رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم وهمانجا ماندیم…
#میرنجات_اصفهانی
#عید_قربان_مبارک🎊🎁🎉🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شاعرِ ریاضیدانی که کنج عزلت را به دربار شاه ترجیح داد!
#فرزند_ایران
میثم داودی ۶ تیر ۱۳۷۴ در قم متولد شد. وی در دو رشته اقتصاد و سینما به تحصیل در دانشگاه پرداخته است. او سرودن را از سال ۱۳۸۸ بهطور جدی آغاز کرد و پیشرفت او در شعر چشمگیر بود. داودی توانست در مدت کوتاهی در کنگرههای متعددی از جمله جشنواره جوان خوارزمی برگزیده شود؛ همچنین تنها مجموعه شعر او با نام «کودتآه» برگزیده کتاب سال قیصر امینپور شده است.
#میثم_داوودی #معرفی_شاعر
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
تیغ اما دگر نمیبرید
محو زیبایی پسر شده بود
پدر آن لحظه خوب میدانست
امتحانی بزرگ در پیش است
آه! گویی مقابل این سرو
تیغ اندازه تبر شده بود
باز میشد میان آن برهوت،
جادهای به دریچۀ ملکوت
سفر وحی بود و... اسماعیل،
اینچنین راهی خطر شده بود
و زنی که تمام جانش را
تکه تکه به آسمان میداد
جان و دل میسپرد دست خدا
گویی از راز باخبر شده بود
ناگهان دید آسمان منا
سبز شد با ندای لبیکش
او که در امتحان ابراهیم
باز هم صاحب پسر شده بود
و خدا گفت: وقت اعجاز است
مرد اینبار هم سرافراز است
دیگر آن زن نبود هاجر، او
از فرشته فرشتهتر شده بود...
#ساراسادات_باختر #شعر #عید_قربان
عید قربان مبارک🌺🌺🌺🌺
یاهو
روزتان شاد و جانتان آباد
عید بر شاعران مبارک باد
یکی از تفاوتهایی که میان شعر کهن و معاصر دیده میشود، توجهی است که شاعران به مضامین شاد و در کنار آن اعیاد داشتهاند. متاسفانه در تاریخ شعر فارسی بهاستثنای عصر سامانی و غزنوی و تاحدودی در دوران سلجوقیان، شعر فارسی اغلب بستری برای نمود غصهها و افسردگیها بوده است.
هرچه از سدههای آغازین به زمان حملهی مغول نزدیک میشویم، به دلایلی چون: جنگ، قحطی، رواج سختگیریهای مذهبی، فراموشی جشنها و اعیاد اسلامی و ایرانی، کم شدن پایگاههای حمایت از شاعران و عواملی از این دست، شعر فارسی به سمت سوگ و اندوه و غم پیش رفته است.با اینحال در اوج همین دورانِ غمورزی و در شعر عرفانی، غم مورد نکوهش بسیاری شاعران بوده است؛ چنان که مولوی میگوید:
خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام
هر غمی کاو گرد ما گردید شد در خون خویش
یا حافظ می سراید:
کی شعرِ تر انگیزد خاطر که حزین باشد
صد نکته در این معنی گفتیم و همین باشد
با این حال نشانههای شعر شاد دوران محمود و مسعود غزنوی یا شاعران درباری عصر ملکشاه و سنجر را تقریبا در هیچ دورهی دیگر از ادب فارسی نمیتوان دید.
یکی از عوامل درونمتنی این شادی، توجه شاعران به اعیاد در سرودههاشان بوده است. کثرت اشعاری که در موضوعهایی چون: تبریک عید فطر، عید قربان، نوروز، جشن مهرگان، جشن سده و غیره سروده شده، سبب شده که شعر شاعرانی نظیر فرخی، عنصری، منوچهری، قطران تبریزی، ازرقی هروی، ابوالفرج رونی، معزی، عثمان مختاری و... اغلب شاد باشد و به.مرور در سروده های کسانی چون: ناصر خسرو، مسعود سعد و سنایی زمینههای غم انگیزی در شعر نمود یابد و پس از آنان در شعر خاقانی، کمالالدین اسماعیل و شاعران عارف و زاهد سده های ششم و هفتم، زمینههای تقدس غم فراهم شود و شعر شاد فارسی به سمت اندوهگرایی تمایل یابد.
جای شگفتی است که عیدی بزرگ چون عید قربان که عبارت "و لمحمد صلی الله علیه و آله ذخرا و شرفا و کرامه و مزیدا" بهترین وصف در جایگاه آن است، دیگر جایی در اشعار ما ندارد یا تنها نمود فردی و درونی آن را در برخی شعرها میبینی؛ در صورتی که همین موضوع یکی از درونمایههای اصلی دیوان شاعران سدههای پنجم و ششم بوده و اشعار متعددی بهویژه در قالب قصیده در تبریک این عید یا به قول گذشتگان عید اضحی و عید گوسپندکشان سروده شده است. در پایان این مقال مطلع دو شعر با این موضوع از نظر خواهد گذشت؛ هرچند این بحث ادامه دارد:
مسعود سعد:
جشن اسلام و عید قربان است
شاد از او جان هر مسلمان است
جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی:
بس خرم و فرخ است این اضحی
بر حاکم شرع و خواجه دنیا
#محمد_مرادی
#عید_قربان
#شادی
@mmparvizan
🐏🐏گوسفند 🐏🐏 😂😂
پافشاری میکند بر قیمت جان گوسفند
تا شود همنرخ با انواع انسان گوسفند
چارپا نامیدنش، امروز باشد اشتباه
در میان چارپایان، شاه و سلطان گوسفند
نیست دیگر توی شوش و مولوی کاشانهاش
کاخ او باشد به جُردن یا لواسان گوسفند
آمده از کوره دِه در پشت نیسان پارسال
گشته او امسال اما بچهتهران گوسفند
گفت معصومینژاد از رُم به کانال خبر:
میخورد پیتزا به جای گندم و نان گوسفند
یک نفر میگفت دیده سمت بالاشهر که
میخورد دوغ و کباب و نان و ریحان گوسفند
دیگری میگفت در یک چایخانه در ونک
میکِشد سیگار، بعدش پیپ و قلیان گوسفند
تا کُند اسکی به روی آب و بعدش هم شنا
میرود اسپانیا، تایلند، یونان گوسفند
میرود با بنز و پورشه میکند او دوردور
بادیگاردش هست شش سگ با دو چوپان گوسفند
برههای ناقلایش را فرستاد آکسفود
میرود هر سال لندن، انگلستان گوسفند
با فروش پشمهایش میخرد سال جدید
کل سهم شرکت آتا و ماهان گوسفند
توی محضر نوعروسی گفت با داماد خویش:
جای سکّه مَهر کن تو حتیالامکان گوسفند
گر قدم بگذارد او در خانهی من ساعتی
کلبهی احزان کند آن دم گلستان گوسفند
با دل و قلوه، دل پیر و جوان را برده است
میرود مَست و خرامان سمتِ بُستان گوسفند
یک بُز اَخفَش سلامی کرد و گفتا: سرورم
بنده رعیت هستم و هستی شما خان گوسفند
گوسفندی گفت با یک لهجهی چینی به من:
چینگ چایی چونگ یعنی هست خاقان گوسفند
بچهای با دیدن یک گله حیران گشت و بعد
دست مامانش گرفت و گفت مامان گوسفند
میشوم قربان او؛ اما ندارد هیچ سود
تا که در این عید گردانیم قربان، گوسفند
#علیرضاتیموری
#گلزارادبیات_شعر طنز
39مین شب شعر عاشورا
حضرت امام سجاد علیه السلام
دریافت آثار تا 5 تیر(عید غدیر)
Poemashoora@yahoo.com
Poemashoora.blogfa.com
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
که من، مرآت نور ذوالجلالم
عروس پردۀ بزم وصالم
مرا دست خلیل اللَه برافراشت
خداوندم عزیز و نامور داشت
نباشد هیچ اندر خطۀ خاک
مکانی همچو من، فرخنده و پاک
چو بزم من، بساط روشنی نیست
چو ملک من، سرای ایمنی نیست...
مقدس همتی، کاین بارگه ساخت
مبارک نیَّتی، کاین کار پرداخت
در این درگاه، هر سنگ و گل و کاه
خدا را سجده آرد، گاه و بیگاه
«أنا الحق» میزنند اینجا در و بام
ستایش میکنند اجسام و اَجْرام
در اینجا عرشیان تسبیحخواناند
سخنگویان معنی، بیزباناند...
در اینجا رخصت تیغآختن نیست
کسی را دست بر کس تاختن نیست
نه دام است اندر این جانب نه صیاد
شکار آسوده است و طائر آزاد
خوش آن استاد کاین آب و گل آمیخت
خوش آن معمار کاین طرح نکو ریخت...
مرا زین حال بس نامآوریهاست
به گردون بلندم برتریهاست
بدو خندید «دل» آهسته، کای دوست
ز نیکان، خود پسندیدن نه نیکوست
چنان رانی سخن، زین تودۀ گِل
که گویی فارغی از کعبۀ دل
تو را چیزی برون از آب و گل نیست
مبارک کعبهای مانند دل نیست
تو را گر ساخت ابراهیم آذر
مرا بفراشت دست حیِّ داور
تو را گر آب و رنگ از خال و سنگ است
مرا از پرتو جان، آب و رنگ است
تو را گر گوهر و گنجینه دادند
مرا آرامگاه از سینه دادند
تو را در عیدها بوسند درگاه
مرا باز است در، هرگاه و بیگاه
تو را گر بندهای بنهاد بنیاد
مرا معمار هستی، کرد آباد...
تو جسم تیرهای، ما تابناکیم
تو از خاکی و ما از جان پاکیم
تو را گر مروهای هست و صفایی
مرا هم هست تدبیری و رایی
در اینجا نیست شمعی جز رخ دوست
وگر هست، انعکاس چهرۀ اوست
تو را گر دوست دارند اختر و ماه
مرا یارند عشق و حسرت و آه
تو را گر غرق در پیرایه کردند
مرا با عقل و جان، همسایه کردند
در این عزلتگه شوق، آشناهاست
در این گمگشته کشتی، ناخداهاست...
چه محرابیست از دل با صفاتر
چه قندیلیست از جان روشناتر...
خوش آنکس، کز سر صدق و نیازی
کند در سجدگاه دل، نمازی...
#پروین_اعتصامی #شعر #عید_قربان
✳️ توضیحی درباره « تصحیح دیوان حافظ توسط احمد شاملو و عباس کیارستمی »
❇️ «حافظِ شاملو» و «حافظ به روایت کیارستمی» از جمله تصحیحهایی بودند که در زمان انتشار در میان اهالی فرهنگوهنر سروصدای بسیاری به پا کردند. هرکدام از اینها را چگونه میبینید؟
◀️ من از دشمنان شاملو نیستم و بسیاری از اشعارش را دوست دارم. پس از موضع دشمنش حرف نمیزنم اما کاری که شاملو درباره حافظ کرد به لحاظ موازینِ علمیِ تصحیح، کاری بسیار پرغلط بود.
◀️ مهمترین ضعف حافظِ شاملو این است که غزلهای بسیاری در آن است که اصلا متعلق به حافظ نیست. در همه تصحیحهایی که نام بردم چندتایی شعر از دیگران به غلط به نام حافظ ذکر شده است اما حافظِ شاملو از این نظر نورعلینور است. از آن سو غزلهایی هست که به شکل قطعی متعلق به حافظ است اما چون عبارات عربی در آن آمده یا ملمع است و شاملو نه از آن خوشش میآمده و نه سررشتهای در آن داشته حذفش کرده است. او در مجموع در این تصحیح کارهای عجیبوغریبی کرده که بیشتر به شوخی و مایه عبرت شبیه است تا تصحیح و البته به درستی هم گفته است «حافظ به روایت شاملو» نه «حافظ به تصحیح شاملو»؛ یعنی حافظی که من میشناسم. حافظ کیارستمی نیز اصلا تصحیح نیست و او هم مدعی تصحیح نبوده است. اتفاقا من از آن بدم هم نیامد. بهخصوص این که در زمان خودش برگزیدن یک مصراع و درشتنماییکردنش اینقدر که حالا هست، رایج نبود و نگاه کردن به حافظ از زاویهای جدید و کاری جالب محسوب میشد که البته اسم کیارستمی هم پشتش بود. کار او کاری تحقیقی نبود، ذوقی بود و کیارستمی هم مدعی کار تحقیقی نبود. اتفاقا بعدا آن نوع نگاه کیارستمی در میان مردم جا افتاد و الان در اینستاگرام بسیار میبینید که یک مصراع از مولوی یا دیگر شعرا را برجسته میکنند و حروفچینیاش هم طوری است که مانند شعر نو به نظر میرسد. درمجموع هرچند میدانم بسیاری از دوستانم در میان ادبا، حافظِ کیارستمی را قبول ندارند اما به نظر من بد نیست.
آرایه های ادبی
سيدحبيب نظاری سال ۱۳۵۱ در آبادان متولد شد. وی سالیانی است در قم زندگی میكند و سابقۀ مدیریت مرکز آفرینشهای ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان قم را بر عهده داشته است. اشعار او از اوايل دهۀ ۷۰ در مجلات منتشر شد و رباعی قالب مورد علاقۀ او است. از آثار او میتوان به «بگو تا صبح چند آدینه مانده است»، «از این دست»، «تنها برای تو میبارد» و «خدا تسبیحی از گنجشک دارد» اشاره کرد.
#معرفی_شاعر #سیدحبیب_نظاری
بیا، با اشکهای ما وضو کن
جهان را با نگاهی زیر و رو کن
تو که سنگ صبور اهل دردی
کمی بنشین و با ما گفتوگو کن
جهان در انحصار بیش و کمها
شکستنها، بریدنها، ستمها
تو حتماً خوب میدانی که بیتو
به روز ما چه آوردند غمها؟
جهان ما جهان بیکسیها
خزان لالهها و اطلسیها
اگر تو سایهسار ما نبودی
چه میکردیم با دلواپسیها؟
همه صبحیم، شب در بین ما نیست
یکی بیتاب و تب در بین ما نیست
به درد دوری تو خو گرفتیم
دلی راحتطلب در بین ما نیست
بهار تا ابد! زخم است با ما
زمان تا میرود، زخم است با ما
بیا تاریخ ما را منتشر کن
هزار و چارصد زخم است با ما
به ما ای کاش پاکی یاد میداد
به غنچه، سینهچاکی یاد میداد
زبان آسمان را انتظارت
به آدمهای خاکی یاد میداد!
شب توفان، کسی باید بیاید
بهار نورسی باید بیاید
کسی که باعث آرامش ماست
در این دلواپسی باید بیاید
#سیدحبیب_نظاری #شعر #امام_زمان
غزل زیارت
(یادمان سفر نورانی حج)
رفته بودم من از این جسم، از این خاک، فراتر
رفته بودم من از افلاک، از افلاک فراتر
خوانده بودم که بهشت است طربناک، ولیکن
رفته بودم من از آن باغ طربناک فراتر
بود بام ملکوت آینهگون، روضهطهارت
بودم اما من از آن پاک، از آن پاک، فراتر
مست بودم، نرسیدم به بلندای مقامش
سرو را نیست عجب گر بود از تاک فراتر
قصرهاییست بلورآینه آنسوتر فطرت
رفته باشی اگر از شِشدر ادراک فراتر
شب میقات که جان پیرهن جسم نمیدید
بودم از خیمه ی خورشیدی افلاک فراتر
سبکشناسی با شعر طنز 😂😂
سبک نیمایی
از ناصر فیض
بگذریم از بازگشت و از وقوع
چون که کمکم سبک نیما شد شروع
بود نیما، مردی از اَبنای یوش
شعرهایش، خیلی چیزها داشت توش!
واژههایش،داخل منزل نبود
شعر او، تنها برای دل نبود...
روز و شب، با فکر یک چیز جدید
شعرهایی بس عجیب میآفرید...
شعر نیما، بی در و دروازه بود
لیک وجصافاً،* زبانش تازه بود
گرچه زد بدجور قالب را شکست
کارش اما، بهتر از شعر وی است
کار نیما، کودتا در سبک بود
راه رفتن، با روال کبک بود
یافت از او شعر نو، ترویج را
پس خدا رحمت کند یوشیج را
*وجصافاً: یعنی وجداناً و انصافاً. به طنز و برساختهی شاعر است.
املت دستهدار، مجموعه شعر طنز ناصر فیض، ص ۹۵ - ۹۸.
#سبکشناسی
#سبکنیمایی
#ناصرفیض
کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیش از این؟ که هماکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟
و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟
که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز..
چقدر دلخورم از این جهانِ بی موعود؛
از این زمین که پیاپی... و آسمان که هنوز...
جهان سه نقطۀ پوچیست، خالی از نامت؛
پر از «همیشه همین طور» از «همان که هنوز»
همه پناه گرفتند در پسِ «هرگز»
و پشت «هیچ» نشستند از این گمان که «هنوز»
ولی تو «حتماً»ی و اتفاق میافتی!
ولی تو «باید»ی ای حسّ ناگهان که هنوز-
در آستان جهان ایستاده چون خورشید؛
همان که میدهد از ابرها نشان که هنوز
شکسته ساعت و تقویم، پاره پاره شده
به جستجوی کسی، آن سوی زمان، که هنوز
#محمدسعید_میرزایی