به زندگی دو سه تا روز خوش بدهکاریم !!!
به لطف مرگ به زودی حساب خواهد شد
#علیرضا_قربان_خان
هزار فاتحه خواندم برای مردن مرگ
که زندگی به خوشی سرکنم در این دو سه روز
#خلیل_کاظمی
به روزگار بگویید ما صبوران را
به غیر مرگ شکستی به روزگاران نیست
#علیرضا_قربان_خان
اگر چه مرگ شبیه شکست خوانده شده
ببین که تشنگی ما به او همیشگی اَست
#زهرامحمدنژاد
با روزگار بر سرِ صلحیم و آشتی
چون اختیارِ لنگرِ تقدیر دستِ اوست
#محمد_خوش_آمدی
اشتیاقش به ما اگرچه زیاد
برده بودم نگاه او از یاد
زندگی غرق کرده بود مرا
ناگهان مرگ اتفاق افتاد.
#زهرامحمدنژاد
به روزگار قسم زندگی پر از مرگ است
همیشه زیر درختان زنده پر برگ است !
#علیرضا_قربان_خان
جنابِ مرگ به پابُوس و جان به اکراه است
خلاص و راحت از این هول جانِ آگاه است
#محرم_ترابی_کچوسنگی
زندگی صحنه ی آموزش ما بود و، جهان...!
من و مائیم، نویسنده ی هر صفحه ی آن
#فاطمه_عزت_آبادی_پور
قلم صنع به دست من و تو نیست ولی
ما نویسنده ی آنیم اگر تسلیمیم
#علیرضا_قربان_خان
یکی دو جرعه شرابی که میخورم با مرگ
مرا خرابِ زمان و زمانه خواهد کرد
#محرم_ترابی_کچوسنگی
زندگی رود روان بود که در وقت گذر
بُرد با خود گُهر عمر به یک نیمه نظر
گاه مانند نسیم خنک وقت سحر
گاه چون زلزله ای بود و خرابی و خطر
#فاطمه_عزت_آبادی_پور
به جانِ مرگ که از دستَش ار خورم جامی
گذر کنم ز بد و خوب هر سر انجامی
#محرم_ترابی_کچوسنگی
کنار خویش ندیدم رفیق تر از مرگ
همو که تا دَمِ مردن حفاظتم بکند
#رضا_شیرازی
ای روزگار! دست تو افسار ماست چون
ما را به جای تلخی حسرت، به باده گیر.
#زهرامحمدنژاد
ای روزگار از تو ندیدم بجز دریغ
خنجر به پشت و گوشه ی پهلوم بود تیغ
#علیرضا_قربان_خان
اجل گرفته سرِ راهِ زندگی مرا
مواظب است نمیرم که نوبتم بشود...
#رضا_شیرازی
______________
#زندگی
#مرگ
#روزگار
بداهه گویی به تاریخ ۱۴۰۳/۹/۲۵
در #انجمن_ادبی_شبنم
________________
@eshare
۲۸ آذر ۱۴۰۳
تو کیستی که جهان وامدار بودن توست
شناوری فلک از پی ستودن توست
زمین اگر به تکامل رسید از تو رسید
زمان اگر به وجود آمد از سرودن توست
تو کیستی که لباس خدای ارض و سما
به لطف توست مهیا، رهین سوزن توست
تو امهات و مهمات عالم عشقی
خدای را به خداوند همدم عشقی
تو کیستی که محمد پی شنیدن توست
شبانه روز سه نوبت هلاک دیدن توست
تو کیستی که علی شیر حق و شاه جهان
اگر که خانه نشین است از ندیدن توست
خدا چه گفت ؛ « من الما کل شی حی »
تمام عالم هستی به لطف چیدن توست
حجاب دار خداوند بی حجاب تویی
شفیع خلق گنهکار، بی حساب تویی
تو کوثری، تو عطا کرده ای، تو زهرایی
تو مادر حسنینی و عشق مولایی
تو دختری؟ نه، مادر؟ نه، همسری؟ نه فقط
زنی که زندگی از تو گرفته معنایی
میان ذات و صفت نور توست در جریان
تو بین علت و معلول ربط والایی
نمی رسد به تو فهم عقول یا زهرا
نمی کند ز تو هستی عدول یا زهرا ...
#علیرضا_قربان_خان
#حضرت_زهرا
@eshare
۱ دی ۱۴۰۳
وقتی که مستعد تقاضای دیگری
در پیچ و تاب غصه ی فردای دیگری
هم اینکه خواهشی به دلت زخم می زند
هم دربدر برای مداوای دیگری
از هر که هر چه هر چه بخواهی نمی دهد
از شوره زار راهی صحرای دیگری
با این همه سوال جوابی نمی دهند
هستند در خیال معمای دیگری
فردا که مرغ های مهاجر نیامدند
باید صدات کرد چه؟ تنهای دیگری؟
دست دراز آبروی رفته می شود
کوتاه کن حکایت بیجای دیگری
آن را که دل شلوغ و نظر بینظیر نیست
هی می رسد دریغ و دریغای دیگری
آنقدر بر سیاهی شب سر زدیم که
ما را امید نیست به فردای دیگری
#علیرضا_قربان_خان
@eshare
۴ دی ۱۴۰۳
۳
#دعاهای_قرآنی
#دعای_سوم
#قصص_۲۴
« رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ »
« پروردگارا، من به هر خيرى كه سويم بفرستى سخت نيازمندم. »
از دعاهای بسیار زیبا و پر مفهوم و بی انتهای قرآن است که از زبان حضرت موسی صادر شده است و آن هنگامی بود که در آب دادن به گوسفندان حضرت شعیب به دو دختر او کمک کرد سپس در سایه ی دیواری نشست و این دعا را زمزمه کرد.
استنباط اولیه و پر رنگ و مهم از این دعا این است که؛
« برای الله با دعا کردن تعیین تکلیف نکنیم »
این درس بزرگی از قرآن است که اگر چیزی را از بزرگی می خواهید آن را محدود به هر چیز نکنیم بلکه همه چیز را به خود او واگذاریم
این همان قصه ی مشت و آجیل است که با مشت کوچک خودمان دست در کیسه ی آجیلی که بزرگتر به ما تعارف می کند نکنیم بلکه بگذاریم او با مشت بزرگتر خود برای ما آجیل بریزد.
و همان قصه ی مهمان و میزبان است که وقتی به مهمانی می رویم ساکت می نشینیم و هر چه میزبان برای مان آماده کرد را می پذیریم نه اینکه چیز بخصوصی را از او خواهش کنیم که این از عقل و ادب به دور است
ما نمی دانیم که خیر چیست و خوبی ما در کدام است و او می داند او به عواقب امور آگاه است پس « خیر » را به او واگذار کنیم و اینگونه بخواهیم که؛
یا الله هر چه از خیر به من عطا کنی مستحق آنم و برای دریافتش بی طاقتم
&
نکته؛
خیر؛ امام زمان است و خیر شناس اوست زیرا که
« بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ۚ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ » #هود۸۶
« اگر مؤمن باشيد، باقيمانده [حلال] خدا براى شما بهتر است، و من بر شما نگاهبان نيستم. »
و « بقیت الله » شخص امام زمان است
زیرا برای هدایت مردم ذخیره شده و باقی گذاشته شده است.
« السلام عليك يا بقية اللَّه فى ارضه ...»
پس زرنگی و رندی حضرت موسی را ببین که چه دعایی دارد و جایگاه را ببین و نوع دعا کردن را ببین
&
گفته اند که حضرت #حافظ برای سرودن بیتی که تعیین تکلیف کرده بود و دنبال کامجویی خود بود _ حتی اگر این کامجویی در راه الله باشد و وصل او باشد _ چهل سال در وادی عشق گام فرسود؛
دست از طلب ندارم تا کام من برآید !!!
تا اینکه فهمید؛
در دایرهٔ قسمت ما نقطهٔ تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکرِ خود و رایِ خود در عالم رندی نیست
کُفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
تا اینکه فرمود؛
دوش وقتِ سَحَر از غُصّه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند...
&
ما کیستیم تا که بگوییم آن کند
او قادر است و هر چه بخواهد همان کند
او واقف است و هر چه بخواهد همان کند ...
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#قرآن
#دعا
#امام_زمان
#امام_شناسی
#خیر
@eshare
۵ دی ۱۴۰۳
گفتم به مرد آینه ی روبروی خویش
تدبیر چیست؟ گفت همین پیرتر شدن...
#علیرضا_قربان_خان
امروز با هزار کدورت مقابلیم
رفت آن صفا که آینه با ما حساب داشت...
#بیدل
در اتاق آینه چشمان یوسف بسته شد
آینه از چشم های بسته ی او خسته شد...
#علیرضا_قربان_خان
آینهت دانی چرا غماز نیست
زآن که زنگار از رخش ممتاز نیست
#مولانا
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست
#حافظ
طریق آینه را پیش گیر و ساکت باش
به خوب و زشت میاندیش بی صدا هستند
#علیرضا_قربان_خان
آیینه را ببخش که با راست گویی اش
آزرده کرده خاطر عالی جناب را
#فاضل_نظری
چگونه با دگران بینمت که عکسِ رُخَت
اگر در آیِنه افتد، زِ غیرت آب شَوَم
#قدسی_مشهدی
چونک قبح خویش دیدی ای حسن
اندر آیینه بر آیینه مزن
#مولانا
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست
#نظامی
مپرس مذهب آئینه را، فضول مباش
که نیست آینه را هیچ مذهب و مکتب
#علیرضا_قربان_خان
#تک_بیت
#آینه
#آئینه
@eshare
۷ دی ۱۴۰۳
لباس عاریه بر قامت تو کوتاه است
اگرچه جامه ی دیباست یا که دلخواه است
به دل نگیر و نرنج از حسود ای یوسف
که تخت سلطنت مصر در ته چاه است
نمی رسی بنشین بس کن و بساز و ببین
حکایت تو و دنیا پلنگ با ماه است
نگاه کن چقدر پیرتر شدی ای من
از این مکاشفه آئینه خوب آگاه است
برای مابقی عمر خویش ساکت باش
چه وقت ناله و نفرین و حسرت و آه است
#علیرضا_قربان_خان
@eshare
۸ دی ۱۴۰۳
چون حل نکرده ایم معمای زندگی
درگیر مانده ایم به امای زندگی
گفتند عشق پاسخ این راز گونه گی ست
عشق است اینکه می کند آوای زندگی
عشق و جنون چه خواب خوشی دیده ایم ما
جز هجر و غصه نیست سراپای زندگی
با یک بلی هزار بلا را خریده ایم
جای گلایه نیست از اغوای زندگی
ما را که عشق دربدر خویش کرده است
ما را چه کار با غم فردای زندگی
ما را چه نسبت است به رندی و عافیت
پایین نشسته ایم نه بالای زندگی
بیرون نمی رویم به رای خود از جهان
چون خود نیامدیم به دنیای زندگی
با این تن ضعیف به جایی نمی رسیم
جز منزل دریغ و دریغای زندگی
درمان نشد، دوا نشد و مبتلا شدیم
مرگ آمده ست بهر مداوای زندگی
#علیرضا_قربان_خان
#بداهه
#زندگی
@eshare
۱۰ دی ۱۴۰۳
جهان و هرچه در او هست از همان آهنگ
تنیده اند به هم گیح و ویج و منگ و هنگ
نه کوچکی نه بزرگی تفاوتی نکند
اگر چه بال مگس باشد و اگر که نهنگ
به زعم خویش ببین می دوی و می نرسی
قدم به بیهدگی برندار همچو شلنگ
اگر به چشمه ی وحدت تنی به آب زنی
قضاوتی نکنی هیچ بین صلح و جنگ
سری سپید و دلی روسیاه مانده از آن
هزار رنگ که برداشتی به صد نیرنگ
اگر مکاشفه ای شد سکوت کن یوسف
برادران حسودت زنند بر سر سنگ
توقعی نکن از دوست در زمانی که
حواریون مسیحا همه شدند الدنگ
یهودیان همه گوساله را پرستیدند
چرا که حضرت موسی کمی نمود درنگ
از آن که جام شرابت چشاند اگر یک بار
تعارفی کندت خوش بنوش جام شرنگ
به مکتب تو نوشتیم حرف خود #بیدل
« چو غنچه بسکه تپیدم ز وحشت دل تنگ »
#علیرضا_قربان_خان
#استقبال
#استقبال_بیدل ؛
« چو غنچه بسکه تپیدم ز وحشت دل تنگ
شکست بر رخ من آشیان طایر رنگ »
#بیدل
@eshare
۱۱ دی ۱۴۰۳
خاک غربت آشنایی کی دهد مسکین غریب
آشنایان به ظاهر را ببین چندین غریب
این چه دنیایی ست عشاقش به هجران شهره اند
آن طرف مجنون غریب و این طرف رامین غریب
تیشه ی فرهاد را در موزه ی عبرت ببین
رفته در آغوش خسرو دیده ی شیرین غریب
تخته ی نرد است و شطرنج حوادث روزگار
شاه بی حامی غریب و خان بی تمکین غریب
گل بدون باغبان تاراج غربت می شود
گل غریب و باغبان در غربت و گلچین غریب
بر تن غربت چه فرقی می کند پست و بلند
جامه ی پشمین غریب و جامه ی زرین غریب
هر که می خندد نمی داند چه تاوان می دهد
خواب خرگوشی غریب و پنجه ی شاهین غریب
اشنا پیدا کن ای دل در غریبستان رنج
دیده ی حق بین بنا کن چشم ظاهربین غریب
عاشقی تمرین توحید است در کثرت بکوش
عشق را پیدا کنی ای درخور تحسین، غریب!
بوی غربت می دهد این خاک آدم بازگرد
جز وصال دوست کی باشد تو را تسکین، غریب!
خود غریبی، در میان آشنایان نیستی
از چه می نالی که آن باشد غریب و این غریب
« گفت #حافظ آشنایان در مقام حیرتند
گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب »
#علیرضا_قربان_خان
#استقبال
#استقبال_حافظ
ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_
گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبالِ دل، رَه گُم کُنَد مسکین غریب
گفتمش مَگذر زمانی، گفت معذورم بدار
خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیرِ زلفت جایِ چندین آشناست
خوش فتاد آن خالِ مشکین بر رخِ رنگین غریب
مینماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مَه وَشَت
همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب
بس غریب افتاده است آن مور خَط، گِردِ رُخَت
گر چه نَبوَد در نگارستان، خطِ مشکین غریب
گفتم ای شامِ غریبان طُرِّهٔ شبرنگِ تو
در سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب
گفت حافظ آشنایان در مقامِ حیرتند
دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب
#حافظ
@eshare
۱۲ دی
همیشه بودم و هستم کنارت ای دریا
نشسته ام به تماشای کارت ای دریا
نشسته ام به تماشای موج های غمت
و ساحل نفس بی قرارت ای دریا
خزان گرفته دل آبی زلالت را
خدا کند که بیاید بهارت ای دریا
همان دقیقه که طوفان گرفت من بودم
همان دقیقه شدم داغدارت ای دریا
شکست کشتی من ، غرق شد دلم در تو
شکسته های دلم، سوگوارت ای دریا
دم غروب ، افق بود و چشم خون آلود
نگاه منتظرم ، یادگارت ای دریا
#علیرضا_قربان_خان
مهر ماه ۱۳۸۰
@eshare
۱۳ دی
نفس تنگ است زین رو در نمی آید سخن بیرون
نمی آید بجز یک آه کوتاه از دهن بیرون
طلب؛ آغاز بدبختی و حسرت نقطه ی پایان
چه دستانی که بی انجام مانده از کفن بیرون
مقام عشق گنجی خفته در رنجی ست بی پایان
نشد از کوه تنهایی و غربت کوهکن بیرون
فنا یعنی بقا یعنی در این وادی نمی آید
عزیزی همچو یوسف از قفای پیرهن بیرون
سزای خوب بودن در میان بد دلان این شد
که طوطی در قفس محبوس شد زاغ و زغن بیرون
به سعی و جهل انسان نیست امید نکوکاری
چه خوش می شد اگر می رفت روح از این بدن بیرون
#علیرضا_قربان_خان
@eshare
۲۱ دی
بدون بردن نام تو داستان خالی ست
زبان خامه و شیرینی بیان خالی ست
تمام هستی تسبیح گوی لطف تواند
بدون ذکر تو سرتاسر جهان خالی ست
زمین و هر چه در او هست زیر سایه ی توست
بدون نور تو پهنای آسمان خالی ست
محبت تو قبولی طاعت و قرب است
کمین اثر نکند تا دل کمان خالی ست
بدون اشهد ان علی ولی الله
نماز باطل و نیت بد و اذان خالی ست
#علیرضا_قربان_خان
میلاد با سر سعادت
ابوالیَتامی والمساکین،
اسدالله الغالب الکرار،
اَخُ الرّسول،
اُذُن الله الواعیه
امامُ الاَبرار و الاتقیا و الاولیاء
حضرت مولا علی (علیه السلام )
و روز پدر و روز مرد مبارک باد
@eshare
۲۴ دی