صبح،
سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی
از راه رسید،
تو نیامدی!
گنجشک های منتظر
دور خانه ی من نشستند
و به هر سایه به خود لرزیدند،
تو نیامدی!
شعر از دلم به دهانم
از لب هایم به دلم پر کشید،
تو نیامدی!
#شمس_لنگرودی #شعر
صبح و طلوع شعر و غزل، ناشتای تو
یعنی سلام، زنده شدم با دعــــای تو
یعنی دوباره.. با تو من از خواب میپرم
با مـــوجهای ملتهب خندههـــای تــــو
یعنی که رگرگ تن من شوق میشود
یعنی کـــه تنگ میشود این دل برای تو
تازه سلام اول این قصــه میرسد
پر میشود تمام من از ماجرای تو
صبحانه حاضر است بفرما غزل بنوش
طعم بهشت میدهد امروز چای تو
#امیر_مرزبان
✅ عنصرشعر(کهکشانراهشعر)
✍ #مراد_قلیپور در شماره ۱۶۹۷ روزنامه #نقدحال
اگر براي شناخت انسان از اتم شروع ميکنند؛ پس براي شناخت شعر و زبان، از کجا بايد شروع کرد؟ آيا عنصر شعر، زمينيست يا اين که زمين پرستار شعر است؟ اولين عنصر شعر کدام است؟ ما هنوز در محاصره کهکشان کوچک زبان هستيم. بايد زمينه را براي رسيدن به کهکشانهاي بعدي زبان فراهم ساخت. اگر بتوانيم وارد جسم زبان بشويم چه چيزهايي هستند که هميشه پايدارند و کارت شناسايي خود را حفظ ميکنند؟ آيا زبان، ذات خود را از دست ميدهد؟ مادر بزرگ عنصر شعر کدام است؟ اگر فيلم زبان را به عقب برگردانيم، متوجه خواهيم شد که تمامي اين گستردگيها همه از يک نقطه عطفي در زبان بيرون آمدهاند. زبان، هميشه درحال گسترش است. اين گستردگي، اجازه نميدهد که کلمات، نابود شوند. کلماتي که استفاده نميشوند بهخاطر اين است که بسيار دور هستند؛ حتي کلماتي هستند که هميشه دور ميمانند؛ اما در شرايطي از زمان؛ دوباره در مدار زبان کاربردي قرار ميگيرند.کاري که مثلا شاملو با زبان بيهقي کرد چيزي شبيه به نزديک کردن اين دوري است. وقتي به استقبال کلمات، بافتها، آواها و موسيقيها ميرويم در واقع در برابر گستردگي آنها قرار ميگيريم تا ديده شوند. اينها ميتوانند پارادايم بسازند.
انفجار فقط در کهکشانها رخ نميدهد. زبان هم يک کهکشان است و انفجارهاي خودش را دارد. برخي انفجارها در زبان، قابل رويتاند و برخي نه؛ بلکه محصول تشعشعات اين انفجار به ديگر قلمرو زبان هديه ميشود. زبان هم مثل انسان مرگ خود را به کهکشانها هديه ميدهد. همچنان که کهکشانها هم چنين ميکنند. سوالي که پيش ميآيد اين است که آيا حرکت در زبان از بيرون يا درون آن صورت ميگيرد؟ برخي زبانها اگر با هم مواجه شوند هيچ توليدي حاصل نميشود و نسل همديگر را هم ممکن است که منقرض کنند، اگر هم توليدي داشته باشند در همان مراحل اوليه ابتر و قطع ميشود؛ مثل انسانهاي متفاوتي که قبلا بودند.
گنجشکم و با بال رها می خوانم
بر پنجره ،شاخه ،درهوا می خوانم
از صبح علی الطلوع تا تنگ غروب
شعر تر آفتاب را می خوانم
#محمدعلی_ساکی
32.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍کلیپ آیین تجلیل از دریافت کنندگان #گواهینامه_هنری از شورای ارزشیابی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
#علیرضا_تل_جنگانی
#پروانه_نجاتی
#اکبر_صحرایی
#محمود_محمودی_نورآبادی
#سیاوش_صفری_نژاد
#عبدالرضا_اثنی_عشری
⏰ شیراز، مهرماه 1403
#اداره_کل_فرهنگ_و_ارشاد_اسلامی_فارس
🔸ارتباط با ما:
🔻🔻🔻
Eitaa.com/farhangi_fars
رضا رفیع در 6 مرداد سال 1349 در تربت حیدریه به دنیا آمده است. تا مقطع دبیرستان را در شهرستان تربت حیدریه تحصیل میکند و پس از قبولی در دانشگاه تهران به پایتخت میرود. تا مقطع فوق لیسانس ادامه تحصیل میدهد. در حال حاضر نیز ساکن تهران است. نام رضا رفیع با طنز گره خورده است و غالبا او را به عنوان شاعر و نویسندهی طنزپرداز و برگزارکنندهی شبشعرهای شکرخند و مجری برنامههای طنز در صدا و سیما میشناسند.
وی مجموعه شعرهای طنز خود را جمعآوری کرده و قصد دارد آنها را در 2 جلد به چاپ برساند. یکی از مجموعهشعرهای آقای رضا رفیع به گفتهی خودشان حال و هوای غزل دارد و رفتوآمدی است میان شعر جدی و شعر طنز که با عنوان «طنز و تغزل» منتشر خواهد شد. مجموعهی دوم که فعلا نامی برایش انتخاب نشده طنزهایی که اصطلاحاً سیاسی، شفاف و رو است و به مخاطبان بزرگسال ارائه میشود. این 2 مجموعه دربرگیرندهی بیش از یکصد شعر است.
رضا رفیع دربارهی خود مینویسد: من مثل هر آدم بزرگ دیگری (در اندازههای مثلاً ایکسلارج!) در خانوادهای اهل هنر و فرهنگ و آموزش و پرورش بچه، پا به هستی (بدون حاجیونسش البته!) گذاشتم. در کجا؟… تهران؟… نخیر؛ ما اهل این سوسولبازیها نیستیم! در ناف تربت حیدریه، در جنوب خراسان بزرگ و بزرگوار، در همسایگی باغملی معروف شهر که سابقاً قبرستان بوده و از این حیث تاثیر فوقالعادهای در تغییر آب و هوای آدم و باز شدن روحیهی او دارد! متاسفانه از همان دوران کودکی آثار مخملک طنز مخملی در وجود ذیجود من هویدا شد. تا اینکه هویدا اعدام شد و من پا به مدرسه گذاشتم. از همان زمان در خود احساس کردم که از یک بار خاصی در زمینهی نوشتن و سرودن برخوردارم. فلذا از همان دوران بارداری، به نوشتن و سرودن افتادم و کمکم همزمان با قبول شدن در دانشگاه، از تربت به غربت پرتاپ شدم و برای دومین بار دچار هبوط شدم. در تهران بزرگ دودآلود و شلوغ که سگ هم صاحبش را گم میکند!… در حال حاضر هم در کار نوشتن طنز هستم و همکاری با مطبوعات و رادیو تلویزیون. در اطلاعات هفتگی صفحهی طنز و در روزنامهی جام جم ستون روزانهی طنز دارم با عنوان «خنده جام». هنوز هم ازدواج نکردم چون وقت کم میآورم و هرجا که میروم به قصد خواستگاری، چون ترافیک تهران افتضاح است.
#معرفی_شاعر #رضا_رفیع
کسی که گوش مرا میکشید مادر بود
کسی که در بغلم میلمید مادر بود
کسی که آب به قنداقه بست من بودم
کسی که زحمت شستن کشید مادر بود
کسی که چهرهی من مینواخت با سیلی
اگر ز بنده صدا میشنید مادر بود
کسی که شیر برایم خرید بابا بود
کسی که شیر مرا سرکشید مادر بود
کسی که پول به دستم سپرد بود پدر
کسی که کفش و جورابی خرید مادر بود
کسی که در عوض پروراندن بنده
فقط به تیپ خودش میرسید مادر بود
کسی که نیمه شب، از جیغ و جار بیوقتم
خطوط چهره به هم میکشید مادر بود
تمام آنچه که گفتم مزاح وشوخی بود
چرا که سوژه شعر جدید مادر بود
چو پخت نان خودش طبع شعر ما فرمود
کسی که بهتر از این نان پزید مادر بود
کسی که خلد برین را بدون سرقفلی
ز محضر خود ایزد خرید مادر بود
#شعر #رضا_رفیع #شعر_طنز
بعد مرگم نشود پخش و پلا شید همه
بتمرگید سر سفره که جا شید همه
بکَشید و بخورید و بچرید از همه چیز
تا که از گشنگی و ضعف رها شید همه
از خوراکی بغل دستی خود کِش نروید
ورنه درگیر وبا و کرونا شید همه
مرد و مردانه فقط حین کفن کردن من
زُل به هر جا نزنید اهل حیا شید همه
از سر کوچه ی معشوقه ی ما رد شده اید
در همین منطقه همسایهٔ ما شید همه
پیرِ میخانه به ختمم اگر آمد لطفاً
احترامش بگذارید و بپاشید همه!
صد و ده سال کمی بیشتر آمارش هست
روز جان دادن او نیز نباشید همه
مرده خورها! بفرستید به روحم صلوات..
تا که مشمول عنایات و دعا شید همه
گرچه مسئول نبودم که مرا ارج نهید
مشکلی نیست کمی اهل ریا شید همه
خَرَم از کُرّه خری پا و دم و دست نداشت
پشتم افتاده به خارش بخراشید همه
خواهشاً ! آب و غذا را که تناول کردید
به گِل و گورِ من تشنه نَ..شید همه!
مثل پدرام اگر جیب کسی را بزنید..
لایق تاجِ گلی از رفقا شید همه
گفته ام جیب و برادر زنم آمد در یاد
وای از آن لحظه که سرگرم عزا شید همه!
آخرین توصیه ام توی وصیّت نامه..
بعد من روی زمین طنز سرا شید همه!
سعی تان را بکنید و غزلی دَر وَ کنید!
تا که در خواب مگر از شعرا شید همه
#پدرام_اکبری
#وصیت_نامه
#شعر_طنز
@pedram_akbari59
"کورشِ پادشاه یا کورش پیامبر؟"
کورش را به عنوان یک واقعیت تاریخی، باید به رسمیت شناخت. پادشاهی قدرتمند که در تاریخ جهان باستان یکی از گستردهترین امپراتوریها را تشکیل داده و ویژگیهای حکمرانیاش، مثبت و منفی در تاریخ تمدن ثبت شده است.
آنچه در این گفتار به آن اشاره میشود؛ نقد روایتگونهای متاخر است که کورش را تا مقام پیامبری برکشیده؛ تا آنجا که برخی کلمات "کورش" و "قریش" را از یک ریشه دانسته و پیامبر آخرین(ص) را از نسل او معرفی کردهاند.
ریشهی این توصیف را باید در تطبیق شخصیت کورش و ذوالقرنینِ قرآنی جستجو کرد (بنگرید به سورهی کهف)، تاویلی که نخستین بار ابوالکلام آزاد آن را مطرح کرده و به آرای مفسران بزرگی چون علامه طباطبایی نیز راه یافته است.
باید افزود که از دیرباز دربارهی شخصیت ذوالقرنین، مباحثی بین مفسران مطرح بوده؛ چنانکه در قرون نخستین اسلامی، اغلب او را با اسکندر مقدونی تطبیق دادهاند. حال آنکه شباهتهای موجود بین ذوالقرنین و اسکندر یا کورش، صرفا محدود به قرائن لشکرکشیها و برخی توصیفهای ظاهری بوده و جنبههای باطنی این تطبیق در نظر گرفته نشده است؛ مگر که بپذیریم، در کلامالله، داستان او فارغ از اعتقادات آیینیاش، صرفا در جایگاه پادشاهی فاتح نقل شده است. (وَ یسئلونَکَ عَن ذی القَرنینِ قُل سَاَتلوا عَلَیکم منه ذکرا)
از مهمترین منابعی که میتوان از طریق آن، باورهای کورش و احتمال همانندی آن به ادیان توحیدی را بررسی کرد متن دقیق و تحریفنشدهی "منشور کورش" است و اطلاعاتی که محققان بر اساس آن نوشتهاند:
ابراهیم پور داوود، در کتاب فرهنگ ایران باستان، نشر دنیای کتاب، ص 117_118، بر اساس متن منشور، از کورش نقل میکند: "و خداوندان شومر و اکد را که نبوءنید به بابل آورده، خشم مردوک، بزرگ خدایان را برانگیخته بود، من به فرمان مردوک، بزرگ خدایان، هر یک را دیگرباره آرام و خشنود در پرستشگاهان بر جاهای خودشان نشاندم".
مهرداد بهار در کتاب اسطوره تا تاریخ، نشر چشمه ص 158_159، اینگونه آورده که نبوءنید، بت خدایان شهرها را به بابل آورده بود و معابد را ویران کرده بود. کورش بتهای شهرها را به معابد خود بازگرداند و در زمان او بتهای شوش و عاشور هم به جایگاه خود بازگشت.
این مباحث، با متن خود منشور هم سازگاری دارد. چه در ترجمهی دکتر عبدالمجید ارفعی استاد زبانهای اکدی و ایلامی و چه در ترجمهی دکتر شاهرخ رزمجو، نشر فرزان، در بندهای 32تا 34 این مضمون آمده است:
" خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاههایشان بازگرداندم و در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همهی مردم آنان را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم و خدایان سومر و اکد را که نبونیید در میان خشم سرور خدایان به شوانّه آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت به جایگاهشان بازگرداندم".
نکتهی تامل برانگیز و مورد تایید کتابهای تاریخی و خود منشور این است که کورش بتهای مردم را به معابد آنان باز گردانده و از این طریق آنان را خرسند کرده است.
سوال مهم این است که اگر کورش همانگونه که برخی معتقدند، پیامبر است، با در نظر گرفتن آیات متعدد قرآن که رسالت پیامبران را واحد دانسته(لا نفرّق بین احد من رسله) و همچنین بارها در آیات مستقل یا داستانها، بتپرستی و چندخدایی را نقد و نهی کرده( اَ ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار)، باز هم میتوان کورش را موحد و پیمبر دانست؟ البته، باید در نظر داشت که نقد تقدّس و موحد بودن کورش، به معنای فراموش کردن جایگاه تاریخی و نوع حکمرانیاش در تاریخ تمدن ایرانی، نیست؛ بلکه نوعی پرهیز از افراط در توصیف شخصیت اوست.
#محمد_مرادی
#کورش
https://eitaa.com/mmparvizan