تمام شهر در سوز و گداز است
عزای لالههای شهر راز است
نوشته در حرم، با خط خونین؛
درِ باغ شهادت باز، «باز» است
#محمدامین_نیکمرد
#دوبیتی #شهادت
📢 #اعلان | کارگاههای رایگان مشاعره
"شهر شعر"
💢 ویژهٔ ۸ تا ۱۸ سالهها
📆 پنجشنبه ۱۰ آبان، پنجشنبه ۱۷ آبان و پنجشنبه ۲۴ آبان
📌 فرهنگسرای کتاب/ بلوار گلستان خیابان شهید معزی
🕰 ساعت ۸:۰۰ تا ۹:۳۰
📌 فرهنگسرای جوان/ خیابان امام خمینی، پارک ایرانی
🕰 ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۳۰
📌 فرهنگسرای شهروند/ بلوار اتحاد بوستان شهروند
🕰 ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۳۰
📌 فرهنگسرای بهمنبیگی/ شهرک فرزانگان جنب شهرداری منطقه ۹
🕰 ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۳۰
📌 فرهنگسرای هنر/ بلوار بعثت، پارک بعثت
🕰 ساعت ۱۲:۰۰ تا ۱۳:۳۰
📌 فرهنگسرای علوی/ تاچارا، انتهای پارک علوی
🕰 ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۳۰
📌 فرهنگسرای قرآن/ سهراه آستانه، ابتدای خیابان حسینی
🕰 ساعت ۱۲:۰۰ تا ۱۳:۳۰
☎️ برای اطلاعات بیشتر تماس بگیرید ۳۲۲۷۹۹۰۳
•┈┈•••✾•••✾•••┈┈•
⭕️ #سازمان_فرهنگی_شهرداری_شیراز
🔺سروش+🔻بله🔺روبیکا 🔻اینستاگرام
🔹نقد و توطئهی شاعران علیه منتقد
#دکترسیناجهاندیده
هر چقدر منتقد را بهعنوان منتقدِ جدی بپذیرند، بههمان نسبت هنرمند یا شاعر بودنش را به زیر سوال میبرند؛ بهعبارت دیگر هرچقدر نقدهای منتقد را جدی میگیرند، بههمان نسبت آفرینشهای هنریش را به سوءظن مینگرند؛ که او اگرچه منتقد خوبی ست اما شاعر خوبی نیست. در واقع صفت منتقد خوب را به این دلیل به او دادهاند تا ادعا شاعری نکند. آیا این رفتار به این معنی ست که هنرمند یا شاعرِ منتقد، هنرش را با نقدهایش قربانی میکند یا به این معنی است که هنرمندان و شاعران علیه هنرمند یا شاعر منتقد توطئه میکنند؟ البته آرمانگرایی منتقد میتواند علیه هنرش بکار گرفته شود؛ اما این آرمانگرایی منتقد نیست که هنرش را تهدید میکند بلکه این انباشتگی عقدههایی انتقام است که خود را در نقاب پیچیدهای پنهان میکند که معمولاً ضربات کشندهاش تشبیه به بدنی میشود که علیه خود دسیسه میکند مثل بیماریها خود ایمنی که ناخواسته بدن بیمار را تخریب میکنند.
این انتقام پیچیده، در سکوتی دردناک و مرگبار اتفاق میافتد با این توهم که منتقد در حسرتِ شاعر یا هنرمند شدن منتقد شده است؛ گزارهای که در نقد ادبی قرن نوزدهم میلادی در غرب مدام تکرار میشد. اما این توهم همسن و سال خود نقد است. تپانچهای است که همیشه در جیب شاعران و هنرمندان غیرخلاق پنهان است که ناگهان به سمت منتقد شلیک میشود.
بنابراین هر منتقد- هنرمندی که نقد میکند باید بداند که سرانجام علیه هنرش با سکوت یا بیاعتنایی توطئه خواهند کرد. در ایران معاصر رضا براهنی و محمد حقوقی نمونهی آشکار منتقد - شاعراند که هنرشان قربانی نقدهایشان شده است. در حالی که حقوقی و براهنی مدام به ساختارهای نو در شعر فکر میکردند اما کمتر شعری از شعرهایشان تفسیر و تحلیل شد تا فهم عامه آنها را درک کند. کدام شعر براهنی تفسیر کردهاند چنانکه شعرهای شاعرانی چون شاملو و اخوان و فروغ و سپهری را تفسیر کردهاند؟ این همه کتاب دربارهی فروغ و سپهری و اخوان و شاملو نوشتند دریغ از یک کتاب دربارهی شعر حقوقی و براهنی. و این توطئهی آگاهانه یا ناآگاهانهی شاعرانی بود که نمیخواستند شعرشان را به رسمیت بشناسند. از تفسیرهایشان بهره بردند اما هنرشان را مصادره کردند. آنها فراموش میکنند که بخشی از شهرت شاملو و اخوان و فروغ و سپهری ساخته منتقدان است. به همین در فلسفهی نقد گفتهاند بین نقد و دموکراسی ارتباط پیچیده است. نقد سکولار است؛ رابطهی چندوجهی با سرنوشت خود عقل در جوامع مختلف دارد. چنانکه نقد عقل محض کانت بعد از عصر روشنگری نوشته میشود.
توطئه علیه منتقد اصیل، نشانهی جامعهای است که نمیداند نقد چیست و اغلب آن با استعارهی انتقام و سوءنیت میفهمد استعارهای که یادآور دوران تعصبات غیرمنطقی عصر پیشامدرن است. و البته در جامعهای که نقد را عملی انتقامی میفهمند کسانی هم در لباس منتقد ظاهر خواهند تا انتقام بگیرند.
