eitaa logo
فلسفه نظری
2.2هزار دنبال‌کننده
517 عکس
83 ویدیو
118 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ حرکت حبی جناب از لحاظ مشی و طریق حکمی وفلسفی، روشی سرد و خشک دارد، تحلیل و استدلال و تفسیر محض است.البته از این جهت ایشان یکی از نوابغ تاریخ است. عظمتی از عقلانیت وتحلیل و واکاوی پیرامون حقیقت موجودات. اما یکی از نکات جالب وقابل بیان، سخنی از ارسطو که در کتاب بیان شده. ارسطو حرکت را به دو قسم طبیعی و قَسری تقسیم میکند. مانند حرکات . طبع آب وخاک حرکت به سمت پایین وزمین است. وطبع آتش وهوا حرکت به سمت بالا و آسمان میباشد. به بیانی هر موجودی بر اساس طبع وساختار طبیعیش حرکتی دارد، یا به سمت پایین وزمین (سِفل عالم) حرکت میکند و یا به سمت بالا وآسمان (عرش فلک الافلاک) میرود. مثلا اگر آهن یا چوب را رها کنید به سمت زمین حرکت میکنند. ویا اگر آتش برپا کنید و یا هوای درون سینه را رها کنید به سمت بالا حرکت میکنند. این حرکت طبیعی موجودات است. طبعشان آنها را به سمت بالا یا پایین میکشد. یعنی حرکتی که خلاف حرکت طبیعی است. مثلا طبع سنگ حرکتش به سمت پایین میباشد حالا شما سنگ را به بالا پرتاب کنید این حرکت به سمت بالا برای سنگ، غیر طبیعی و یا زوری و قسری است. اما ویژگی هردو حرکت طبیعی وقسری این است که پایان میپذیرند. سنگ در حرکت قسری به سمت بالا، حرکتش تمام شده و حرکت طبیعیش به سمت پایین شروع میشود ودر نهایت بارسیدن به زمین وجایگاه خود، حرکت طبیعی او هم تمام میشود. 🔻ارسطو در این بین از حرکت چرخشی ویا دَوَرانی یاد میکند ومیگوید حرکت افلاک از کدام یک از اقسام حرکت است؟؟ طبیعی یا قسری؟؟ قاعدتا جزء هیچکدام نیست زیرا ویژگی بارز حرکتین قسری وطبیعی پایان پذیری آنها بود، ولی حرکت افلاک پایان ناپذیر ودائمی است، پس حرکت فلک قسم سوم از انواع حرکت است. به اعتقاد ارسطو حرکت افلاک عبارت است از . با این توضیح که نفس وعقل   شاهد کمالات وجمال یعنی خداوند متعال است، لذا در شوق رسیدن به آنها واخذ کمالات وجودی الهی سعی میکند خود را بایک حرکت دَوَرانی به فعلیت رسانده واستعدادهای خود را ظاهر کند تا او هم به کمال رسیده وسنخیت وشباهت به اله پیدا کند. به اذعان ارسطو: زیبا رو مینشیند و دیگران را به حرکت در می‌آورد. محرک اول که بلاتحرک است(خداوند)در کمالات و اوصاف وجودیش ظاهر شده، لذا عقل ونفوس افلاک به سبب تجرد و قرب الی الله شاهد جمال وکمال الهی میباشند، لذا در سودای رسیدن به آن مبدا کمالی هستند. شوق وصول به حق تعالی سبب ایجاد یک حرکت دائمی در افلاک شده است...شور و وجدی آسمانی که سبب حرکت چرخشی بدنه جسمانی افلاک واسمانها شده است. 🔻به عبارتی آسمانها وافلاک به سبب حُب و شوق رسیدن به خداوند در جنب وجوش وحرکت و چرخش مداوم میباشند. وجدی شور انگیز در میانه کیهان برقرار است، از تاب وتبِ جمال الهی آسمانیان در شور وسماع میباشند. لحظه ای از این خلسه عاشقانه خسته نمیشوند ودر چرخش دائمی بسر میبرند. 🔻همین سخن در میان حکمای مسلمان موثر واقع شد وآنها حرکت دایره‌ای و خود دایره را اکمل اشکال هندسی عالم دانسته‌اند. لذا از فرآیند خلقت وتنزل موجودات به واز معاد وبرگشت آنها به مبدا اولیه خود به یاد کرده‌اند که این دو قوس هریک جهتی از دایره خلقت میباشند. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
وآنکه مطالعه نکند نمیداند چیست..... شاید بتوان ارسطو را رب النوع بی بدیل فلسفه وحکمت عقلی دانست....او قطعا از حکمای الهی بوده وبه هیچ وجه در ذیل و تاریخ نیست انگاری غربی قرار نمیگیرد. مطالعه این کتاب تازه طبع، مهم و حقیقتا جذاب میباشد. چه اینکه از طرفی با مفاهیم واصطلاحات بنیادین علم آشنا میشویم واز طرفی با مقایسه این کتاب با طبیعیات کتاب اثر وهمچنین مقایسه آثار با طبیعیات در جلد چهارم متوجه تحولات اساسی این علم در عالم اسلام میشویم. اینکه طبیعیات یونانی تغییراتی مهمی در بین مسلمانان پیدا کرده نشان از عدم تقلید آنها از علوم یونانی وسعی در فراروی از آنها وایجاد دانش های بومی مطابق با نیاز وساحت فکری عالم اسلام بوده است. بر شما باد به مطالعه آثار ارسطو ..مخصوصا کتاب فوق... 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
فلسفه نظری
‌🔻 اجزاء جسم _۱ جسم جوهری محسوس است که دارای دو جزء بالقوه(ماده) وجزء بالفعل(صورت) میباشد. ۱_جزء ب
🔻 اجزاء جسم_۲ (ماده وصورت) 🔖 ترکیب و اتحادی است و این دو در خارج نه به دو وجود بلکه به وجودی واحد موجودند و ثنویتی در خارج بین آنها برقرار نیست. معلم اول از دو زاویه به موجودات عالم نگاه میکرد: ۱)نگاه پویا و دینامیک: که عبارت بود از جهان را متحرک ودر تکاپو دیدن. ۲)نگاه  ایستا و استاتیک: که عبارت است از جهان را بدون حرکت وتحول دیدن. 🔖 کتاب حاصل نگاه اول ارسطو و کتاب یا حاصل نگاه دوم ارسطو به طبیعت است.  همچنین نظریه ماده و صورت حاصل نگاه دینامیکی ارسطو به موجودات است. به عبارتی ماده امری نسبی میباشد، یعنی هرگاه شیء با چیز دیگر و حالت دیگر سنجیده نشود بر هیچ بخشی از آن اسم ماده گذاشته نمی‌شود. پس اگر موجود را با چیز دیگری نسنجیم و در تکاپو و حرکت بودنش را لحاظ نکنیم چنین موجودی ماده ندارد. براین اساس ماده در بستر حرکت وتحول موجودات واز حالتی به حالتی دیگر درآمدن آنها دیده می‌شود. لذا اگر جهان را استاتیک و بدون حرکت نگاه کنیم همه چیز فعلیت می‌باشد و اگر دینامیک و با حرکت نگاه کنیم همه جا این دو امر و مشاهده می‌شود. 🔖 براساس آنچه گفته شد: موجود متحرک، وجودی است که در عین وحدت و اتصال مُصَحِحِ انتزاع ماده و صورت است به این نحو که این وجود در سیلانی ذاتی و حرکتی جوهری دائماً در حال تحصل و فعلیت است. منتها آن فعلیت و تحصل در هر آن خود را به گونه‌ای غیر از آنِ قبل و بعد نمایان می‌سازد. طبق این نگاه در خارج یک چیز بیشتر وجود ندارد و عقل قادر است از هر یک از این فعلیت‌ها ماهیت و صورتی انتزاع کند. آن امر واحد خارجی به اعتبار: ۱_قبول تغییرات مختلف و حرکت به سمت فعلیت جدید : ماده ۲_و به اعتبار قبول فعلیتها و هویت جدید : صورت میباشد. ╰๛--- ‑ ‑  -   - @falsafeh_nazari
╭──────────────── ꧷ 🔻ای عزیز آن باشد که علم اخذ کند از حق حقیقی به طریق القاء و الهام و انکشاف و مشاهده و معاینه و به حق‌الیقین برسد. 🔖و حکیم آن باشد که علم اخذ کند از مبدأ فیاض با این مراتب مذکوره و به قوه‌ی عقلی و به استمداد دلائل عقليه. و القاء و الهام و انکشاف را بسنجد به میزان عقلی تا موافق‌ کند. لیکن آنچه به مراتب اوائل اخذ کند آن را اقناعی خود قرار دهد و بعد از آن سعی کند برای اثبات آن به طریق عقل. 🔖و‌ حکیم آن است که بی‌دلیل عقل راه نرود اگرچه سعی کند به خلع بدن مثل اشراقی؛ چنانچه که مقتدای ایشان است در اثولوجیا* که از تصنیفات اوست‌ و از‌ یونانی به عربی ترجمه شده در مراقبه خود خلع بدن نموده و رسیدن به اشراقات‌ را بیان نموده لیکن در قال ضعیف‌اند از اشراقی و متوغلند در استدلال. 📖رساله سیر و سلوک 👤ملاعبدالصمد همدانی
*کتاب اثولوجیا از فلوطین می‌باشد، اما عموم قدما آن را از ارسطو میدانستند.
╰๛---๛---๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔻 هرمس‌هاس تاریخ در تاریخ سه هرمس معروف داریم: ۱)هرمِسُ الهَرامس یا هرمسَ الهَرامیشا: [ Hirmis a
🔻ماهیت کامل در فلسفه هرمسی فلسفه در قرن ششم هجری وارد فلسفه اشراقی شد. نفوذ مکتب هرمسی در اشراقیون بعدی و در میان دیگر هواداران این مکتب مثل قطب الدین شیرازی، جلال الدین دوانی و صدرالدین شیرازی آشکار است. از جمله جنبه‌های مکتب هرمسی که در به ویژه در مکتب نفوذ کرده و در بسیاری از آثار اشراقی پس از قرن ششم هجری دیده می­ شود، اعتقاد به یک راهنمای آسمانی است که انسان را در جستجوی حقیقت یاری می­کند. این پیش‌روی معنوی، درواقع مقصد سلوک عرفانی انسان است، که انسان در سیر و سلوک سرانجام با آن متصل و سپس متحد می­شود. نام این راهنمای آسمانی، که او را (حی بن یقظان) مینامید و برخی از متصوفه قرن هفتم هجری او را (شاهدآسمانی_شاهد فی سماء) میخواندند در مکتب هرمسی (ماهیت کامل) نامیده میشود. چنانکه سهروردی در مطارحات میگوید: (هرمس گفت من موجودی روحانی یا آسمانی را ملاقات کردم که علوم اشیاء را به من منتقل کرد. من پرسیدم کیستی؟ او گفت: من ماهیت کامل هستم.) مهمترین بحث مفصل راجع به ماهیت کامل در میان منابع اسلامی در کتاب غایت الحکیم است که یکی از معروف­ترین آثار علم کیمیا به زبان عربی است. از بررسی این کتاب و بخش­هایی از منابع دیگری که درباره این موضوع است، به نظر می­رسد که «ماهیت کامل» هرمسی همان همزادِ روح انسان در آسمان میباشد. به عبارتی روح انسان دارای معادل و بخش دیگری است که از آن به همزاد یا منِ دیگر یاد میشود، براین اساس وقتی روح انسان در بدن هبوط کرده آن معادل و منِ دیگر در آسمان باقی می‌ماند. به این دلیل روح همیشه در پی نیمه دوم خود برای کامل کردن وجود خویش است. باور به وجود روح انسانی در دنیای روحانی و جدایی آن از نیمه آسمانی خود پس از ورود به این دنیا، در دین کاملاً شناخته شده بود، به عقیده زرتشتیان نیمه آسمانی روح، همان فرشته نگهبان آن در روی زمین است. نیمه دیگر آسمانی روح انسانی (دآئِنا_Da ena) نامیده میشود که در مزدیسنا همچون دختری جوان و زیبا جلوه‌گر می­شود. شباهت بسیار زیاد بین شخص دائنا و ماهیت کامل هرمس نشانه دیگری از ارتباط بین مکتب هرمسی و حکمت ایران باستان است. در غایت الحکیم، ماهیت کامل رازی پنهان در قلب لحاظ شده که فقط برای کسانی که به مقامات بالای می­رسند آشکار می­ شود. ماهیت کامل منبع قدرت است که انسان به وسیلۀ آن در کسب معرفت و علم و فلسفه تعالی می ­یابد. در واقع این ماهیت کامل است که انسان را در زندگی راهنمایی و کمک می‌نماید تا بر مشکلات خود غلبه کند، به همان نحوی که پیروزی بر را به خاطر غلبه ماهیت کامل او پیشگویی کرد. 📖برگرفته از مقاله: تأثیر علم و فلسفه هرمسی بر متفکرین مسلمان 👤دکتر سید حسین نصر ╰๛---๛---๛--------------- @falsafeh_nazari
🔻در هر کشور مردم بر سه طبقه اند: آنان که بسیار توانگرند، آنان که بسیار فقیرند و آنان که میان دو گروهند. چون ثابت شد بهترین هر چیز میانه‌ی آن است، باید پذیرفت که بهترین میزان بهره مندی از دارایی نیز در اندازه نگه داشتن است. زیرا آنکه به اندازه مال می اندوزد، گوش به فرمان خِرَد دارد و حال آن کس که به افراط از زیبایی یا نیرو یا نسب یا دارایی بهره مند باشد و یا بیش از حد فقیر و ناتوان و فرودست باشد، فرمان خرد را به دشواری می پذیرد؛ زیرا پایان کار آن یک، گستاخی و ستمگری و فرجام کار این یک، زبونی و تنگ نظری است و سرچشمه ی همه ی پلیدی ها و نابکاریها یا گستاخی است یا زبونی. 📖 سیاست 👤 ╰๛---๛---๛--------------- @falsafeh_nazari
🔻روش فلسفه ورزی ارسطو_Aporia همان‌گونه که به روش تفلسف که مبتنی بر پرسش وپاسخ بود میگفتند، روش فلسفه ورزی را (آپوریا_اَپوریا__Aporia) نامیده‌اند، که از جهاتی شبیه روش سقراط میباشد. (آپوریا_Aporia) از دو جزء ترکیب یافته است: a به معنای «بدون» و poros «راه» روی هم به معنای «نا راه» یا «هیچ راه» می باشد. آپوریا اصطلاحی است که از بلاغت یونانی گرفته شده و به طور سنتی برای توصیف شکلی از گفتار به کار برده شده است که در آن گوینده یا شخصیتی آگاهانه بر پرسشی حل نشدنی تاکید وتامل میکند، یعنی چون درباره حقیقتی ابهام و سوال وجود دارد، انسان هنوز در مسیر کشف حقیقت قرار نگرفته‌ لذا با تاکید بر سوالاتش و با گفتگو و تحقیق سعی میکند که ابهامات را برطرف ودر مسیر و قرار گیرد تا از حقیقت موجودات آگاه شود. ارسطو در کتاب براساس این روش مباحث وپرسشهای را مطرح کرده و سعی بر حل و گره‌گشایی از آن ابهامات میکند. ارسطو در روش فلسفی که دارد برای برطرف کردن ابهاماتش چهار گام را طی میکند. چهار گام آپوریای ارسطو عبارتند از: ۱_سرگشتی و تحیر فلسفی با طرح سوالات وابهامات وتاکید بر دشواری­های موضوع. ۲_بررسی پاسخهای فیلسوفان گذشته در پاسخ به پرسشهای مطرح شده. ۳_تحلیل و نقد پاسخها فعلی فیلسوفان. ۴_کشف حقیقت و رسیدن به پاسخ مناسب و آرامش فلسفی. این روش فلسفه ورزی ارسطو مانند سقراط است زیرا سقراط هم با پرسش آغاز می‌کند با این تفاوت که ارسطو پرسش‌هایی را مطرح می‌کند و خودش آنها را پاسخ می‌دهد اما سقراط وقتی پرسشی را مطرح می‌کند دیگران و مخاطبین باید پاسخ بدهند. ودر مرحله دوم ارسطو در راستای پاسخ به سوالاتش، ابتدا پاسخ‌هایی که به آن سوالات در گذشته و توسط افراد دیگر داده شده است را جمع آوری وذکر می‌کند که به این کار ارسطو (دِگسوگرافی) می‌گویند. اگر در این پاسخ‌ها کمبودی وجود داشته باشد ارسطو آن کمبودها را بررسی کرده و اگر پاسخی هم نداده باشند، سعی میکند که ابهام فوق را برطرف و به سوالات پاسخ دهد.... خلاصه آنکه ارسطو به تنهایی تمام کارها را انجام می‌دهد. 👤 ╰๛---๛---๛--------------------- @falsafeh_nazari
🔻 فلسفه مشائی چیست؟؟ طیفی از فیلسوفان مسلمان هستند که "عقلانیت استدلالی" را برای رسیدن به "حقیقت موجودات" و همچنین "سعادتمندی" کافی میدانند. این فیلسوفان در صورت بندی مسائل فلسفی و مباحث آن تاحدود زیادی پیرو هستند. بدین‌ معنا فلسفه مشاء بیشتر ناظر به مسائل طبیعی وعلمی میباشد. همانطور که گفته شد روش آنها در اثبات مسائل حِکمی وفلسفی، استدلال و قیاس منطقی میباشد. سخن اصلی مشاء این است که عقل برای پی بردن به اسرار عالم و فهم حقایق موجودات وطبیعت کافی می‌باشد (برخلاف عرفا و فلاسفه اشراقی که پای عقل را چوبین وشکننده و بال کشف و شهود را قدرتمند میدانند) به اعتقاد مشائیون حقیقت طبیعت و موجودات در عالم دیگری (ملکوت_مثال) نیست بلکه حیث معقولیت موجودات که همان حقیقت مجرد آنهاست در ضِمنِ افرادِ انواع قرار دارد. لذا نیازی نیست که مانند افلاطون واشراقیون قائل باشیم که حقیقت موجودات در عالمی برین وآسمانی ومثالی متقرر است. البته مشائیون به وجود خداوند و ملائکه مجرده و عالم جبروت و غیب قائل هستند اما حقیقت موجودات را در خودشان میجویند نه در عالمی دیگر به نام مثال و ملکوت. مشائیون قائلند که فلسفه بعداز طرح مسائل هستی شناسی و معرفت شناسی و الهیات باید به صورت بندی مبادی تصوری و تصدیقی علوم و جهت دهی کلان آنها بپردازد و همچنین مبادی عقلانی علوم راتامین کند. به همین خاطر دوران شکوفایی فلسفه مشاء قرین با دوران اوج وشکوفایی تمدن اسلامی بود. علوم مطرح در تمدن اسلامی مانند: آراء اهل مدینه فاضله(سیاست)، طبیعیات (فیزیک)، طبابت(پزشکی)، ریاضیات که شامل هندسه وحساب بود، علم الهیئت (نجوم_کیهان شناسی)، معدنیات، حیوان‌شناسی، گیاه‌شناسی، موسیقی، علم الشعر والعروض، علم البیع والشراء والتجارات، علم الحرف والصنایع، علم السحر والعزائم والکیمیا والحیل و..... همه از جمله علوم ودانشهای بودند که فیلسوفان مشاء به طرح وبررسی آنها پرداختند. ╰๛---๛---๛--------------------- ⌜@falsafeh_nazari
🔻سهروردی، احیاگر حکمت خسروانی راهی را که رفته بود، کامل کرده و تعریف دیگری از ارائه می‌دهد. تعریف او ارسطویی یا یونانی نیست و مراتب بسیار بالاتری برای حکمت قائل است. او حکمت را به (یونانی) و (کشفی و تالهی) بخش کرده است. این ابتکار اوست و حکمت تالهی بسیار بالا‌تر از حکمت بحثی یونانی است. از نظر او بیشتر حکمای بزرگ و بلکه عرفا نیز از این حکمت برخوردار بودند. افزون بر این بر این باور است که حکمت کاملا ایرانی است. می‌دانیم که از نظر حکمت امری یونانی است. از نظر او دیگر ملل و اقوام حکمت نداشتند، زیرا به تعبیر او این ملل «بربر و وحشی» بوده‌اند. اما با تقسیماتی که سهروردی از حکمت دارد، حکمت خاصه در ایران باستان وجود داشته و حکمای بزرگی در ایران می‌زیسته‌اند. او این حکمت را یا یا می‌نامد. از نظر سهروردی این حکمت که او آن را می‌خواند، مخصوص اقوام شرق است. او بر این باور است که حکمت در غرب، دچار رکود و افول و انحطاط شده و در ارسطو از حکمت ذوقی به حکمت بحثی تنزل پیدا کرده است. این حکمت به معنای اصیل در شرق متافیزیکی و ایران وجود داشته و بزرگ‌ترین و نمایندگان آن بزرگان و خسروان ایرانی بوده‌اند. معتقد بوده در گذشته ایران، شخصیت‌های اسطوره‌‌ای و نمادین و رمزی، حکیمان علی‌الاطلاق بوده‌اند و در آنها حکمت از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده و به دوره اسلامی رسیده است. او معتقد است که حکمت از ادریس نبی(ع) آغاز و به دو بخش تقسیم شده است. یک بخش به مصر رفته و بخش دیگر به ایران آمده و در اسلام متحول شده است و او خود را وارث این بخش از حکمت می‌داند. از سوی دیگر، اساس تفکر سهروردی، ایرانی هست؛ به این معنا که کلیدی‌ترین معنا و مفهوم در تفکر سهروردی 《نور》 است. نور امری بسیار بدیهی است که ما هر روز آن را می‌بینیم و با آن همه چیز دیده می‌شود و حقیقت همه چیز آشکار می‌شود. اما این نور حقیقی نیست، بلکه نور مجازی است. اینکه برخی ستارگان نور ندارند، روشن می‌دارد که نور برای خورشید، امری عرضی است و نه ذاتی، زیرا اگر ذاتی بود، آنگاه همه ستارگان خورشید بودند. نور از نظر سهروردی امری مجرد است، اصل نور از نگاه او خداوند است که او آن را نورالانوار می‌خواند. مسأله نور در ایران باستان بسیار اهمیت دارد و جهان‌بینی ایرانیان باستان هم مبتنی بر نور و ظلمت بوده است. تفکر زردشت و دین زردشت بر مبنای دو قاعده نور و ظلمت و مراتب گوناگون آن قرار دارد؛ بنابراین، سهروردی از این موضوع استفاده کرده و یک جهان‌بینی طرح افکنده است که در کتاب «حکمت الاشراق» به روشنی به چشم می‌خورد. این هم از دیگر ابتکارات سهروردی است. افزون بر این، سهروردی حکمت را رمزی کرده و حکمت رمزی از ابتکارات اوست: یعنی او در چهارده رساله به زبان فارسی و نزدیک بیست رساله به زبان عربی، حکمت را به زبان داستان بیان کرده است. تفسیر سهروردی از و حکمای پیش از نیز کاملا ابتکاری است. شایان توجه است به فیلسوفان پیش از سقراط به عنوان فیلسوفان ابتدایی نگاه می‌کرده، ولی سهروردی بر این باور است که ارسطو کلام آن‌ها را نفهمیده، زیرا کلام آن‌ها کاملا رمزی و تمثیلی بوده است. حکمت بحثی ارسطویی چون توان فهم کلام رمزی را نداشته، از فهم ایشان عاجز بوده و کلمات حکمی آن‌ها را به ظاهر تفسیر کرده است. پس از دید او، این حکما، سفیران الهی بوده‌اند؛ یعنی پیام الهی برای نوع بشر داشته‌اند. او کلمات آن‌ها را در پرتوی حکمت اشراقی خودش تفسیر می‌کند. به طور کلی سهروردی تحول بزرگی در فهم و سیر فلسفه و تقسیمات آن، به ویژه در حکمت مشرقی ایجاد می‌کند. او در زمره یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان نه تنها جهان اسلام که جهان است. بد نیست اشاره شود که هانری کُربن که خودش فیلسوف برجسته فرانسوی بود، بیش از چهل سال از عمرش را در فهم و تفسیر صرف کرد تا اندیشه او را احیا کند. 👤 دکتر غلامرضا اعوانی ╰๛---๛---๛------------------ ⌜@falsafeh_nazari
🔻 در کتاب رمزوار به چگونگی انتقال از عهد باستان تا زمان خود اشاره میکند. چنانکه از این اشارات برمی آید در نظر او حکمت حقیقی یکی است و حکیمانی که نام میبرد. همه شارحان یک حقیقت و مفسران یک پیام بوده اند. خمیره‌ی این که اساس آن توسط (والد الحکماء) از طریق وحی و مکاشفه دریافت شده به وسیله ی دو سلسله از حکیمان ادامه یافته است: ۱_ دانایان یونان و ۲_ فرزانگان ایران پس از اسلام در شاخه‌ی یونانی و و در شاخه ی ایرانی و خسروانی وارثان معنوی این حکمت میشوند. خمیره‌ای از حکمای خسروانی با طریقه‌ای از جریان فیثاغوری و یونانی به هم می پیوندد و به حکیمانی میرسد که به سکینه یا مقام تمکین و یقین دست یافته‌اند. به نظر میرسد که مراد سهروردی از اصحاب و "سکینه ی کبرا" و "سكينه‌ى الاهيه" کسانی باشند که از آنان به حکیمان الهی متوغل در بحث و تأله تعبیر میکند یعنی کسانی که هم در حکمت بحثی سرآمداند و هم در حکمت ذوقی گامی استوار دارند و به مقام تمکین و يقين رسیده‌اند؛ و سهروردی خود نیز یکی از آنان است که میراث به او رسیده و از اینجاست که خود را ادامه دهنده و زنده کننده ی آن میداند با توجه به اینکه این میراث در دست سهروردی به مکتب جدیدی دست پیدا میشود که فلسفه و را با آئین وعقاید و به هم می‌آمیزد و کل این ترکیب را در چارچوب تصوف جای میدهد. 📖 نگاهی به سرچشمه‌های حکمت اشراق و مفهومهای بنیادی آن 👤 دکتر صمد موحد ‌‌️╰๛---๛---๛------------------ ⌜@falsafeh_nazari