eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.4هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
67 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۵۵۸ من تو سن ۱۶ سالگی در سال ۹۱ ازدواج کردم، سال ۹۲ اولین بچم دنیا اومد، روز عید مبعث اسمشو محمد امین گذاشتم یعنی قبل از اینکه اصلا باردار بشم، مادرشوهرم چهارتا اسم انتخاب کرده بود، محمد امین، محمد متین محمد مبین و محمد معین بچه اولم ده ماهه بود، فهمیدم ۲ ماهه باردارم، مشکلات زیادی داشتم و استراحت مطلق بودم. ۷ ماهه بودم که فهمیدم غدد لنفاوی زیر گردنم خیلی بزرگ شده،فرستادن برای نمونه برداری... بچم ۸ ماهه دنیا اومد، صحیح و سالم حتی یک روزم تو دستگاه نبود. محمد متین زردی شدید داشت که دفع نمیشد، انقدر از این بچه که خیلی هم کوچک بود رگ گرفته بودن که دستهای کوچکش سوراخ شده بود. نمیفهمیدن چرا زردیش بالا می‌ره، بلاخره یک روز همسرم گفت که شیر بهش نده شاید مشکل از شیرت باشه اما من نمی‌توانستم به بچم شیر ندم، گریه میکردم دعوا با بقیه، بلاخره قبول کردم و شیر بهش ندادم، خوب شد. بلاخره جواب آزمایش خودم اومد، بله سرطان غدد لنفاوی، یک سال تمام شیمی درمانی کردم، نمیخوام از خاطرات بدش بگم که غول بسازم برا همه آسون نبود ولی غیر ممکن هم نبود، بماند با دوتا بچه کوچک تنها با حال مریض هر جور بود خدا کمک کرد و تمام شد. بعد از ۵ ماه که از شیمی درمانیم که تموم شد دوباره فهمیدم باردارم، اصلا گیج بودم دکتر گفته بود تا ۵ سال باردار نمیشم. 😓😓😓😓 دکترم خیلی بهم حرف زد چرا حامله شدی؟ گفتم مگه خودتون نگفتید که دیگه باردار نمیشم!! حرف های اطرافیان که میگفتن میخوای بچه عقب مونده بیاری؟ اینقدر حالمو بد کردن که میخواستم برم برا سقط... منتها نذر امام زمان کردم، مسجد جمکران رفتم شوهرم می گفت بچه ای که خدا داده خودشم مواظبش هست و حرف هاش قوت قلبم بود. بچه دنیا اومد صحیح و سالم چهار کیلو نیم بود بهش میگفتن پهلوون😅 اسمشو محمد مبین گذاشتم به حدی این بچه باهوش، با معرفت و با محبت هست که خدا بدونه یعنی تو خونه عصای دست منو پدر وحتی برادراشه اما من دختر خیلی دوست داشتم طوری که اطرافیانی که دختر داشتن به من پز میدادن که تو دختر دار نمیشی... دلم شکست رفتم امام رضا شبای قدر بود از امام رضا دختر خواستم، مبین دو سالش بود که باردار شدم. از همون اول به همه گفتم این بچم دختره، همه بهم میخندیدن... بله نازنین زهرای ما دنیا اومد... 😍😍 من الان ٢۶ سالمه و ۴ تا فرزند دارم، همه رو طبیعی دنیا آوردم، تو شهر خودم نیستم، اما خدا همه جا هست، همه جا کمکم بود. انقدر این بچه ها تو زندگی ما برکت داشتن که با دنیا اومدن هر کدوم روز به روز وضع زندگی ما بهتر می‌شد. ولی هنوز هم مستاجر هستیم، هر جا می‌رفتیم برا خونه چون جمعیت بالا بود به سختی خونه بهمون می‌دادن ولی هیچ وقت به خاطر این مسئله بچه هارو سرزنش نکردم. از وقتی دخترم دنیا اومد به حدی رابطه بین من و همسرم خوب شده که خدا بدونه، انقدر هوای مارو داره، همیشه میگم من از همسرم راضی ام، خدا هم راضی باشه... همسر من ناشنوا هست، اما من سالم هستم، بچه هام هم همه سالم هستن، انقدر خوبی داره که اصلا این موضوع به چشمم نمیاد. تو این ۱۰ سال یکبار هم به خاطر این موضوع بحث نداشتیم. همسرم تو کارش خیلی ماهر و حرفه ایه، به قول معروف استاده، به حدی نیتش پاکه که تا حالا دست همه ی برادراشو گرفته و از کنار ایشون، نون میخورن... اولش خیلی ها مسخره ش کردن و... ولی من همیشه میگم خدا یار باشد دشمن هزار باشد. میخوام بگم که همون اندازه که به خدا اعتماد داری خدا هم کمک می‌کنه، هیچ وقت به خدا ذره ای شک و تردید نداشته باشین. من همین الآنم قصد بارداری مجدد دارم، چون نمیخوام دخترم بدون خواهر بمونه.. هیچ وقت فکر نکنید شما مسئول آینده خورد و خوراک و خیلی چیزی های دیگه بچه تون هستین و با خودتون فکر کنید اگه من نباشم چی میشه، شما مسئولیت تعلیم و تربیت بچه هارو دارین. خدا همیشه هوای بنده هاشو داره، اون مواظب همه هست، حواسش جمعه... هیچ وقت به خاطر ترس از فقر و مشکلات این چنینی لذت مادر بودن رو از خودتون نگیرید. خدایی که قبل از تولد بچه، غذای اون رو آماده کرده، به نظرتون نمیتونه از پس بقیه نیاز هاش بربیاد؟! کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
سال ۶۸ بود که دوره راهنمایی رو تموم کردم و پدرم دیگه اجازه ندادند به دبیرستان برم چون دبیرستان محل زندگی ما چند تا معلم مرد داشت. بلافاصله به جای دبیرستان رفتم آموزشگاه خیاطی و در طول یک سال خیاطی و گلدوزی رو یاد گرفتم. ۱۵ سالم که شد ازدواج کردم و از خونه پدری رفتم و توی یک اتاق خونه مادر شوهر زندگی رو شروع کردیم (منزل مادر شوهرم یه خونه بود با دوتا اتاق خواب که یه اتاق مال مادر شوهرم و برادر شوهر کوچیکم بود، یه اتاق هم مال ما) همون سال غیر حضوری شروع کردم درسهای دبیرستان رو خوندن سال اول رو تو خرداد قبول شدم و سال دوم امتحانهای خرداد مصادف شد با ابتدای بارداریم خرداد و شهریور امتحانها رو دادم و زمستان اون سال خدا پسرم رو در آغوش من گذاشت. از سال بعد قانون دبیرستان شد ترمی واحدی و من ۴ سال طول کشید تا دبیرستان رو تموم کنم البته این وسط یه پسر ناز دیگه خدا بهمون داد. پسر دومم ۱ ساله بود که دیپلم رو گرفتم. نکته مهمی که یادم رفت بگم بعد از تولد پسر اولم خدا کمک کرد با پس انداز هامون یه قطعه زمین خریدیم و با تولد پسر دومم خدا رو شکر خونه مون ساخته شد و یک ماهگی پسرم به منزل خودمون اسباب کشی کردیم. بعد از اون به خاطر کار همسرم مجبور شدیم چند سالی دور از خانواده باشیم و من هر چند با شعار دوتا بچه کافیه موافق نبودم ولی به خاطر دوری از خانواده و زندگی تو غربت از این نعمت خودم رو محروم کردم و همچنان دوتا بچه داشتم (که اعتراف میکنم بسیار کار اشتباهی کردم) وقتی پسر کوچکم کلاس اول رفت منم رفتم دانشگاه و لیسانس گرفتم. پسر بزرگم راهنمایی رو تموم کرد و پسر دومم ابتدایی رو و منم دانشگاه و بالاخره بعد این مدت برگشتیم به شهر خودمون. حالا که برگشته بودم پییش پدر و مادرم و اقوام دیگه سال ۸۷ بود و من برای فرزند سوم اقدام کردم بالاخره بعد از ۲ سال در حالیکه دو پسر ۱۷ و ۱۴ ساله داشتم در سن ۳۵ سالگی خدا پسر سوم رو به من هدیه کرد. تصمیمم این بود که چون اون پسرها فاصله شون خوب بود، حالا هم با فاصله ۳ سال یک بچه دیگه بیارم به همین دلیل پسر سومم که دوونیم سالش شد و از پوشک گرفتمش، اقدام به بارداری کردم، ولی متأسفانه تو ۸ هفته بودم که جنین به علت تشکیل نشدن قلب سقط شد. از اونجایی که دیگه خیلی وقت نداشتم با چند تا پزشک زنان مشورت کردم و بعد آزمایش‌های مختلف گفتند که من مشکلی ندارم و میتونم بعد از ۴ تا ۶ ماه دوباره اقدام به بارداری کنم. که منم اقدام کردم ولی متأسفانه این‌بار هم جنین در هفته ۱۱ به همون دلیل قبلی سقط شد. بعد از اون از طرفی دلم بچه میخواست و میخواستم به ندای رهبرم لبیک بگم و از طرفی دیگه میترسیدم. از طرف دیگه هم پسرم با رفتن برادراش از خونه برا ادامه تحصیل خیلی تنها شده بود و کلی بچه م دعا کرد تا خدا لطف کرد و بالاخره در آستانه ۴۵ سالگی یه پسر کوچولوی دیگه به جمع خانواده ما اضافه شد. الان پسر کوچکم ۸ ماهشه و قبلیه حدودا ۱۰ ساله ست. خدا رو به خاطر همه نعمتهاش شاکرم و دعا میکنم خودش همه عزیزانی را که تو آرزوی بچه هستند حاجت روا کنه ان شاء الله. من در بهترین سال‌های باروری از بارداری خودداری کردم حالا یا به خاطر دوری از خانواده بود یا اون شعار کذایی فرقی نمیکنه... اینو گفتم که دیگران اشتباه منو تکرار نکنن ولی اگرم این اتفاق برا کسی افتاد از فضل خدا ناامید نشه و جبران کنه، می‌بینید که من در سن ۴۵ سالگی الحمدلله خدا یه بچه سالم و ان شاء الله صالح خدا بهم داده. خانمها تا زمانی که تخمک گذاری دارن، میتونن بچه دار بشن. یه مطلب مهم دیگه به خواهرای گل خودم بگم که به خاطر درس و تحصیل ازدواجشون رو عقب نندازن من تا سوم راهنمایی بیشتر نرفتم مدرسه بعد از ازدواجم هم دیپلممو گرفتم، هم لیسانس... ان شاء الله کوچولوم کمی بزرگتر بشه، برا ارشد اقدام میکنم. با آرزوی سلامتی برای همه دوستان. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
‌ ❤️‍🔥انجیر رو چشم بسته بخور😋 انجیر نرم و شیرین و تازه 😋میخوای؟ انجیری میخوای که کرم🐛 نداشته باشه؟ من یه باغدار استهبانی‌ام که انجیرخشک و‌ فراورده‌هاش رو‌ مستقیم و بدون واسطه‌ به دستت‌ میرسونم 👇👇👇 https://eitaa.com/anjirbon_estahban/2039 حتماً عضو شید 💖☝️ راستی ضمانت مرجوعی هم دارن😉✅ ‌
هدایت شده از دوتا کافی نیست
ترویج و تشویق به فرزندآوری در حرم کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۵۵۹ من متولد ۷۳ ام و همسرم متولد ۶۳ دقیقا سال ۹۱ وقتی پیش دانشگاهی بودم از طریق معرف، با همسرم ازدواج کردم و بنا به درخواست همسرم وارد حوزه شدم😍 و این تجربه از بزرگترین نعمتایی بود که خدا بهم داد. با شروع شدن درسام، زندگی متاهلی من هم شروع شد❤️ همسرمم از روز اول گفته بود عاشقه بچه ست و چون فرزند اول خانوادست میخواد سریع بچه دار بشه و من تازه ١8 سالم بود☺️ اما هرماه می‌گذشت و خبری نمی‌شد. 😔 همسرم توکلش به خدا بود ولی من سخت منتظر بودم، هرماه دکترو دارو دکتر می‌گفت هیچ مشکلی نیست، باید صبر کرد.... تا اینکه دوسال بعد متوجه شدم باردارم دیگه هممون غرق خوشحالی بودیم داشتم بال درمیوردم اما هشت هفتگی فهمیدم بارداری مولاره 😭بستری شدم و کورتاژ... دکتر تا یک سال بارداری رو برام منع کرد😭 و من ضربه روحی سختی خوردم اما گذشت بعد یک سال دوباره اقدام کردیم اما بازم خبری نبود. رفتم کربلا زیر قبه دعا کردم تا اینکه فروردین ۹۵ متوجه بارداری شدم. این بار سعی کردیم به کسی نگیم، من خیلی خوشحال بودم ولی استرس اون سابقه قبلی لذت اون روزا رو ازم گرفت. خداروشکر پسرم دنیا اومد و من کنارش درسمو تموم کردم، وقتی پسرم سه ساله بود متاسفانه کار همسرم به مشکل خورد، دوسال به سختی زندگی کردیم، تا اینکه خداروشکر کار همسرم درست شد و آرامش به خونه مون برگشت. (خدا هیچ مردی رو بیکار نکنه 🤲) رفتم دکتر البته همسرم اصلا بچه نمیخواست دکتر گفت تنبلی داری حتی اگه اقدامم کنی خیلی طول میکشه😔 رفتیم مشهد شب تولد حضرت علی علیه السلام، حیاط حرم چراغونی و برفی بود، پسرم بدونه این که بهش بگیم، گفت یا امام رضا یه خواهر بهم بده و اون ماه همسرم بدون اصرار من راضی شد و من بدون هیچ قرصی با عنایت امام رضا باردار شدم😍 درسته ویار سختی داشتم ولی یادآوریش برام خیلی شیرینه جالبه اگه یه روز پا میشدم حالم خوب بود نگران میشدم نکنه بچم جوریش شده باشه با هر حال بهم خوردنم از ته دلم ذوق میکردم😂 دخترم ٢٣ آبان ١۴٠٠ به دنيا اومد یعنی پنج روز بعد از تصویب قانون حمایت از خانواده و ما خداروشکر ماشین هم برنده شدیم و وام فرزندآوری رو هم گرفتیم😍 وقتی دخترم دوماهه بود با شب بیداری و کمتر خوابیدن سطح سه هم قبول شدم، غیر حضوری میخونم ☺️ خیللی خوبه صبحا که پسرم میره پیش دبستانی تا وقتی دخترم خوابه، درسامو می‌خونم، شبا هم بعد خوابشون یک ساعت بیشتر بیدار می مونم و درس می‌خونم👌 ما مستاجریم، اجاره ها خیلی بالاست، از طرفی به کسی که بیشتر از دوتا بچه داشته باشه راحت خونه اجاره نمیدن ولی از ته دلم الان راضیم به فرزندآوری البته الان دخترم شیر می‌خوره و تازه یک سالشه دعا کنین تا سه سالگی دختر درسم تموم شه و یه خونه کوچیک با کمک خدا بخریم تا بتونم دوباره همسر مو راضی کنم برای بچه دار شدن😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من 4-5 سالی بود درگیر اعتیاد بودم و اعتماد به نفس نداشتم😭😔 کلی از نون زن و پچم میزدم واسه اعتیادم خرج میکردم و سلامتیمم که کلا نابود کرده بودم🙏🤲 خیلییی دوست داشتم ترک کنم ولی ترس از درد و خماری ترک جلوم رو میگرفت💔😔 بایدم کار میکردم و نمیتونستم جایی بستری بشم چند ماه🤦😱 تا اینکه این کانال به دادم رسید و بدون درد و خماری ترک کردم😍🌹 https://eitaa.com/joinchat/3657696202C8e3fbc0a7d حتما حکمتی داره که اینجا دعوتی😍 🫂♥زندگی رو در آغوش بگیر، زندگی تنها چیزیه که میشه گفت واقعا داریمش♥🫂
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از دوتا کافی نیست
تشویق و محبت بیش از حد، مثل کود زیاد است که به گُل داده می‌شود. همان طور که کود زیاد عامل فساد گل می‌شود، محبت و تشویق زیاد نیز در تخریب اخلاق کودک تأثیری عمیق دارد. باید هنگامی کودک را تشویق نمود که تشنۀ تشویق باشد و به تعبیر دیگر: کودک منتظر تشویق از سوی شما باشد، در این صورت این تشویق در بالندگی کودک نقش بسزایی خواهد داشت. اگر می‌خواهید کودکتان را نصیحت کنید آنجا نیز طوری رفتار کنید که کودک شما برای نصیحت آماده باشد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۵۶۰ بنده متولد ۱۳۷۲ هستم تو خانواده نسبتا پرجمعیت بدنیا اومدم. مادرم وقتی رفته بود زایشگاه که مارو بدنیا بیاره یعنی منو خواهرم 😍 ماما، ازش می‌پرسه تو خونه بچه چی داری؟؟ مادرم گفته بود، تو خونه سه تا دختر دارم، ماما گفته بوده الان دلت چی میخواد؟ مادرم گفته هرچی خدا بخواد همون خوبه و راضیم به رضاش... ماما هم گفته پس مبارکه، شدن ۵تا 😂😍دوقلو دختر بدنیا اومدن 😍😍... بابام وقتی بش خبر میدن خیلی خوشحال میشه با اینکه خانواده ی بابام پسر دوست داشتن، وقتیم میره خونه همه ازش می‌پرسن که خانمت چی زایید؟؟ اونم فقط میخندیده نمیتونست بگه دوقلو ...از بس که خندش گرفته بود😂😂😂 با دست بشون اشاره میکنه ✌️✌️✌️✌️ خلاصه ما دوقلوها رو با مامانم مرخص میکنن و میبرن خونه، خواهرم مریض میشه، میبرن بستریس میکنن. مامانم هم همراش بوده، در حالی که تازه زایمان کرده از اینور خسته و ... بالا سر خواهرم، منم تو خونه فقط گریه 😢😆 مامانمم از خستگی سرش گیج میره و میفته سرش میخوره به لبه تخت خداروشکر فقط یه خورده زخم شده بود😢 بابام میاد میبینه سر مامانمو پانسمان کردن، میگه چی شده براش تعریف میکنن که .... بابام هم میگه من رضایت میدم، میبرمش خونه، که الحمدلله حال خواهرم هم بهتره میشه. ما دوقلو ها اصلا شبیه هم نیستیم اون لاغر، من چاق، او زرنگ و درس خون، من درسم ضعیف بود🤪 تو فامیل همش بهم میگن تو زیادی حق خواهرتو خوردی و اینجوری تپلی😏 بعد ما دوقلوها، عمه هام و کل فامیل به مامانم اصرار می‌کنن که یه پسر بیار، اونم وقتی ما ۷. سالمون شد، بازم باردار شد، و بابام گفت این آخرین بچه ای که میزایی، هلاک شدی چه پسر چه دختر... سال ۷۸ دادشم به دنیا اومد😍 اینقد عزیز دل همه شد و ته تغاری الان به مامانم میگه چرا من عمو نمیشم 😂😂😂 اومدم تجربه ی خودمو بگم تجربه ی مامانمو گفتم ای داد بیداد😁😂😂🙈 ۲ تا خواهر بزرگام ازدواج کردن، سومیه خواستگار نیومده بود براش که منو همسرم اوایل سال ۸۶ همدیگه رو پسندیدیم و همدیگه رو خواستیم، فامیل دور بود و ۷ سال ازم بزرگتر بود و سربازیشو تموم کرده بود... 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۷ سالی می‌شه که درگیر بیماری مادرم بودم.😔 تا حدی که کار به دیالیز کشید و دیگه نمی تونستیم کاری بکنیم😭 💔 شب و روز شده بود بیمارستان و زیاد کردن واحد های انسولین که دیگه اونا هم جواب نمیداد تا این که یکی از دوستام درمانگر پدرشو معرفی کرد🤲🌹 که با هر زحمتی بود پیداش کردیم و در طول ۶ ماه به چیزی که میخواستیم رسیدیم یعنی درمان قطعی و ریشه ای😳😍👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3342926772C0447c2821e شاید حکمتی داشته که این متن رو دیدی و اینجا دعوت شدی دیگه انسولین بی انسولین، فقط دارو گیاهی
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۵۶۰ تو کل فامیل پیچید که ما دوتا عاشق همیم و... و مامان بابام خیلی آبرو داشتن و به این مسائل حساس بود🙊 و دوست نداشتن پشت سر دختراشون کسی چیزی بگه و .‌‌.. با کلی رفت و آمد، روز خواستگاری رسید و ما آخر سال ۸۶ عقد کردیم، شوهرم میگه اینکه تو رو به من دادن معجزه بود😂😍 چون خیلیاا موافق ازدواجمون نبودن و من دختر ۱۵ ساله بودم. پسرعموم، منو می‌خواست، خالمم می‌گفت نه ندینش من برا پسرم می‌خوام و کلی حرف و حدیث دیگه ... فروردین ۸۷ عروسی گرفتیم و از شهر پدر و مادرم رفتیم یه شهر دیگه، بخاطر کار همسرم که خونه نداشتیم و با خونه برادر شوهرم زندگی کردیم، من خیلی ممنونشونم خیلی به ما لطف کردن ... از همون اول ازدواجمون منتظر نی نی بودیم و ۲ سال بعد عروسیمون، سال ۸۹، دی ماه پسرم آقا مجتبی بدنیا اومد، من اون موقع ۱۷ساله بودم😍 بعد از ۹ ماهگی مجتبی، تصمیم گرفتم بازم بچه بیارم، مجتبی هنوز ۲سالش تموم نشده بود که مصطفی آذر ۹۱ بدنیا اومد، وقتی مصطفی رو باردار بودم، خونه خریدیم ولی قدیمی و از نو ساختمیش، اولش یه اتاق ساختیم و توش نشستیم، اینم رزق آقا مجتبی و مصطفی با اینکه از محالات میدیم که من خونه بخرم ولی خدا بیشتر از اینا کریمه و به بنده هاش لطف میکنه و هواشنو داره😍 دوتا پسر شیر به شیر سختیای خودشو داشت خیلی سخت بود، کم تجربه بودم ولی شکر خدا با کمک اهل بیت و مشاوره و کتاب و اینترنت بهتر شدم. با وجود سختی ها، بازم به فکر بچه بودم و می‌ترسیدم اقدام کنم، سال ۹۵ اقدام کردم ولی به همسرم چیزی نگفتم، وقتیم تستم مثبت شد بهش گفتم مبارکه دوباره بابا شدی... اونم چشماش😳😱😳 گفت واقعا دروغ میگی؟ منم می‌خندیدم ... گفت یعنی خااااک تو اون سرت 😭😂 بهمن ۹۶ دخترم فاطمه به دنیا اومد، قبلش خونه مونم کامل شده بود، همسرمم هر وقت میومد فاطمه رو بوس کنه، بهش میگفتم بوسش نکن یا بهش دست نزن، حرفتو یادم هست که بهم گفتی خااااک ....😉 بنده خدا گفت: خوب چه میدونم، بچها فضول بودن، خونه هم کامل نشده بود و من از سر نادونی و ندونستن این حرفو زدم، ببخش 😂😁 بعد از سه سالگی فاطمه، باز اقدام کردم. وقتیم همه فهمیدن من برای بار چهارم باردارم چه طعنه و چه کنایه که نزدن بهم 😔 خواهر جاریم رو در رو بهم گفت مجبوری؟ بچه نداری؟ میخوای به کجا برسی با این سنت و.‌‌.. با اینکه خودش دوتا پسر و یک دختر داره و میگه من نمی تونم دخترمو بدون خواهر بذارم 😳 بگذریم مرداد ۱۴۰۰ معصومه بدنیا اومد، ۶ روز قبل از بدنیا اومدن معصومه، رفته بودم پارک برای پیاده روی برای زایمان که مصطفی پسرم میره سمت جاده ماشین بهش میزنه و من نشسته بودم رو صندلی... اومدن بهم گفتن پسرت زیر ماشین رفت، منم از جام پردیدم و دودیم سمت جاده... 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
⭕️خبری‌فوق‌العاده‌برای دیابتی ها⭕️ روشی جدید برای درمان دیابت موسسه دانش بنیان با همکاری👇🏻👇🏻👇🏻 «پژوهشکده گیاهان دارویی» کشور به روشی کاملا علمی و موثر در جهت درمان ریشه ای دیابت دست یافت ❌اگر شما هم از انسولین زدن و داروها خسته شدین لینک کانال جهت مشاهده رضایت درمانجو ها👇 https://eitaa.com/joinchat/3361341807Cc32cebab2d اتصال مستقیم به فرم ویزیت 👇👇👇 https://formafzar.com/form/11rl5 https://formafzar.com/form/11rl5
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
*دوستان کانال بالا خیلی کارشون درسته*👌 با‌همه کانال های دیابت فرق دارن 💯 کلی رضایت مشتری دارن ✅️ گفته بودین که مجدد براتون بذارم همین الان عضو شین 😊 👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3361341807Cc32cebab2d
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۵۶۰ یه ماشین اومد، گفت شما مادر اون پسره هستی؟ گفتم بله، حتی نپرسیدم که شما کی هستین؟ سوار شدم رفتم درمانگاه، پیداش نکردیم. همه فامیل جمع شدن بودن و از این بیمارستان به این بیمارستان، از این درمانگاه به اون درمانگاه... پیداش نمیکردم. منم دیگه فقط اشک می‌ریختم و خودمو می‌زدم😭 بعد یک ساعت از تصادف زنگ زدن پیداش کردیم، رفتیم منتقلش کردیم بیمارستان... راننده بعد از تصادف، پسرم رو گذاشته بوده تو ماشین، بهش گفته خونه تون کجاست؟ پسرمم اسم محله رو گفته بوده، اونم نزدیکیای محله گذاشته و فرار کرده بود. مردم می بینن و زنگ می‌زنن آمبولانس میاد. دو روز و دوشب بستری میمونه و والحمدلله شکستگی نداشت سه روز چشماش به نور حساس بود و می‌گفت من نمیتونم جایی رو ببینم 😭 ولی شکر خدا خوب خوب شد. زایمانم با معصومه بچه چهارمم خیلی سخت بود و خیلی درد کشیدم، الحمدلله زایمان کردم و الان دوتا پسر و دوتا دخترام باهم بازی می‌کنن، باهم لج می‌کنن، باهم دعوا میکنن، اما شیرینیشون بیشتر از سختیشونه.... الانم به سرم زده باز بچه بیارم تا بعدنا پشیمون نشم 😂👍☺️😜 تو بیمارستان ماما بالا سرم بود گفت تو دیگه بچهات ست شدن دوتا دختر دوتا پسر دیگه بچه نیار و ... آرزو داشتم یکی از این بارداریام دوقلو باشه 😩😩😩 شوهرم دخترا رو میاره میذاره پیشش، اینقد نگاهشون میکنه و قربون صدقه شون میره میگه کاش ۱۰ فاطمه داشتم و ۱۰ تا معصومه 😍😂😍😂 ولی هنوزم ناامید نشدم و ان شاءالله دوقلو دختر میارم ان شاءالله جالب اینکه خواهرم که باهام دوقلو هست، مخالف فرزندآوریه😢 دوتا پسر داره یکی ۹ و یکی۷ ساله خیلی باش حرف میزنیم میگه سخته 😢 خواهر بزرگم متولد ۶۴ هستن، یه دختر ۱۹ و یه پسر ۱۶ و یه دختر ۵ ساله دارن و الانم الحمدلله باردار هستن 😍 خواهر دومیه متولد ۶۵ یه پسر ۱۸ ساله، یه دختر ۹ ساله دارن و باردار هستن 😂😍 خواهر سومیه یه پسر ۵ ساله و یه دختر ۱۹ ماهه داره و تصمیم داره بعد از ۲سالگیه دخترش باز اقدام کنه ... منم که ۴تا از همه جلو زدم 😂🙈 داداشمم که ۲۳سالشه و راضی به ازدواج نیست 😢 هفته دیگه تولد داداشم و ما هرسال برای خوشحالیه پدر و مادرم و داداشم جمع میشم دیگه حساب کنید با ۱۳ نوه خونه آقام چه شود 😂😂😂 مامانم هی اسفند دود میکنه، میگه میترسم چشمتون بزنن😂😍 الان دوتا از خواهرام باهم باردارن.😍 سال ۹۶ من و دوتا از خواهرام باردار بودیم 😂😂🙈 خلاصه عاشق دوران بارداری هستم... هرجا میرم از کانال "دوتا کافی نیست" تعریف میکنم و خواهر جاریم بهم میگه تو رو خدا نخون و برامون تعریف نکن🤫🤭 با این تعریفات حتما باز بچه میاری، به شوخی بهش میگم میخوام ۸ تاشون کنم ولی اون ته دلم شوخی نیست واقعا به فکرشم که حداقل ۶تا باشن بچهام😍 همدیگه رو دعا کنیم اللهم اجعل عواقبا امورنا خیرا ... برام دعا کنید مادر خوبی باشم برای داداششمم دعا کنید که ازدواج موفقی داشته باشه از همه عذرخواهی میکنم خیلی حرف زدم 😎😐 در آخر عاشق کانال دوتا کافی نیست هستم و باید اسمشو بزارید ۱۰ تا کافی نیست 😂😍😂😍😂 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
🍁جشن نیمه‌ی پاییز با تخفیف رویائی😍 ❌تا کی میخوای دنبال کفش و کتونی بگردی ؟!😱 که هم شیک باشه هم باکیفیت و هم ارزون‼️ولی پیدا نکنی⁉️😢تا کی میخوای کفش کهنه‌ و‌ تکراری بپوشی؟😰 برای خرید خانوادگی آماده باش🏡 که کارای و بازار براتون موجود کردیم.💯 ✅فقط چون ، صف سفارشات زیاده، زود میشه😍 ❌به هیچ‌عنوان از دست نده که خودت ضرر می‌کنی👇😱 https://eitaa.com/joinchat/2130445208Cf641321011
هدایت شده از دوتا کافی نیست
📌اشتباه گذشته رو تکرار نکنید... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۵۶۱ ما سال ۸۷ عقد کردیم و بنا را گذاشتیم به خرید چیزهایی که لازم داشتیم و یه مراسم خوب تو خونه گرفتیم مثل قدیما. سال ۸۸ شوهرم هنوز ترم آخر دانشگاه بود و سربازی نرفته بود. ولی دیگه بعد از یک سال عقد، با اینکه شوهرم بیکار بود، یه پولی جور کردیم و یه خونه کرایه کردیم و رفتیم سر زندگیمون... فردای عروسی تنها پولی که داشتیم اندازه یک ماه اجاره خونه بود که کنار گذاشته بودیم. ولی به طور معجزه آسایی یکی از دوستان که اصلا شرایط ما را نمی‌دونست و فقط به خوبی شوهرم واقف بود، زنگ زد که من دنبال یه شاگرد برای مغازم میگردم. این طوری که شد که ما تو همون هفته اول زندگی، کار پیدا کردیم. حقوقش کم بود ولی اجاره خونه و خرج اولیه زندگی تامین می‌شد. ما هم که راه قناعت رو بلد بودیم، خیلی راحت زندگی می‌کردیم. از همون اول دلمون بچه میخواست ولی اینقدر جو جامعه بد بود در مورد بچه دار شدن که می ترسیدیم زود بچه دار بشیم. ولی بی خیال حرف مردم شدیم و بعد از یک سال و نیم از ازدواج، شوهرم آموزشی سربازی بود که من فهمیدم باردار هستم. خدا را شکر، خدا یه پسر خوشگل بهمون داد و به برکت اومدنش، در اوج سربازی و بیکاری شوهرم، یک ماه بعد تولدش، یه پولی بدستمون رسید و با فروختن طلاهای عروسی تونستیم یه خونه کوچیک پیش خرید کنیم. بعد از پسر اولم، اینقدر جو اطرافمون بد بود که من با اینکه دلم بچه می‌خواست ولی یه ترسی داشتم از بچه پشت سرهم و حرفها و کنایه های اطرافیان. همیشه دعا می‌کردم خدایا کاش برگردیم به دوران قدیم و این جو سنگین بشکنه. ماشین هم نداشتیم و این خونه نشینی زیاد حال روحیم رو بهم ریخته بود. خلاصه ما تا ۴سالگی پسرم اقدام نکردیم و وقتی اقدام کردیم دیگه باردار نشدم تا ۷ سالگی پسرم. که این سخت باردار شدن را خودم از ناشکری همون ۴ سال جلوگیری میدونستم. خلاصه تو این ۷ سال خیلی شرایط مالی خوبی نداشتیم و همش داشتیم خرج کارمون میکردیم اما درآمدی قابل قبول نداشتیم ولی با هر سختی بود توکلمون به خدا بود. وقتی پسر دومم را باردار شدم همه خیلی خوشحال بودند. به ویژه پسرم که خیلی دعا و گریه برا بچه می‌کرد. از همون ماه اول بارداری ما یه جهش مالی کردیم و دوران بارداری و زایمان را به خوبی سپری کردیم. بعد از تولد پسر دوم دیگه جو جامعه با توجه به سخنان آقا رفته بود به سمت فرزند آوری، ما هم دیگه تصمیم گرفتیم به بچه آوردن. پسر دومم ۱۰ ماهش بود من باردار شدم و نمیدونستم و رفتیم سفر اربعین. 😍😍 بعد بر گشت متوجه شدیم ولی اون زائر کوچولو عمرش به دنیا نبود و سه ماهگی سقط شد. بعدش هر کی فهمید مارا دعوا کرد که چرا باردار شدید.😔 ولی ما همچنان مصمم. 💪 پسرم که داشت دو سالش می‌شد تقریبا، دوباره باردار شدم. ولی این‌بار کرونا فراگیر شده بود و ما ورشکست شده بودیم و یک سالی بود که هیچ درآمدی نداشتیم. به هیچکس تا چهارماهگی نگفتیم. ولی تو نیتمون این بود اگه پول نداریم ولی فعلا بدن سالم داریم و به خاطر امر آقا بچه میاریم و نگران خرجیش نیستیم. خلاصه دوران بارداری با تمام سختی، بی پولی که حتی پول ویزیت دکتر را نداشتیم، سپری شد و پسر سومم زود بدنیا اومد و ما فقط پول عمل را داشتیم و اصلا فکرش را نمیکردیم که کلی پول باید برا بستری نوزادمون بدیم. خلاصه از اونجایی که خدا می‌خواست ما را امتحان کنه و توکل و صبرمون را بسنجه. ما امیدوار بودیم، که تو همون بیمارستان یه شب توسل به امام جواد پیدا کردیم. فردای اون روز، یکی از دوستانمون زنگ زد که یه پولی که مقدارش هم زیاد بود یه نفر مي خواد یک ساله قرض بده و الحمدلله مشکل ما حل شد. جالبه همون ماه یه وام هم برامون جور شد. دو ماهگی پسر سومم بود که یهو کار شوهرم دوباره افتاد رو غلتک و این‌بار یهو درآمد ما به طرز معجزه آسایی بالا رفت. الان پسرم یک سال و نیمه است. خدا را شکر ما تمام بدهیامون را دادیم هم خیلی راحت از نظر مالی زندگی می‌کنیم. و پسر سومم برا هممون کلی رزق مادی و معنوی آورد.😍😍😍 و بعد از ۱۳ سال زندگی و شروع زندگی از صفر الان خدا را شکر همه چیز داریم. درسته خیلی سالها، قناعت خیلی زیاد کردیم و بالا و پایین زیاد داشتیم ولی مطمئنا اینها همش بواسطه این فرشته های کوچولو هست. دوتا بچه پشت سرهمی خیلی سختی داری، ولی شیرینه. خونه ما خیلی بانشاط شده و پسر سومم خیلی تو دل برو تر از بقیه است. اینا را گفتم ازین باب که خیلیا الان مشکلات مالی براشون دغدغه است و این شیطونه که مدام ترس می اندازه ولی اگه نیتمون خدایی بشه، خدا از همون جایی که فکرشم نمی کنیم، بی نیازمون می‌کنه. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🔹اگر مدام افسرده ای و خاطرات گذشته، رو مرور میکنی، یکبار عضو جمع ما باش!!! ♦️اگر خجالت میکشی تو جمع حرف بزنی اگر اعتماد به نفست پایینه 😢 روزی ١٠ دقيقه فقط وقت بزار👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2100035738C3405090fa4 به شــــدت تــوصیه می‌کنم حتمـــا عضـــو شوید💎👆🏻
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
🔴 دولــت پـزشـکیـان دستـور استـخــدام ۶۰ هـــزار معـلـم جـدیـد را صــادر کـرد 📝 ✅ زمـــــان آزمــــون دی مـــاه 📆 ✅ جـذب با مدرک لیسانس یا حـوزه ❗️جــزئیــات آزمــون و منبـع قبــولــی با هــزاران کـارنــامـه استـخـدامی در لیـنـک زیــر 👇 https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b راز قبولی درآزمون استخدامی اینجا😉👆
هدایت شده از دوتا کافی نیست
سه تا هم کافی نیست... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۵۶۲ اینا که میگن یکی داشتی راحت تر بود، کفر منو درمیارن، یعنی من که چهارتا دارم خیلی عقب تر از مادرهایی ام که یکی دارند؟؟؟ من و همسرم معلم هستیم و شیفتی کار کردیم تا پیش بچه ها باشیم. الان برای بچه چهارم مرخصی طولانی تری دارم تا بیشتر برای بچه ها وقت بذارم. یعنی اونایی که یکی دارند همیشه سر کار و فعال هستند و بدون مرخصی؟؟؟ آخر هفته روز نظافت است و بچه ها کمک می کنن در نظافت هال و اتاق شون. شیشه پاک می کنن و گرد گیری می کنن. البته همیشه خونه تمیزی نداریم. یعنی اونا که یکی دارند همیشه خونه تمیز دارند و بچه ی کاری؟؟؟ اهل بیرون رفتن زیاد نیستیم و آخر هفته با بچه ها در خانه پیتزا درست می کنیم یا ترشی یا مربا یا نخود پاک کردن و ازین جور کارها. یعنی یکی بچه دارند آخر هفته های بهتری دارند؟؟؟ بچه بزرگترم به برادر کلاس اولی ش تو درس ها کمک می کنه و من دستم بازه. اون قدر حواس بزرگتر ها به دوتا کوچیکتر هست که کار خطرناک نکنن یا چیز کوچیک نخورند که گاهی اصلا نیازی به من نیست. اینقدر اونهارو بغل می کنن و باهاشون بازی می کنن که نفهمیدیم کوچیکه چطور ۸تا دندانش دراومد. یعنی اونا که یکی دارند، دائم شش دونگ حواس شون به بچه و درس و کارهاش نیست؟؟؟ اینقدر باهم بازی می کنن که حتی پارک هم میرن دنبال پیدا کردن یه دوست که باهاش مثلا سرسره بازی کنن نیستن و باهم سر گرم اند. تو خونه مسابقه طرح می کنیم و با هم بازی تیمی می کنیم. قایم موشک و بازی های حدس زدنی بازی می کنیم. کلی خونه ما سروصدا داره و شلوغ پلوغه. بازی و شادی و ذوق و دعوا و قهر دارن .یعنی بچه های تکی با پدرمادر یا دوست هاشون دعوا نمی کنن و خونه ی بی صدا دارن همیشه؟؟؟ خونه ما همیشه لطافت بچه کوچیک رو داشته و بچه ها با این لطافت بزرگ شدن و شکلک ها و سرگرمی های جدید در موقعیت های مختلف از خودشون طرح می کنن . شرایط رو درک می کنن اگر بچه ای حال نداشت یا من دستم بند بود . غر نمی زنن.صبر می کنن یا حتی با کمک هم مشکل رو حل می کنن بدون کمک من یا پدرشان. یعنی اونا که یکی دارند بچه های بدون غر و صبور تری دارند؟؟؟ بچه ها لباس و اسباب بازی مشترک دارند و براشون جالبه که لباس یا اسباب بازی بچگی شون از تو کمد در بیاد و به بچه بعدی شون برسه و یاد خاطرات خودشون میوفتن. اصلا اهل توقع نیستن و میدونن تو خونه همه چیز برای هر چهارتاشونه. هیچ چیز تکی نداریم. یعنی اونایی که یکی دارند بچه های کم توقع تری هستن؟؟؟ من مادر همیشه مهربان یا همیشه خوش اخلاق نیستم و همیشه برای بازی کردن یا قصه شب خوندن یا رسیدگی به درس هاشون وقت یا انرژی ندارم. اما با هاشون بازی می کنم، درس می خونم، روزها کتاب می خوانیم، قصه شب میگم. یعنی مادرهایی که یکی دارند همیشه وقت آزاد و انرژی برای بازی و درس خواندن با بچه شون و قصه شب خوندن دارند؟؟؟ بچه ها از مدرسه مریض میشن و یک هفته در خانه موج مریضی داریم و بعدش خوب میشن. به هوای هم دارو می خورن و همدیگرو درک می کنن، برای بی صدا بازی کردن و استراحت بقیه شون. یعنی بچه های یکی یک هفته مریضی ندارند؟؟؟ لطفا اندکی تامل.... ما با وجود بچه ها بی پول تر نشدیم که ترس از مال باعث میشه بعضی ها بچه نداشته باشند. ما تا بچه دوم که بدنیا اومد اصلا همسرم شغل نداشت و دانشجو بود، پول عیدی یا تولد یا کادو سر بدنیا اومدن بچه ها که به ما می دادند، کمک مالی مون بود برای خرج بچه کردن. اما نترسیدیم از بچه دار شدن. تلاش کردیم زندگی مون رو بسازیم. هر آدمی نزد خدا روزی مقرری دارد و خدا روزی هر کس را از جایی که می داند بدستش میرسونه و بچه ها در کم شدن روزی پدر مادر نقشی ندارند. اونا هم روزی شون از خدا می گیرند. و اینو مطمئن هستم اونایی که یک بچه دارند لزوما وضع مالی بهتری ندارند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075