از گریه بر تو ُ"دٰرّ یتیم" آفریده شد
از بوی تربت تو شمیم آفریده شد
تا پرچم سیاه غمت را تکان دهد
در کوچه پیچ و تاب نسیم آفریده شد!
"حبُ الحسین یَجمعُنا" حرف تازه نیست
این عشق از زمان قدیم آفریده شد!
زیر پَرِ عبای شما پنج نور پاک
پیرنگ خاندان کریم آفریده شد
در بین جرم ما و خطا پوشیِ شما
در کعبه"مُستجار" و "حَطیم" آفریده شد!
مَهد مکارمید و ازاخلاق خوبتان
در بین خَلق "خُلق عظیم*" آفریده شد!
*انَکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم.
#بهجت_فروغی_مقدم
#محرم
مینشاند بر لب عشاق تو لبخندها
«بأبی أنت و أمی» گفتن فرزندها
«یا حسین» بچهها در روضههای خانگی
آب کرده در دل مادر پدرها قندها
از پدرها به پسرها میرسد میراث عشق
شورها، شمشیرها، تکبیرها، سربندها
ای خوشا آن مادرانی کز محبت کردهاند
یک به یک نذر حسین فاطمه، دلبندها
تا که سرو خویش را از زیر قرآن رد کنند
سوخته دلهایشان در آتش اسفندها
مادرانی که به دخترهایشان آموختند
درس ایمان و حیا در مهد غیرتمندها
نسل پشت نسل ما اهل وفاییم اهل عشق
از محمد وز خدیجه مانده این پیوندها
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
#محرم
بوَد ده روزِ سالی موسمِ این دانهافشانی
ز غفلت مگذران بیگریه ایّامِ محرّم را..
#صائب_تبریزی
#محرم
┏━━━🌺🍃🌸🍃🌺━━━┓
محفل ادبی قند پارسی
┗━━━🌺🍃🌸🍃🌺━━━┛
روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!
نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!
این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار،
پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!
باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا،
به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!
شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار،
دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!
جان من برخیِ " آن مرد " که در شط فرات،
تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه
هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین،
ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه
#حسین_جنتی
#محرم
#امام_حسین
✨
🍃
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃
✨🍃🍂🌸🍂🌸🍃✨
بـوی پـیـراهـن خـونین کسی میآید
ایـن خـبر را بـرسـانید به کـنعـانیها
#مهدی_جهاندار
#محرم
جهان پوشید بر تن رخت ماتم
هلال ماه دارد هالهی غم
دمادم فاطمه با گریه گوید:
مُحرّم شد، محرّم شد ، محرّم...
#السلام_علی_الحسین
#محرم
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
#شعر #محتشم_کاشانی #امام_حسین #محرم
✍🏻۱۷تیر روز بزرگداشت محتشم کاشانی و روز شعر و ادبیات آیینی
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
این داغ سینهسوز تو میکشتمان اگر
قلبی به قدر وسعت عالم نداشتیم
گاهی اسیر غربت عباس میشدیم
چون داشتیم روضه و پرچم نداشتیم
شرمندهام برای تنت زیر آفتاب
در حد چند قطرۀ شبنم نداشتیم
گیرم که گریه مرهم زخم دلم شود
اما برای زخم تو مرهم نداشتیم
#محرم 🏴
#هادی_جانفدا
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست
این خاک بوی تشنگی و گریه میدهد
گفتند: غاضریه و گفتند: نینواست
دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح
آهسته زیر لب به خودش گفت: کربلاست!
طوفان وزید از وسط دشت، ناگهان
افتاد پرده، دید سرش روی نیزههاست
یحیای اهلبیت در آن روشنای خون
بر روی نیزه دید سر از پیکرش جداست
طوفان وزید، قافله را بُرد با خودش
شمشیر بود و حنجره و دید در مناست
باران تیر بود که میآمد از کمان
بر دوش باد دید که پیراهنش رهاست
افتاد پرده، دید به تاراج آمدهست
مردی كه فكر غارت انگشتر و عباست
برگشت اسب، از لب گودال قتلگاه
افتاد پرده، دید که در آسمان عزاست
#مریم_سقلاطونی
#محرم
#امام_حسین
یا هو
میوزد، همنفس باد، هوایی که تویی
آشنا میزند این نی، به نوایی که تویی
چارده قرن، تو را قافله جُستیم ولی
میرسم روزی از این راه به جایی که تویی
چارده قرن گذشته است ولی گوش دلم
باز هم میتپد از حزن صدایی که تویی
گوش تاریخ کر است ای همه فریادِ سکوت
از رسیدن به لبِ بانگ رسایی که تویی
تو همان کشتهی اشکی که دو گوش ملکوت
مانده در حسرت داغِ شنوایی که تویی
دل من، حسّ ِ سوالی است به پهنای فرات
تشنهی پاسخ بیچون و چرایی که تویی
راهمانده است و کمی شهد بلا میخواهد
زایر قافلهی کرب و بلایی که تویی
نفسم خاک گرفته است و پناه آوردم
از نفستنگیِ اینک، به هوایی که تویی
#محمد_مرادی
#محرم
https://eitaa.com/mmparvizan
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
داغ گلویش تازه شد از قحطی آب
وقتی به خنجر داد زخم حنجرش را...
با رود جاری کرد در دشتی عطشناک
آن دستهای کوچک و نامآورش را
تا لحظهای دیگر عمویش زنده باشد
انداخت بر وی، کودکانه پیکرش را
با کاروان، بعد از غروب سرخ خورشید
بر نیزه میبردند در غربت سرش را!
#حیدر_منصوری
#شب_پنجم_محرم
#محرم #حضرت_عبدالله
اما گونهٔ دیگر، «شعر اعتراض عاشورایی» است که نمونههای بیشتری از آن وجود دارد. این گونه از شعر عاشورایی، در پی اتصال عاشورا به اکنون و امروز ماست. در واقع، شعری است که با نگاهی عاشورایی، فریاد اعتراض را سر میدهد. از مشهورترین این دسته اشعار، کتاب «نامههای کوفی» سروده سعید بیابانکی است. یکی از نامهها این است:
«شب عاشوراست
چراغ های شهر را خاموش کنید
بگذارید
آن ها که می خواهند کنار دریا بروند
بروند».
این شعر با نگاهی به اصل واقعه، آن را به امروز ما امتداد داده است. یکی دیگر از نمونههای اخیر اینگونه شعر اعتراض عاشورایی، مجموعهٔ «شبیه» اثر علی داوودی است.
در این فرسته، نمونههایی از این دو گونه شعر عاشورایی را برگزیدهایم که فصل مشترک آنها، تلنگر و اعتراض است.
#محرم
#شعر_اعتراض
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل!
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل!...
اگر دست میداد، دل میبریدم
به دست تو از هر دو دنیا، اباالفضل!
دل از کودکی از فرات، آب میخورد
و تکلیف شب، آب، بابا، اباالفضل!...
فدک مادری میکند کربلا را
غریبی تو هم، مثل زهرا اباالفضل!
تو را هر که دارد ز غم بینیاز است
وفا بعد از این نیست تنها اباالفضل!
تو با غیرت و آب و دست بریده
قیامت به پا میکنی، یا اباالفضل!
#ابوالقاسم_حسینجانی #شعر #محرم #شب_نهم_محرم #حضرت_عباس
صلی الله علیک یا ساقی العطاشی، یا اباالفضل العباس یا قمر العشیرة
با دست لرزان مینویسم باز از آن دست
از دست لطف اوست میگیرد توان دست
آری همان دستان که چون از پیکر افتاد
تا نشکند زد بر کمر هفت آسمان دست
آری همان دستان که میگردد دخیلش
با انتظار دستگیری، بیکران دست
بهر توسل در گرههای ضریحش
دارند هر دم جملۀ پیغمبران دست
بابالحوائج گشت فرزند یدالله
تا در گرفتاری بگیرد از جهان دست
نازم یل امالبنین را آنکه بیدست
بسیار از مردم گرفته هر زمان دست
نازم چنین پیمانشناسی را که اینسان
با خشم زد بر سینۀ خط امان دست
نازم ادب را که به روی سینه دارد
همواره در پیش امام عاشقان دست
باب علمداری و سقایی و یاری است
میراثدار حیدر است این پرتوان دست
الحق که برق چشمهایش ذوالفقاری است
بسیار دشمن را به نابودی کشانده است
روی برادر دید در آیینۀ آب
آنگاه که پر کرد از آب روان دست
پس آب را بر آب میریزد چه زیبا
اوج وفا را میکند اینجا عیان، دست
آن دستها از پیکر افتادند آنگاه
حتی وفا هم شست گویی از جهان دست
ای شانۀ موی پریشان رقیه
افتادی از پیکر چرا ای مهربان دست
او کیست میکوبد ستم از کشتنش پای
او کیست میکوبد به سر از غم جهان دست
این قامت سرو است برپا مانده هرچند
چون برگ میریزد از او باد خزان دست
دستان خورشید است دستان قمر را
چون پارههای نور در دامن کشانده است
برخیز یاعباس اندوه بزرگی است
با جان بگیر از زینب قامتکمان دست
وقتی که رفت از کربلا یک کاروان سر
جا ماند پیش علقمه یک آسمان دست
وقتی هدف باشد رضای حضرت عشق
در پیش پایش داد باید چشم، جان، دست
در کاخ دشمن گفت طفلی کو عمویم
تا که بگیرد پیش چوب خیزران دست
با چشم گریان، عمّی العباس گویان
بر سر نهاده حضرت صاحبزمان دست
بس شعرها گفتند مشتاقان از این دست
بس چاره شد درد گرفتاران از آن دست
این بیتها یک مصرع شعر تو تنهاست
ناگفتهها بسیار از این دست مانده است
#محرم
#احمد_رفیعی_وردنجانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️مستان همه افتاده و ساقی نمانده ...
🔹اثری ماندگار از زنده یاد استاد کریمخانی،بمناسبت تاسوعای حسینی
#محرم