eitaa logo
فلسفه نظری
2.2هزار دنبال‌کننده
514 عکس
83 ویدیو
115 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه نظری
🔴پروفسور پل دیویس و اصل "آنتروپیک" ⬅️پروفسور پُل چارلز ویلیام دیویس، از دانشمندان مطرح در زمینه فیز
🔴پروفسور پل دیویس و اصل "آنتروپیک" ⬅️پروفسور پُل چارلز ویلیام دیویس، از دانشمندان مطرح در زمینه فیزیک در دنیا است، ایشان از مدافعان سر سخت توحید در غرب هستند و از اشخاص مطرح که فعالیت های زیادی علیه الحاد داشتنه اند و کتب فراوانی نیز دارند. سابقا از ایشان در کانال مطالبی نقل کردیم ، و این بار بخشی از توضیحات زیبای ایشان درباره نظم ویژه در عالم را برای شما عزیزان آورده ایم. ⬅️پروفسور پل دیویس درباره تنظیمات ویژه جهان می‌گویند: 💠ﺍﮔﺮ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺁﻏﺎﺯﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﮐﻤﯽ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺥ ﺩﺍﺩﻩ ، ﻣﯽﺑﻮﺩ ، ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﮔﺮﺍﻧﺶ ﮐﻤﯽ ﻗﻮﯼ ﺗﺮ ﯾﺎ ﺿﻌﯿﻒ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ، ﺍﮔﺮ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﯿﻬﺎﻥ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﮐﻤﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺳﺒﺐ ﺭﺍﻧﺶ ﺍﺟﺮﺍﻡ ﻣﯽﺷﺪ ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﺣﯿﺎﺕ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﭘﺪﯾﺪ ﻧﻤﯽﺁﻣﺪ . ﺁﯾﺎ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ 💠ﻋﺎﻟﻢ ﯾﺎ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ، ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺳﺖ ، ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻧﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﺩﺍﺳﺖ ، ﻧﻪ ﺗﺎﺑﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺳﯿﺎﻫﺠﺎﻟﻪ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﻠﻌﺪ . ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻏﯿﺮ ﻋﺎﺩﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﺪ ﻣﺎﻫﯿﺖ ﺍﺗﻢ ﻫﺎ ﻭ ﻣﻠﮑﻮﻝ ﻫﺎ ، ﻗﺪﺭﺕ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﻭ ﻭﯾﮋﮔﯽ ﻫﺎﯼ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﻭ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﻇﺮﯾﻒ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ: 💠۱.ﻗﺪﺭﺕ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﮔﺮﺍﻧﺶ : ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺮﻭ ﮐﻤﯽ ﻗﻮﯼ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ، ﻋﺎﻟﻢ ، ﻣﺪﺕ ﻫﺎ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﺣﯿﺎﺕ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺷﮑﻞ ﮔﯿﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭُﻣﺒِﺶ ( ﻓﺮﻭ ﺭﯾﺰﺵ ) ﺑﺰﺭﮒ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﻤﯽ ﺿﻌﯿﻒ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ، ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﻣﺎﺩﮤ ﺍﻭﻟﯿﮥ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﮔِﺮﺩِ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺁﻣﺪ. 💠۲.ﯾﮑﻨﻮﺍﺧﺘﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻬﺒﺎﻧﮓ ( ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺑﺰﺭﮒ ) : ﺍﮔﺮ ﺍُﻓﺖ ﻭ ﺧﯿﺰﻫﺎﯼ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﺩﺭ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﺟﺮﻡ ﻋﺎﻟﻢ ، ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭﻫﺎﯼ ﮐﻨﻮﻧﯽ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺷﮑﻞ ﻧﻤﯽﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺗﺎﺭﯾﮏ ، ﺑﯽ ﺷﮑﻞ ﻭ ﯾﮑﻨﻮﺍﺧﺖ ﺍﺯ ﺫﺭﺍﺕ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﻤﯽ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻋﺎﻟﻢ ، ﭘُﺮ ﻣﯽﺷﺪ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﻫﭽﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﺮﯾﺼﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺮﻡ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﻠﻌﯿﺪﻧﺪ. ﮐﯿﻬﺎﻥ ﺷﻨﺎﺳﺎﻥ ﻋﺎﻟﻢِ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻬﺒﺎﻧﮓ ﺭﺍ « ﮐﻠﻮﺧﻪ ﺍﯼ » ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ . ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺗﻮﺩﻩ ﺗﻮﺩﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﺘﺮﺍﮐﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻫﻤﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﻓﻀﺎ ﭘﺨﺶ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺒﺐ ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﭘﯿﺶ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺯ ﺫﺭﺍﺕ ﺑﻨﯿﺎﺩﯼ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﺩﻩ ﻫﺎ ﮐﻤﯽ ﻓﺸﺮﺩﻩ ﺗﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻫﻤﻪ ﺟﺎﯼ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﻧﺒﻮﻫﯽ ﺍﺯ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺍﺟﺮﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮ ، ﭘُﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﻫﭽﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﭘُﺮ ﺟﺮﻡ. 💠۳.ﺟﺮﻡ ﺫﺭﺍﺕ ﺯﯾﺮ ﺍﺗﻤﯽ : ﺟﺮﻡ ﻧﻮﺗﺮﻭﻥ ﻓﻘﻂ ﮐﻤﯽ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺗﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ . ﺍﮔﺮ ﺟﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺫﺭﻩ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻣﯽ ﺷﺪ ، ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮﻭﺗﻮﻥ ﮐﻤﯽ ﺍﺯ ﻧﻮﺗﺮﻭﻥ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮ ﻣﯽﺑﻮﺩ ، ﺗﻤﺎﻡ ﭘﺮﻭﺗﻮﻥ ﻫﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺍﭘﺎﺷﯽ ﺑﻪ ﻧﻮﺗﺮﻭﻥ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺍﺗﻢ ﻫﺎﯼ ﻫﯿﺪﺭﻭﮊﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﺎ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ . ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ، ﭘﺮﻭﺗﻮﻥ ﻫﻢ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً 2000 ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺟﺮﻡ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﭘﯿﻮﻧﺪﻫﺎﯼ ﻣﻠﮑﻮﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ . ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭﻫﺎﯼ ﺣﯿﺎﺕ ، ﭘﺮﻭﺗﺌﯿﻦ ﻫﺎ ﻭ ﻣﻠﮑﻮﻝ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﻣﺎﻧﻨﺪ ADN ﺣﯿﺎﺗﯽ ﺍﺳﺖ. 💠۴.ﻗﺪﺭﺕ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﻗﻮﯼ : ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺮﻭ ﻫﺎ ﮐﻤﯽ ﺿﻌﯿﻒ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ، ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﭘﺮﻭﺗﻮﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻧﻮﺗﺮﻭﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﯽﭼﺴﺒﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻤﯽ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﻫﯿﺪﺭﻭﮊﻥ ﺷﮑﻞ ﻧﻤﯽﮔﺮﻓﺖ . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻫﺎﯼ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﻨﺒﻊ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎﺳﺖ ، ﺭﺥ ﻧﻤﯽﺩﺍﺩ . ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﮐﻤﯽ ﻗﻮﯼ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ، ﭘﺮﻭﺗﻮﻥ ﻫﺎ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽﭼﺴﺒﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺗﻢ ﻫﺎﯼ ﻫﯿﺪﺭﻭﮊﻥ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﮑﻞ ﮔﯿﺮﯼ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎ ( ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺁﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﻢ ) ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ، ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﺷﺖ. 💢 محقق: . ❌نقل بدون آیدی کانال جایز نمی‌باشد❌ . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴خدای ادیان ابراهیمی ⬅️شبهه: "گاهی ادعا می شود که خدای ادیان ابراهیمی خدای متشخص است. متشخص به این معنا که سخن می گوید و می شنود و می بیند و ... و همه این صفات را انسان ها نیز دارا می باشند. بنابراین خدای ادیان ابراهیمی خدایی انسان وار و دارای صفات انسانی است. برخی نیز این مسأله را دلیلی بر مغایرت خدای ادیان ابراهیمی با خدای عقلی و فلسفی دانسته اند." 💠در جواب این شبهه می‌گوییم: 💠از نظر عقلی همه ادیان ابراهیمی خداوند را بی نهایت می‌دانند به این معنا که هیچ محدودیتی ندارد، بر اساس این اعتقاد گرچه خدا می‌بیند اما دیدن او محدود به ابزار خاص یا محدودیت خاصی نیست و همینطور بقیه صفات. 💠ذات خداوند نیز متشخص است اما نه به معنای محدود بودن بلکه در عین بی نهایت بودن شخصی است! چنین خدایی همیشه و در همه مکانها وجود دارد و در عین حال این محدودیت های اعتباری را ندارد. 💠همانطور که وجود، همیشه موجود است ،اما زمان ندارد، چنین خدایی نزدیک ترین موجود به انسان است. 💠اگر مبنای بحث را برهان صدیقین بگذاریم این نزدیکی و تشخص باز هم قوی تر می‌شود. 💠 زیرا قبول اصل واقعیت قبل از قبول هر چیزی است و هر ادراکی، ادراک واقعیت را نیز در خود دارد. 💠بر این اساس، امکان ندارد که انسان خدا را ادراک و قبول نکند، و در واقع هر لحظه و در هر ادراکی خدا را نیز ادراک کرده است. 💠چنین خدایی فقط در باطن عالم نیست(!)، بلکه در ظاهر هم هست و اصلا هیچ چیزی خالی از او نیست، انسان هر لحظه با این واقعیت زندگی می‌کند و با او حرف می‌زند و حتی می‌توان با این خدا شوخی هم کرد(همانطور که در برخی مطالب عرفانی بیان می‌شود). 💠اگر محدودیت نداشتن در ادیان به درستی فهمیده شود تشخص خداوند منافاتی با براهین عقلی و فلسفی ندارد، بلکه خدای فلسفی بهتر تشخص را معنا می‌کند البته تشخصِ بدون محدودیت. 💠نکته این است که ذهن انسان، به دلیل انس با عالم ماده، صفات را در قالب محدود دیده است و درک صفت بدون محدودیت برایش سخت است. 💠از نظر نقلی به طور خاص، در دین اسلام ،آیات و روایاتی ناظر بر خدایی هستند که در عین تشخص، محدود نیست: 💠۱.مثلا آیه ای که می‌گوید خداوند چهارمی سه نفر است نه چهارمی چهارتا(مجادله آیه 7)، یعنی در عین اینکه در کنار همه موجودات است اما محدوده خاصی ندارد تا به آنها یکی اضافه کند. 💠۲.آیاتی که بیان می‌کند که خداوند مالک همه چیز است، و ملکیت خدا مثل ملکیت ما اعتباری نیست، بلکه حقیقتا وجود و قوام همه موجودات به خداوند است، بنابراین خداوند است که در هر لحظه و در هر موجودی وجود دارد و به آن قوام می‌دهد و با این مبنا هیچ موجودی خالی از خدا نیست. . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴چرا قید پوزیتیویسم (اثبات‌گرایی) را می‌زنند؟ ⬅️پوزیتیویسم نه قادر بود برای علوم طبیعی تفسیری رضایت‌بخش فراهم آورد و نه برای فلسفه زیرا علل طبیعی و مبانی منطقی (تبیین و توجیه، وجود و ارزش) را یکی در نظر می‌گرفت. پوزیتیویسم با پاره پاره کردن واقعیت در علوم طبیعی مختلف مسئلۀ بنیاد و مشروعیت آنها را بی‌پاسخ می‌گذاشت و این همان وظیفۀ مشروع و ضروری فلسفه بود. پس فلسفه به ضرورت پیگیری مشروعیت است و از آنجا که اعتبار و مشروعیت را فقط می‌شد به ارزش‌ها منسوب کرد به نظر ویندلباند فلسفه نظریه‌ای عام درباب ارزش یا همان ارزش‌شناسی بود. 💠پس فلسفه بنیاد ارزش‌هایی را می‌جست که بلاشرط و ضرورتاً اعتبار عام دارند و این جستجو برای اعتبار ارزش‌ها با روش نقد صورت می‌پذیرفت. بدین ترتیب معرفت‌شناسی و فلسفه چیزی نبود مگر نظریۀ ارزش. ارزش‌های مطلقی وجود داشت که اندیشه مبتنی بر آنها بود درست مثل قواعد اخلاقی و اصول ادراکی که در اخلاق و زیبایی‌شناسی حاکمند. به نظر ویندلباند صدق یک ارزش بود و به همین دلیل منطق نیز تابع نظریه ارزش. او گمان می‌کرد که ابژۀ ارزش منحصربه‌فرد است به همین دلیل رویدادهایی که تکرار می‌شدند یا اموری که ذیل یک مقولۀ علم قرار می‌گرفتند اهمیت و معنایی ارزش‌شناختی نداشتند. 💠به عنوان مثال در تاریخ‌نگاری مسیحی هر رویدادی مشمول در روایتی یکه و تکرارناپذیر است. از نظر ویندلباند این امر ریشۀ علاقۀ نظری ما به امور فردانی و یکه است. تنها رویدادهای یکه‌اند که می‌توان به آنها ارزش‌ها را منسوب کرد. علم طبیعی فهم و علاقه‌ای به این امور منحصربه‌فرد ندارد؛ علم طبیعی کیفیات ممیزۀ اشیاء را نادیده می‌گیرد تا ویژگی‌های عام آنها را آشکار کند. از این منظر امور منفرد نمونه‌هایی از مفاهیم عامند و وظیفۀ علم طبیعی توسعۀ قوانینی انتزاعی است که فقط ویژگی‌های عام اشیاء را به دست می‌دهد، در این معناست که علم طبیعی قانون‌محور نامیده می‌شود. به تعبیر ویندلباند علم طبیعی در دریایی لنگر می‌اندازد که به نحو جاودان همان است! علم طبیعی علاقمند تغییر نیست بلکه صرفاً صورت نامتغیر تغییر را می‌جوید. از سوی دیگر علوم تاریخی فرهنگی فردمحورند. کیفیات فردی و یکۀ رویدادها موضوع علاقۀ این دسته از علوم است و علوم طبیعی آنها را نامکشوف رها می‌کند. در اینجا دیگر خبری از قوانین عام حاکم بر رویدادها نیست. در این چارچوب است که اساساً تاریخ ممکن می‌شود. علم طبیعی اساساً نمی‌توان امر سپری شده را بازسازی کند زیرا قادر نیست آن را در انفراد و یکه‌بودنش ببیند و زمانمندی و تکینگی رویدادها را قربانی می‌کند در حالی که علم فرهنگی قادر به این امر است. در همین بستر است که نقد پوزیتیویسم معنادار می‌شود؛ پوزیتیویسم امر اجتماعی را به شیئی محصل تبدیل می‌کند و بدین ترتیب با مکان زدایی و زمان زدایی آن را ممتنع می‌سازد. ⬅️پوزیتیویسم با این شیئی‌سازی ناچار به استفاده از روش‌های علوم طبیعی است تا قوانین عام و جهان شمول را کشف کند، در حالی که خاص‌بودگی و بی‌همتایی رویدادهای فرهنگی تاریخی را قربانی می‌کند. تبیین علی و قانون‌مدار رویدادهای منفرد تاریخی نتیجۀ این انحراف است. 💢نویسنده: "کاوه شمسایی" . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴شر وجود ندارد ⬅️امروزه مسأله شر بسیار مهم شده است و برخی آن را به عنوان دلیلی بر عدم وجود خداوند تلقی کرده اند. 💠اما به این اشکال که شروری در جهان هستند و این شرور با علم یا قدرت یا خیر خواهی خداوند سازگار نیستند دو گونه جواب اصلی داده شده است: 💠جواب اول (که منسوب به افلاطون است)می‌گوید شر عدمی است و جواب دوم (که منسوب به ارسطو است)می‌گوید شر وجود دارد. 💠جواب اول در سنت غربی جایگاهی ندارد و عمدتاً جواب دوم را با تقریر های مختلف قبول کرده اند. ⬅️اما اگر شر وجود داشته باشد اشکالی که بوجود می آید این است که: 💠بر اساس اینکه علت و معلول باید سنخیت داشته باشند (و سنخیت هم امری بدیهی است) امکان ندارد از موجودی که خیر محض است شر صادر شود، ولو آن شر کم باشد. 💠همچنین به بیان دیگر می‌توان گفت که بر اساس قاعده "الواحد لایصدر عنه الا الواحد" امکان ندارد دو چیز (خیر و شر) از یک موجود صادر شود. 💠اینکه گاهی بیان شده است شر قلیل بهتر از شر کثیر است و خداوند هم بهتر را انتخاب کرده است صحیح نیست زیرا در اینجا آن چیزی که باعث اشکال می،شود اصل وجود هر نوع شری است چه قلیل باشد و چه کثیر. 💠برای قبول این مسأله که شر عدمی است باید به این توجه کرد که ما در جهان تنها موجوداتی درک می‌کنیم، این ما هستیم که بر اساس مبنای عِلّی اسم برخی را شر و اسم برخی را خیر می‌گذاریم، دقت کنید که شر ،در حقیقت از فهم نکردن روابط عِلّی است. . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴یهودیان پیشگامان آتئیسم در دنیا ♨️قسمت چهارم. ⬅️یهودیت و بی‌خدایی! 💠بی‌خدایی یهودی نوعی بی‌خدایی
🔴یهودیان پیشگامان آتئیسم در دنیا ♨️قسمت پنجم. ⬅️یهودیان مشهور آتئیست! ⬅️در طول تاریخ، یهودیان بسیاری وجود خدا را انکار کرده‌اند. 💠 از فیلسوف معروف یهود باروخ اسپینوزا گرفته تا کارل مارکس (رهبر جنبش کمونیسم) و گلدا مایر (رئیس‌جمهور سابق رژیم صهیونیستی) همگی وجود پروردگار را انکار کردند. 💠در دنیا تنها چهارده میلیون یهودی وجود دارد؛ هفت میلیون در آمریکا، پنج میلیون در آسیا، دو میلیون در اروپا و یکصد هزار نفر در آفریقا. ⬅️طبق آمارها بیش از 50 درصد یهودیان آتئیست هستند. 💠 در میان این افراد، بسیاری جزء افراد مشهور و شناخته شده‌ی این قوم به حساب می‌آیند كه در پست‌های بعدی بعنوان نمونه با چند نفر آشنا می‌شويم. 💢 ... . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت اول. ⬅️مقدمتا دلايلی را كـه برای اثبـات خداونـد اقامـه شـده می‌توان طی یک تقسيم كلی به سه دسته تقسيم نمود: 💠دلايل وجود شناختی كه با تكيه بر مفهوم خداوند وی را اثبات می‌نمايد و مبـدع آن آنسـلم قـديس اسـت،گونه های مختلف برهان صـديقين كـه مبـدع آن مــلاصــدراست و با تكيه بـر حقيقـت وجـود، وی را اثبـاتمی‌كند و دلايل كيهانشناختی كه نقطه آغاز آن پديـده يا مجموعه های از پديده های اين جهـان، يـا وصـفی ازاوصاف آنها مثل حركت يا حدوث يا امكان است. 💠برهان حدوث، كه به ويژه متكلمان طرفدار آن هستند، از جمله مشهورترينِ استدلالهای كيهانشـناختی اسـت. ⬅️سه گروه به اين استدلال روی خوشی نشان نمی‌دهند: يکی كسانی كه منكر خدا اند و جهان مادی را ازلـی ذاتی وقائم به ذات می‌دانند؛ دوم فيلسوفانی چون ابن سـينا،آكويناس و ساير پيروان ارسطو كـه هرچنـد بـه خـدامعتقد اند، اما به تبع ارسطو ماده(هیولی) عالم را ازلی زمانی و مشمول حدوث ذاتی می‌دانند و معتقد به ازلی بودن هیولی هستند، اما آن را قوه محض و فاقد فعلیت می‌دانند و به همین ترتیب فقط عالم خلقت را ازلی می‌دانند و گروه سوم طرفداران الهيات پويشی اند كـه خداونـد را در فرايند تطور می‌بينند و به تبع آن تحولات مـاده را نيز ازلی می‌دانند. 💠در جهان اسلام بهترين تقريرِ برهـان از آنِ غزالـی است. وی خود وامدار ابويعقوب اساحق كندی اسـت. متكلمان بعدی مثل فخـر رازی، قاضـی عضـد الـدينايجی و سعدالدين تفتازانی و... نيز بـه تفصـيل بـه آن پرداختـه انـد. ⬅️در قـرن دوازدهـم و سـيزدهم مـيلادی انبوهی از آثار فيلسوفان و متكلمان مسلمان بـه زبـان لاتين ترجمه شد و متفكران مسيحی بسته به مشرب فكری خود هر یک شيفته بخشی از اين انديشـه هـا شده، آن را با منظومه فكری خود در آمیختند. توماس آكويناس به برهان امكان و وجوب ابن سـينا و فـارابی خود آن را عرضه رغبت نشان داد و در جامع الهيات كرد، اما بناونتورا به برهان حدوث زمانی دلبسته شد. ⬅️هر چه بود، در موج جديد انديشه های پس از رنسانس ونگاه مدرن به جهان و انسان، همه گونـه های ايـن دلايـل مهجور شد و در حاشيه قرار گرفت. 💠در اواخر قرن بيستم، دكتـر ويليـام لـين كرايـگ برهان حـدوث را بسـيار مهـم و زنـده يافتـه، حجـم عظيمی از نوشته های خويش را به آن اختصـاص داد. ⬅️وی تقريرهایی بديع از آن عرضـه داشـت و چاشـنی و دستاوردهای جديد علمی را نيز برآن افـزود. 💠كرايـگ،از نو توجه خداپرستان و منكـران خداونـد را بـه اين برهان جلب نمود و به تعبير رايشنباخ اين برهـاندر دوران جديد به دليل حجم انبوه كارهای كرايگ "حياتی دوباره يافته اسـت" (Reichenbach,2008:4). 💠در اين نوشته هدف اصلی ما ارائه دلايل كرايگ و نقدو ارزيابی آن است. در پايان، به طور گذرا به آنچه درعرصــه فلســفه و كــلام اســلامی در جريــان اســت،اشاره هایی كرده، و دلايل كرايگ را با آن مقايسه خـواهيم كرد. 💠كرايگ در قالب چهار استدلال كه دو مورد اول رااستدلال فلسفی و دو مورد بعدی را تاييـداتی از علـمی می‌نامد، اين برهان را بازسازی می‌كند. 💠وی بـه نقـش متكلمان مسيحی در طرح ايـن اسـتدلال، كـه تلاشـی بوده از جانب آنان بـرای نفـی ازليـت مـاده ،و سپس طراحی استادانه آن توسـط متكلمـان مسلمان، مثل غزالی و همچنين نقش متفكران يهودی،چون سعديا در اين رابطه اشاره ميكند و می‌گويد بـه دليل ترجمه آثار آنان، اين برهـان دوبـاره وارد دنيـای غرب شده است. 💠آنگاه به حرمت نقشی كه متفكـران مسلمان در قرون وسطی در طراحی اين استدلال ايفـاكرده اند، با به كارگيری تعبير عربی كلام آن را برهـان نــام«كيهــانشــناختی كلامــی بــرای اثبــات خداونــد» می‌گذارد. 💢 ... . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت دوم. ⬅️دليل كيهانشناختی كلام: 💠كرايگ در آغاز با
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت سوم. ⬅️در ادامه مقاله، ما دلايـل وی و نقـدهای آن را بـه تفصيل بررسی خواهيم كرد، با فرض اينكه چهار دليل كرايگ تمام باشد نتيجه مـی‌شـود كـه جهـان حـادث است. 💠مخالفان بيشترين تلاششان سد ايـن راه؛ يعنـی رد كردن صغری استدلال است، اما اگر جهان حـادث باشد، نيازمند علت است. 💠تنها مانع عمـده بـر سـر راهاين مقدمـه كـه كبـری اسـتدلال اسـت، اصـل "عـدم قطعیت " ورنر هایزنبرگ است.اما فعلا ببينيم كرايـگ چگونـه آن علت ازلی را با خدا يكی می‌گيرد. ⬅️پيكر بندی برهان كرايگ از اين قرار است: 1-هر حادثی برای وجودش نيازمند علت است. 2-جهان حادث است. 1-2- استدلال مبتنی بر امكان ناپـذير بـودن يـک نامتناهی بالفعل. 1-1-2- نامتناهی بالفعل نمی‌تواند وجود داشـته باشد. 2-1-2 - يــک تــوالی زمانمنــد و نامتنــاهی از رخدادها نامتناهی بالفعل است. 3-1-2- پس يـک تـوالی نامحـدود از رخـدادها نمی‌تواند وجود داشته باشد. 2-2 - استدلال مبتنی بر اينكه شـكل گيـری يـک نامتناهی بالفعل از طريق افزايش پی در پـی ميسـر نيست. 1-2-2 - مجموعه هایی كه توسط افزايش پی در پی اعضا شكل گيرد نمی‌تواند نامتناهی بالفعل باشد. 2-2-2- سلســله زمانمنــد رخــدادهای گذشــته مجموعه هایی است كه با افزايش پی در پی شكل گرفتهاست. 3-2-2- پس سلسله زمانمند رخـدادهای گذشـته نمی‌تواند نامتناهی بالفعل باشد. 3-2 - استلال از طريق نظريه بیگ بنگ. 4-2 - استدلال با توسل به قانون دوم ترموديناميک. 💠پس جهان علتی برای وجودش داشـته اسـت.(Craig,1980:5-9) 4- چون اين علت ازلـی اسـت و جهـان حـادث،پـس لازم اسـت ايـن علـت متشـخص و دارای اراده باشد. 💠كرايگ پيش از طرح دو دليـل اول، لازم مـی‌بينـد نامتناهی بالقوه را از نامتناهی بالفعـل تفكيـک نمايـد: "نامتناهی بالقوه دائماً در حال افزايش يا كاهش اسـت؛ همـواره بـه آن چيـزی مـی‌افـزاييم يـا از آن چيـزی می‌كاهيم؛ مثلاً يک جسم را مـی‌تـوان تـا بـی‌نهايـتوتقسيم نمود، اما اين به اين معنا نيست كه بـی‌نهايـت اجزا در آن وجود دارد. پس نامتناهی بـالقوه در واقـع نامتناهی نيست، بلكه صرفا نـامتعين اسـت. نامتنـاهی بالفعل در تئوری مجموعه ها جای دارد، چرا كه افـرادچنين مجموعه هایی بايد متعين باشـند. پـس يـا بايـد محدود باشند و يا اگر محدود نيستند و نامنتناهی انـد،بايــد نامتنــاهی بالفعــل باشــند." ⬅️وی از قــول ديويــدهيلبرت، رياضيدان بزرگ آلمانی می‌نويسد: " تفـاوت اصلی بين نامتناهی بالفعل و نامتناهی بالقوه اين اسـت كه دومی چيزی است كه همواره به سمت بی‌نهايـت در حركت است اما نامتناهی بالفعل مجموعه ای تام يايک تماميت كامل اسـت (Hilbert,1964:139). 💠بـرای مثال، با فرض ازليت جهان همـه رخـدادها از ازل تـا نقطه هایی كه اينک در آن قرار داريـم، نامتنـاهی بالفعـل است چون افراد آن تحقق يافته و كامل شده است، اما از هر نقطه به سوی آينده با نامتناهی بالقوه مـواجه ايم،مثلاً از همين لحظه به سمت آينده يا از 1845، زمـان تولد جورج كانتور، كاشف مجموعه های لايتنـاهی بـه سمت آينده، مجموعه يک نامتناهی بالقوه است چـون افراد آن تكميل نشده و همواره در حال افزايش است. 💠دومين نكته كه كرايگ تذكر آن را لازم مـی‌بينـد،توضيحی است در مورد " هست". منظورِ از هسـتی،هستیِ در عالم واقع است، نه در عـالم. ذهـن كرايـگ با وجود نامتناهی بالفعل در حـوزه رياضـی مخـالفتی ندارد. 💢 ... . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
✅واژگونی فلسفه_۳ به اعتقاد حکمای اسلامی ماهیت حائز دو وجوداست: و . وجودآتش درعالم خارج توام باآثاراست، ازجمله حرارت ودود. بعداز مشاهده آتش، صورتی ازآن درذهن انسان نقش میبندد، که مطابق مصداق خارجی است،بااین تفاوت که آتش ذهنی دارای آثارآتش خارجی نیست.یعنی صورت ذهنی آتش دود نمیکندوحرارت ندارد.دراین مثال ماهیت یک چیزواحد به نام آتش است،اما به دو وجود متقرر میباشد.وجودخارجی آتش باآثارخاص، و وجود ذهنی آتش بدون آثارخارجی.بنابراین صورت حاصل ازماهیات خارجی درذهن، که فاقدآثاروجودخارجی هستندرا وجود ذهنی مینامند. وجود ذهنی یکی ازاصول اساسی فلسفه کلاسیک است.اینکه واقعیتی درعالم خارج موجود بوده، وصورتی از آن برای انسان حاصل میشود که مطابق ماهیت خارجی است مبنای و میباشد. وجود ذهنی قائم به دو بُعد مهم است: (۱)وجه ارتسامی: به معنای تبعیت و انفعال ذهن از عالم خارج، در پذیرش حقایق است. (۲)بُعدانطباقی:صورت ذهنی ماهیات مطابق باافراد خارجی است. وعلم به حقایق هستی، برمبنای این دوبُعد مهم شکل میگیرد. وجه ارتسامی وجود ذهنی توسط مورد تشکیک ونقد قرار گرفت.به این معنا که هرآنچه ثبوت ذهنی دارد لزوما ازعالم خارج بدست نیامده بلکه ذهن به نحو فطری واجدآنهاست. او مفاهیمی چون وامتداد وآگاهی و را سه مفهوم بنیادین بدیهی میدانست که هرذهنی بدون رجوع به عالم خارج بدانها آگاه است.گرچه دکارت بحث وجود ذهنی رانقد نمیکند زیرا به لزوم احرازحیث انطباقی مفاهیم قائل است اما این فکر که در رواج داشت مبنی براینکه انسان درابتدای تولد خالی الذهن بوده وفاقد هرگونه مفهوم میباشد،توسط دکارت مورد نقد جدی واقع شد.دکارت بانقد بُعد ارتسامی معرفت،مساله وجود ذهنی رامتزلزل ساخت. و هرکدام طریق دکارت را ادامه دادند.به زعم آنها برخی‌ازمفاهیم ذهنی باحس وتجربه بدست نمی‌آیند بلکه آنهارا ازدرون عقل میابیم وباخارج منطبق میکنیم. # دیوید_هیوم برخلاف دکارت اعتقاد داشت که همه مفاهیم ذهنی ازخارج می‌آیند وهیچ تصوری ذاتی عقل نیست اما حیث انطباقی توسط به شدت مورد نقد واقع شد.به زعم وی هیچ راهی جهت فهم این مطلب که تصورات ذهنی ماآیابامصادیق خارجی مطابقت دارند یاخیر وجود ندارد. بنابراین هرکدام از دومشرب فلسفی و هرکدام یکی از پایه‌های رئالیسم و وجود ذهنی را نقد میکنند. اما درخاتمه این نزاع، قرار دارد. او جهت برون رفت ازاین انسداد، بحث وجودذهنی وپارادایم رئالیسم و واقع‌گرایی فلسفه کلاسیک را مورد جرح ونقد قرار داد.به زعم وی تاوقتی در فضای فلسفه رایج و مساله وجود ذهنی قرار داشته باشیم، دعوابرسر اثبات حیث انطباقی یاارتسامی معرفت با شکاکانی نظیر هیوم کماکان وجود دارد.لذا باید به تحولی اساسا در بپردازیم.واین همان انقلاب کانت درفلسفه نام دارد. یعنی نفی وجود ذهنی ویکی شدن مقام ثبوت واثبات در معرفت.بدین روی عصر دوران واژگونی فلسفه میباشد.چنانچه کانت در فصل سوم کتاب نقداول،یعنی فصل دیالکتیک استعلایی، فلسفه را مورد نقد جدی قرار میدهد، زیرا بدنبال کشف حقیقت فراتر از انسان بوده.فیلسوف به صیرورت عقلی جهت نیل به احکام ذاتی وجود میپرداخته ودر آخربه مصاحبت با حقیقت نائل میشده.رشد وکمال بشر در گروِ توجه به این حیث التفاتی بوده.اما در دوران جدید وباانقلاب کپرنیکی کانت ،فلسفه سودای کشف حقیقت خارجی راکنار نهاده، وبه نقادی دستگاه معرفتی بشر میپردازد.عالم خارج، وعاء تاریک نومن، وطور مبهم ماده حسی است. سهم بشراز حقیقت، فراتر از وی نمیباشد بلکه توسط ذهن خودش جعل واعتبار شده. خود انسان مصدر امور است.مُعطی حقیقت وجاعل معرفت، بشر میباشد.وقتی حقیقت ذومراتب که انسان رااحاطه کرده، به نحو استقلالی وذاتی وجود نداشته باشدمسلما بحث احراز صورارتسامی که انطباقش با آن حقیقت مطمح نظر باشد، منتفی میباشد. قبل از کانت فلسفه پل ارتباطی انسان با حقیقت خارجی به نحو ارتسامی بود، بعداز کانت خارج مستقل که انسان بتواند آنرا به کمک ذهن بشناسد نقض شد، دراین فضا فلسفه پلی بین ذهن وعین نمیباشد.لذا جایگاه تفسیر حقیقت رااز دست میدهد وبه نقادی ریاضی وار ویا تحلیلی ذهن مبادرت میورزد. واین به معنای واژگونی ونقض و است. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
┄═❁❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ 🔻 : یکی از نقدهایی که به می شود و ‌نقد جدیی است، بحث است. یعنی هر معلولی از نظر زمانی بر آن تقدم دارد. مسئله ای که مطرح است این است که در پیش از زمان وجود نداشته است، فضا-زمان بعد از بیگ بنگ موجودیت پیدا کرده است و بنابراین علیت را بی معنا می دانند. ࿇༻⃘⃕༻⃘⃕❀༅═┅─ 🔸 : اولا: زمان وصفِ موجودات و است، لذا موجودات غیرجسمانی (مجردات) متصف به زمان نمیشوند، پس زمانمند نیست وفراتر از زمان است. براین اساس چه زمان باشد(بعد از بیگ بنگ)  وچه نباشد (قبل از بیگ‌بنگ) در علیت وخالقیت حق تعالی خللی ایجاد نمیکند. زیرا زمان محمولِ موجودات جسمانی است، وجسم واوصاف ماهوی آن، یعنی ابعاد قار (مکان_ابعادثلاث: طول،عرض،ارتفاع) وابعاد غیرقار(زمان) همگی مخلوق خداوند هستند. ثانیا: تقدم زمانی به تنهایی مقوم مفهوم علت‌العلل نیست بلکه عارض ذاتی آن است. یعنی امر دیگری سبب شده که علت به تقدم زمانی متصف شود. وآن تقدم رُتبی و وجودی است. علت یعنی موجودی که از حیث تقدم و اولویت بر دارد. وجودِ علت، وجودِ معلول را ایجاد میکند. چون علت از لحاظ هستی برتری و تقدم وشرافت بر معلول دارد (زیرا معلول، فعل واثر اوست) لذا این تقدم رتبی سبب تقدم زمانی هم میشود. پس تقدم زمانی مقوم ومعرِف علت نیست، بلکه تقدم وجودی ورتبی ذاتی اصلی مفهوم علیت است. تمام موجودات (حتی ذره اولیه یاموج کوآنتومی یا.... که براثرانفجار آن بیگ بنگ آغازشد) از حیث وجودی هستند، این بدان معناست که ذاتاً نیازمند به یاخداوند هستند. ثالثا: علم فیزیک، نمیتواند پیرامون مساله علیت عالم یا وجود سخن بگوید. زیرا این علم از حیث مبانی معرفتی و از حیث متد ومبنای روشی  میباشد. یعنی از نگاه فیزیک، موضوعی علمی است که مبتنی بر اندازه‌گیری کمی (ریاضی‌وار و فرمول‌پذیر) وهمچنین قابلیت مشاهده و یا آزمایش داشته باشد. لذا فیزیک به توصیف حالات جسم وانرژی وماده میپردازد. حال آنکه خداوند موجود مادی وجسمانی نیست که با زبان کمیت و وآزمایش قابل وصف باشد. درباره خداوند (چه برای اثبات وچه برای نفی) فقط باید بازبان سخن گفت. لذا کشفیات علم فیزیک وسایر علوم جزئی  صلاحیت ورود به حیطه را ندارند. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
فلسفه نظری
✅ ماهیت واجب الوجود استادغلامرضا فیاضی نکته : ماهیت در عنوان بحث ، ماهیت به معنای اخص است یعنی ما ی
ایشان بین و خلط کرده‌اند، تشخص لازمِ وجود خارجی است، هر موجودی خودش است و بادیگری متفاوت است. این خودیت یا تشخص از لوازم وذاتیات وجود است نه ماهیت. لذا نفسِ وجود سبب انفراد و تمیز افرادش از یکدیگر میشود. به عبارتی وقتی میگوییم وجود دارد، وفرد ومصداق است، همین امر دال بر تعیّن درونی وفارق بودن ذات از مخلوقاتش است. پس نیازی نیست ماهیت آن‌هم بالمعنی الاخص را برای حق تعالی مطرح کنیم. قاعده‌ای را بیان کرد والبته نیز برصحت آن تاکید میکند، تحت عنوان: النفس ومافوقها انیات محضه و وجودات صرفه. یعنی مافوق عالم جسم و طبیعت، مثل عالم نفس وعقل، ماهیتی درکار نیست و تشخص و اِنیات موجودات به خود وجود آنهاست. یعنی وجود به تنهایی برای تشخص و فارقیت از دیگران کفایت میکند به نحوی که در عوالم مجرد همین وجود تنها، مفید تشخص موجودات از یکدیگر است. اما ماهیت به معنای اخص دلالت بر تشخص ندارد بلکه دلالت بر محدودیت دارد. چون موجودات خارجی، وجوداتِ متشخصِ محدود هستند، این محدودیت را ذهن به عنوان حد مستقل لحاظ میکند وآنرا ماهیت مینامد. لذا ماهیت دال بر تعین درونی وفارق اشیاء نیست اگرهم باشد به واسطه وجود است. زیرا خود ماهیت افاده کلیت میکند ونه تشخص وفردیت.اساسا ماهیت من حیث هی لیست الا هی.... هرگز سبب تمیز افراد نیست زیرا بنفسه کلی میباشد. براین اساس خداوند ماهیت ندارد... البته این متن بنده را یاد متنی از انداخت مرحوم خواجه در جلد دوم شرح اشارات قولی رااز نقل میکند، مبنی براینکه به اذعان فخر رازی خداوند ماهیت دارد (شاید جناب استاد فیاضی این عقیده رااز فخر رازی گرفته باشند) وسپس خواجه نصیر حدود یازده صفحه در نقد سخن فخررازی مطالبی را بیان میکنند که قابل توجه است. محور نقد خواجه این است که، فخررازی بین وجود ذهنی مفهومی، که کلی است با وجود خارجی خلط کرده. وجود درمقام ذهن ومفهوم، کلی است وبرماهیات به نحو یکسان حمل میشود لذا افاده وحدت برای همه موجودات میکند اما وجود خارجی توام باتشخص وتفاوت وانیت است. لذا بنفس آنکه اذعان به وجود خداوند میکنیم به دلالت خفیه تشخص و تعین درونی وفارق بودن او از مخلوقات را افاده میکنیم. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
┄═❁❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ 🔻 : انسان محدود چگونه می‌تواند خدای نامحدود را بشناسد؟ لازمه علم داشتن ، احاطه بر شئ هست. ما نمی‌توانیم بر احاطه داشته باشیم لذا نمی‌توانیم شناختی از او حاصل کنیم حتی شناختی سطحی. نظرتون رو می‌فرمایید؟؟ ࿇༻⃘⃕༻⃘⃕❀༅═┅─ 🔸 : آن شناختی که لازمه‌اش احاطه برشیء است، معرفت به حاقِ ذات موجود میباشد...در واقع اگر بخواهیم به ذات وحقیقت چیزی شناخت حدی وکامل پیدا کنیم نیاز داریم که بر او احاطه داشته باشیم ما قادر به چنین شناخت از خدا نیستیم...اصلا قادر به شناخت هیچ کدام از موجودات به این نحو نیستیم (البته صدرا برای شناخت این چنینی مخلوقات راهی پیشنهاد میکند..وآن سیروسلوک وقرار گرفتن در مرتبه ارباب انواع وعقل فعال وشهود باطن موجودات از طریق عقل فعال است) ....اما چنین شناختی از میسر نیست. چونکه شناخت حاق ذات خداوند امکان پذیر نیست، دلیل نمیشود که کلا شناخت خدا منتفی باشد شناخت مراتب دارد...ما قادر به شناخت حضوری وباطنی حق تعالی هستیم..اینکه فطرتا ادراکی از خالق داریم....والبته باقدرت و میتوانیم صورتِ کلی به این شناخت بدهیم وتصوری حقیقی از خدا داشته باشیم اینکه میگوییم خداوند واجب الوجود است، مستجمع جمیع صفات کمالیه، دافع رذائل ونقائص جلالیه و.....میباشد همگی شناخت خداوند است به نحو حقیقی وکلی از طریق عقل چنانچه سیرو سلوک و معنویات ما بیشتر شود،خود خداوند معرفتی از خود را به ماافاضه میکند. دوباره از آن معرفت باطنی به کمک عقل صورت کلی میسازیم ومعرفتی دقیق واستدلالی به خداوند پیدا میکنیم...واین سیر الی بینهایت ادامه دارد معرفت به خداوند نهایت ندارد همگی میتوانیم از طریق دریافت فطری و به کمک راهنمایی عقل شناختی حقیقی وابتدایی از خدا پیدا کنیم...گرچه این شناخت، معرفت به حاق ذات خدا نیست اما معرفتی است که با عالم خارج مطابقت دارد ..حالا همین معرفت را میتوانیم شدت وعمق بدهیم..از طریق عقل، کشف وشهود، وحی ....واین معرفت در طول زمان عمق پیدا کند 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
✅ نقدی بر بیان بازاری و سخیف از فلسفه وعرفان اسلامی راقم این سطور شناختی از گوینده مطالب فوق ندارد اما آنچه از سخنان ایشان برمی‌آید این است که فاقد شناخت کافی از فضای است. اولا: وجود حائز دو بُعد مفهومی ومصداقی است. مفهوم وجود امری ذهنی وانتزاعی است که در ذهن بر همه موضوعات قابل حمل است. اما مصداق وجود اشاره به حقیقت خارجی هستی دارد.  فیلسوف از مفهوم وجود به این دلیل که اشاره به حقیقت خارجی وجود دارد سخن میگوید وگرنه خود مفهوم وجود مطمح نظر فیلسوف نیست. اشتباهی که گوینده در فیلم بالا مرتکب آن شده این است که گمان میکند فیلسوف فقط از مفهوم انتزاعی وجود سخن میگوید حال آنکه حقیقت ومصداق خارجی وجود غرض اصلی اوست. پس این سخن گوینده که فیلسوف از مفهوم وجود سخن میگوید ومفهوم امری ذهنی است و هم وجود است پس خدا در فلسفه مفهوم ذهنی است اشتباه است زیرا فیلسوف از حقیقت خارجی وجود واحکام کلی آن سخن میگوید نه مفهوم ذهنی وجود لذا خدا در فلسفه مفهوم ذهنی نیست بلکه حقیقت الوجود و وجود محض ونامحدود است...که همین اشارت مختصر بحری از معارف را در خود جایی داده. ثانیا: مفهوم وجود امری کلی است ولی مصداق وحقیقت خارجی وجود عین فردیت وتشخص است یعنی هر وجودی در خارج حائز ویژگیهای مخصوص خود است که همین امر سبب تمایز آن از دیگر موجودات میشود. لذا وجود خدا مفهوم انتزاعی نیست بلکه وجودش درخارج بی مانند است وفردیت او تکرار ناپذیر...براین اساس ماهیت خدا عین وجود اوست، یعنی خدا وجودی است که مرز و محدودیت (ماهیت) ندارد. عدم محدودیت یعنی او در همه جا حاضر است وباهر امری معیت وهمراهی دارد زیرا نامحدود در محدود تجلی میکند پس هر چیزی جلوه حضور اوست، امر نامحدود با حدود ومرزها محدود نمیشود بلکه مقیدات و ماهیات هر کدام تجلی کمالات او ومجلای ظهور اوست براین اساس او بین قلب شما وخود شماست قبل از آنکه ندای قلبتان به شمابرسد او میشنود و میفهمد زیرا همه چیز وجه و نمایش خدای نامحدود است. ماهیت خدا(هویت او) عین وجود اوست یعنی هویت خدا همچون وجود و هستی او که عین نامحدودی است و برهمه چیز سایه افکنده وحضورش در همه جا حاضر است میباشد....تمام این معارف از همین عبارت مختصر (ماهیت خدا عین وجودش است) استنباط میشود....عبارتی که گوینده آنرا انسداد معرفت الی الله میداند ولی در واقع دروازه بزرگ معارف الهی است. ثالثا: جناب وتمام شعرای بعد از ایشان وبلکه فیلسوفان مطرح بعداز وی درباب عرفان نظری ومعارف مدون استدلالی الهی و شهودی هرچه دارند از سفره جناب است. اینکه خداوند خود را در وجود ماهیات پنهان کرده در واقع همان نظریه ظهور اسماء وصفات الهی ابن عربی است. از همین روی چنانچه جناب مولوی را در برابر ابن عربی صاحب مکتب مدون عرفانی بدانیم ...قطعا سخنی مطایبه آمیز که بر وزان مزاح است بیان کرده‌ایم. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari