eitaa logo
فلسفه نظری
2.2هزار دنبال‌کننده
514 عکس
83 ویدیو
115 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و سوم. ⬅️تغایر وجود و ماهیت! پاسخ به شبهات مخالفان فلسفه اسلامی! 💠همانطور
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و چهارم. ⬅️کشف احکام عالم و حکم واقعی عقل! ⬅️آنچه موجود واقعى است نفس وجود است، لذا ماهيت هم به دلیل خودِ وجود، موجود مى‌شود. لذا عقل ما براى ماهيت هم كه فى نفسه فاقد وجود است اعتبار موجوديت مى‌كند و آن را موجود مى‌بيند و احكام وجود را بر آن حمل مى‌كند. 💠مطلب به همين جا خاتمه نمى‌يابد، بلكه براى بار بعد، عقل ناگزير است وجود را براى مفاهيمى كه آنها را به تبَع وجود يا ماهيت اعتبار كرده، معتبر بداند و آنها را نيز موجود ببيند، مانند مفهوم عدم كه به تبع وجود، وجود فرضى پيدا مى‌كند. 💠مثلا وقتى مى‌گوييم <<وجودِ علت، علتِ معلول است>> پس به تبع وجود علت، عدم علت هم، علت براى عدم معلول مى شود. 💠استناد عليت به عدم (در حالى كه عدم، فى نفسه باطل و تهى از وجود است) بدين سبب است كه براى آن فرض وجود شده و آن وجود فرضى، علت براى عدم معلول شده است. 💠و همچنين كلمه ماهیت كه مأخوذ از انسان و فرس و بقر و... هست، به تبع موجوديت هر یک از اين ها، موجود است و عقل براى آن اعتبار وجود مى‌كند و مى‌گويد: 💠<<ماهيت وجود دارد>> ،در اينجا عقل براى مفهوم ماهيت به تبع نوع ها و مصداق هاى ماهوى چون انسان و فرس و بقر، اعتبارِ وجود مى‌كند. 💠مانند مثال هاى بالا، اعتبارِ وجود براى قوه و فعل كه از شئون وجود به شمار مى‌روند، مى‌باشد، اين دو به تبع وجود، موجودند. 💠سپس عقل براى هر یک از امور فوق كه اعتبار وجود براى آن ها نموده، احكامى صادر مى‌كند، مثلا درباره عدم، حكم مى‌كند كه عدم، نقطه مقابل وجود است. 💠يا درباره ماهيت مى‌گويد به سبب ماهيت، وجود گونه هاى مختلف پيدا مى‌كند، يا درباره قوه و فعل مى‌گويد: 💠"هر امرى كه قوه دارد مادى است و هر فعليتى در ماده، مسبوق به قوه است." 💢 ... . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴زمان از نظر ملاصدرا و پروفسور پُل دِیویس ♨️قسمت اول. ⬅️مقدمتا باید گفته شودکه درباره شناخت زمان
🔴زمان از نظر ملاصدرا و پروفسور پل دیویس ♨️قسمت دوم. ⬅️زمان از نظر ملاصدرا چیست ؟ 💠برای اینکه زمان را از نظر ملا صدرا دقیق‌تر بفهمیم ، باید به تعبیر او از همان مفهوم قوه و فعل باز گردیم ،در آنجا گفته شده که ملا صدرا هر پدیده و کل جهان را دارای قوه می داند که در حکم استعدادهای در ذات آنست و پدیده ها برای تبدیل قوه خود به فعل یعنی شکوفا شدن استعداد هایشان حرکتی ذاتی دارند و پس از تبدیل تمام قوه ها ی خود می‌میرد. 💠 پس تبدیل قوه به فعل ، همان عمر پدیده است و عمر هر چیز ، زمان آن است. 💠تبدیل قوه به فعل به تعبیری دیگر همان حرکت جوهری یا نتیجه آن است زیرا در حرکت جوهری است که تبدیل قوه به فعل ، امکان پذیر می گردد و صورت می‌گیرد ،هر پدیده ای هر لحظه نو می‌شود و با این نو شدن ، قسمتی از قوایش تبدیل به فعل می‌گردد ؛ پس هر چیزی که در تغییر و تبدیل و نوشدن و حرکت کردن است ، نمی تواند ازلی باشد و بی نهایت زمان بر آن گذشته باشد. 💠 یعنی بی نهایت تبدیل و تبدل در آن صورت گرفته باشد ، زیرا می‌بینیم که هنوز هست و پایان نیافته است . ⬅️" فالحرکه و الزمان امر ماهیته ماهیه التجدد و الانقضاء و الطبیعه انما وجودها وجود التجدد و الانقضاء و لها ماهیه قاره؛ ⬅️و درباره حرکت می‌گوید: " ان الحرکه عباره عن خروج الشی من القوه الی الفعل تدریجا لا الشی الخارج عنها الیه... ،و درباره حرکت جوهری در قرآن اینطور آورده است. ⬅️فاول حکیم قال فی کتابه العزیز هوالله سبحانه و هو اصدق الحکماء حیث قال: (وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ) و قال (بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ) و قوله اشاره الی تبدل الطبیعه (یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ ) ...و قوله تعالی (فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ) ...الی غیر ذالک من الآیات المشیره الی ما ذکرناه. 💠شهید مطهری توضیح داده که مرحوم آخوند درباره این آیات نظرش این است که از روزی که آسمان و زمین خلق شده اند خدا به اینها گفته بیایبد و اینها آمده اند و دارند می‌آیند و خواهند آمد نه اینکه این اختصاص به یک زمان معین داشته باشد و این آمدن آمدن به تمام ذات است و حرکت جوهری است و تا ابد ادامه دارد... درباره اموری که در زمان هستند می‌گوید: "ما من جوهر الا وله او فیه ضرب من التغییر کیف و قد ثبت تجدد الطبیعه ؟ فالساکن من جهه متحرک من جهه اخری و بتلک الجهه یقع فی الزمان لذاته ثم ان الزمان یتعلق عندنا بتجدد الطبیعه القصوی ثم بالحرکه المستدیره التی هی اقدم الحرکات فی سائر المقولات سیما ما للجرم الاقوی و یتقدر به سائر الحرکات الاینیه و الوضعیه و بواسطتها یتقدر التی فی الکیف و الکم . ⬅️" المقولات کالاضافه و الملک و ما یجری مجراهما حتی الاعدام و الامکانات فهی حرکه بالعرض لا بالذات و فیها تقدم و تاخر فی الزمان بالعرض..." 💢 ... . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴شر، فلاسفه، و مقصود آنان از عدمی بودن شر ⬅️مرحوم آخوند پس از نقل اين اقوال می‌‌‌‌‌گويد بعد از اينکه ما مسئله ماده و صورت را به آن شکل اثبات کرديم که محال است ماده قدیم ذاتی باشد، لذا ممتنع است چنين اموری و بنابراين چنين چيزهایی نبوده است. ⬅️بعد مطرح می‌کنند آيا «شر بالقوه» خير از «شر بالفعل» است؟ ⬅️در تتمه اين فصل، مرحوم آخوند مطلبی را تحت عنوان‌‌‌‌‌ «وهم و اندفاع»مطرح می‌‌‌‌‌کنند که در واقع يک اشکال و جواب است. ⬅️مستشکل‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌گويد ما قبول نداريم که هر فعليتي بر قوه خودش فضيلت دارد. گاهی بر عکس است؛ يعنی قوه، خير از فعل است و فعل، شر از قوه است، زيرا خود شر ممکن است بالفعل باشد و ممکن است بالقوه باشد. آيا «قوه شر» بهتر است يا «فعليت شر»؟ آيا می‌‌‌‌‌توانيم بگوييم فعليت ظلم اشرف از قوه ظلم است؟ 💠مرحوم آخوند جواب می‌دهد که اصل سخن شما درست است ولی اگر همين را خوب تحليل کنيد، می‌‌‌‌‌بينيد که حتی در اينجا هم در نهايت امر، باز شريت به عدم و قوه بر می‌‌‌‌‌گردد و خيريت به وجود و فعليت. 💠لذا ما برای توضيح پاسخ مرحوم آخوند بايد مطالبی را عرض کنيم!می‌دانیم که فلاسفه می‌‌‌‌‌گويند که شرور به اعدام(معدومیت)، و خيرات به وجودات منتهی می‌‌‌‌‌شوند. 💠تحليل اين امر ساده است و نیاز به شرح نیست، اما در جاهايی مثل اينجا و حتی در مبحث «خير و شر»، مرحوم آخوند اين مطلب را مکرر می‌‌‌‌‌گويد که «منشأ همه شرور قوه است». ايشان در مورد هيولای اولی که قوه محض است گاهی چنين تعبير می‌‌‌‌‌کند که هيولی منبع ظلمات و منشأ شرور است و تمام شرور و ظلمات از هيولای اولی سرچشمه می‌گيرد. 💠 اين را ممکن است بگوييم از يک نظر درست است، برای اينکه ما ديديم که شر در جايی است که عدم باشد ولی نه عدم مطلق، بلکه عدم چيزی که شأنيت وجود دارد. 💠اگر چيزی شأنيت وجود نداشته باشد، شريتی هم ندارد، مثل جاهل بودن ديوار است. ⬅️پس اين سخن که مي‌‌‌‌‌گويند شر به عدم برمب‌‌‌‌‌گردد ولی عدمی که توأم با قوه باشد و به بيان ديگر عدمی که شأنيت داشته باشد (عدم ملکه) نه عدم مطلق، سخن درستی است. اگر هر موجودی هرچه نداشت استعدادش را هم نمی‌‌‌‌‌داشت، يعنی همه چيز بالفعلِ محض بود، ديگر شری در عالم نمی‌‌‌‌‌بود. در شرور اضافی مثل ظلم، وقتی موجودی به موجود ديگر شر وارد می‌‌‌‌‌کند، اگر در موجود دوم، استعداد پذيرش شر نمی‌‌‌‌‌بود شری پديد نمی‌‌‌‌‌آمد. 💠اگر استعدادی نبود، معنايش اين بود که با هيچ يک از تيغ های عالم هرگز رگ گردنی بريده نمی‌‌‌‌‌شد! بنابراين، اين هم حرف درستی است که استعداد است که شرور را به وجود آورده است. . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari