﷽
• وه که گر من باز بینم روی یار خویش را
• تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را
(شیخ اجل سعدی)
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
|⇦• اعلام برنامه - جلسه شعرخوانی انجمن
۵ تا ۷ بعدازظهر جمعه ۱۴۰۲/۰۴/۳۰
فرهنگسرای طاووسیه
(بلوار بوستان، حدفاصل آرامگاه سعدی و باغ دلگشا)
[از عموم عزیزان شاعر و هنرمند دعوت بعمل میآید.]
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
انجمن شعر سعدی
[ https://eitaa.com/sheresaadi ]
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
جلسه ی شعر خوانی انجمن ادبی شاهچراغ
چهارشنبه 28/4/1402
ساعت پنج تا هفت عصر
شاهچراغ
سالن دارالقرآن
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
"شعر عاشورایی/ ۱"
دربارهی شعر عاشورایی و ادوار آن پژوهشهایی متعدد انجام شده است. طبق روایتهایی، ادبیات عاشورایی حتی پیش از زمان شهادت حضرت اباعبدالله شکل گرفته و نشانههای آن را در لالاییهای منسوب به حضرت فاطمه(س) و همچنین پیشبینیهای مربوط به حادثه از زبان حضرت رسول(ص) و امام علی(ع) که درود و صلوات خداوند بر آنان باد، میتوان دید. نشانههای این دست روایات و نقلها در بسیاری از کتب حدیثی اهل سنت و شیعه، مربوط به سدههای سوم به بعد قابل رصد است. ( بنگرید به کاملالزیارات ابنقولویه قمی؛ المعجمالکبیر سلیمان الطبرانی و المستدرک علیالصحیحین ابیعبدالله حاکم نیسابوری؛ تاریخ دمشق ابن عساکر و ...) اما آنچه در ادبیات عرب بهعنوان شعر عاشورایی مطرح است، جدا از سخنان منسوب به امام و رجزهای شهدای کربلا چون: حضرت اباالفضل(ع)، حرّ بن یزید ریاحی و دیگر یاران، اشعاری است که پس از واقعهی عاشورا و با موضوعهایی نظیر مرثیهی شهدا، دفاع از خاندان رسول(ص) و تلمیح یا روایت این حادثهی بزرگ سروده شده است.
بیشک سوگسرودههای بازماندگان کربلا نقشی تعیینکننده در رواج این جریان داشته و از آن میان جلسات شعرخوانی در محضر حضرت سکینه سلام الله علیها و دیگر بزرگان این خاندان شریف، اهمیتی بسزا داشته است.
پس از آن و در طول تاریخ ادب عربی، بسیاری از شاعرانِ عمدتا شیعی، اشعاری شکوهمند در این حوزه سرودهاند که از آن میان میتوان به دعبل خزاعی و شریف رضی اشاره کرد.
در ادبیات فارسی، بهمرور و با رواج شعر فارسی، از سدهی چهارم زمینههای توجه به عاشورا و ذکر امام حسین(ع) در اشعار فراهم شده؛ بهطوری که در دوران سامانیان، از میان شخصیتهای دینی، پس از امام علی(ع) و حضرت رسول(ص)، بیشترین ابیات را در مرثیهی آن حضرت میتوان دید؛ البته اغلب این اشارات و ابیات مدیون کسایی و مقتل منظوم اوست که در مجالی دیگر به آن میپردازیم.
بر اساس اشعار باقی مانده، کسایی اقدم شاعران عاشورایی با تعریف خاص آن است؛ هرچند بعید نیست بسیاری از اشعار شیعی و منقبتی این دوره از بین رفته باشد؛ چنانکه ناصرخسرو در مقام منقبتگویی، خود را با رودکی مقایسه کرده؛ حال که چندان نشانهای از شعر منقبتی رودکی در دست نیست:
خود را ز بهر مدحت آل رسول
گه رودکی و گاهی حسّان کنم
دیوان ناصرخسرو
به هر وجه بر اساس ابیات موجود، حتی پیش یا همزمان با کسایی در شعر دیگر شاعران فارسی نیز به امام حسین(ع) اشاره شده، چنانکه حکیم میسری در مقدمهی دانشنامه که بین سالهای 367تا370 سروده، پس از رسول و علی بر حسنین علیهمالسلام درود میفرستد:
پس آن گه بر حسین و بر حسن بر
به فرزندان ایشان تن به تن بر
دانشنامهی میسری
دقیقی مقتول به 370 نیز در تغزل قصیدهی 55 بیتیاش و در توصیف معشوق، به سوگواری حضرت زهرا(س) بر امام حسین(ع) تلمیح کرده است:
چنانچون من بر او گریم نگریید
ابر شبیر زهرا روز محشر
دیوان دقیقی
البته برخی پژوهشگران این بیت و چند بیت دیگر شیعی در این قصیده را در شعر دقیقی متاخر میدانند؛ هرچند فارغ از مباحث نسخهشناسانه، از منظر سبکی میتوان این شعر را متعلق به سدهی چهارم دانست...
ادامه دارد.
#شعر_آیینی
#شعر_شیعی
#شعر_عاشورایی
@mmparvizan
می گفت؛ نگو سکوتمان بی اثر است!
از دور نشستن و نظاره هنر است!
حق می دانم که با حسین ابن علیست.
اما پلوِ یزید خوشمزه تر است!
# پدرام اکبری
# محرم
چه سِرّی مانده در این واژه ها، با..
حسین ، عباس ، شور نینوا، با..
تمام حرف های مانده در دل
میان این برادر با اخا، با...
دلِ تبدار خواهر ،صحنهٔ جنگ
و آخر خطبه هایی بی محابا.. !
عمود خیمه ها افتاده بر خاک
و یک دریا شهید سر جدا، با...
لبِ خشک آمد و آبی ننوشید!
ولی دریایی از فضل و وفا، با..
نگاه کودکانه، انتظار و...
اسیر دست های اشقیا ،با..
رقیه رفت در بُهت غریبی
نمی آید عمویم باز بابا.!..
چه سِرّی هست در این قصهٔ اشک
قیامت ،پرچم و صلِّ علیٰ با...
چنان ماتم سرایی که نباشد
نه در اعلیٰ نه در دنیای ما، با..
تقاضای عنایت یا ابالفضل
طلبکارم تو باشی فی حسابا!
پدرام اکبری
«تقدیر این چنین بود»
در خون خود تپیدن حجت برای دین بود
او را شهید می خواست تقدیر این چنین بود
خون شد دل زمانه از عمق این مصیبت
صحرا به سینه غم داشت، خورشید آتشین بود
سردار های بی سر، آلاله های پرپر
کرب و بلا سراسر با درد هم نشین بود
میسوخت شعله شعله یک کاروانِ اندوه
داغی بزرگ و جانسوز بی پرده در کمین بود
یک دشت گریه میکرد وقتی عمو زمین خورد
قلبِ فرات خونین، روز غمِ زمین بود
درهای آسمان را بر عده ای گشودند
گویی که بال در بال پرواز تا یقین بود
دلهای غافل از عشق، کورند تا قیامت
نشناختند او را، اویی که راستین بود
#پروین_جاویدنیا
چیستی ادبیات آیینی.m4a
24.74M
"ادبیات آیینی و پیوند آن با ادبیات اسلامی و شیعی"
#ادبیات_آیینی
#ادبیات_دینی
#ادبیات_اسلامی
#ادبیات_شیعی
#مرکز_پژوهش_های_زبان_و_ادب_فارسی
#دانشگاه_شیراز
#محمد_مرادی
@mmparvizan
اصلاً حسين جنس غمش فرق مي کند
اين راه عشق پيچ و خمش فرق مي کند
اينجا گدا هميشه طلبکار مي شود
اينجا که آمدي کرمش فرق مي کند
شاعر شدم براي سرودن برايشان
اين خانواده، محتشمش فرق مي کند
“صد مرده زنده مي شود از ذکر يا حسين”
عيساي خانواده دمش فرق مي کند
از نوع ويژگي دعا زير قبه اش
معلوم مي شود حرمش فرق مي کند
تنها نه اينکه جنس غمش جنس ماتمش
حتي سياهي علمش فرق مي کند
با پاي نيزه روي زمين راه ميرود
خورشيد کاروان قدمش فرق مي کند
من از "حسينُ منّي" پيغمبر خدا
فهميده ام حسين همش فرق مي کند
شاعر: علي زمانيان
هدایت شده از غلامرضا کافی
و ما رایت الا جمیلا
گره بستند بر پرواز مکتوب فراوان را
نشان دادند در اقبال آشوب فراوان را ،
که حاکم چین به ابرو برد مغضوب فراوان را
شباشب گزمه ها را ندند مرعوب فراوان را
زچوب هول خراطان صلیب خون تراشیدند
تو گویی شهر را یکبار خاک مرده پاشیدند
سفیر ، آن مرد مردستان که دف در کف پذیرا شد
برای خطبه بر غوغا ، به بام شهر بالا شد
خبر در شام هول انداخت میر بصره سرپا شد
زغوغا قیل سر در کف ، نماز شام تنها شد
نهیبی نم به دامن زد ، زهی مردان شورستان
کبود وهمناک شب ، سکوت هول گورستان
چراغ کشته بر روزن ، عبور گزمه در برزن
کلون در جهاز نو ، مبادا هاری دشمن
وفا شد پنبه بستر که بر ململ بلولد تن
دریغا نیم مردی نه ، دریغا نیم زن بی ظن
فقط شب ماند و دیوار و پریشانی و دیگر هیچ
به پای عروه الوثقی فقط هانی و دیگر هیچ
تمنا شد سر مهمان که بی اجر تمیزی نیست
تو را از فقز جز این راه خود راه گریزی نیست
عیال خرد نان خور را به خرما خر پشیزی نیست
سر قاصد زر حاکم بگرد! این شهر چیزی نیست
چنین شد تا به بوی نان کنام شیر افشا شد
سر آن سر که یک تن بود بین گزمه دعوا شد
خبر اما به مولا رفت در جوف عصا پنهان
عصای دستگیران است این شهر بلا گردان
لب لبیک هاشان تر ، دل دلدادگی جوشان
جهاز اشتران بر نه، حدوی ساربان بر خوان
نهیب خویش زد مسلم که اینک گرم شبگردی است
چرا از یاد بردی تو که رسم کوفه نامردی است ؟
از آن سو شهسوار اما گره بر تنگ مرکب بست
به «بسم الله مجراها و مرسا» حرز موکب بست
در آن کوکوی شبکوران رحال خویش در شب بست
دلش را قرص تر از ماه در انجام مطلب بست
عیال و آل و زاد و برگ و تیغ و خود خود برداشت
خدا را شکر عباس و خدا را شکر اکبر داشت
سفر آغاز شد هی هی : ببین نجم یمانی را
مسیر مکه در پیش است می بینی نشانی را ؟
خدا از ما نگیرد این نگاه آسمانی را
ولی انگار چیزی هست میر کاروانی را
که خاموش است و لب جنبان سخن پس با که می گوید ؟
چه کاری فرض تر از حج که ترک مکه می گوید ؟
به حال سرخوشان وجد ، شوری دستچین دارد
نفس آهن گذار اما نگاهی دلنشین دارد
یقینا او نشانی ها ز اصحاب یقین دارد
تمام آنچه در باید امیرالمؤمنین دارد
مرو ای آن که می بینم طواف کعبه بر گردت
طنین افکنده در عالم زبان بسته وردت
که هستی ؟ ای که می بینم عبای وحی بر دوشت
زمین محوت فلک حتی به نه اشکوب ، مدهوشت
چه می شد تا بگیرم من به یک ساعت در آغوشت
مگر قصد سفر گردد بدین حیلت فراموشت
مرو ! مروا نمی بینم دلم بدجور در شور است
کجا با این جلال و جاه چشم کوفیان شور است
بمان در مهبط قرآن کم آخر سهم یک روزه است
که نان گرم در خورجین که آب سرد در کوزه است
مران در خار زار شب که گرگ هار در زوزه است
نه گرگ قصه کنعان ، که خونین چنگل و پوزه است
تو ای زیبا تر از یوسف ، تو ای یحیای بعد از این
مرو ! مروا نمی بینم مگر پیراهنی خونین
چنان خواندم که آن هجرت چه غوغا در جهان انداخت
که آن پیراهن خونین چه طرح داستان انداخت
محرم عید اضحی گشت ، شوری در زمان انداخت
سرت بر نیزه ها آری کلاه از آسمان انداخت
به شأن کیست این فرمان که «یوم یبعث حیا» ؟
تو ماندی تا ابد باقی نه یوسف ماند و نه یحیی
چنان خواندم که یارانت به تیغا تیغ سر دادند
در آن آشوب خون افشان رجز بر مرگ سر دادند
زره بی پشت پوشیدند و دنیا پشت سردادند
به ابرو آستین ، یعنی که جانی مختصر دادند
ز بردابرد آن میدان پیام مرگ آوردند
برایت از علی اکبر گل صد برگ آوردند
شنیدم داغ پی در پی ، شنیدم زخم سر تا سر
شنیدم دست سقایت ، شنیدم حنجر اصغر
شنیدم قامت قاسم ، شنیدم باغ گل پر پر
شنیدم خیمه در آتش ، شنیدم مرگ هول آور
ولی انگار می دیدم به اعجازی تماشایی
کسی می گفت زیر لب ؛ ندیدم غیر زیبایی !
غلامرضا کافی
"شعر_عاشورایی/۲)
در تاریخ شعر عاشورایی فارسی، کسایی مروزی را نخستین مرثیهسرا به شمار میآورند. این لقب بر اساس معدود ابیات باقیمانده از سدهی چهارم، به او نسبت داده شده و یادآور قصیدهای است که او در پیوند با عاشورا سروده است.
کسایی شاعر شاخص ادبیات دینی و همچنین شاعر وصف و طبیعت، بر اساس اسناد موجود در سال ۳۴۱ متولد و پس از ۳۹۱ درگذشته است. از او تنها حدود سیصد بیت شعر بر جای مانده، اما جایگاهش در ادب فارسی به حدی درخشان بوده که تا قرنها، شاعران از او به نیکی یاد میکردهاند.
هرچند نظر صاحب کتاب النقض را که همهی دیوان او را مناقب حضرت رسول(َص) و آل ایشان دانسته، نمیتوان پذیرفت، این اندازه مشخص است که او شاعری مذهبی بوده، چنانکه عوفی نیز در لبابالالباب آشکار به این نکته اشاره کرده است.
مرثیهی عاشورایی کسایی، قصیدهای پنجاهبیتی است که به طور کامل، در جنگ تتمهی خلاصهالاشعار تقی کاشانی (نسخهی بانکی پور پتنه) ضبط شده؛ البته ابیات ابتدایی آن در مجمعالفصحا و بیتهایی از آن نیز در لغت فرس و ترجمانالبلاغه نقل شده است.
در بیست و پنج بیت آغازین این قصیده، کسایی به وصف زیباییهای طبیعت و بهار پرداخته و سپس از بیت بیست و ششم از تغزل و وصف برائت جسته و به مقتل گریز زده است:
بیزارم از پیاله، وز ارغوان و لاله
ما و خروش و ناله، کنجی گرفته ماوا
دست از جهان بشویم، عز و شرف نجویم
مدح و غزل نگویم، مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفی را فرزند مرتضی را
مقتول کربلا را تازه کنم تولا
دیوان کسایی
در ادامه، این شعر کاملا به شیوهی مقاتل موجود نزدیک میشود، به گونهای که تاثیرپذیری کسایی از این دست آثار، بهوضوح در توصیفات و تعابیر دیده میشود:
آن میر سر بریده، در خاک خوابنیده
از آب ناچشیده، گشته اسیر غوغا
تنها و دلشکسته، بر خویشتن گرسته
از خانومان گسسته، وز اهل بیت آبا
دیوان کسایی
در این قصیده کسایی بر شمر و سنان لعنت میفرستد و یزید را نکوهش میکند:
بیشرم شمر کافر، ملعون سنان ابتر
لشکر زده بر او بر، چون حاجیان بطحا
...صفین و بدر و خندق، حجت گرفته با حق
خیل یزید احمق، یکیک به خون کوشا
همان
در این مقتل منظوم، نخستبار در ادب فارسی از علی اصغر، حضرت زینب و شهربانو علیهمالسلام نیز یاد شده است:
آن پنجماهه کودک، باری چه کرد ویحک
کز پای تا به تارک، مجروح شد مفاجا
آن زینب غریوان، اندر میان دیوان
آل زیاد و مروان نظاره گشته عمدا...
در مجموع، این شعر در جایگاه نخستین مقتل فارسی که حدود ۱۱۰۰ سال پیش سروده شده، جایگاهی ویژه در تاریخ ادب عاشورایی دارد.
پ.ن: دیوان کسایی، تصحیح محمدامین ریاحی.
#شعر_شیعی
#ادب_عاشورایی
#شعر_آیینی
@mmparvizan
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
کربلا غوغا به پا کن ماه مولا میرسد
زاده زهرای اطهر عشق اولی می رسد
بر سر هر کوی و کوچه پرچم مشکی به پاست
ماه اشک و ماتم اولاد زهرا میرسد
با نوای العطش در خیمه ها گریان شدند
طفلکان فریادشان تا به ثریا می رسد
شرم دارد آب از دستان عباس دلیر
با چه اندوهی به سوی خیمه سقا میرسد
گرچه عباس علمدار است پشت لشکرش
پشتش از غمها شکسته ناشکیبا (چون معما)می رسد
قاسم و اکبر و عون وحر و جعفر با حبیب
آتش شمشیرشان تا عرش بالا میرسد
شمر ذی الجوشن کشیده تیغ نفرت از میان
خون حنجر از زمین تا عرش اعلا می رسد
حرمله کرده نشانه نای خوشبوی علی
جای بوسه تیر بر آن طفل نوپا میرسد
آه از آن آبی که مهر مادرش صدیقه بود
جای کام تشنه کامان سوی دریا می رسد
وای از آن گلها که در دشت بلا پرپر شدند
سیل خون افتاده راه و تا به صحرا می رسد
آسمان آبی نباریدی ولی خون گریه کن
چون صدای ناله تا اوج ثریا می رسد
ک. قالینی نژاد_افروز
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴عشق شیرینش به قلب هر کسی وارد شود
تا ابد هرگز نگردد تلخ، شهد کام او
او حسین است و ز هر مذهب همه دیوانه اش
هر که عشق او ندارد نیست بادا نام او
ک. قالینی نژاد_افروز
هدایت شده از غلامرضا کافی
حاج رضانبوی
1.82M
https://drive.google.com/file/d/1F-qR6Q_8TzSLoNntUhVtys5PmMofVSPp/view?usp=drivesdk
« یه قصّۀ ی کوچولو »
یواش یواش دلم داره بد می شه
پیش چشام مثل قیامت می شه
اشکای غم گل می زنه تو چشمام
یک نفری زل می زنه تو چشمام
اگه برات قصّه می گم گوش نکن
امّا یه اسمی رو فراموش نکن
اسم مقدّسی که می گم چیه
اون که می گم دلش بزرگه کیه؟
قصّۀی ما به سر رسید نداره
قهرمونی به جز «شهید» نداره
یه دختری بود و دلش بزرگ بود
یه روز اسیر چند تا گله گرگ بود
پوشیده بود، مثلی که ماه تو هاله
سنّشو تو خوب می دونی، سه ساله
رو مقنعه ش ردیف پولکی داشت
بابا ، مامان، داداش کوچکی داشت
عشقو می گن خداییه،راس می گن
دختر می گن باباییه،راس می گن
عشق باباش توی دلش به جوش بود یه مرد خوش قد و بالا عموش بود
هر دو براش مثل گل و نور بودن
می مُرد اگه یه روز ازش دور بودن
چه کار کنه؟تاب صبوری نداشت
بچّه بود و طاقت دوری نداشت
سه ساله بود امّا موهاش سفید شد
وقتی باباش پیش چشاش شهید شد
غلامرضا کافی
"مقایسهی سه غزل عاشورایی"
یکی از مضامین رایج که از دیرباز در اشعار عاشورایی نمود داشته و از عصر قاجار بهمرور در سرودهها و #نوحه_ها فراوانی یافته، انتقاد از برخی سنتها و آیینهای سوگواری و در کنار آن، کمتوجهی به جنبههای معنوی قیام #امام_حسین علیهالسلام است. شاعران، به دلایل مختلف چون: معرفتشناسی، دغدغههای سیاسی، جلب مخاطب و گاه مذهبستیزی، به انعکاس این مفاهیم در اشعار خود پرداختهاند. برای مثال #یغمای_جندقی، در شعری با مطلعِ
در خواب شهید کربلا را
دیدم که ز دیده اشکریز است
روایتی انتقادی از برخی متولیان عزاداریها به نظم کشیده، نگاهی که پس از او در تعدادی از دیوانهای عصر مشروطه و پهلوی اول نیز دیده میشود.
در عصر پهلوی دوم هم با رشد جریان شعر اجتماعی و سیاسی (در کنار جریان شعر سنتگرای مذهبی)، شاعران بیش و کم به این محتوا توجه کردهاند؛ اما شاید در هیچ زمانی چون نیمقرن اخیر، سرودن شعر عاشورایی_انتقادی، فراگیر نبوده است. از آسیبهای اشعار دهههای اخیر، شعارزدگی و غلبهی عناصر غیرشاعرانه بر فضای سرودهها بوده؛ اشعاری که به دلیل محتوای متمایزشان، گاه مخاطبای بسیار یافتهاند. با توجه به تفاوت سطح این دست اشعار، در این یادداشت کوتاه، با نقل سه غزل، تلاش میکنیم تفاوت نگاه هنری شاعران را در پرداخت مضامین انتقادی مقایسه کنیم.
غزل اول: حسین منزوی
ای خون اصیلت به شتکها ز غدیران
افشانده شرفها به بلندای دلیران
جاری شده از کربوبلا آمده وآنگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران
تو اختر سرخی که به انگیزهی تکثیر
ترکید بر آیینهی خورشیدضمیران
ای جوهرِ سرداری سرهای بریده!
وی اصلِ نمیرندگی نسل نمیران!
خرگاه تو میسوخت در اندیشهی تاریخ
هر بار که آتش زده شد بیشهی شیران
آنشب چهشبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران؟
وآن روز که با بیرقی از یک سر بیتن
تا شام شدی قافلهسالار اسیران
تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که ز خون تو بنوشند کویران
تا اندکی از حقّ سخن را بگزارند
باید که به خونت بنگارند دبیران
حد تو رثا نیست، عزای تو حماسه است
ای کاسته شان تو از این معرکهگیران
غزل حسین منزوی، شاخص شعر فاخر عاشورایی در روزگار ماست. وزن "مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولن" از اوزان رایج در نوحههای عاشورایی پیشین است؛ با اینحال از نظر موسیقایی طنینی سوگمندانه ندارد و در رجزخوانی تعزیهها نیز کاربردی موثر داشته است.
زبان شعر ترکیبی از زبان اشعار خراسانی و عراقی است که با زبان شعر پس از نیما پیوندیافته و فخامت، حُسن انتخاب و تناسبِ ترکیب واژهها و یکدستی از ویژگیهای بارز شعر است. پیوند برونمتنی شعر با اساطیر و ارجاعات پنهان، فضای شعر را محدود به زمان و مخاطب نمیکند. تناسب آوایی میان "نمیرندگی و نمیران" و ایهام پنهان در "غدیران و نظم"، وسواس شاعر را در سرودن نشان میدهد. همچنین، منزوی در کنار دغدغههای محتوایی و زبانی، به تصویرآفرینی(به سبک خود) نیز بیتوجه نبوده است. هرچند پایانبندی شعر با انتقاد است؛ بیان غیرمستقیم و حماسی شاعر، غزل را از ورود به عرصهی شعارزدگی باز میدارد.
#غزل_عاشورایی
#نقد
#حسین_منزوی
#عبد_الجبار_کاکایی
#شعار
#مقبولیت
#شعر_عاشورایی
#حسین_جنتی
@mmparvizan
"مقایسهی سه غزل عاشورایی"
بخش دوم
غزل دوم: عبدالجبارکاکایی
تا میدمد از یاد تو در شهر نشانها
در معرضِ عطر کلماتند دهانها
بوی تن تو با نَفَس خاک چه کَردَه است
کِامروز پر از بوی بهشتند جوانها؟
دیروز چشیده است زمین طعم تو، امروز
ذرّات تو را تجزیه کرده است به جانها
ای کاش زمین، خون تورا ترجمه میکرد
تا با گلِ خورشید میآمیخت دهانها
*
از تیغ گرفتند تَنَت را و سپردند
در آنسوی مقتل، به کمانها و گمانها
ای زندهی جاوید! همانروز سرت را
از نیزه ربودند و سپردند به آنها
گفتند فقط، از لب و دندان و ندادند
از ردّ نَفَسهایِ شهیدِ تو نشانها
ای کاش مسیحِ نَفَسَت، روح بریزد
در کالبدِ منجمدِ مرثیهخوانها!
در غزل دوم، عبدالجبار کاکایی، تاثیرپذیری خود از شعر منزوی را بهوضوح نمایان کردهاست. او چهار عنصر اصلیِ "خطاب، انتقاد، استفاده از نشان جمع در پایان مصراع و وزن" را مشابه منزوی انتخاب کردهاست. در غزل او، زبان حماسی و کهن منزوی، به زبانی غنایی و ساده تبدیل شده که منطبق با زبان شاعرام انقلاب در دهههای ۷۰ و ۸۰ است . شعر از نظر محتوا دو بخش دارد، در بخش نخست، کاکایی به توصیف و ستایش امام حسین(ع) پرداخته و آن حضرت را با بیانی احساسی_ شاعرانه خطاب قرار داده است. در چهار بیت پایانی، شاعر به توصیف برخی از سوگواریهای عاشورایی گریز زده و به انتقاد غیرمستقیم از مرثیهخوانها پرداخته است. لحن کلی شعر در مقایسه با سرودهی منزوی شعاریتر شده؛ با اینحال، شاعرانگی از جلوههای آشکار این غزل است.
زبان کاملا یکدست و پیراسته است و از زاویهی هنجارگریزی، شعر سرشار از ترکیبها و پیوندهای تازه یا کمتر مستعمل است و تشبیهات و استعاراتی متعدد در ابیات دیده میشود(نفسهای شهید و ...). بهندرت تناسبهای آوایی نیز در شعر دیده میشود(بنگرید به کمانها و گمانها).
غزل سوم: حسین جنتی
.
یک تَن شُکوهِ رزمِ تورا شایگان نگفت
شایستهی تو آنچه که بایست، آن نگفت!
هرکس که رفت بر سر منبر به نام تو،
جز نالههای العطشت، داستان نگفت!
تا اشکِ خلق را به در آرَد ز چشم خشک،
جز مشکِ آن سوارِ ابَر قهرمان، نگفت!
مشکل سر تو بود و دهان تو بود و هیچ
یک تن ز اصلِ قصه از این ذاکران نگفت!
ور گفت از سر تو، زِ نی یاد کرد و بس
ور گفت از دهان تو، جز خیزران نگفت
فهمید ماجرا نه همین گریهکردن است
این راز سر به مهر به پیر و جوان نگفت
دانست اگر تو را بشناسند و بشنوند
طوفان بهپا کنند همین مردمان، نگفت!
یک نکته بیش نیست پیام قیام تو
من عاجزم ز گفتن و آن روضهخوان نگفت
غزل سوم سرودهی حسین جنتی است. این شعر، در سالهای اخیر، به دلایل مختلف در فضای مجازی شهرت یافته است. شاعر از منظر زبانی و محتوا، متاثر از زبان حماسی و خطابی حسین منزوی است. میتوان ادعا کرد که مفاهیم غزل او بسط یافتهی بیت آخر غزل حسین منزوی و بخش دوم غزل عبدالجبار کاکایی است. تبدیل معرکهگیر به مرثیهخوان و در نهایت روضهخوان، در بیت آخر موید این نظر است. همچنین ماجرای لب و دندان در شعر کاکایی بدون تشخص شاعرانه، در شعر جنتی بسط یافته است.
وزن شعر، خلاف دو غزل قبل، وزن سوگوارانهی مرثیههای عاشورایی است. در کل شعر، حتی یک ترکیب جدید زبانی نمیتوان دید. شعر روایتی صرفا شعاری_انتقادی دارد و اصرار گوینده بر انتقاد مستقیم، مجالی برای نمود صورخیال باقی نگذاشته؛ چنانکه هیچ تصویر و تشبیه یا کشف شاعرانهای در مجموع غزل نمیتوان سراغ گرفت. چون بسیاری دیگر از اشعار جنتی، دودستگی زبانی در کاربرد وجه افعال و نشانهی مفعول (کهن و معاصر) بهوضوح نمود دارد(بنگرید به ابیات ۶ و۷). کاربرد خطای حروف و ضعف تالیفهای دستوری از دیگر کاستیهای این غزل است. این دست ناپرهیزیهای زبانی را از بیت نخست و در کاربرد زاید (که) پس از (آنچه) میتوان دید که احتمالا به ضرورت وزن بوده است. کاربرد (از/ز) در بیت چهارم و جدا افتادن (یک تن/از این ذاکران) نیز، علاوه بر ضعف تالیف برآمده از خطای دستوری شاعر است:
یک تن ز اصلِ قصه از این ذاکران نگفت
از این دست کاستیها در غزل سوم بهفراوانی دیده میشود؛ نکتهای که بیش از همه به دلیل سقوط شعر به پرتگاه شعار رخ داده است.
#غزل_عاشورایی
#نقد
#حسین_منزوی
#عبد_الجبار_کاکایی
#شعار
#مقبولیت
#شعر_عاشورایی
#حسین_جنتی
@mmparvizan
شاعران و ادیبان گرامی استان فارس
با درود فراوان به شما
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس آمادگی دارد تا سرودههای شما را در پایگاه اطلاعرسانی این انجمن و برخی از رسانههای استان فارس منتشر کند. از این رو خواهشمند است تا نیمروز آدینه، هر هفته آثار خود را در پیامرسان بله به شماره ۰۹۳۵۹۸۴۰۸۶۴ ارسال فرمایید.
نشانی پایگاه اطلاعرسانی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس: fars.anjom.ir
https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
سفارش امام حسین ع به حضرت زینب س
__________
سخاوت نسیم سبزه زارها صبور باش
به عصمت طنین چشمه سارها صبور باش
چو در حریر روشنای ماه می زنی قدم
ز رقص چلچراغ نیزه دارها صبور باش
چکاوکم که می پرد ز عرش دستهای من
به خاطر سکوت این هَزار ها صبور باش
ببین شنای ماهیان شط خون در این بلور
ز تنگنای تُنگِ روزگارها صبور باش
تو از هبوط کهکشان سبز سینه سرخ ها
نه لحظه ای که بارها و بارها صبور باش
و در وداع آخرین ستاره های روی خاک
ز پای کوب اسب ها سوارها صبور باش
اگر چه سوختم میان نخلهای سرجدا
ولی تو ای قرار بی قرارها صبور باش
محمد جواد نصیرزاده _نی ریز
****************
یالطیف
🌸فراخوان *«سیزدهمین» شب شعر عاشورای زرقان*
*«ویژه شاعران استان فارس»*
✅باعنایات خداوند متعال و ظل توجهات حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، فراخوان «سیزدهمین» شب شعر عاشورای زرقان منتشر شد.
شاعران محترم می توانند آثار ارزشمند عاشورایی خود را تا ساعت 24 روز جمعه ۳۰تیرماه» از طریق پیام رسانهای واتساپ و ایتا به شماره *۰۹۱۷۱۱۰۲۴۱۷*
ارسال نمایند.
توجه:
✅محدودیتی از لحاظ فرم و قالب وجود ندارد و شاعران می توانند حداکثر تا *3* اثر ارسال نمایند.
✅آثار ارسالی نباید در فراخوانها و جشنواره های دیگر شرکت داده شده باشند.
✅ذکر مشخصات کامل شامل: نام، نام خانوادگی، نشانی، شماره تماس، سن و میزان تحصیلات به همراه اثر الزامی ست.
✅شاعران محترم می توانند جهت کسب اطلاعات بیشتر و هماهنگی با شماره 09035417593 تماس حاصل فرمایند.
🌸منتظر دریافت آثار ارزشمند شاعران اهل بیت علیهم السلام هستیم.
*دبیرخانه سیزدهمین شب شعر عاشورای زرقان*
🌸فراخوان رو در گروه های مرتبط منتشر کنید و به اطلاع دوستان شاعر خود برسانید🙏🏻
هدایت شده از غلامرضا کافی
حِیفا !!
(واگویه ی بازمانده ی از کربلا)
دل پیش چشم های تو گیر است، نازنین!
اسب مرا بیار که دیر است، نازنین
« زین کن، شتاب کن، هیجان مرا مگیر»
باچشم های غمزده جانِ مرا مگیر
سارُغ ببند نان و نمک را که وقت نیست
از من بگیر شُبهه و شک را که وقت نیست
یکرانِ بی قرار مرا زین و برگ کن
ذهنِ مرا تُهی ز هیاهوی مرگ کن!
زیباست زندگی که توام ماهِ خانه ای
روبنده بند، تا نکند دل بهانه ای
گریان مباش تا نَنِشانی به گِل مرا
روبنده بند تا که نسازی دو دل مرا
تلخی مکُن که زهر به کام است هر دَمَم
برزخ مَشو! که بینِ بهشت و جهنَّمَم!
«گریان به آب ِزهر بشو خنجر مرا»
هی کُن دُرُشت، اسبِ گران پیکر مرا
هی کُن دُرُشت، چرمه ی آشفته یال را
پشت سرم بریز سِرشکِ زلال را
بخت تو بوده است که مَردی سپاهی ام
فرصت کم است، دست بجُنبان که راهی ام
حیفا! درنگ، سر به بیابان دهد مرا
حیفا! درنگ، جانِ پشیمان دهد مرا
آنک بهشت فرصتِ تیغ است است، نازنین!
پُشت درنگ، حیف و دریغ است، نازنین
هی کُن دُرُشت نَفس مرا، این چموش را
این اَستَرِ لگدزنِ جو جو خروش را
این نا به کارِ وسوسه اندیش ِ پیله را
کفتارِ کفته خوارِ هَوس بندِ حیله را
هی کُن دُرُشت نَفس مرا تا رها شوم
« هفتاد و سوّمین سرِ از تن جدا شوم»
بادا که با ولای حسین آزمون کنم
غرق خجالتم همه تن، غرق خون کنم
بادا که سر به پای ولایش به نِی دهم
دنیای دون و هرچه در آن را به قِی دهم
باشد که سر به خطِ خطرها بر آورم
من هم سری میانه ی سرها برآورم
بادا که جانفدا به دمِ مرگ باشَمَش
چون جسم اکبرش، گل صد برگ باشَمَش
غسل و حنوطِ روح به عطرِ اذان کنم
چون خون اصغرش سفرِ آسمان کنم...
* * *
گویا گذشت فرصت آن آرزو مرا
باطل شد از گرانی خوابم وضو مرا
گویا گذشت فرصت و تأخیر کرده ام
درجنگِ نَفس بوده ام و دیر کرده ام!
غلامرضا کافی