eitaa logo
فلسفه نظری
2.2هزار دنبال‌کننده
519 عکس
83 ویدیو
118 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
✅واژگونی فلسفه_۲ ۵_حقیقت عبارت است از، وجود واحد سریانی، که به نحوذو مراتب درارکان واجزاءعالم جریان دارد.هستی مجالی به ظهورغیرخودنداده.حتی ماهیات به مثابه ظهورات محدود ومتعین وجودمیباشند، نه امری خارج ازحیطه وجود.بنابراین واقعیت، وجودِ واحدی است که دارای مراتب شدت وضعف است.دراین بین رابطه دنیای جسمانی باعالم مجردات،ازسنخ تباین ذاتی نیست که دو امر بی‌ربط باشند، بلکه ارتباط این دو برمبنای وجودعام وذومراتبی که درعالم گسترانیده شده،تفسیر میشود.بدین نحو که باطن‌عالم،مرتبه وجود مجرد است و دنیای جسمانیات مرتبه ظاهرمیباشد. برهمین اساس رابطه نفس وبدن انسان ازسنخ ارتباط مرتبه شدید وجود(نفس)بامرتبه ضعیف(بدن)است. لذا بین نفس وبدن وعقل وموجودات خارج، اختلاف متباینی وجود نداردکه براساس آن مشکلات معرفتی نظیر،اثبات تطابق صورذهنی بامصادیق ویااثبات وجودعالم خارج و...مطرح شود. ۶_حتی اگربه قائل نباشیم، وبرمبنای اصالت الماهیت به تفسیرواقعیت بپردازیم بازهم بین نفس،وبدن انسان شکاف عمیقی وجود ندارد.بلکه این دوتوسط امری به نام روح‌بخاری که ماده‌ای لطیف‌است بایکدیگرمرتبط وبلکه متحدمیشوند.اصول فوق به‌مثابه ساختارمعرفت‌النفس وحتی معرفت‌الوجود مطرح میشدند.زیرا علمی است که به شناخت احکام واقعیت مبادرت می‌ورزد.واگربین انسان و واقعیت سنخیتی نباشد این تلاش عملابی‌فایده خواهدبود.لذاامکان شناخت واقعیت قدم اول فلسفه است. به همین دلیل فیلسوفان اعتقاد به اصل واقعیت رامرز فلسفه و میدانستند.مرحوم و این اصل را، میخواندند. اگر انسان باعقل خود به احکام موجودبماهو(واقعیت)دسترسی نداشته باشد فلسفه ازحیّزانتفاع ساقط ومجال طرح نخواهدداشت. ۷_اما در عصر ومبانی فوق دچارتردید وانکارجدی قرار گرفت.آنچه موردتشکیک واقع شداصل وجود واقعیت متعین جوهری ومعنادار فراتراز انسان بود.همچنین امکان شناخت عقلی آن واقعیت به همان صورت که هست، نفی شد. میتوان گفت،مدرنیته تاریخ نقادی رئالیسم و واژگونی فلسفه میباشد. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
تاریخ نقادی وهمچنین واژگونی میباشد. شاید دقیق‌ترین تعبیر درباره سخن باشد، اودرابتدای کتاب پدیدارشناسی درتوصیف فلسفه خود( که به مثابه اوج است) آنرا، 《افلاطونِ برعکس باخوانشی 》میداند. @falsafeh_nazari
✅واژگونی فلسفه_۳ به اعتقاد حکمای اسلامی ماهیت حائز دو وجوداست: و . وجودآتش درعالم خارج توام باآثاراست، ازجمله حرارت ودود. بعداز مشاهده آتش، صورتی ازآن درذهن انسان نقش میبندد، که مطابق مصداق خارجی است،بااین تفاوت که آتش ذهنی دارای آثارآتش خارجی نیست.یعنی صورت ذهنی آتش دود نمیکندوحرارت ندارد.دراین مثال ماهیت یک چیزواحد به نام آتش است،اما به دو وجود متقرر میباشد.وجودخارجی آتش باآثارخاص، و وجود ذهنی آتش بدون آثارخارجی.بنابراین صورت حاصل ازماهیات خارجی درذهن، که فاقدآثاروجودخارجی هستندرا وجود ذهنی مینامند. وجود ذهنی یکی ازاصول اساسی فلسفه کلاسیک است.اینکه واقعیتی درعالم خارج موجود بوده، وصورتی از آن برای انسان حاصل میشود که مطابق ماهیت خارجی است مبنای و میباشد. وجود ذهنی قائم به دو بُعد مهم است: (۱)وجه ارتسامی: به معنای تبعیت و انفعال ذهن از عالم خارج، در پذیرش حقایق است. (۲)بُعدانطباقی:صورت ذهنی ماهیات مطابق باافراد خارجی است. وعلم به حقایق هستی، برمبنای این دوبُعد مهم شکل میگیرد. وجه ارتسامی وجود ذهنی توسط مورد تشکیک ونقد قرار گرفت.به این معنا که هرآنچه ثبوت ذهنی دارد لزوما ازعالم خارج بدست نیامده بلکه ذهن به نحو فطری واجدآنهاست. او مفاهیمی چون وامتداد وآگاهی و را سه مفهوم بنیادین بدیهی میدانست که هرذهنی بدون رجوع به عالم خارج بدانها آگاه است.گرچه دکارت بحث وجود ذهنی رانقد نمیکند زیرا به لزوم احرازحیث انطباقی مفاهیم قائل است اما این فکر که در رواج داشت مبنی براینکه انسان درابتدای تولد خالی الذهن بوده وفاقد هرگونه مفهوم میباشد،توسط دکارت مورد نقد جدی واقع شد.دکارت بانقد بُعد ارتسامی معرفت،مساله وجود ذهنی رامتزلزل ساخت. و هرکدام طریق دکارت را ادامه دادند.به زعم آنها برخی‌ازمفاهیم ذهنی باحس وتجربه بدست نمی‌آیند بلکه آنهارا ازدرون عقل میابیم وباخارج منطبق میکنیم. # دیوید_هیوم برخلاف دکارت اعتقاد داشت که همه مفاهیم ذهنی ازخارج می‌آیند وهیچ تصوری ذاتی عقل نیست اما حیث انطباقی توسط به شدت مورد نقد واقع شد.به زعم وی هیچ راهی جهت فهم این مطلب که تصورات ذهنی ماآیابامصادیق خارجی مطابقت دارند یاخیر وجود ندارد. بنابراین هرکدام از دومشرب فلسفی و هرکدام یکی از پایه‌های رئالیسم و وجود ذهنی را نقد میکنند. اما درخاتمه این نزاع، قرار دارد. او جهت برون رفت ازاین انسداد، بحث وجودذهنی وپارادایم رئالیسم و واقع‌گرایی فلسفه کلاسیک را مورد جرح ونقد قرار داد.به زعم وی تاوقتی در فضای فلسفه رایج و مساله وجود ذهنی قرار داشته باشیم، دعوابرسر اثبات حیث انطباقی یاارتسامی معرفت با شکاکانی نظیر هیوم کماکان وجود دارد.لذا باید به تحولی اساسا در بپردازیم.واین همان انقلاب کانت درفلسفه نام دارد. یعنی نفی وجود ذهنی ویکی شدن مقام ثبوت واثبات در معرفت.بدین روی عصر دوران واژگونی فلسفه میباشد.چنانچه کانت در فصل سوم کتاب نقداول،یعنی فصل دیالکتیک استعلایی، فلسفه را مورد نقد جدی قرار میدهد، زیرا بدنبال کشف حقیقت فراتر از انسان بوده.فیلسوف به صیرورت عقلی جهت نیل به احکام ذاتی وجود میپرداخته ودر آخربه مصاحبت با حقیقت نائل میشده.رشد وکمال بشر در گروِ توجه به این حیث التفاتی بوده.اما در دوران جدید وباانقلاب کپرنیکی کانت ،فلسفه سودای کشف حقیقت خارجی راکنار نهاده، وبه نقادی دستگاه معرفتی بشر میپردازد.عالم خارج، وعاء تاریک نومن، وطور مبهم ماده حسی است. سهم بشراز حقیقت، فراتر از وی نمیباشد بلکه توسط ذهن خودش جعل واعتبار شده. خود انسان مصدر امور است.مُعطی حقیقت وجاعل معرفت، بشر میباشد.وقتی حقیقت ذومراتب که انسان رااحاطه کرده، به نحو استقلالی وذاتی وجود نداشته باشدمسلما بحث احراز صورارتسامی که انطباقش با آن حقیقت مطمح نظر باشد، منتفی میباشد. قبل از کانت فلسفه پل ارتباطی انسان با حقیقت خارجی به نحو ارتسامی بود، بعداز کانت خارج مستقل که انسان بتواند آنرا به کمک ذهن بشناسد نقض شد، دراین فضا فلسفه پلی بین ذهن وعین نمیباشد.لذا جایگاه تفسیر حقیقت رااز دست میدهد وبه نقادی ریاضی وار ویا تحلیلی ذهن مبادرت میورزد. واین به معنای واژگونی ونقض و است. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari