eitaa logo
فلسفه نظری
2.1هزار دنبال‌کننده
447 عکس
73 ویدیو
57 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 رحمت و رضوان خدا بر این مرد بزرگ که تا آخرین لحظات حیات پربرکتش، جانانه در مقابل رژیم سفاک و درنده و تجاوزگر صهیونیستی مقاومت کرد. برای همیشه نام او به عنوان یک فرمانده کم نظیر و شجاع که در برابر ظلم بزرگترین ظالمان جهان ایستاد، در اذهان خواهد ماند.@falsafeh_nazari
🔻و گفت: باید که خود را بازیچه‌یِ اختلاف عبارات نسازید، زیرا که وقتی اهل قبور از قبرها برخیزند و موجودات در عرصه‌یِ الهی حاضر آیند؛ روز قیامت از هر هزار، نهصدونودونه [که] از قبرها برخیزند، ایشان کُشته‌یِ عبارات باشند، چون کُشته‌هایِ شمشیرها و بر گردنِ ایشان است خونِ ایشان، که غافل شدند از معانی و به صنعت و کار در نیاوردند مبانی را. @bahrami_eshragh
4_5785390844009780314.ogg
9.19M
🔻توضیح پیرامون متن فوق https://eitaa.com/falsafeh_nazari/1505 ❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌‌‌‌‌‌┅─‌‌‌‌‌‌┅─‌‌‌‌‌‌┅─‌‌‌‌‌‌┅─‌‌‌‌‌‌┅─ @falsafeh_nazari
🔻 در باب عشق_۲ (نگاه صدرالمتالهین به مساله عشق) همانطور که در مطالب پیشین گفته شد، به اعتقاد موجودات نسبت به عشق دو حالت دارند: ۱_یا دارای و هستند. یعنی فاقد کمال مطلوب بوده و نسبت به اخذ آن حالتی به نام شوق دارند و هنگامی که آن کمال را به دست آوردند نسبت به آن بهجت و سرور داشته لذا در حفظ وارتقای آن میکوشند، که این حالت را عشق می‌گویند. ۲_ و یا صرفاً دارای عشق بوده و فاقد شوق می‌باشند(زیرا کمال معطله ندارند) در این حالت موجود نسبت به ذات و کمالات خود عشق دارد.مانند عشق به ذات خود و یا عشق و نسبت به کمالاتشان. اما حکیم بزرگ در تکمیل سخنان پیرامون عشق، در جلد هفتم کتاب شریف چنین می‌گوید که موجودات نسبت به عشق دو حالت دارند: اول: موجوداتی که واجد عشق و مجرد از شوق هستند دوم: موجوداتی که واجد عشق و شوق هستند به اعتقاد موجودات دسته دوم دارای حرکت می‌باشند. زیرا در طلب رسیدن به کمال و نیل به مطلوب و معشوق سراسیمه در حال حرکت هستند که البته این حرکت به تناسب شوق آنها متفاوت است. لذا شوق و طلب چنین موجوداتی یا به نحو ارادی است ویا غیر ارادی. اگر ارادی باشد به این معناست که حرکتشان به سمت کمال و معشوق به واسطه وجود نفس مجرد است لذا حرکت شوقی آنها، آگاهانه و نفسانی است. آگاهانه در پی معشوق میدوند و سراسیمه طلب کمال ویار میکنند...و چون به اخذ کمال که همان رویت یار است نائل شوند در حفظ ونگه داری آن سَروِ سَهی میکوشند و اجازه اطاله کمالات نفسانی را نمیدهند. و یا شوق وحرکت آنها غیر ارادی است که در چنین حالتی شوق آنها طبیعی_غریزی میباشد....یعنی گرچه از اَمارات ونشانه‌های آفاقی کمالات وجودی یار ونگار و آن محبوبه قدسی بی‌خبرند واز خط وخال حضرتش غافل....اما در جذبه وتلاطم آن سیل عظیم افتاده و ناخودآگاه به سمت مبدا کمالات در حرکتند.... بنابراین طبق سخن صدرا خداوند برای ملائکه یا عقول مفارقه دو امر را مقرر فرموده است که عبارتند از عشق و کمال. و برای سایر موجودات چهار امر را ایجاد کرده است که عبارتند از: ۱_کمال ۲_عشق ۳_شوق ۴_حرکت بدین معنا که موجودات فاقد کمال، در طلب و شوق دائمی رسیدن به کمالات ومطلوبی که برای آنها حکم معشوق را دارد، در حرکت دائمی میباشند. این حرکت یا از روی اراده است وعاشق باپای خود منزل معشوق را می‌پیماید و یا به طبع و سرشت غریزی که دارد به نحو غیر ارادی به سمت کوی دوست در سیر وتلاطم‌اند. شاید بتوان سخن صدرالمتالهین را در این بیت خلاصه کرد: چندین هزار ذره سراسیمه می‌دوند در آفتاب و غافل از این کافتاب چیست براین اساس شوق وعشق وحرکت به سمت کمالات و مبدا آنها که معشوق حقیقی است در تمام ارکان هستی موجود است...عشق چون خون در رگ وجود جریان دارد ونبض او سبب حیات است وممات....یا آگانه به سرمنزل یار میرویم...ویا ما را به جبر واقتضای طبیعت خواهند برد... @falsafeh_nazari
🔻 بدان اول چیزی که حق تعالی بیافرید گوهری بود تابناک. او را نام کرد. و این گوهر را سه صفت بخشید: یکی شناخت حق و یکی شناخت خود و یکی شناخت آنکه نبود، پس ببود. از آن صفت که به شناخت حق تعلق داشت حُسن پدید آمد که آن را «نیکویی» خوانند. و از آن صفت که به شناخت خود تعلق داشت پدید آمد که آن را «مهر» خوانند و از آن صفت که نبود پس به بود تعلق داشت حُزن پدید آمد که آن را «اندوه » خوانند. 📖 فی حقیقه العشق @falsafeh_nazari
🔻 درباره وجود ذهنی بحث در واقع بحث ماهیت و است. محور بحث وجود ذهنی تحقیق در ماهیت علم و است که اصلاً حقیقت معرفت و علم وآگاهی چیست؟؟ در علم و معرفت چه رابطه‌ای میان عالم و معلوم برقرار می‌شود؟؟ وقتی ما اشیا را درک می‌کنیم چه رابطه‌ای میان صورت ذهنی ما و شیء درک شده وجود دارد ؟؟ لذا بحث وجود ذهنی بیشتر جنبه تصوری دارد ودرباره رابطه صورتهای ذهنی با اشیاء خارجی است. مسئله وجود ذهنی از نظر تاریخچه برای اولین بار در دنیای اسلام مطرح شده و از مسائلی است که خیلی روی آن بحث و جدل شده است. اما درباب اینکه حقیقت علم و آگاهی چیست نظرات مختلفی ارائه شده، قائل به نظریه وجود ذهنی هستند. بدین معنا که حقیقت علم عبارت است از حصول وپدید آمدن معانی و صورتهای اشیاء در ذهن انسان که این مفاهیم ومعانی از ماهیت خارجی حکایت میکند. پس اعتقاد به مساله وجود ذهنی یعنی باور به اینکه اشیاء وماهیات در خارج موجودند و صورت همان ماهیات به ذهن می‌آیند و از مصادیق وافراد خارجیشان حکایتگری می‌کنند. برخی از به وجود ذهنی اعتقاد ندارند یعنی می‌گویند در مسئله علم و ادراک چیزی در ذهن موجود نمی‌شود بلکه حقیقت علم از مقوله اضافه است، یعنی علم نسبت اضافی انسان با معلوم میباشد، چنانچه انسان در برابر درخت قرار گیرد اینطور نیست که طبق باورمندان به وجود ذهنی صورتی از آن برای ذهن حاصل شود بلکه صرف قرار گرفتن درخت در برابر انسان و توجهی که انسان به او میکند یک رابطه دوسویه ایجاد میشود که امتداد آن رابطه به وجود متقابل انسان و درخت بستگی دارد و این رابطه متقابل و دوسویه که از سنخ مقوله اضافه است علم میباشد. برخی دیگر از متکلمین وحتی فیلسوفان قائلند که در مساله علم و معرفت چیزی در ذهن محقق می‌شود، ولی آن چیز همان ماهیت عینی محقق در ذهن نیست. بلکه شبحی از آن است یعنی یک تصویر غبار آلود از اشیاء خارجی برای ما حاصل می‌شود که انطباقی با ماهیت خارجی اشیاء ندارد. بلکه شبح ومشابه ماهیت خارجی است. این نظریه تحت عنوان نظریه شبح معروف است. @falsafeh_nazari
🔻 اعتقاد به مساله یعنی باور به اینکه اشیاء وماهیات در خارج موجودند و صورت همان ماهیات عینا و به صورت کامل به ذهن می‌آیند. و این صورتها از مصادیق وافراد خارجیشان حکایتگری می‌کنند و این حکایتگری کاملا مطابق باعالم خارج است. براین اساس به باور حکمای مسلمان انسان بوسیله و میتواند حکایتی واقعی از داشته باشند. عقل میتواند ما را به آنگونه که هست برساند.@falsafeh_nazari
29.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
╭──────────────── ꧷ 🔻 آدم باید عاطفه داشته باشه 🍃نقل حکایتی از مرحوم ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
🔻مردمان سه گروه‌اند: یکی اُمرا، دوم علما و سوم فقرا چون اُمرا تباه شوند معاش و اکتساب ِخلق تباه شود وچون علما تباه شوند دینِ خلق رو به نقصان نَهد وچون فقرا تباه شوند زُهد و همّت در میانِ خلق تباه شود. تباهی امرا جور و ظلم بُود و تباهی علما میلِ دنیا بُود و متابعت هوا؛ و تباهیِ فقرا ترک طاعت و مخالفت رضا. 📖 تذکره الاولیا ذکر ابوبکر وراق @falsafeh_nazari
🔻 هرمس‌هاس تاریخ در تاریخ سه هرمس معروف داریم: ۱)هرمِسُ الهَرامس یا هرمسَ الهَرامیشا: [ Hirmis al - haramisah] است که بعضی اورا از نسل کیومرث دانسته و معتقد بودند که وی همان «اخنوخ» و «ادریس» است. اولین کسی به شمار می ­رفت که معرفت آسمان­ها را به دست آورد، علم پزشکی را به مردم آموخته، حروف الفبا و کتابت را ابداع کرده و پوشیدن لباس را به انسان تعلیم داده است. همچنین او کسی است که معابدی برای عبادت خداوند ساخت و طوفان نوح را پیش بینی کرد. ۲) هرمس بابلی: هرمس بابلی است که پس از طوفان نوح در بابل زندگی می ­کرد و استاد پزشکی و فلسفه و علم خواص اعداد بود و علم و فلسفه را پس از طوفان نوح دوباره رواج داد. او کسی است که بابل را پس از نِمرود[Nimrod] بازسازی کرد و علم را در آن جا گسترش داد. او همچنین استاد فیثاغورث نيز بود. ۳) هرمس مصری: هرمس مصری است که در مناف[Manaf] نزدیک فُستات[Fustat] که مرکز علم قبل از اسکندریه بوده است متولد شد و شاگرد آگاثدمون بود. او شهرهای زیادی از جمله اِدسا[Edessa] را ساخت و سفرهای زیادی نمود که در طی آنها وی سنت­هایی را برای مردم هر منطقه مطابق با سنت­های ویژه آنها برقرار کرد. او کتابی درباره حیوانات نوشت و استاد علوم پزشکی، فلسفه، کیمیا و خواص سموم بود. همچنین وی استاد «آسلیپیوس» بود 📖مقاله: هرمس وآثار هرمسی درجهان اسلام @falsafeh_nazari
🔻 از دشمن قوی همیشه بر نا ایمنی باش و ترسان، که از دو کس باید ترسید: یکی از دشمن قوی ودیگر از یار غدار (خائن) و دشمن خود را خوار مدار، و با دشمن ضعیف همچنین دشمنی کن که با دشمن قوی و مگو که او خود کیست و که باشد؟ حکایت: چنان شنیدم که در خراسان عیّاری بود «سخت» محتشم و نیک مرد و معروف، مُهلّب نام. گویند روزی اندر راه، پای وی بر پوست خربزه افتاد و بیفتاد، کارد بکشید و خربزه را پاره پاره کرد. به او گفتند که: ای خواجه تو مردی بدین  محتشمی و عیاری که هستی، شرم نداری که پوست خربزه را بِه کارد میزنی؟ مهلب گفت که: مرا پوست خربزه افکند، من که را به کارد زنم ؟ آنچه مرا افکند دشمن او بود و دشمن را خوار نَشاید داشت، اگر چه حقیر دشمنی بُود، که هر که دشمن را خوار دارد، زود خوار گردد. عضوی زِ تو گر دوست شَود با دشمن دشمن دو شِمُر ، تيغ دوکَش، زخم دو زَن 📖 قابوس‌نامه 👤 @falsafeh_nazari
🔻ناسیونالیسم، ملت و ملیت به معنای حب وطن نیست. و یک امر تاریخی است و آن را نباید با معنی اشتباه گرفت. مطلب مهم درباره ناسیونالیسم به بازمی‌گردد. مردم از زمان‌های دور و دراز بوده‌اند اما تا دو قرن پیش ملت به معنی جدید وجود نداشته‌ . همچنین مردمی که برای خود حق حاکمیت و قانون‌گذاری قائل باشند هنوز به وجود نیامده بود. معنی جمله این نیست که آدمی تا ۲۰۰ سال پیش وضع نمی‌کرده و نمی‌توانسته قانون وضع کند بلکه مراد این است که وقتی مردم به ملت تبدیل می‌شوند خود را دیگر نه رعیت بلکه شریک در اداره کشور می‌دانند. پس ملت مجموعه مردمان نیست. بلکه ملت به مردمی اطلاق میشود که به وحدت خود در یک کشور خودآگاهی داشته باشند و بخواهند قانون‌گذار خویش باشند. مردم وقتی ملت می‌شوند که خود را متعلق به یک بدانند و دارای و باشند به‌عبارت‌دیگر ملت و ملیت از کمیت ملی جدا نمی‌شوند. 📖درباره ناسیونالیسم، ملت و ملیت 👤 @falsafeh_nazari
‌🔻 اجزاء جسم جسم جوهری محسوس است که دارای دو جزء بالقوه(ماده) وجزء بالفعل(صورت) میباشد. ۱_جزء بالقوه_ ماده (والمادهُ ما به الشیء بالقوه) عبارت است از توانایی‌های موجود  در اینکه بتواند حالت دیگری را که الان ندارد به خود بگیرد. به این توانایی واستعداد وقابلیت شیء برای پذیرش تحولات و تغییرات بعدی، ماده میگویند. ۲_جزء بالفعل_صورت (مابه الشیء بالفعل) عبارت است از ذات و حقیقت شیء و هر آنچه که شیء را آن کرده است که هست. به عبارتی صورت، کل ویژگی‌های موجود میباشد. صورت آن چیزی است که منشاء آثار وخواص موجود میباشد و آن را با هر چیز دیگر متفاوت کرده است. 🔖 تلازم ماده وصورت: ماده قابلیت محض است و از این حیث هیچ فعلیتی ندارد لذا موجودیت و ماده به صورت است. به عبارتی ماده در فعلیت یافتنش نیازمند صورت است. صورت فعلیت محض است با این حساب برای موجودیتش نیاز به ماده دارد وتا ماده(که موضوع آن است) نباشد صورت نمیتواند موجود شود. زیرا صورت در تعیین خود نیازمند به ماده است.بر این اساس ماده صورت را متعین می‌کند و صورت ماده را بالفعل می‌کند.لذا ماده علت تشخص صورت و صورت علت فعلیت برای ماده است. پس هردو برهم توقف دارند منتهی این توقف سبب دور نمیباشد، زیرا جهت توقف آنها متفاوت است. جهت توقف ماده بر صورت در فعلیت است و جهت توقف صورت بر ماده در تعین است. ╰๛--- ‑ ‑  -   - @falsafeh_nazari
🔻در باب عشق_۳ (نگاهی به کتاب مونس العشاق سهروردی) (مونس العشاق) یا (رساله فی حقیقه العشق) اثری است گرانبها به قلم شیخ شهاب الدین که در آن با زبانی تمثیلی به تشریح مفهوم و بیان مراحل و مراتب مختلف آن میپردازد. در این حکایت، هم به فلسفه نظر دارد و هم به اندیشهٔ نظر دارد و هم از اشارات و لطائف قرآنی بهره می‌گیرد. در بیان معنا و وجه تسمیه عشق میگوید: «عشق را از عَشَقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید. در بُن درخت. اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود. همچنان در عالم انسانیت که خلاصه موجودات است، درختی است مُنتَصفُ القامه(ایستاده_استعاره از انسان) که آن بِحبةُ القلب پیوسته است و حُبةُ القلب در زمین روید.... و چون این شجره طیبه(انسان) بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشه‌ای سر بردارد و خود را در او پیچید تا بجایی برسد که هیچ نم بشریت در او نگذارد و چندانکه پیچِ عشق بر تن شجره زیادتر می شود، آن شجره مُنتَصِف القامه، زردتر و ضعیف‌تر می‌شود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد. پس آن شجره روان، مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ الهی جای گیرد. رسالة فی حقیقة العشق ص ۱۳» وی در ادامه میگوید: « چون بغایت رسد آنرا خوانند و گویند که "العشق محبة ُمُفرَطه" و عشق خاص‌تر از محبت است زیرا که همه‌ی عشق محبت باشد اما همه‌ی محبت عشق نباشد و محبت خاص‌تر از معرفت است زیرا که همه‌ی محبت معرفت است. اما همه‌ی معرفت محبت نباشد. از دو چیزِ متقابل، تَولد کند که آن را و خوانند. زیرا که معرفت : ۱_یا به چیزی خواهد بودن،مناسب و ملایم جسمانی یا روحانی که آن را ویا خوانند و نفسِ انسان، طالبِ آن است و خواهد که خود را بدانجا رساند و کمالْ حاصل کند. ۲_یا به چیزی خواهد بود که نه ملایم بود و نه مناسب، خواه جسمانی و خواه روحانی که آن را و خوانند. و نفسِ انسانی دائما از آنجا می گریزد و از آنجاش نفرتی طبیعی به حاصل می شود. پس اول پایه، معرفت است و دوم پایه، محبت و سوم پایه، عشق. و به عالمِ عشق که بالای همه است نتوان رمیدن تا از معرفت و محبت، دو پایه ی نردبان نسازد. همان ص۱۳_۱۴» 🔸نکته قابل توجه در سخنان شیخ اشراق آن است که ایشان بین عقل و عشق تفاوتی قائل نیست بلکه اولین پایه عشق و محبت را معرفت وعقل میداند. آموزه‌ای که از ویژگیهای مهم و است مبنی بر وحدت نفس در کل قوا و عدم تباین بین حالات نفس از جمله عقل وعشق میباشد. این مساله در وعرفانهای شرقی کاملا برعکس است، در آموزه این معارف تباینی اصلی بین عقل وعشق برقرار است به نحوی که سالک یا باید جانب عقل را بگیرد ویا جانب عشق را. اما حکمای مسلمان سالک را عاقلِ عاشق توصیف میکردند. متاسفانه آموزه عرفانهای شرقی در برخی از فرق تصوف نفوذ کرده و آنها نیز پای استدلالیان را چوبین تر و سست‌تر از آن میدانستند که یارای ایستادگی یا همراهی در برابر عشق را داشته باشد. @falsafeh_nazari
╭❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔻 را از عَشَقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بُن درخت.... اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود. 📖مونس العشاق ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
🔻 پس اگر مَجلای آن شمس عالم‌افروز حقیقت باشد، معرَجی است برای تکامل و تعالی روح هنرمند، و اگرنه، حجاب اکبر است، چنان که نیز اگر مستقل از حقیقت دین که وصول به مقام قُرب و است انگاشته شود، حجاب ظلمتی است سخت‌تر و غلیظ‌تر از حُجُب دیگر. 📖 رستاخیز جان ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
🔻قسمتی كوتاه از وصيت نامه جناب : وصیت نامه ی خود را برای که ارادتی خاص نسبت به وی داشت نوشت و فرستاد: آغاز هر فکر و انتهای هر اندیشه باید خدای باشد. باطن و ظاهر هر شیئی که مورد اعتبار و عبرت او قرارگرفت، باید او را به خدای تعالی توجه دهد و از نظر کردن به خدای چشم را از پلیدی و آلودگی رهایی بخشد. با قدم نفس که به حال قیام در مقام حضور بر پای ایستاده باید عالم ارواح مجرده را سیر نماید و با عقل و خرد خویش آنچه را که از آثار و عظمت مقام ربوبی در آن به اسرار نهفته است، مشاهده کند. 📖 برگرفته از کتاب زندگی ابوعلی سینا 👤 مظفر سربازی ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔻ناسیونالیسم، ملت و ملیت_۱ #ناسیونالیسم به معنای حب وطن نیست. #ملت و #ملیت یک امر تاریخی است و آن ر
🔻ناسیونالیسم، ملت و ملیت معمولاً با یاصرفِ تعلقات قومی به‌اشتباه گرفته می‌شود. زیرا معمولاً توجه نمی‌شود که ناسیونالیسم یک ایدئولوژی(مدرن) است و به دوره جدید تعلق دارد. البته فهم این معنی هم آسان نیست که در ادوار گذشته تاریخ، ملت وجود نداشته و از حدود ۳۰۰ سال پیش پیدایش یافته‌است. دشواری مطلب از اینجاست که را مجموعه مردمی می‌دانند که در سرزمینی زندگی می‌کنند و علایق و آداب مشترک دارند. این اشتراک همواره در تاریخ بوده‌است ولی ملت رو با این مجموعه اشتباه نباید کرد. این موارد زمینه پیدایش ملت است یا اگر به زبان فلسفی بخواهیم سخن بگوییم، این‌ها ماده پیدایش ملت است و عجب آنکه در و به‌جای این‌که به صورت توجه شود بیشتر ماده را می‌بینند و ماده را با ترکیب اتحادی ماده و صورت اشتباه می‌کنند. بنابراین اگر قومی خود را برتر از دیگران می‌پندارد و نسبت به زبان و آداب خود تعلق شدید نشان می‌دهد نمی‌توان او را ملت خواند منتها اگر این چیزها نبود ملیت و ملت هم پیدا نمی‌شد. یعنی درست است که به صرف وجود عصبیت(تعصب) قومی ملت و ملیت پدید نمی‌آید ولی عصبیت در پیدایش ملت و ملیت، حکم ماده داشته‌است و عجیب آنکه در این‌مورد ماده ظاهرتر از صورت است یعنی در ناسیونالیسم عصبیت و تعلقات قومی بیشتر ظاهر است و حقیقت و ماهیت آن که در نسبت با تجدد و نحوی نظام سیاسی‌اجتماعی تحقق یافته و به آسانی ادراک نمی‌شود این است که احیاناً را با بعضی لوازم و نتایج و شرایط آن اشتباه می‌کنند و غالباً آن را عین احساسات و صورت اعتدال پذیرفته عصبیت‌های گذاشته می‌انگارند. ناسیونالیسم غیر از وطن‌دوستی است، بلکه یک ایدئولوژی(مدرن) است. 📖درباره ناسیونالیسم، ملت و ملیت 👤 @falsafeh_nazari
🔻 درباره اِخوان الصفا اخوان الصّفا و خُلّان الوَفا (برادران پاکدل ویاران باوفا) جمعیت سری فلسفی و عرفانی است که در نیمه دوم قرن ۴ق در بصره و بغداد توسط ایرانیان تشکیل شد. هدف این گروه ترویج صلح و صفا بین مردم و رفع اختلاف فکری و مذهبی از طریق گسترش حکومت عقل و تلفیق بین فلسفه و مذهب و ایجاد یک گونه آرمان‌شهر بوده‌است. اساس مسلک و مرام آنان این بود که بین شریعت اسلامی و فلسفه یونانی هیچ‌گونه تضاد و تعارض وجود ندارد و شخص می‌تواند و را به‌طور متحد چراغ راه خویش سازد. بنابر گزارش نویسندگان دایره المعارف بزرگ بر این باور بوده‌اند که عقاید دینی در اثر حوادث روزگار با نادانی‌ها وجهل آلوده و آمیخته شده است و تنها وسیله پالودن و پاکیزه کردن آن و است، ‌ چنانکه اگر و به هم گرد آیند، کمال حاصل می‌شود. به موجب مندرجات رسائل پنجاه وچندگانه شان در میان فضلا و ملوک و اشراف و دهقانان پیروان و یاران بسیاری داشتند و در هر شهر و دیاری کسانی را برای ارشاد مستعدان میفرستادند، مجالس آنها محرمانه بود و معارف وحقایق خودشان را به منزله اسرار تلقی می‌کردند و جز به اعضای جمعیت خود آنها را اظهار نمی‌داشتند. با نظر به جهان شناسی و طبیعیاتی که در رسائل اخوان وجود دارد میتوان جمعیت را از لحاظ مذهبی گروهی از بشمار آوریم که متمایل به افکار عرفانی بودند، افکار وآثاری که در سراسر عالم اسلام اثر عمیق خود را باقی گذاشته است. مفهوم طبیعت چنانچه از رسائل اخوان آشکار است در تمام عالم منشاء اثر بوده و علمای قرون بعدی که از فرقه و چه از افکار اخوان پیروی کرده و بعضی از عرفای مشهور مانند و بسیاری از نکات جهان‌شناسی رسائل را مستقیماً اقتباس کرده‌اند. لذا رسائل اخوان کوشش عالم تشیع قرن چهارم بود، برای جمع‌آوری کلیه علوم و فنون و فلسفه و همراهی آنها با عقاید وباورهای مذهبی. ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
🔻طبیعت مدبره طبیعت مُدَبِرِه قوه‌ای از قوای نفس است که در بدن و جسم انسان تاثیر میگذارد ومدبر بدن به سمت حفظ مزاج اصلی و جِبِلی و برقراری سلامتی وصحت انسان و احتراز وتحاشی از ناخوشیهاوبیماریهاست. براین اساس داخل بدن انسان یک طبیب واقعی موجود است که او را به سمت سلامتی ومبارزه با بیماریها و امتداد صحت بدن رهنمون میکند. لذا پزشک و طبیب خارجی برای بازگشت بدن به مزاج طبیعی ورفع بیماریها باید طبیعت مدبره را امداد کند تا بتواند بدن را از درون درمان کند. طبق قاعده امکان اشرف و اینکه هر موجودی نشان دهنده آن است که وجه اعلی وشریف وبرتر آن در عالم علوی موجود است، بدن انسان تحت تدبیر وجه ملکوتی خود میباشد به عبارتی ملکوت عالم در تدبیر بدن انسان موثر است و طبیعت مدبره واسطه بین ملکوت عالم(فیوض الهی) و ناسوت عالم (بدن انسان) میباشد. بر این اساس طبیعت مدبره، مظهر اسم (ربُ العالمین) است. که بدن انسان را تدبیر و اداره میکند وکارش به اعتدال رساندن مزاج و امتداد حیات وحفظ صحت در انسان میباشد. پس (شافی) و (مُآفی) که همان وجه شفادهندگی خداوند است وموجودات را از گرفتاریها و مشکلات رهایی میبخشد، در طبیعت و بدن انسان حضور دارد. از این رو برخی از مکاتب درمانی قائلند که هنگام بیماری صرفا به مصرف دارو اکتفاء نکنید بلکه همین طبیعت مدبره را امداد کنیم و موانع را از سر راهش برداریم تا آن اسم مقدس دواء و درمان (یا من اسمه دواء) که انسان مظهر آن می‌باشد از درون بشر و ملکوت عالم ظاهر شود و موجبات صحت و سلامتی جسم و روح انسان را رقم زند. ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
╭──────────────── ꧷ 🔻 از عالم معنی الفی بیرون تاخت که هر که آن الف را فهم کرد همه را فهم کرد، هر که این الف را فهم نکرد، هیچ فهم نکرد. طالبان چون بید می‌لرزند از برای فهم آن الف، اما برای طالبان سخن دراز کردند شرح حجاب ها را ، که هفتصد حجاب است از نور و هفتصد حجاب است از ظلمت، به حقیقت رهبری نکردند، رهزنی کردند بر قومی، ایشان را نومید کردند که ما این همه حجاب هارا کی بگذریم؟ همه حجاب ها یک حجاب است، چون آن یکی هیچ حجابی نیست، آن حجاب، این وجود است. 📖 مقالات شمس تبریزی ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
فلسفه نظری
‌🔻 اجزاء جسم _۱ جسم جوهری محسوس است که دارای دو جزء بالقوه(ماده) وجزء بالفعل(صورت) میباشد. ۱_جزء ب
🔻 اجزاء جسم_۲ (ماده وصورت) 🔖 ترکیب و اتحادی است و این دو در خارج نه به دو وجود بلکه به وجودی واحد موجودند و ثنویتی در خارج بین آنها برقرار نیست. معلم اول از دو زاویه به موجودات عالم نگاه میکرد: ۱)نگاه پویا و دینامیک: که عبارت بود از جهان را متحرک ودر تکاپو دیدن. ۲)نگاه  ایستا و استاتیک: که عبارت است از جهان را بدون حرکت وتحول دیدن. 🔖 کتاب حاصل نگاه اول ارسطو و کتاب یا حاصل نگاه دوم ارسطو به طبیعت است.  همچنین نظریه ماده و صورت حاصل نگاه دینامیکی ارسطو به موجودات است. به عبارتی ماده امری نسبی میباشد، یعنی هرگاه شیء با چیز دیگر و حالت دیگر سنجیده نشود بر هیچ بخشی از آن اسم ماده گذاشته نمی‌شود. پس اگر موجود را با چیز دیگری نسنجیم و در تکاپو و حرکت بودنش را لحاظ نکنیم چنین موجودی ماده ندارد. براین اساس ماده در بستر حرکت وتحول موجودات واز حالتی به حالتی دیگر درآمدن آنها دیده می‌شود. لذا اگر جهان را استاتیک و بدون حرکت نگاه کنیم همه چیز فعلیت می‌باشد و اگر دینامیک و با حرکت نگاه کنیم همه جا این دو امر و مشاهده می‌شود. 🔖 براساس آنچه گفته شد: موجود متحرک، وجودی است که در عین وحدت و اتصال مُصَحِحِ انتزاع ماده و صورت است به این نحو که این وجود در سیلانی ذاتی و حرکتی جوهری دائماً در حال تحصل و فعلیت است. منتها آن فعلیت و تحصل در هر آن خود را به گونه‌ای غیر از آنِ قبل و بعد نمایان می‌سازد. طبق این نگاه در خارج یک چیز بیشتر وجود ندارد و عقل قادر است از هر یک از این فعلیت‌ها ماهیت و صورتی انتزاع کند. آن امر واحد خارجی به اعتبار: ۱_قبول تغییرات مختلف و حرکت به سمت فعلیت جدید : ماده ۲_و به اعتبار قبول فعلیتها و هویت جدید : صورت میباشد. ╰๛--- ‑ ‑  -   - @falsafeh_nazari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╭──────────────── ꧷ 🔻 را آتشی است، هر گاه كه در خرمن هستی وجود عاشق افتد، از عقل گندم نمای جو فروش كاهی نماند. ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
🔻 درباره چشم زخم _۱ شیخ الرئیس بحث را ذیل دو عنوان فلسفی وطبی مطرح میکند. ۱_عنوان فلسفی در فصل ۲۷ نمط دهم کتاب اشارات وقتی مساله تاثیرات قوه خیال و وهم را در خارج مطرح میکند به نحو تفصیلی پیرامون مساله (اِزلاقُ البَصَر) یا (اَصابَتُ العین) که همان چشم زخم است سخن میگوید. بحث چشم زخم در ذیل قدرت فعاله نفس تعریف میشود.‌بدین معنا که: نفس انسان و می‌تواند برمحیط و اشیای بیرون از خودش تاثیر بگذارد. با این توضیح نفس بر اثر تمرکز و اشتغال به خود ونفی خواطر و رها کردن امور مربوط به اجسام و مادیات قوی میشود وبالتبع قوای او مانند نیز قوت می‌یابند لذا نفس میتواند بوسیله قوایش بر محیط و موجودات تاثیر گذاشته و اموری را انشاء کند. براین اساس نفس از آنجا که از عالم انشاء وایجاد(جبروت)آمده دارای چنین قدرتی است. لذا انسان پس از مشاهده امر کمالی در شیء دیگر و تصور وتمرکز بر آن امر در واهمه، معدوم یا معیوب شدن آن امر را درخود تصور وانشاء میکند. از طرفی چون نفس عاین(فرد چشم زننده) قوی است این انشاء درونی به بیرون او نیز راه یافته وبر شیء خارجی یا معیون اثر میگذارد. لذا میتواند فرد دارای کمال را از آن نعمت محروم کند. ۲_عنوان پزشکی: در بحث ضروریات سته که درباره رئوس سلامتی انسان میباشد ذیل عنوان ششم یعنی بحث یا تاثیرات حالات نفس مانند چشم زخم روی سلامتی وبیماری انسان را بررسی میکند وچشم زخم را یکی از عواملی میداند که سبب بیماری انسان میشود. به اذعان یکی از عوامل بیماری‌ها اَصابت العین می‌باشدکه طبیب باید آن را تشخیص داده زیرا با دارو درمان نمی‌شود. به عبارتی مادام که از قوه واهمه برزخیه شخصِ عاین، تصرفاتی به بدن شخص معیون میرسد بیماری آن شخص ادامه دارد. لذا باید ذکر ودستوری بدهد تا رَدُ العَین و دفع چشم زخم کند. ╰๛--- ‑ ‑  -   - @falsafeh_nazari
╭──────────────── ꧷ 🔻ای عزیز آن باشد که علم اخذ کند از حق حقیقی به طریق القاء و الهام و انکشاف و مشاهده و معاینه و به حق‌الیقین برسد. 🔖و حکیم آن باشد که علم اخذ کند از مبدأ فیاض با این مراتب مذکوره و به قوه‌ی عقلی و به استمداد دلائل عقليه. و القاء و الهام و انکشاف را بسنجد به میزان عقلی تا موافق‌ کند. لیکن آنچه به مراتب اوائل اخذ کند آن را اقناعی خود قرار دهد و بعد از آن سعی کند برای اثبات آن به طریق عقل. 🔖و‌ حکیم آن است که بی‌دلیل عقل راه نرود اگرچه سعی کند به خلع بدن مثل اشراقی؛ چنانچه که مقتدای ایشان است در اثولوجیا* که از تصنیفات اوست‌ و از‌ یونانی به عربی ترجمه شده در مراقبه خود خلع بدن نموده و رسیدن به اشراقات‌ را بیان نموده لیکن در قال ضعیف‌اند از اشراقی و متوغلند در استدلال. 📖رساله سیر و سلوک 👤ملاعبدالصمد همدانی
*کتاب اثولوجیا از فلوطین می‌باشد، اما عموم قدما آن را از ارسطو میدانستند.
╰๛---๛---๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari