eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
274 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
248 ویدیو
89 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ ۷ آذر سالروز درگذشت حمید مصدق (زاده ۱۰ بهمن ۱۳۱۸ شهرضا -- درگذشته ۷ آذر ۱۳۷۷ تهران) شاعر و حقوقدان او به‌ همراه خانواده‌ از زادگاهش به اصفهان رفت و در آنجا تحصیلاتش را ادامه داد و در دوران دبیرستان با منوچهر بدیعی، هوشنگ گلشیری، محمد حقوقی و بهرام صادقی در یک مدرسه بودند و با آنان دوستی و آشنایی داشت. در ۱۳۳۹ وارد دانشکده حقوق شد و در رشته بازرگانی درس خواند و از سال ۱۳۴۳ در رشته حقوق قضایی تحصیل کرد و بعد هم مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد گرفت. در سال ۱۳۵۰ در رشته فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی دانش‌آموخته شد و در دانشکده علوم ارتباطات تهران و دانشگاه کرمان به‌ تدریس پرداخت. وی در دوره‌های بعدی زندگی همواره به ‌وکالت اشتغال داشت و کار تدریس در دانشگاه‌های اصفهان، بیرجند و شهید بهشتی را ادامه داد. در ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به‌ انگلیس رفت و در زمینه روش تحقیق به‌ تحصیل و تحقیق پرداخت. تا سال ۱۳۵۸ بیشتر به‌ تدریس روش تحقیق اشتغال داشت و از ۱۳۶۰ به تدریس حقوق خصوصی و  حقوق تعاون مشغول بود و تا پایان عمر عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و مدتی نیز سردبیر مجله کانون وکلا بود. وی با شعر انقلابی چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم معروف شد. او در انتهای شعر می‌گوید "من اگر برخيزم، تو اگر برخيزى همه بر می‌خیزند". شعر دشت ارغوان که از مجموعه سال‌های صبوری گزیده شده است: «آه چه شام تیره‌ای، از چه سحر نمی‌شود» «دیو سیاه شب چرا جای دگر نمی‌شود؟» «سقف سیاه آسمان سوده شده ز اختران.» «ماه چه، ماه آهنی، این که قمر نمی‌شود» «وای ز دشت ارغوان، ریخته خون هر جوان» «چشم یکی به ماتم این‌همه تر نمی‌شودا» «مادر داغدار من، طعنه تهنیت شنو» «بهر تو طعن و تسلیت، گر چه پسر نمی‌شود» «کودک بینوای من، گریه مکن برای من» «باغ ز گل تهی شده، بلبل زار را بگو:» «از چه ز بانگ زاغها، گوش تو کر نمی‌شود» «ای تو بهار و باغ من، چشم من و چراغ من» «بی‌همگان به‌سر شود، بی‌تو به‌سر نمی‌شود»
وای، باران باران؛ شیشه ی پنجره را باران شست. از دل من اما، -چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ آسمان‌، سربی رنگ، من درونِ قفسِ سردِ اتاقم دلتنگ. می پرد مُرغ نگاهم تا دور، وای، باران، باران، پر‌ِ مرغانِ نگاهم را شست. خواب، رویای فراموشی هاست! خواب را دریابم، که در آن دولت خاموشی هاست. من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم، و ندایی که به من می گوید : «گر چه شب تاریک است؛ دل قوی دار، سحر، نزدیک است.»...
"رابطه‌ی خلق ادبی و رانندگی" واضح است که هیچ پیوند مستقیمی میان آفرینش ادبی و رانندگی وجود ندارد؛ هرچند مضمون و تصویر رانندگی بارها در اشعار و داستان‌ها نمود یافته یا ممکن است شاعر یا نویسنده‌ای شعر یا بخشی از داستان خود را در حال رانندگی نوشته باشد. با این‌حال، تمثیلِ رانندگی می‌تواند راهگشای بسیاری از مباحث نقد ادبی باشد. درباره‌ی رابطه‌ی فرم و محتوا و جدایی یا یگانگی این‌دو، در نقد ادبی بسیار سخن گفته شده است. مباحثی شبیه این را در گفتگوهای مربوط به دوگانه‌ی ذهن و زبان نیز می‌توان دید. اگر فرم را به خودرو و محتوا/معنا را به سرنشین(راننده و اراده‌ی او) تشبیه کنیم؛ خواهیم دید که در زمان خلق ادبی، به‌هیچ عنوان نمی‌توان/یا نباید حائلی میان فرم و محتوا در نظر گرفت. همانگونه که در زمان رانندگی، جدا شدن راننده از خودرو به سانحه یا توقف می‌انجامد؛ جدادانستن این دو ساحت در زمان نوشتن داستان یا شعر نیز محصولی موفق نخواهد داشت. اما از زاویه‌ی آموزش و نقد شعر و داستان، لازم است و گاه باید، این دو ساحت را از هم گسست. اگر آموزش را حالت ماقبلی و نقد و نظارت را حالت مابعدی در تمثیل خلق ادبی_رانندگی، در نظر بگیرم، مشخص است که همانگونه که راننده یا مکانیک یا متخصص سخت‌افزاری خودرو، در خودآگاه آموزش می‌بیند، شاعر و نویسنده نیز در ساحتی جدا از معنا، برای فرم آموزش می‌پذیرد و همانگونه که آموزش ذهنیت و مهارت رانندگی جدا از مسئله‌ی شناخت خودرو است، در آموزش نیز این ساحت جدا از هم تعریف می‌شود. البته ممکن است، فردی توانایی آموزش در ساحت‌های مختلف رانندگی/خلق ادبی را داشته باشد؛ اما آموزشگر داستان/شعر به‌ویژه در ساحت فرم، ضرورتا نمی‌تواند شاعر یا نویسنده باشد. منتقد ادبی نیز چون مامور راهنمایی و رانندگی یا متخصصان رانندگی، مسئول نظارت بر رانندگی/خلق ادبی است. چه‌بسا ناظران رانندگی که خود رانندگان خوبی نباشند یا اصلا رانندگی عملی ندانند یا بسیارند طراحان خودرو که خود گواهینامه نگرفته‌اند. هرچند حالت آرمانی، همراهی این ساحت‌هاست، در اغلب موارد این اتفاق نمی‌افتد و این‌نکته، به دلیل تفاوت ماهیتی خلق ادبی/نقد_آموزش ادبی است. منتقد رفتار و مهارت خالق(راننده) یا وضعیت خودرو را (در جایگاه متخصص) بررسی می‌کند و آن را برای بهبود به خالق اطلاع می‌دهد یا دست به تعمیر آن می‌زند. نکته‌ی پایانی درباره‌ی جداناپذیری فرم و محتوا در زمان خلق ادبی(نه آموزش و نقد آن)، این است که شعر چون رانندگی سرعت است. سریع آغاز می‌شود و زود به پایان می‌رسد. شاعر در طول رانندگی مجال ندارد از ماشین پیاده شود یا برای بررسی فرم دست به کار شود که در این صورت دیر به خط پایان می‌رسد و بازنده خواهد بود. اما داستان حالت بسط بیشتری دارد و شبیه رانندگی استقامت بیابان یا رانندگی چندمرحله‌ای و طولانی است. پس نویسنده‌ی داستان، در طول مسیر خلق ادبی، به‌نیاز، گاه خودرو را متوقف می‌کند و پس از معاینه‌ی آن(فرم) و شنیدن نظر متخصصان، به مسیر ادامه می‌دهد. پرویزن(نقدها و اشعار محمد مرادی) https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣سمفونی سردار بی سر 🚩یادمان سردار شهید عبداله اسکندری مدیرکل اسبق بنیاد شهید و امور ایثارگران استان فارس ♦️کار مشترک بنیاد شهید و امور ایثارگران، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و کنگره ملی ۱۵۰۰۰ شهید استان فارس ♦️زمان: جمعه، ۹ آذر ماه، ساعت ۱۹ ♦️مکان: شیراز، تالار حافظ 📚بنیاد شهید و امور ایثارگران استان فارس
*به یاد سردار سرلشکر شهید حاج عبدالرسول استوار*🌷🌷 در عاشقی غزال دلش بی قرار بود تا رزمگاه عشق وجنون پای کار بود صدها نشانه داشت ز بی مهری خزان گل زخم های پیکر او بی شمار بود سردار سبز پوش سپاه بزرگ عشق در دشت لاله گون خطر تکسوار بود چون سرو سرفرازغمی از خزان نداشت گل بود و از نژاد همیشه بهار بود آیینه ی صفای دل مهربان او از جنس عشق وعاطفه و اعتبار بود با آن همه شجاعت وگمنامی اش ولی تنها رسول حادثه در این دیار بود هر چند سروِ قامت او ناگهان شکست در روزگار عشق ولی« استوار» بود :حسین کیوانی سالگشت شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••○●○•• 💚 بسم الله الرّحمن الرّحیم 🌹 تفاوت های شاعران جوششی و کوششی 👇باشعری زیبا بریم سراغ شرح بیشتر با اینکه هنر شیوه‌ای از معماریست نقاشی‌وخط وشعر در آن جاریست تقلید نکن تا متفاوت باشی اسلوب مقلدان کپی برداریست ساکی 😁گاهی شاهد گیس‌کشی‌ها و گرزکشی‌ها یا اختلافات فرسایشی بین جوششی‌ها_کوششی‌ها هستیم 📕 دعوا سر همونیه که توی شعره ✅ که شاخصه برجسته و ذاتی شاعران جوششیه و و که بین شاعران کوششی رایجه 😁 بذارید راحت‌تون کنم و مثل بعضی فیلما از آخر شروع کنم ✅ 📒جوششی‌وکوششی هم نداره درسته که خلاقیت؛ شاخصه ذاتی یک شاعرجوششیه؛ ولی دلیل نمیشه فک کنیم شاعرکوششی نمیتونه به خلاقیت برسه ✅ شاعرکوششی میتونه با ✍۱_ که ان‌شاءالله داره ✍۲_ فنون بیان،بلاغت،آرایه ✍۳_ ❤️ به خلاقیت خوبی برسه 😊 یه شاعرجوششی درسته میتونه ذاتا خلاق باشه ولی ممکنه عملا نباشه. چون بدون بهره از تمرین‌وآموزش؛ قوه‌وبذر خلاقیتش رو راکد یا کم‌کار گذاشته و لِمِ و قلق خودش دستش نیمده ❤️ اما اگر بذر خلاقیتشو فعال کنه؛ مسلما میتونه خیلی اعجازگونه‌تر و عالی‌تر از اونی که هست؛ بدرخشه 📚 پس 🏆 ❓فقط دوز خلاقیت و راه عملی کردنش؛ روش و سرعت زمان رسیدن و به اوج رسوندنش؛ شرایط زندگی و قدرت یادگیری دراین دو شاعر؛متفاوته. تفاوت به معنی تضاد و دعواش نیست ♨️ بالاخره جوششی ذاتا استعداد و خلاقیت رو داره. ۵۰درصد راهو رفته ✅ باقی مسیرو یا با تمرین_آموزش میره 🚫 یا کم‌کاری میکنه و عوضش روز قیامت هم خدا یقه شو میگیره که چرا نعمتمو شهیدکردی👊 ✅ اما کل سختی راه و نتیجه قشنگش؛ با کوششی بنده خداست ❤️به شرط همون 🏆 به نظرم یک کوششی، اگر با اخلاق‌مداری ، عزمشو جزم کنه برای کسب استعداد خلاقیت؛ ۳ تا سود کرده ۱_تلاش برای ایجاد خلاقیت ۲_ تقویت و رشد خلاقیت ۳_ قلق کل مسیر دستش اومده 🌹 واقعا شاهکاره 💓عموما کسی‌که از صفر شروع میکنه تا از راه‌وتلاش درستی به یک جایگاه برسه؛ بیشتر قدر و ارزش ثروت ومقام و اون هدفی که بهش رسیده رو میدونه چون زلیخا_وار با تمام وجود برای هدفش رنجیده و جنگیده 👻 اما بریم سراغ یه 🤔وقتی هر دو شاعرجوششی‌وکوششی؛ میتونن از راه درست خاص خود به خلاقیت و اوج برسن؛ 😁نفقه و ارث همدیگه رو که نخوردن ❓خو پس دعوا برای چی و ازکجا و چه کسی شروع میشه؟⚔ 🤭جوابش یک هست 🌹و اینه که باید باهاش آشنا بشیم تا رفع آسیب کنیم 😁 شاید لازمه با جوابش خودمو به مسلخ برخی‌مخالفین ببرم 🤔 🥺 است ☺️ ✅ استعدادا متفاوته 🌹قدر نعمات خدا رو بدونیم ❌ و رشدشون بدیم ❌ یکی توی شعر؛جوششیه توی خوشنویسی؛کوششی یکی توی شعر؛کوششیه توی خیاطی؛جوششی 👌۹۹درصدکوششیا خوب 👌۹۹درصدجوششیا خوب 👇اما ❌یک‌طرف بین جوششی‌هاکه به‌دلیل هوش‌زیاد و ذاتاً؛ از عادت‌تقلید و ساده‌سرایی و نامفهوم‌سرایی چندش‌شون میشه؛ یک جوششی به استعداد؛ کوششیِ بنده‌خدایی رو با تمسخرکمبودش می‌رنجونه و کوششیه هم درگیر سختی رشد؛ بهش برمیخوره و دعوا😵‍💫 ❌ یک‌طرف دیگه بین کوششی‌ها هم یکی‌شون چون (حسادت.نظم‌افراطی، بی‌انعطافی؛ وسواس‌فکری_علمی) علیه توسط شاعران با استعداد (اعم ازجوششی‌وکوششی_با استعدادکسبی) میکنه ❌ ش اینه که: خلاقیت تو و ✅ قطعا با (که سر وقت ویژگیاشو میگم) زبان‌فارسی نابود نمیشه که تقویتم میشه 📕بلکه فقط در مریخ ☺️ که محدود به وزن_قافیه_ردیف و هست؛ از سر میخواد با کوبیدن شاعران‌خلاق؛ روی خودش سرپوش بزاره تا با ، خودش رو به ثمر بنشونه 📕 یک ☝️ ☝️ و داره ☝️و نهایت زورش برای ادای خلاقیت درآوردن؛ میشه ❌و دور از جون‌همه‌مون، اگر بداخلاق باشه؛ چون خودش توان‌فهم خلاقیتو نداره رو هم ناتوان‌ِفهمی فرض میکنه و با ؛ میکنه و باخلاقیت‌ها مخالفت میکنه 👇درحالیکه ✅ 🌹 ꙮ شاعر_شو👇 •••⊱❖❀❁❊❂❁❀❖⊰••• ➜﴾ @shaer_sho ﴿‌‌‌‌‌‌‌‌❥᭄ ➜﴾ @shaer_sho ﴿‌‌‌‌‌‌‌‌❥᭄ •••⊱❖❀❁❊❂❁❀❖⊰••• 🌹🌹🌹🌹
تازه های کتاب مجموعه شعر «شی رَس خاتون) از سروده های دکتر غلامرضا کافی منتشر شد. تولد کتاب جدیدتان مبارک🌺🌹
تقدیم به زهرای مرضیه سلام الله علیها گر چه یک شهر،تماشاگرِ ابتر هم داشت آنچنان سوخت،که گفتند:"مگر در هم داشت؟" دخترک گوشه به گوشه،همه جا گشت و گریست گفت:"این خانه ی ماتم زده،مادر هم داشت!." نفَسِ شرقی این باغچه،پیش از تاراج هر سحر،رایحه ی یاس معطر هم داشت! هر که هر جور دلش خواست،"علی"را فهمید یادشان رفت "علی"،معنی دیگر هم داشت! آه،این کوهِ تَرَک خورده ی افتاده به بند پشت هر دامنه ی حوصله،"حیدر"هم داشت! شیخ،آیات گزینش شده را خواند و گذشت اصلا انگار نه انگار، که"کوثر"هم داشت! از بلندای یقین لگدش پیدا بود نه فقط بغضِ "اُحُد"،کینه ی "خیبر"هم داشت نعل ها،شکل دگردیسی این نعلینند که به مادر زد و چشمی به برادر هم داشت... کوچه،گودال شد و...زخم شد و....یک "تن" ماند نعل ها همهمه کردند:"مگر سر هم داشت؟!" .............................................. کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
تازه های کتاب خاک صحنه : زلیخا بنی ایمان کتابی پژوهشی در حوزه تئاتر دفاع مقدس است که تحول مضمون در نمایش های دهه ی هفتاد دفاع مقدس را بررسی کرده است، و موفق شده در جشنواره ی نذر قلم، ویژه ی بانوان نویسنده ی دفاع مقدس، رتبه ی اول را به خود اختصاص دهد. علاقه مندان به نمایش و البته تئاتر دفاع مقدس، با این کتاب، با نمایش ها و مضامین مطرح شده در آن ها، در دههٔ هفتاد آشنا می شوند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب «فوت و فان» به چاپ دوم رسید! به گزارش روابط عمومی دفتر طنز حوزه هنری، «فوت و فان» کارگاه شعر طنز، به خامه عباس احمدی (شاطر عباس قمی) با تشکر از همراهی پسران حاج‌ حسین سوهانی به جز آق مصطفی است که تحت عنوان «فوت و فان» چاپ شده و حالا به چاپ دوم رسیده است. 🔴 ادامه را در لینک زیر بخوانید: http://dtnz.ir/?p=323638 🟡دفتر طنز
وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه بایدها... مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم عمری است لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم: باشد برای روز مبادا! اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهای ماست اما کسی چه می داند؟ شاید امروز نیز روز مبادا باشد! وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه بایدها... هر روز بی تو روز مبادا است! قیصر امین پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برف و باران.... ⚡️💥🌸🌷☔️💦💧💨❄️🌨🌦🌊 قطره هایی که بر زمین ریزد جلوه ی برکت زمستان است می شود زنده ماند با بارش،این پیام خوش بهاران است کوه ها را سپید می بینم شانه های درخت سنگین است دشت ِ پوشیده از سپیدی ها خفته زیر لحاف درمان است کبک از شوق برف می خندد،شاد و خوشحال،غرق دل دادن برّه آهو کنار مادر گرم،بر لب جوی ِ شیر مهمان است خانه گنجشک را بغل کرده،دست برگردن است با قمری گربه یک گوشه ای کمین کرده،طالب دانه ها فراوان است بازی و شور و شوق و خندیدن،آسمان پشت ابر پیدا نیست خنده ی عابران ِ در حرکت،زیر برف سپید پنهان است همه مشتاق برف را دیدن،پشت شیشه سکوت شیرین است دوستان قاه قاه می خندند،دست ها بر لبی که لرزان است رنج ها جمله رفته اند از یاد،زندگی جاری است در کوچه میوه ها هست داخل یخچال،برف با شیره باب دندان است بانک می زد یکی بیا از دور،پر ِ برف است دست من اکنون برف بازی شروع شد ناگاه،گوییا رزم برف باران است این یکی زیر چتر می خندد،آن یکی خوشدل و غزلخوان است یک نفر هم به شیب افتاده،مثل سنگی سپید غلتان است این شکوه اراده ی حق است،این دلیل امید انسان هاست شکر و صد شکر زین همه نعمت،خشکسالی دگر به پایان است آئینی ۶۹۲ https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6 https://t.me/khoshdeltanzjedi
غنچه را باد صبا از پوست می‌آرد برون بی‌نسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است
فراخوان جشنواره ملی شعر جوان 🔹 حوزه هنری انقلاب اسلامی هجدهمین جشنواره ملی شعر جوان سوره را با اهداف شناسایی استعدادهای شعر جوان، تبادل اندیشه و تجربه‌های شاعران جوان انقلاب اسلامی، جریان سازی در و معرفی و برجسته‌سازی چهره‌های ممتاز عرصه شعر جوان انقلاب و حمایت از آنها برگزار می‌کند. 🔹بر اساس این فراخوان، بخش‌های جشنواره به شرح زیر است: ۱ - مجموعه شعر- منتشر نشده/منتشر شده ۲ - پنج‌گانه : بررسی معدل کیفی مجموعه پنج شعر دریافتی از هرشاعر ۳- یادداشت، نقد و جستار(کوتاه/بلند) (شش جایزه ۲۰ میلیون تومانی و ۱۰ میلیون تومانی) 📌مشروح خبر را در این لینک بخوانید. 🆔 @hozehonari_ir
دیدند همه قدرتِ پوشالی تان را آن قدرتِ پوشالیِ تو خالی تان را با وعده ی صادق که خدا ناظر آن بود باید بپذیرید بد اقبالی تان را زود است که درهم شکند موشکِ سجّیل آن صورتِ شیطانیِ دجّالی تان را در حمله ی شیرانِ قوی پنجه ی ایران دنیا همه دیدند لگدمالی تان را احسنت به یارانِ بسیجی و سپاهی دادند قوی پاسخِ ارسالی تان را در دفتر تاریخ در آینده نویسند بسیار از آن قدرتِ پوشالی تان را عضو کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یهو... دولت ما هرچه با ما مهربان تر شد،یهو باز هم خودرو گران بود و گران‌تر شد،یهو مهربانی رفته رفته مهربانی آورد جاده ی آزار مردم هم روان تر شد،یهو من نمی دانم چرا با این همه لطف مدام ناتوان اما به شدت ناتوان تر شد،یهو پیرها در حسرت و حال جوانان هم خراب قدّ ِ این بیچاره های ما کمان تر شد،یهو گریه و زاری نکن دیگر کسی فکر تو نیست گریه هر کس کرد فقر او عیان تر شد،یهو پول دار ِ پیر هر چه از جوانان زد جلو از وفور رشد قیمت ها جوان تر شد،یهو حالمان بهتر نشد از قول‌ ِ مسئولین شاد در عوض فقر و تورم بی امان تر شد،یهو از همین رو ملت ما بدتر از ایام قبل از همه مسئول هامان بد گمان تر شد،یهو تازگی ها وعده ی مسئولهامان نوبر است مملکت زین وعده ها آزرده جان تر شد،یهو من نمی گویم ، برو از آبرومندان بپرس آبرو رفتن زیاد و رایگان تر شد،یهو حال خوشدل را بپرس از شعرهای دفترش گرچه چون وی دفترش هم بی نشان تر شد،یهو کفتر بیچاره قدر لانه را وقتی شناخت کز هجوم بادها بی آشیان تر شد،یهو ۱۰۰۵ ایتا https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6 تلگرام https://t.me/khoshdeltanzjedi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 💐 اولین دسته‌گل را چه کسی به آب داد؟ «دسته‌گل به آب دادن» کنایه از این است که کسی کاری را خراب کرده‌است، و روایت‌هایی که از آن نقل شده به‌طورکلی چنین داستانی دارد: در قدیم، فردی بدقدم (یا بدجنس) بود که اطرافیان، با وعده و وعید و برای این که مشکلی ایجاد نشود، از او خواسته بودند در روز عروسی یکی از خویشان یا دوستان در آن ولایت نباشد و در جای دیگری به‌سر بَرَد. او می‌پذیرد، اما به این فکر می‌افتد که خدمتی انجام دهد و سبب دلخوشی آن‌ها شود. در آن آبادی نهر آبی بود که از حیاط و حوض خانۀ عروس و داماد می‌گذشت. مرد دسته‌گل زیبایی چید و آن را به آب انداخت تا موقع عقدکنان وارد حوضچۀ آن خانه شود. وقتی دسته‌گل رسید، یکی از بچه‌هایی که در آنجا به جست‌وخیز مشغول بود، آن را می‌بیند و برای گرفتنش خود را در حوض می‌اندازد. بزرگ‌ترها، که سرگرم مراسم بودند، زمانی متوجه اتفاق شدند که کار از کار گذشته و بچه خفه شده بود. عروسی مبدل به عزا و شیون شد. هنگامی که آن مرد به آبادی برگشت تا تبریک بگوید، دید همه سوگوار و خشمگین هستند. به او گفتند: تو سِحر و جادویی کردی که اینطور شد؟ گفت: من کاری نکردم؛ فقط دسته‌گلی به آب دادم. برگرفته و خلاصه‌شده از: ، تمثیل و مَثَل، ج ۲، تهران: سروش، ۱۳۶۶، ص ۱۱۰–۱۱۳.