eitaa logo
فلسفه نظری
2.1هزار دنبال‌کننده
450 عکس
73 ویدیو
57 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ حکایت ماهیت_۲ چنانچه گذشت بنابر قرائت عبارت است از حدونفاد ،لذا ماهیت ازهویت وافراد خارجی حکایت نمیکند، بلکه برتمام شدن حدوکمالات موجود دلالت میکند.لذابه نحو مجازی به موجود خارجی میگوییم درخت، مفهوم ماهوی درخت به هیچ حقیقتی دلالت نمیکند بلکه تنهابر تمام شدن کمالات اشاره میکند.درخت یعنی، نداشتن قوای ادراکی ظاهروباطن، فقدان قوای تحریکی، وعدم قوه عاقله. امابرخی ازشاگردان ایشان به نقد قرائت استادمصباح پرداخته وقائلندکه اگر اتصاف موجودات به ماهیت مجازی باشد، پس میتوان به درخت گفت انسان وبه انسان گفت سنگ و...الخ. زیرا امر مجازی ملاکی جهت صدق حقیقی ندارد.وضع وکاربردش به اعتبارجاعل است ونسبتی با حقیقت ندارد.حال آنکه نمیتوان عنوان هرماهیتی رابه دیگری حمل کرد.انتقادات دیگری به این نگاه وارداست که تفصیلش دراین‌مختصر نمیگنجد. قرائت دوم که موضع انتقادی نسبت به نگاه آیت الله مصباح است مربوط به میباشد. قائل است که ماهیت حقیقتااز موجودخارجی حکایت میکندوبرآن صدق میکند. ایشان به این مطلب اکتفانمیکندوقدمی دیگر جلو آمده ومیگوید حال که ماهیت بر فردخارجی صدق میکندپس درخارج هم ماهیت موجوداست. البته برای احتراز از باوربه میگوید چنانجه قائل شویم که ماهیت یک هویت حقیقی است و وجودفاقدهویت وخارجیت است، اصالت ماهوی شدیم.اما اگر بگوییم ماهیت و وجود هردو درخارج موجودند بالحقیقه، منتهی وجودشان به نحو اتحادی است،دیگر در وادی اصالت ماهیت وارد نمیشود. اما اینکه بگوییم وجودوماهیت هردو هویت حقیقی خارجی دارند، سخنی مبهم است.میتوان از قول استادفیاضی دوگونه تعبیر کرد. اول: منظوراین است که دریک متن وجودی حیثیتهای مختلفی وجود دارد.متن واقعی حقیقت وجوداست ودرعین حال ماهیت هم براو صدق میکند.به‌عبارتی درخارج یک انسان وجود داردولی در ذهن ما دومفهوم است.مفهوم وجودومفهوم ماهیت که هردو مفهموم ذهنی برآن هویت خارجی صدق میکند. چنانچه منظورایشان این تعبیرباشد، باقواعدکلی حکمت اسلامی سازگاراست وقابل پذیرش میباشد. گرچه ایت الله مصباح منکر این قول است ومیگوید یامفهوم وجود صدق میکند وماهیت صدق نمیکند یابرعکس. اماعموم فلاسفه گفته اند هیچ اشکالی ندارد. تعبیر دوم اینکه خود ماهیت درخارج موجوداست.وهمچنین حقیقت وجود هم یک هویت است ودرخارج موجود میباشد. به عبارتی ایشان میگوید درعالم خارج یک هویت واحد موجود است واز آن دومفهوم در ذهن حاصل میشود.مفهوم وجود ومفهوم ماهیت. به موازات مفهوم وجود در ذهن یک هویتی درخارج است که اسمش راگذاشته ایم وجود.وبه موازات مفهوم ماهیت یک هویتی درخارج وجود دارد به نام ماهیت....اما درعین حال این دوتا هویت در عالم خارج دوهویت نیستند بلکه یک هویت هستند. استاد فیاضی برای تایید نظرخویش مثال خداوند رامیزند.مبنی براینکه حق تعالی هم عالم است هم قادر.هم رحمان است وهم رحیم و..الخ. یعنی یک متن وجودی که مصداق حقیقی هویات مختلفه است ودرعین حال یک حقیقت واحدمیباشد. اماباید اذعان داشت که منظوراز اسماء خداوند این است که درخارج یک حقیقت واحد وجود دارد که منشاهمه اوصاف را دارد.وگرنه اینطور نیست که درخارج یک هویت علمی خداوند داشته باشد که جداومستقل از هویت رحمانیت خداوند است. 🔸نقدی که به جناب استادفیاضی وارد میشود این است که....خارجیت،موجودیت،تشخص سه ذاتی وجود میباشند.وماهیت به ماهو فاقداین سه امرذاتی است. چنانچه قائل شویم که شیئیت ماهیت درخارج موجود است وشیئیت وجود هم موجود باشد.یعنی گفته‌ایم: ساحتی از هویت خارجی ذاتیاتی چون خارجیت،موجودیت،تشخص دارد(ساحت وجود) وساحتی از آن فاقد این سه بُعداست(ساحت ماهیت)واین مساله میباشد وباطل است. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
برخی ازشاگردان درموضع انتقادی نسبت به قرائت ایشان، ماهیت راحکایتگر هویت و فردخارجی میدانند. این قرائت مربوط به میباشد.به زعم ایشان ماهیت و وجود هردو در خارج موجودند. @falsafeh_nazari
✅حکایت ماهیت_۳ چنانچه گفته آمد، درصورت پذیرش این سوال مطرح میشود که حمل برافرادوهویات خارجی به چه نحواست؟؟اگر وعاءحقیقت را وبه چیزی غیرازخودش مجال ظهوروتحقق نداده، پس عناوین ماهوی دلالت برچه چیز دارند؟؟ به اعتقاد ماهیت حکایت ازوجودنمیکندبلکه حاکی‌ازفقدان وجود است. وبه نظر ماهیت از خودماهیت حکایت میکند،زیراماهیت درخارج تحقق دارد.گرچه سعی ایشان درتنقیح محل نزاع، احتراز ازمحذور است،اما کلام ایشان توام باابهام وجرح است. اما دربین حکیمان متاخر پاسخ دیگری وجود دارد. به اعتقاد و ماهیت حاکی از وجود میباشد. به عبارتی ماهیت شانیت حکایی دارد امانه از فقدان وجود ویا ماهیت خارجی بلکه از وجود حکایت میکند.گرچه ماهیت هیچگاه حقیقت وجود خارجی را در ذهن حاضر نمیکندزیراحقیقت‌وجودتوام باخارجیت وآثارمعین است،اما نمود وپدیدار وجود خارجی است وروایتی توصیفی از آن برای ذهن ارائه میکند. درتوصیف چیستی وحکایتگری ماهیت، به سبک حکمای متاخر عمل کرده.وباتوضیح وتفصیل مستوفی شان ماهیت را تبیین کرده. توضیح آنکه موجودیت دومعنا دارد.اول: موجودیت یعنی صدق مفهوم برهویت خارجی.دوم: خودهویت خارجی. مثلا مفهوم علت،امری نیست که درخارج فردمشخص داشته باشد،بلکه مفهومی است که برموجودات خارجی صادق است.یعنی علت درمعنای اول موجودنیست ودرمعنای دوم موجود است. اما مفهوم درخت، نه تنها برموجود خارجی صدق میکند، بلکه میتوانیم به فردخارجی اشاره کنیم وبگوییم درخت است.لذا درخت درهردومعنا موجود است. براین اساس ماهیت درمعنای اول موجوداست، مفهوم وصورتی است که برحقایق خارجی صدق میکند امادرمعنای دوم موجود نیست،یعنی وعاءخارج راوجود فراگرفته نه ماهیت. لذا نمیتوانیم بگوییم هویت خارجی انسان است ولی میتوانیم بگوییم عنوان ماهوی انسان براین هویت و وجودمتعین خارجی صدق میکند.به عبارتی‌آنچه درخارج است وجودات متعین ومحدود میباشند.پس از حاصل شدن صورت آن وجودات محدود، ذهن آنهارا به صورت قالب مستقلی به نام ماهیت اخذ میکند.بنابراین ماهیت حکایت از وجودمحدود میکند. ماهیت را نقشِ وجود در ذهن میداند. و ماهیت را ظهور وجود برای ذهن میداند. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
بر مبنای وعاء حقیقت را فراگرفته وبه چیزی غیرازخودش مجال ظهور نداده، براین اساس اسن سوال مطرح می‌شود که پس ماهیت ازچه چیز حکایت میکند؟؟ حکیمان متاخر نظیر و و ماهیت را حاکی از وجودمحدود میدانستند. مرحوم ماهیت راحکایت از فقدان وجود ویاحدونفاد وجود میدانست. و ماهیت را حاکی از خود ماهیت میدانند. @falsafeh_nazari
✅فرهنگستان علوم اسلامی قم _۱ استاد ازجمله پیشگامان طرح تولید فلسفه وعلوم اسلامی جهت ایجاد بوده است.آنچه ازایشان درعرصه فکری به یادگارمانده، بحث و است.که پس ازوی باهمت شاگردانش همچون توسعه یافت وامروز در مجموعه محور مباحث میباشد.تحقق کامل درعرصه اجتماع وعینیت بخشیدن به احکام وعقایداسلامی دغدغه اصلی مرحوم بوده است.اگراین حضور دین درتمامی عرصه‌ها محقق شود،نه تنها علوم اسلامی که و اسلامی نیز خواهیم داشت. اماتحقق عینی اسلام درجامعه تنها باتحقق علوم ومفاهیم کاربردی جدید ممکن است.علوم رایج قادر به تحقق آرمان اسلام واهداف نیست.زیرا یک کل یکپارچه میباشد،که تمامی اجزای آن نظیرعلم وصنعت وفرهنگ وفلسفه‌اش درهم تنیده ونمیتوان برای نیل به برخی از مولفه‌های غرب رااز کل واحد آن جداکرد وبا اجزای عاریتی که سمت وسوی معرفتی خاصی دارندزمینه سازظهور جامعه اسلامی شد.از طرفی درهیچ مقطعی حتی دردوران اوج تمدن اسلامی و نداشتیم،زیرادرآن دوران رابطه منطقی میان علم ودین وفلسفه و وحی برقرار نبوده است.گرچه برخی ازمسائل این علوم متاثراز فرهنگ اسلامی بوده اما به لحاظ مبادی وروش دینی نبوده‌اند.بنابراین جهت نیل به تمدن اسلامی‌نه میتوان به علوم غربی استنادکردو نه‌میتوان به داشته‌های تاریخی ومیراث علمی وفرهنگی مسلمین اکتفاکرد.بااین تفسیر تنها راه باقی مانده طرح فلسفه جدیداست.منتهی نه فلسفه‌ای که به مباحث نظری محض همچون و بپردازد.بلکه فلسفه‌ای که مشیر به شرایط عینی جامعه ومولد علوم اسلامی باشد.وهمچنین تمامی اجزاومسائل آن هماهنگ بااسلام وحجیت دینی باشد.بنابراین تحقق تمدن اسلامی مسبوق به طرح علوم اسلامی است، وعلم به نحو روشمند تولید میشود،لذا نیازبه فلسفه روشی ویابه تعبیربرخی ازاعضای فرهنگستان نیاز به منطق روش داریم، که این خود نیازمند فلسفه جامع وعام است.پس ابتدا باید فلسفه جامعی به نام داشته باشیم که این فلسفه برخلاف فلسفه رایج اسلامی بوده وناظر به عمل ورفتار مادر عرصه جامعه میباشد.از بطنِ فلسفه شدن، فلسفه روش‌ها بدست می‌آید.که متکفل ارائه سه روش است. اول:روش استنباط وحجیت درفهم دین. دوم:روش علوم.که ملاک اسلامیت علوم است. سوم:روش برنامه ریزی.که متکفل اجرایی شدن علوم اسلامی است. وسپس برمبنای این روشها، مهندسی توسعه جامعه که مقدمه ظهورجامعه دینی است شکل میگیرد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
الهاشمی از جمله دغدغه مندان جدی ایجاد بود. به نظرایشان وصول به این امر در گرو گذار از و ، وهمچنین طرح فلسفه نوین اسلامی که غیراز موجود باشد، است. به زعم ایشان فلسفه اسلامی تابه حال فلسفه نظری محض بوده ازاین رو نمیتواند عهده دارکنترل عینیت ومولد علوم باشد. لذا باید از فلسفه چیستی وچرایی گذر کنیم وبه که مبتنی بر است برسیم. @falsafeh_nazari
🔶منظور از و اسلامی، که مرحوم به آن اشاره میکند چیست؟؟ 🔻 به صورت کلی یعنی صنعتی که مبتنی بر باشه...به اعتقاد مرحوم سیدمنیرالدین علوم دانشگاهی به خصوص فنی ومهندسی به دنبال تغییر در جهان طبیعت وکنترل تغییرات هستند، علم به مامیگوید که چگونه میتوان جهان راتغییر داد ولی اینکه به چه میزان تغییر دهیم بستگی به خودمان دارد..فرهنگستان میگوید ماباید به جایی برسیم که کنترل تغییر رااز دین بگیریم واین معنای کلی تنکولوژی اسلامی است..اماحالا مصداق عینی وشخصی این صنعت وتکنولوژی چیست؟؟ دقیقا درآراء اهل مشخص نیست وبه آن اشاره نشده. @falsafeh_nazari
✅فرهنگستان علوم انسانی قم_۲ 🔸فلسفه شدن، و فلسفه فاعلیت بررسی ابعادمختلف فکری وعلمی فرصتی مفصل می‌طلبد، وتفصیل آن ازحوصله این مقال خارج است.به فراخور موضوع این صفحه اشارتی به نظرات فلسفی ایشان می‌کنیم.به زعم تابه حال فلسفه چیستی وچرایی بوده،یعنی این ازسنخ فلسفه نظری محض بوده که به مسائل بنیادین هستی پرداخته واز عینیت جامعه غافل بوده، ازاین رو قدرت تولید علم ندارد.درحالی که مااز انتظار کنترل عینیت راداریم.همانطور که فلسفه های حسی با ایجاد هماهنگی در حوزه‌های علوم آنهاراتحت اشراف خود درآورده‌اند.یعنی نظام علوم طبیعی وکاربردی بر اساس فلسفه# پوزیتویسم شکل می گیرد. می‌گویدکه اگرانتظار مااز این است که حضورعینی درجامعه داشته باشدوفرهنگ وسیاست واقتصادوتکنولوژی راکنترل نمایدبایدفلسفه برآمده از آن بر علوم اشراف داشته باشد.بایدفلسفه‌ای داشته باشیم که به چگونگی وکنترل حرکت درعینیت بپردازدچون عالم، دارِتغییر است وکارعلوم کنترل تغییراست. وفلسفه هم بایدفلسفه حرکت وتغییر و باشد.این فلسفه شدن باید به سه مسئله مهم بپردازد: اول:وحدت وکثرت. دوم: زمان ومکان سوم:اختیار وآگاهی. وقتی این سه متغیر ارکان هستند بایدمبتنی بریک محورباشند.ماباید یک موضوع مبنایی داشته باشیم که این سه مساله رابراساس آن جلوببریم.موضوع محوری فلسفه و و ماهیت است. ولی این دو نمی‌توانند ما را به فلسفه شدن و عمل اسلامی برسانند.از این رو بایدموضوع جدیدی تعریف نمایید.مبنایی که سیدمنیرالدین مطرح میکند درابتدا است یعنی موجودات عالم کاملاًبایکدیگرمرتبط‌اند.این ارتباط درسیرکمالی‌اش به تعلق منتهی میشود.یعنی موجودات عالم نه تنهابایکدیگرمرتبط‌اندبلکه تعلق وتقوم به یکدیگر دارند.پس از اصالت ربط به منتهی میشود.سپس میگوید همه این موجودات به یک حقیقت بالاترارتباط دارند.ازاینجا رامطرح میکندو وحدت وکثرت،زمان ومکان،واختیارواراده رابراساس اصالت فاعلیت تعریف می‌نمایدواین تفسیر درشکل تکامل یافته‌اش تبدیل به میگردد.این تفسیر معتقداست که هویت،تغییر،انسجام،وحدت،ودریک کلام تمامی شوون مخلوقات برپایه تولی و ولایت تفسیرمیشوند.همه شوون مخلوقات تحت ولایت الهی قرار میگیرندزیراهمه مخلوقات شوون حق‌تعالی هستند.لذابایدبراساس اصالت فاعلیت واصالت ولایت سه مساله سابق راتفسیر نماییم.براین اساس فرهنگستان دیگربه دنبال صدق وکذب ادراک‌ها نیست بلکه معیار را حق وباطل میداند،ادراکی که محصول جریان تولی باشدادراک حقی است.ازاین رو دیگرباید ازمعرفت حق وباطل سخن گفت نه صادق وکاذب.حتی ازبرخی گفته‌های برمی‌آید که راقبول ندارند وتمام این علوم ویافته‌های فعلی را محصول جریان ولایت باطل میدانند.نه تنها بلکه حتی چون ریشه درفلسفه یونان داردمبتنی بر تولی به ولایت طاغوت است.معیارحق بودن اندیشه‌های نظری نیزانطباق آنها با است.براین اساس ایشان به لحاظ معتقد به تقدم ایمان برمعرفت هستند.بایداول ایمان پیدا کنیم وبعد بفهمیم.وبراساس این ولایت ایمانی است که فلسفه شدن شکل میگیرد وفلسفه شدن تولید سه و روش میکند: منطق فهم دین،منطق فهم کاربردی،ومنطق فهم اجرایی، سپس آنهارا تکامل می‌بخشد ودرمرحله دیگر یک هماهنگی دین درتکامل این منطق‌ها بوجود می‌آورد، هماهنگ سازی که براساس آن اطلاعات تخصصی وبعدایجاد فرهنگ عمومی جامعه وتکامل آن‌را بر محور دین قرار میدهد، هه این امور مبتنی بر دین است. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
به اعتقاد ناظربه عینیت اجتماع نبوده وانتزاعی محض است. بااین فلسفه نمیتوان به تولید و سازی اسلامی پرداخت. اگر خواهان اجرایی وعملی شدن دین در عرصه‌های مختلف اجتماع هستیم باید موضوع فلسفه عوض شود. به اعتقاد ایشان چون عالم، عرصه تعییر وحرکت است فلسفه باید ناظربه این تغییرات باشد، لذا ایشان فلسفه شدن را مطرح میکند. این فلسفه اصالت رانه باوجود میداند ونه با ماهیت بلکه اصالت ربط رامطرح میکند. @falsafeh_nazari
✅اراده معطوف به قدرت هفته قبل تصویرفوق روی پیج وسایت مجله اندیشه پویا قرار گرفت. تیتر مجله ازآن مطالب جنجال برانگیز بود. کسی که دردهه هشتادباشعارعدالت طلبی ومبارزه بااشرافیت مسولان وکارگزاران حکومتی ومقابله با شیخوخیت طایفه سیاسی هاشمی رفسنجانی برسرکار آمده بود، اینک درمصاحبه‌ای خود راصریحا لیبرال دموکرات میخواند!! گرچه احمدی نژاد سابقا باانتصاب افرادی نظیر دکترجمشیدپژوهان برمسندامور، پای متفکران لیبرال رارسمابه دولت فخیمه خودبازکرده بود و نشان داده بود که برای تمشیت امورمُلک به هردری میزند، هم ازعدالت میگوید وهم قاتلین عدالت(لیبرالها)را به کارمیگمارد وخلاصه ماجرای او ملغمه‌ای است درخور!!!! بااین حساب ترجیح دادم قدری صبرکنم تاجریده فوق به زیورطبع آراسته شده واصل مصاحبه رابخوانم تاببینم این سخن آیامنطوق اصلی محمودخان بوده؟؟ یامدلول استنباطی مصاحبه‌کننده!؟؟ آنچه حاصل آمد این بود... این مصاحبه مانند همه مصاحبه‌های احمدی‌نژاداست!! سوال راباسوال جواب میدهد!!تحت هیچ شرایطی هیچ گونه انتقادی رابرنمی‌تابد!! وازآنچه کرده ورفته استنکاف کرده وحاشامیکند!! نمیخواهدازگذشته گفته شود وگمان میکند دیگران آنچه او بوده وانجام داده رافراموش کردند وکسی حالیش نیست که او که بود وچه کرد!! وازهمه مهمتر، بدون داشتن اطلاع دقیق از امورتئوریک، مسائل پیچیده رابه بی‌ربط‌ترین معناتنزل داده،آنهاراقلب کرده وتغییرمعنا میدهد وآنگاه به نفع خویش مصادره به مطلوب میکند!! اومیگوید (من لیبرالیسم ودموکراسی را نقدکرده‌ام) وبعدمیگوید (اصل لیبرال دموکراسی راقبول دارم)!! آنگاه میگوید( لیبرال دموکراسی رابه عنوان یک حزب قبول ندارم) سپس میگوید(مفهوم لیبرال دموکراسی راقبول دارم) خوب حالا مفهومش چیست؟؟ عبارت است از آزادی مطلق وحق طبیعی انسان‌ها برتعین سرنوشت خود!! اینجاست که مصاحبه‌کننده که خودازشهروندان قبیله لیبرالها وازمهتران دکترسروش است، مغزش ازاین همه فکاهه گویی به ضیق آمده ومیگوید(این چیزی که شمامیگوید بااصل لیبرال دموکراسی در تضاداست)!! فارق ازاینکه آیا اومیداند که لیبرال دموکراسی چیست؟؟یانه؟؟ شخصااعتقاد دارم ایکاش اوصراحتا وباعلم وآگاهی میگفت که من لیبرال هستم!! یعنی میگفت: درهمان معنایی که ادام اسمیت وجان لاک ومیلتون فریدمن ازلیبرالیسم مدنظرشان بود،لیبرال هستم! زیرادراینصورت او برای خود چارچوب فکری مشخصی وضع میکردوتکلیف سایرین راباخود روشن میکرد. احمدی‌نژاد دچار عملگرای معطوف به قدرت شده.او میخواهد مقبول اکثریت باشد به هرطریق وروشی!! هدف او اراده اکثریت است،. . لذا فکر او جنبه سلبی ندارد!! اندیشه او ساختارمند نیست!! یعنی آرمان وغایت معین ومشخصی ندارد،چون میخواهد مورد توجه عموم باشد، دراین راستا میخواهد هم حمایت قشرمستضعف وهم توجه طبقه متوسط شهری را داشته باشد. اومیخواهد همه چیز باشد!! حتی حاضراست درمصاحبه‌ای ده صفحه‌ای سابقه گذشته خود رامنکرشود تامبادا حمایت قشری از مردم راازدست بدهد!!هم از هاشمی انتقادمیکند وهم مدح اورامیگوید، بازرگان رانوازش میکند وآنگاه اورا میزند!! میخواهد هم در دل منتقدین هاشمی باشد وهم ازچشم طرفداران او نیفتد!! سیاست او، یکی به نعل ویکی به میخ است!! این فرصت طلبی واراده معطوف به قدرت، که شاه بیت عمل‌گرایی بی بنیادوغیرتئوریک احمدی نژاد شده است، از لیبرال شدن او به مراتب خطرناک تر است!!! احمدی نژاد با مواضعی که درقبال رهبری داشت، نشان داد که التزامی به ولایت ندارد. همچنین باتهدیدوتحقیر ساختارهای قانونی کشور، اثبات‌کرد که به ساختارهم وفادار نیست!! تنها بندی که او رابه انقلاب ونظام گره زد وباعث شده بود که طرفدارانش آن را شاخص او معرفی کنند، عدالت طلبی ومبارزه بافساد بود. اما وقتی اصل لیبرال دموکراسی رامیپذیرد، خط بطلانی برعدالت طلبی خود میکشد. سوالی که اینجا مطرح میشود این است، احمدی نژاد به دنبال چیست؟؟؟ ولایت ؟؟ قانون وساختار؟؟ عدالت؟؟؟ اوبرهمه این ها پاگذاشته وبه نحوی آنهارانقض کرده... به راستی کسی که از عدالت دم میزند، باچه منطقی خود را به لیبرال دموکراسی وصل میکند؟؟؟؟ اومیخواهد براساس کدام ریل حرکت کند وباچه معیاری تصمیم گیری کند؟؟ قانونی که آنرا تهدید وتحقیر میکند؟؟ ولی فقیهی که بااو لج‌بازی میکند؟؟ عدالتی که در مدح قاتلینش(لیبرالها) سخن میگوید؟؟؟ چگونه بالیبرال دموکراسی میتوان عدالت رابرپاکرد؟؟ احمدی نژاد اراده معطوف به قدرت است. اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
فرهنگستان علوم انسانی قم_۳ . . بی‌تردید از علمای دغدغه‌مند نسبت به مسائل اسلامی وجامعه مسلمین بوده وتلاشهای ایشان وشاگردان آن مرحوم،جهت برپایی شعائرودستورات الهی وگذارازسلطه غرب وبرپایی تمدن اسلامی، بسیار مهم وحائز اهمیت است.اما انتقاداتی به وجوه فکری ایشان وارد است که به نحو خلاصه بیان میکنیم ایشان درصدد پی‌ریزی فلسفه‌ای جامع بود،که زیربنای علوم باشدلذاطرح ایجادفلسفه‌ای جدید تحت عنوان را دادکه ناظربه تغییرات است.دراین راستا ایشان به نفی متافیزیک وفلسفه گذشتگان پرداخت ومیگفت فلسفه گذشتگان ناظربه چرایی وچگونگی بوده ولی فلسفه جدیدبایدناظربه شدن باشد تا بتواند علوم را مدیریت کند. اول: فلسفه،علم کلی است که بایدبه طرح فراروایت بپردازد تا بتواندپرسش‌های بنیادین بشرراپاسخ گوید.ودرادامه مسیرش مبادی علوم راتعریف واثبات کند.فراروایت فلسفی باید مبتنی بر بدیهی‌ترین امرباشد وبدیهی چیزی است که فهمش نیاز به مفاهیم ماتقدم ندارد.لذاتعریف وشناخت تمام مفاهیم فلسفی مبتنی برمبدا بدیهی است.مثلا مبدا بدیهی فلسفه وجود است.لذاصدرادرتعریف وشناخت هرامری به وجود استنادمیکند. به اعتقادایشان باید پیرامون سه موضوع باشد:زمان‌ومکان،وحدت‌وکثرت،آگاهی‌و اراده. اما هیچکدام ازاین سه موضوع بدیهی نیستند ومبتنی بر بسیاری از مباحث ماتقدم میباشند.فی المثل زمان ومکان ویژگی وصفت موجودات جسمانی است. شناخت صفت مشیربه شناخت موصوف است.ویاآگاهی واراده ویژگیهای انسانی است وقبل ازپرداختن به آنهاباید به تعریف انسان پرداخت.به راستی درمنظومه فکری سیدمنیرالدین، برای شناخت انسان باید به کدام مبدابدیهی رجوع کرد؟؟ به اراده وآگاهی که فهمش بعداز علم به چیستی انسان است؟؟ دوم: به زعم ایشان اصالت نه باوجوداست ونه باماهیت.بلکه اصالت باربط است.یعنی بین موجودات ربط وتعلق برقراراست.گویاایشان به معنای دقیق اصالت اعتنایی نداشته.اصالت یعنی تحقق بالذات. یعنی وقتی به عالم خارج رجوع میکنیم چه چیزی به نحوذاتی وبدون تکیه به امرماتقدم تحقق دارد؟؟ ربط درصورت وجود موجودات معنا میابد.یعنی اول باید موجوداتی باشند وسپس انهاباهم ارتباط برقرارکنند تاماچیزی به نام ربط را انتزاع کنیم.پس آنچه قبل از ربط وجود داردموجودات هستند وربط در تحقق خودش متکی به موجودات است.به عبارتی ربط اصلا تحقق فی‌نفسه ندارد که ماآنرااصیل بدانیم.ربط وجودفی غیره‌ای است که درضمن متن وجود فی‌نفسه محقق میشود.امر اصیل بایدتحققش فی نفسه باشد نه فی غیره. پس ربط متکی به موجودات است.اماوقتی موجودات خارجی رامشاهده میکنیم وصورتی ازآنهابرای انسان حاصل میشود،آن صورت درذهن به دوسطح وجود وماهیت تقسیم میشود.لذااین سوال مطرح میشود که وجوداین موجوداصیل است؟؟ یاماهیت آن؟؟ پس حتی اگربخواهیم بنابرعرف مرحوم اصالت راباربط بدانیم قبلش باید به مباحث متافیزیک گذشتگان رجوع کنیم واول معلوم کنیم وجوداصیل است یاماهیت.زیرا درتفسیر ربط، این سوال مطرح میشود که ارتباط وتعلق موجودات به نحوذاتی و وجودی است؟؟ یا عرضی وماهوی؟؟ لذاشناخت ربط هم مسبوق به بحث اصالت وجود وماهیت است. به عبارتی تحقق مبتنی بر تحقق فلسفه جرایی وچگونگی ومتافیزیک انتزاعی اصالت وجودی وماهوی است. 💠البته از جمله سنت‌های اشتباه میان قائلین به تغییرات درفلسفه وعلوم سنتی وفراروی از مدرنیته واحیایی تمدن اسلامی این است که دراول کار تمام میراث حکمی وفلسفی گذشتگان رانفی میکنند.گویا ایجاد تحول در جامعه واوضاع واحوال مسلمین، وهمچنین برپایی تمدن اسلامی وگذاراز غرب در گروِ تخطئه فلسفه وعرفان اسلامی است.اینکه فلسفه موجود دارای نواقص وکمبودهایی است قابل تردید نیست، اما راه ازبین بردن نواقص فلسفی،نفی کلیه مباحث گذشتگان نمیباشد، بلکه باتکیه برتراث حکمی سلف، باید به ابداع واجتهاد در مسائل جدید پرداخت. حتی غرب هم در بدایت مدرنیته به بازخوانی میراث فلسفی وهنری یونان باستان پرداخت وبا طرح مسائل جدید وتکیه بر گذشته فلسفی خود موفق به ایجاد تمدن فعلی شد. اما متاسفانه برخی از منتقدین مدرنیته که دعو جامعه اسلامی دارند، قدم اول رادر نفی کامل میراث حکمی وعرفانی گذشته خود میدانند...والبته این خطای بزرگی است. مرحوم به تبعیت ازاین فضا به نفی پرداخته، اما درواقع ایشان بر بُن شاخه‌ای تیشه میزند که خودبرآن نشسته. مواجهه ایشان با و دارای نقاط ضعف بسیاری است که جهت احتراز از اطاله کلام ازبیانشان صرف نظرمیکنیم. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠از جمله سنت‌های اشتباه میان قائلین به تغییرات در و وفراروی از واحیایی این است که دراول کار تمام میراث حکمی وفلسفی گذشتگان رانفی میکنند.گویا ایجاد تحول در جامعه واوضاع واحوال مسلمین، وهمچنین برپایی تمدن اسلامی وگذاراز در گروِ تخطئه فلسفه و است.اینکه فلسفه موجود دارای نواقص وکمبودهایی است قابل تردید نیست، اما راه ازبین بردن نواقص فلسفی،نفی کلیه مباحث گذشتگان نمیباشد، بلکه باتکیه برتراث حکمی سلف، باید به ابداع واجتهاد در مسائل جدید پرداخت. حتی غرب هم در بدایت به بازخوانی میراث فلسفی وهنری یونان باستان پرداخت وبا طرح مسائل جدید وتکیه بر گذشته فلسفی خود موفق به ایجاد تمدن فعلی شد. اما متاسفانه برخی از منتقدین مدرنیته که دعو جامعه اسلامی دارند، قدم اول رادر نفی کامل میراث حکمی وعرفانی گذشته خود میدانند...والبته این خطای بزرگی است. به تبعیت ازاین فضا به نفی پرداخته، اما درواقع ایشان بر بُن شاخه‌ای تیشه میزند که خودبرآن نشسته. @falsafeh_nazari
مرحوم قائل بود که ،فلسفه چرایی وچگونگی است، ماباید ازاین فلسفه گذرکنیم و راایجادکنیم تابتوانیم درعلوم تحول ایجاد کنیم. اماحقیقت آن است که بدون داشتن فلسفه چرایی وچگونگی وبی‌آنکه تکلیف مباحث انتزاعی رامشخص کنیم نمیتوان به فلسفه شدن دست یافت. هم چنین کاری نکرده است.اگرغرب توانست به فلسفه کاربردی برسد وفلسفه‌های دوره‌های وجدید راتولید کند وبراساس آنها به گسترش علوم بپردازد بدان جهت است که توانست از مبادی عام انتزاعی همچون کوژیتوی واحکام فاهمه که به زعم آنها امور کلی بدیهی بودند آغازکنند وسپس به مراتب میانی فلسفه وانگاه به فلسفه عملی که ناظربه تغییرات اجتماعی وعلمی است برسند. لذا بدون فلسفه چرایی وچگونگی نمیتوان به فلسفه شدن دست یافت. @falsafeh_nazari
و گفتگوی با نمونه ای از تقابل دو سنخ از میباشد.سنخ اول جریانی است که هنوزدر رویاهای منورالفکری قرن هجدهم به سرمیبرد.اینکه عقل خودبنیاد به زعمشان بدون استعانت از زعامت منبع فرا انسانی(وحی)میتواندملاک ومرجع امور قرارگیردوشناخت طبیعت خارجی وسرشت انسان بوسیله آن میسوراست.بدین طریق به تنهایی میتواند پیشوایی خودرادر عرصه تقریرحقیقت وتقلیل مرارت برعهده گیردواین رسالت روشنفکری است.شایدبتوان گفت روشنفکری قرن هجدهمی،که نماینده آن هستندفانتزی ترین نوع تفکر انسان درطول تاریخ بوده.به گمان آنهاباکشف وتبیین طبیعت انسان ازطریق روش‌های علم‌تجربی می‌شدتمام نیازهای واقعی اوراشناخت وبرای وصول به آن‌هابرنامه‌ریزی کرد.گمان براین بودکه ماراقادر میسازدکه انسانی‌تر زندگی کنیم.باعلم وعقلانیت جدید میتوان ازدردوآلام بشرکاست،آزادی وعدالت رابرقرارکرد،وتاجایی پیش رفت که بیماری ومرگ هم ریشه کن شود.اوج این تفکردرنقد دوم است.آنجاکه اوتلاش،میکندباابطال هستی‌شناسی غیرمدرن وازسکه انداختن مرجعیت مذهب،اخلاق ومناسبات انسانی راکماکان زنده نگه دارد.کانت گمان میکردوجدان بشربه تنهایی میتوانداورااز بی اخلاقی ونابهنجاری نجات دهدومعیارخوبی است برای زندگی اخلاقی انسان منقطع ازوحی.امااین نگاه خوش بینانه دراوایل قرن بیستم،آنگاه که بشرمدرن دوجنگ جهانی رابرپاکرده بودبربادرفت.زیراعلم بستر ظهور نژادپرستی و وحشی گری وجنگ افروزی شده بود.اگر کانت وسایرفلاسفه روشنگری،که به انسان بسی خوش بین بودنددرقیدحیات بودنددرمی‌یافتندکه وجدان بشرمدرن دربرابر بی اخلاقی عصرجدید ساکت‌تر از دیوار میباشد وقدرت راهبری اخلاقی راندارد. وعمده روشنفکران ایرانی هنوزدراین فانتزی‌های قرن هجدهمی به سرمیبرند.به راحتی برای انسان نسخه میپیچند.گویافکرمیکنندبحران‌های نظیر رشد ناموزون علم وتکنولوژی،بهره‌کشی بی رویه ازمحیط زیست ونابودی آن توسط تکنولوژی،بی‌هویتی وپوچ گرایی ،اصالت یافتن فردگرایی سودمحور وترویج حرص وآز بورژوازی،رسمیت یافتن پورن وهرزه‌گی وازبین رفتن بنیادخانواده،فزونی یافتن جنگ‌هاوتوسعه سلاحهای کشتارجمعی وسایرصعوبتهای زندگی مدرن همگی زیرسرتفکر دینی وانسانهای غیرروشنفکراست!!گرچه به سبب بسط سکولاریسم عنان‌گسیخته مطمح‌نظر اصحاب روشنگری بحران انسان مدرن به تعبیر خارج ازکنترل شده امااین جماعت کماکان طلبکار میباشندوهیچگاه پاسخگوی فجایع حاصل ازتحقق آرمانهای سکولاریسم نیستند. سنخ دوم از روشنفکران،مادامی که درایران بودند درهپروت شعارهای منورالفکری میزیستند اماچون رحل اقامت دربلادغربی افکندند،وپس ازمواجهه باوضعیت انسان غربی دریافتند که خیلی‌وقت است تشت خودبنیادی آرمانهای برزمین خورده وشکاکیت وتردیدهای امکان تقریرحقیقت وتقلیل مرارت رااز انسان سلب کرده. باآنکه مادام که درایران بود،خود رادرقامت اصلاح‌گران تجددمآب قرن هجدهم میدیداماگویا پس ازاقامت بلندمدت درغرب فهمیده که آن حرفهاکشک است واندازه پول سیاه نمی‌ارزد. ازبی‌ملاکی وبی‌معنایی روشنفکری قرن بیست‌ویکم میگوید.اوشعارهای ملکیان راخوش‌بینانه وغیرقابل تحقق میداند.نه آنکه سروش متنبه شده واز اسلام ستیزی ولجاجت بااندیشه دینی توبه کرده باشد،بلکه انسان پُست مدرن قرن بیست ویکم راازنزدیک دیده واو رابی‌معناتر وسرگشته‌تر از آن میداند که بخواهدازسربندفانتزی‌های کذایی عصرروشنگری،به مبارزات آزادی‌خواهانه بپردازد.او ازحقایق متکثر،وشکاکیت وعدم امکان دست یابی به حقیقت واحدمیگوید.اینکه در دوره جدید دیگرآن های وهوی نعره مستان روشنفکران صدرمدرنیته به گوش نمیرسد واصولا پرداختن به زندگی معمولی وپذیرفتن نظم جهانی وسعی درشهروند نمونه بودن مطلوب‌تر از پرداخت هزینه‌های مبارزات روسنفکری وبی‌خانمانی ودربه‌دری وزندان ومکافات است. و ملکیان باآنکه سروش راپیش‌گام خود درمباحث تجددمآبی میداند،اما کماکان برطبل جهل خودمیکوبد وخوش بینانه از آرمانهای بربادرفته دفاع میکند.این حکایت امروز ماست.روشنفکران مقیم ایران در توهم خودگالیله پنداری سیرمیکنندوگویادرحال مبارزه با سنتی وارباب کلیسای کاتولیک میباشند.میخواهند خط به خط نمایشنامه گالیله برتولت برشت رادرایران اجراکنند.وآنانکه درغرب زندگی کرده‌ واوضاع مضطرب مردمان آن یِنگ‌دنیا رادیده‌اند، از خواندن فاتحه ارزشهای مدرنیته وظهور انسان شکاک بی‌رمق پست مدرن،که دیگرشعف سکولاریسم وعلم ودانش مدرن راندارد، میگویند.البته هردوسنخ درطور تقلیداز غرب سیرمیکنند،یکی از غرب قرن هجدهم ودیگری از غرب قرن بیست ویکم تقلید میکند. واین تقلید ذات وهویت روشنفکری وارداتی است. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
گفتگوی و نمونه‌ای از تقابل دوسنخ از میباشد. سنخ اول جریانی است که هنوز در رویاهای منورالفکری قرن هجدهم به سرمیبرد. اینکه عقل خودبنیاد به زعمشان بدون استعانت از زعامت منبع فراانسانی(وحی) میتواند ملاک ومرجع امور قرار گیرد وشناخت طبیعت خارجی وسرشت انسان بوسیله آن میسور است. سنخ دوم از روشنفکران، مادامی که درایران بودند در سراب شعارهای منورالفکری میزیستند اماچون رحل اقامت در بلاد غربی افکندند، وپس از مواجهه باحقیقت عیان دریافتند که تشت خودبنیادی آرمانهای و برزمین خورده وشکاکیت وتردیدهای امکان تقریر حقیقت وتقلیل مرارت را از انسان سلب کرده. @falsafeh_nazari
✅الهیات تاریخ فلسفه . . (شروع از غرب ویونان بوده است) این عبارت وکلمات مشابه آن،چیزی است که در کتب تاریخی تکرار شده، تاحدی که هیچکس از منتقدین فلسفه وحتی دانشجویان ومحققین این علم تردید ندارد که زادگاه فلسفه از و میباشد. این اعتقادبیش از آنکه حاصل تحقیقات تاریخی باشد،ابتنای بریک جهان بینی خاص و باور مرکزی دارد.وآن مساله عبارت است از تفسیر کلامی_مسیحی ازمساله ایمان وعقلانیت وهمچنین نگاه نژادپرستانه به فلسفه وتاریخ می‌باشد. (غرب زادگاه عقلانیت وشرق مبداایمان است) این سخن نزد متکلمان مدرسی مسیحی بیش ازآنکه ستایش ومدح غرب باشد، نگاهی مذموم به عقلانیت وتحقیری تاریخی نسبت به آنهاست.چه اینکه در کلام مسیحی مقوله ایمان درتباین ذاتی باهرگونه تفکرحصولی واستدلال عقلانی است. در تاریخ مسیحیت هرگزعقل حجیت ومرجعیت نداشت.حتی دراواخرقرون وسطا هم که عده‌ای معدودبه تاثیراز ابن‌رشد سخنانی به‌نفع مرجعیت عقل می‌گفتند تکفیر شدند و آراءشان مردوداعلام شد.لذا در طول تاریخ مسیحی همواره ایمان اصل بوده واگر هم فرقه‌هایی مانند برای عقل اعتباری قائل بودند ذیل ایمان ودرخدمت آن بوده. درتاریخ سه موضع اصلی دراین‌باره وجود داشته‌: ۱_موضع : که ایمان را فراتر از عقل و معارض آن می‌دانست. ۲_موضع :که ایمان رامقدم ولی غیرمعارض آن میدانست. ۳_موضع :که ایمان رامقدم ولی مؤید به عقل،وعقل راکنیز ایمان می‌دانست. درهر سه موضع،عقل هیچگاه حجت ومعیارباور مومنین نبوده. چنانچه متکلم هم عصرکانت واز جمله منتقدان جدی روشنگری باآنکه برفلسفه تسلط داشت ودرکتاب (گفتگوهای سقراطی) به مذاق اهل استدلال سخن گفته وازطلایه‌داران فلسفه مبتنی بر ایمان در آلمان بود بااین حساب اعتقاد داشت که ایمان نمی‌تواندصورت عقلانی داشته باشد لذاهمواره با برخی اسرار همراه است.واساسا ایمان بدون چنین اسرار غیرعقلانی قابل تصور نیست.او درمواجهه باجریانی که سعی درعقلانی کردن مسیحیت داشتند،عمل آنهارا احمقانه توصیف میکرد.مواضعی شبیه به این حتی پس ازقرون وسطی وبااوج گیری جریان عقل‌گرا در غرب ودرمتن آئین مسیحیت وجود داشته. ازاین رو به سبب تاثیرالهیات مسیحیت، که عقل را رهزن ایمان ومعارض اهل تقوا میدانستند،درتاریخ غرب به نحوارتکازی هرگونه تفکرحصولی وازجمله فلسفه،رقیب ایمان ودر نزاع با ادراکات حضوری تلقی میشد.چنانچه درمقدمه نقداول،هدف فلسفه نقادی را محدودسازی عقل به نفع ایمان میداند. بنابراین لازمه تحقق فرهنگ دینی، معارضت باعقلانیت ونفی ساختار تحصلی_استدلالی وفلسفه ورزی میباشد.مضاف آنکه باظهور مدرنیته وگسترش عقلانیت اتونوم وخودبنیاد، این معارضت افزایش یافت به نحوی که عقل خارق حجب ظلمانی دین ومُخرِج انسان از ظلمات جهل میباشد. براین اساس از نگاه مورخین مدرن، انسان یادروضعیت عقل است ویادر پایگاه ایمان. مومن متفکر وفلسفه دینی، از جمله پارادوکسهای معرفتی است که به اعتقاد کانت براثر فراروی عقل از نقادی خویش رخ میدهد. لذا درطول تاریخ انسان یادر وضعیت دینی بوده، که دراینصورت فلسفه نداشته، ویا در حالت توجه به عقل وفلسفه بوده که دراین حالت از قیود ایمان رهایی داشته. البته چنین نگاه مسیحی به دومقوله ایمان وعقل وبالتبع دین وفلسفه، درنگرش برخی از اندیشمندان معاصر ایران وجهان اسلام هم تاثیر گذاشته.چنانچه عصر امت واحده را مبدا ایمانی تاریخی میدانند، که درآن انسان با ساحت معنوی عالم انس حضوری داشته واز هرگونه خردورزی استدلالی وحتی تفکر حصولی احتراز داشته وبا فراموشی عهد الست وغفلت از ساحت حضوری به عقلانیت حصولی وتفکرساختاری ارتسامی تنزل یافته واز بدحادثه به فلسفه ورزی دچار شده. لذا متافیزیک حاصل غفلت انسان از ساحت معنوی عالم است. باآنکه در اسلام معارضتی بین عقل وایمان نیست وبر عقلانیت وحتی حجیت عقل حصولی ارتسامی تاکید شده وحتی در سنت اهل بیت(ع)امامان شیعه به بحث حصولی وبرهانی بامخالفین خود وارباب سایر مذاهب میپرداختند وشاگردان آنها باتشویق حضرات معصومین(ع) باتاسی به عقل به خردورزی استدلالی وکشف وضبط حقایق مبادرت می‌ورزیدند، اما این افراد وجریانها با بی‌توجهی به تراث اسلامی، وتحت تاثیر تاریخ نگاری مدرن، عقلانیت حصولی ومفهومی وفلسفه را تنزل ایمان وغفلت از وجود ونسیان حضور میدانند، وآنچه از کلام مدرسی مسیحیان برآمده را به نام معرفت دینی وعرفان وحکمت اُنسی مینامند. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari