ات شیران نر داری هنوز
داغ محسن را تحمل کن، پسر داری هنوز
از صدای ناله هایت تا سحر فهمیده ام:
درد پهلو وکمر ، سوز جگر داری هنوز
ای پرستوی علی پر پر نزن ،کشتی مرا
زخم های عشق من را روی پر داری هنوز
اشک های بی کسی ام میچکد بر گونه ام
ای شریک زندگی ، قصد سفر داری هنوز؟
نان بپز، موشانه کن، غم از دل حیدر بگیر
پاشو از جا و نشانم ده ،هنر داری هنوز
خانه ی نا امن حیدر ، قتلگاهت شد ببخش
عشق من بانو دلیل سوز وآهت شد ببخش
چند روزی بین کوچه ،سر به زیرم فاطمه
سوختی در پیش چشمانم ،بمیرم فاطمه
اهل روگرداندن از حیدر نبودی، پس چه شد؟
ای که بودی از ازل خیر کثیرم فاطمه
من حریف گریه های بچه هایت نیستم
بی قراری حسینت کرده پیرم فاطمه
بغض جانسوز حسن آتش به جانم می زند
من سراغ کوچه را از که بگیرم فاطمه
هر که میبیند مرا ، حال تو را جویا شود
در مسیر خانه تا مسجد اسیرم فاطمه
چند روزی را بمان رحمی به حالم کن فقط
گر بدی دیدی در این خانه ، حلالم کن فقط
حیدرت را بین این ویرانه ،یاری کن کمی
با همین دست شکسته خانه داری کن کمی
بشکن این بغض گلو را، در میان بسترت
در عزای محسن خود ،سوگواری کن کمی
اینقدر عجل وفاتی را نخوان دق میکنم
جان من با درد دنیا ،بردباری کن کمی
حال باغی را که آتش رونقش را برده است
باز هم با خنده های خود بهاری کن کمی
من کنار تو حریف مکر این شهرم فقط
قوت زانوی حیدر ، ذوالفقاری کن کمی
از غرور و بغض شان ، زخمیِ دردم فاطمه
من بدی در حق این مردم نکردم فاطمه
#مرتضی_عابدینی✍
#فاطمیه
.
.
#حضرت_زهرا_شهادت
#زمزمه
چراغ خونه ی حیدر نرو تو رو به خاموشی
چقدر درد میکشی وقتی میخوای پهلو به پهلوشی
یه شب راحت نخوابیدی تو این هفتاد و پنج روزه
بمیرم من برات زهرا که سینه ات داره میسوزه
همه جسمت پر از درده
تنت زخمی چشات تاره
هنوز بازوت ورم کرده
هنوز خونت رو مسماره
توی خونه که راه میری
چرا دستت به دیواره
بند دوم :
تورو دیدم تک و تنها دلم رو غرق آه کردم
ببین شرمندتم زهرا کتک خوردی نگاه کردم
همه برگ و برت زرده الا ای یاس پژمرده
میدونم خیلی درد داری آخه پهلوت لگد خورده
تو افتادی من افتادم
تو پژمردی و پژمردم
کتک خوردی همه دیدند
چقدر من خونِ دل خوردم
شکست بازوت توی کوچه
همونجا کاشکه میمردم
#عبدالزهرا ✍
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#هجده_بهار_۸
.👇
امام حسین ع
. #زمزمه #واحد #زمینه #فاطمیه #بعد_از_شهادت #حضرت_زهرا #سبک_همه_کاره #سبک_چراغه_خونم ۲ چراغه خو
.
#شعر_مرثیه #زمزمه
#حضرت_زهرا_شهادت
#حضرت_زهرا_وداع
طی شد زمان دیدار ، علی خدا نگهدار
خانه نشینِ بی یار ، علی خدا نگهدار
در موسم جوانی ، سیرم ز زندگانی
از بس که دیدم آزار ، علی خدا نگهدار
من می شوم زدستِ اهلِ مدینه راحت
تو می شوی گرفتار ، علی خدا نگهدار
شانه زدم به مویِ حسین و زینبینم
برای آخرین بار ، علی خدا نگهدار
چرا تو سر به زیری ، زانو بغل نگیری ...
منم به تو بدهکار ، علی خدا نگهدار
حلال کن نمودم ، در این سه ماهِ آخر
من زحمت تو بسیار ، علی خدا نگهدار
ببخش اگر به کوچه دست تو وا نکردم
افتاد دستم از کار ، علی خدا نگهدار
فکر دل تو بودم ، اگر نگفته بودم
از ماجرای مسمار ، علی خدا نگهدار
امشب که خورد دستت به جای تازیانه
بگذار سر به دیوار ، علی خدا نگهدار
تابوت یار خود را ، مانند بار شیشه
با احتیاط بردار ، علی خدا نگهدار
تا چشم تو نیفتد ، بر صورتم ، شبانه
تنم به خاک بسپار ، علی خدا نگهدار
.
.
شبها به جای مادر ، بالاسرِ حسینم
یک ظرف آب بگذار ، زینب خدا نگهدار
قرار بعدی ما باشد میان گودال
کنار جسم خونبار ، زینب خدا نگهدار
سربسته با تو گویم در کربلا که رفتی
معجر اضافه بردار ، زینب خدا نگهدار
#عبدالحسن_رضایی✍
#فاطمیه #حضرت_زهرا
پیشنهاد #سبک_همه_کاره #سبک_دوباره_مرغ_روحم
.................................................................
.
.
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
صدف چشم من از داغ تو گوهر بار است
چه كنم؟! كار علي بيتو به عالم، زار است!
اشتياق تو مرا ميكشد از خانه برون
ورنه از خانه برون آمدنم، دشوار است!
موقع آمد و شد، فاطمه جان! ميبينم
ديده زينب تو مات در و ديوار است!
به گواهيّ شب و، زمزمه مرغ سحر
اهل يثرب همه خوابند و، علي بيدار است
روز در خانه، پرستار حسين و حسَنم
كمكم كن! كه نگهداريشان دشوار است!
ياد آن روز كه با زينب تو ميگفتم:
دخترم! گريه مكن! مادرتان بيمار است!
چاه داند كه به من، عمر چسان ميگذرد
قصّه، كوتاه كنم ورنه سخن بسيار است
#ژولیده_نیشابوری
#بعد_از_شهادت #حضرت_زهرا #فاطمیه
.
.
#حضرت_زهرا
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
اینکه در شهر خودت بی کس و یاری سخت است
زآشنایان خودت هم گله داری سخت است
این همه غصه و غم داشته باشی ،غم نیست
لیک در خانه که غمخوار نداری سخت است
یاد کوچه که می افتم بدنم میلرزد
چه کنم گر نکنم گریه و زاری سخت است
وسط کوچه بریزند سر مادر تو
بر نیاید اگر از دست تو کاری سخت است
روضه کوچه همین است امان از سیلی
صورت حوریه و ضربه کاری سخت است
پیش چشم تر فرزند زگوش مادر
گوشواره که بیافتد به کناری سخت است
چشم گریان دل سوزان و دو دست لرزان
مادرت را به سوی خانه بیاری سخت است
......
ای حسین جان به تو امروز خدا صبر دهد
بدنم را به دل خاک سپاری سخت است
سر من بر روی دامان تو اما سر تو ...
می کند شهر به شهر نیزه سواری سخت است
بعد از این تشت خدا صبر به زینب بدهد
دیدن چوب به لعل لب قاری سخت است
تیر از جسم من و چشم علمدار که نه
تیر از حنجر شش ماهه درآری سخت است
#شاعر؟
..............
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
چه کنم درد و بلای تو بهجانم، چه کنم
به نگاه نگرانت نگرانم، چه کنم
اهل یثرب ز من و گریه من بیزارند
ناگزیرم که در این شهر نمانم، چه کنم
تا سحر از غم تنهایی تو بیدارم
ماندهام من بروم یا که بمانم، چه کنم
دو قدم راه نرفته نفسم میگیرد
عمری از من نگذشته است،جوانم، چه کنم
سعی کردم قد خم را ز تو پنهان سازم
هرچه قد راست کنم، باز کمانم، چه کنم
دست تو وا نشد و دست من از کار افتاد
خجلم از تو همین بود توانم، چه کنم
#سعید_خرازی✍
..............
جان نمانده
نه اینکه بهر دفاع تو جان نمانده مرا
برای دادن جان هم توان نمانده مرا
نفس کشیدن من نیست غیر جان کندن
ببخش جان جهانم که جان نمانده مرا
فقط نه درد سر من شده است درد سرم
ز درد پهلو و بازو امان نمانده مرا
رها نکردم علی جان تو را در آن کوچه
اگر چه بر اثرش استخوان نمانده مرا
خودم در آینه خود را به جا نیاوردم
چنان زدند که از من نشان نمانده مرا
بیا یکی دو نفس بر حسین گریه کنیم
که بیش از این دو نفس هم زمان نمانده مرا
#محسن_عرب_خالقی
.............
🔸السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه🔸ُ
دوباره یاد قدیما میکنم
خونه رو برات مهیا میکنم
وقتی از راه میرسی غصه نخور
من خودم درو به روت وا میکنم
با خوشی تو خوشم گریه نکن
آقا منت میکشم گریه نکن
جون زینب سرتو بالا بگیر
الهی فدات بشم گریه نکن
خدا بهتر از تو واسه من نداشت
تو دلم بذره محبتت رو کاشت
شب خواستگاری رو که یادته
دستمو بابام تو دست تو گذاشت
به سرم هوای تو پسرعمو
جوونیم فدای تو پسرعمو
دل به دل راه داره جونم مگه نه؟
میمیرم برای تو پسرعمو
آب شدم همه تنم ریخته به هم
تا گلای پیرهنم ریخته به هم
سرم افتاده به روی شونه ام
مهره های گردنم ریخته به هم
دیگه از مدینه دلسردم علی
غصه دارم و پر از دردم علی
یادته گوشواره ی عروسی مو ؟
یکی شو تو کوچه گم کردم علی
دیگه این فاطمه ، زهرا نمیشه
دیگه انسیة الحورا نمیشه
خیلی دوس دارم ببینمت ولی
چه کنم دیگه چشام وانمیشه
#علیرضاخاکساری✍
.........
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
#زبانحال_بیبی_سلاماللهعلیها
#کلیات_مصائب
#سعید_خرازی
طعم بهار را نچشیدم خزان شدم
یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم
این روزها، قیام و رکوعم شده یکی
مثل هلال ماه، خمیدم کمان شدم
آمد به خانه دختر طلحه به دیدنم
گفتم ببین که پوستِ بر استخوان شدم
یک روز اگر زمین نخورم شب نمیشود
نیرو ز دست دادهام و ناتوان شدم
من بازویم شکسته ولی کار میکنم
حیدر ببیندم که دوباره جوان شدم
گیرم وضو جبیره، مقصر مغیره شد
بس ضربه زد به بازوی من نیمهجان شدم
.👇
روضه لابلای نفسم لخته ی خون می بینم.mp3
7.08M
#حضرت_زهرا_شهادت
#روضه_حضرت_زهرا
روزگاریست که جان بر لبِ خونبار رسید
آه ای مرگ بیا نوبتِ دیدار رسید
زحمتِ خانه شدم بسکه زمین گیر شدم
وقتِ شرمندگی از دخترکی زار رسید
باز هم پیرهن تازهی من خونین شد
باز با پیرهنِ تازه پرستار رسید
ولی از بسکه نخوابید زِ بی خوابیِ من
جانبِ بستر من دست به دیوار رسید
گرچه دلتنگِ تماشای حسینم اما...
چشمِ زخمیِ مرا نیمه شبی تار رسید
لابه لای نَفَسم لختهی خون می بینم
از همان روز که بر سینهام آزار رسید
از همان روز که آتش به سراغم آمد
از همان روز که در بود و ستمکار رسید
شعلهای حلقه زد و چادر من را سوزاند
نالهای تا که زدم خندهی انظار رسید
خویش را در پَسِ در جمع نمودم شاید
نرسد زخم به محسن ولی انگار رسید
خویش را در پَسِ در جمع نمودم اما
در به من خورد و به او ضربهی مسمار رسید
#حسن_لطفی
.
.
#احراق_البیت
#فاطمیه
#حضرت_زهرا_شهادت
خستند پرت را و شکستند سرت را
ای وای که کشتند حسودان پسرت را
پشت در آن خانه چه گویم که چه ها شد
با ضرب لگد چید حرامی ثمرت را
فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت
جز اشک چه سازد شرر بال و پرت را
باید که به گوش همه عالم برسانم
غمنامه ی پهلوی به خون غوطه ورت را
ای مادر غم دیده که در اوج شقاوت
بردند به یغما همه ارث پدرت را
پنهان شدی از ظلمت این عالم خاکی
حاشا که بیابند خلایق اثرت را
مردانه چو زنها به غمت اشک بریزم
ای وای که کشتند حسودان پسرت را
مرحوم #ابراهیم_روزبهانی✍
.