کانت روشنگری نقد را نوعی بلوغ میدانست که انسان را از مرحلهی صغارت به مرحلهی کمال عبور میدهد؛ اما تنها این منتقد نیست که باید از صغارت عبور کند، بلکه هنرمند و شاعر هم باید به آن بلوغ فکر برسد تا درک کند که اولاً منتقد متفکری است مستقل و ثانیاً نقد نوعی فهم هستی است از طریق مشارکت در هنرهایی که دیگران میآفرینند. منتقد با خوانش اثر شاعر یا هنرمند به تفکر دست نمییابد بلکه تفکر خود را در اثر شاعر و هنرمند بارگذاری میکند.
قرار نیست منتقد با نقدش کسی را از گمراهی و اشتباه نجات دهد. تصویر نجاتبخش از منتقد تصویر غیرعقلانی از جامعهای است که مدام دنبال ناجی میگردد.
هدف نقد در واقع گسترش جهانهای هنر است تا آثار هنری و ادبی را به جاهایی ببرد که امکانهای شگفت زاده شوند. درست است که یکی از هدفهای نقد تشخیص سره از ناسره است اما باید تقابل سره و ناسره را چون استعاره فهمید. کارکرد نقد فقط اصلاح اثر هنری نیست؛ منتقد مصلح است و اصلاح یعنی اصلاح فهم و عبور از بنبستهایی که اثر هنری را محاصره کرده است. به همین دلیل این منتقد است که میتواند سکوت آثار ناگهانی و خلاق را تأویل کند تا از راز خود سخن بگویند. منتقد هرمسی است میان هنرمند و مردم. اوست که با انواع نزولها و صعودها سخنی را پایین و بالا میبرد تا پرتو هنر به جاهای تاریکتر بتابد.
منتقد باید متفکر باشد چرا که همیشه در فراسوی اثر هنری جهانهای رها شده یا حصار شدهای است که از چشمهای مخفی میمانند. منتقد البته صاحب ایدئولوژی است چنانکه ممکن است اثری در دام ایدئولوژی او گرفتار شود در این صورت نقدِ نقد با تفکر منتقد دیگر میتواند جدالی راهیبخش را رقم زند. هر استبدادی تفکر را مسدود میکند بنابراین نقدِ نقد منتقد میتواند رهاییبخش باشد تا دیکتاتوری نقد اتفاق نیفتد.
🍁🍁
C᭄❁࿇༅══════┅
بر کوهِ پر از شکوه، تیری زده است
گویا سگ هارِ پاچهگیری زده است
کردهست چنان به خاک ایران حمله
انگار پشه لگد به شیری زده است
#شیخ_غیر مفید
.
های! نا آمده برگرد که این ایران است
این وطن بیشه یکپارچه شیران است
خاک، این خاک زر اندود فدایی دارد
آب دریای وطن رنگ خدایی دارد
ای مگس عرصهی سیمرغ نه جولانگه توست
بر حذر باش که این معرکه قربانگه توست
آسمانش اثر از بال ملائک دارد
که وجب تا وجبش صاحب و مالک دارد
سر هر کوچه شهیدی به حفاظت مامور
چشم گستاخ ازین دامن پر لاله به دور
نیست تیری که به آوازه آرش برسد
کو حریفی که ز پاکی به سیاوش برسد
این جوانان همه چون رستم دستان مردند
ننگ بر ما اگر از عشق وطن برگردند
نه فقط تکیه به بازو و به ایمان داریم
که برات از حرم شاه خراسان داریم
فکر پرواز درین عرصه نه کار مگس است
های! نا آمده برگرد! همین حرف بس است
دکتر نغمه مستشارنظامی
ایران
چوایران نباشد تن من مباد
مثنوی.ای است حماسی در جنگ؛ البته، جنبه.ی عاطفی و احساسی سروده بر جهات فنی و ادبی آن می چربد. جز توالی یکپارچهی عاطفی و بلاغت زبانی و بیانی تازگی زیادی در این شعر نمی توان پیدا کرد.
مسلماً، دکتر مستشارنظامی از شاعران غزل سرای خوب امروز است.
مثنوی با حرف صوت " های" شروع میشود که آگاهانه، شاعر نهایت حقیر بودن دشمن را با این حرف تحذیر به مخاطب نشان داده است و این که سرراست، به ایران عزیز اشاره میکند و بدون مقدمهچینی خاصی حرف آخرش را اول به زبان می آورد، تحکم چنین معنی را تاکید می کند. بیت پیشانی _ مثل همه ابیات این مثنوی _ با لحن حماسی آمده است. قافیهی " ایران و شیران " برای القای معنی مورد نظر شاعر بسیار حساب شده و زیباست
بیت سوم، مصراع اول برگرفته از مصراعی از غزل حافظ است و این استفادهی بینامتنی از حافظ بسیار ماهرانه بوده است:
ای مگس عرصهی سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
البته، با نظر به این بیت، شاعر آگاهانه، در بیت پایانی، تعبیر " مگس" را برای دشمن به کار گرفته است.
شاعر دربیت چهارم، با توجه به تعلق مذهبیاش، خاک وطن را محفوظ در پر ملایک میداند و حافظ و نگهبان این خاک و آب را __ به قول شاعر زراندود است و رنگ خدایی دارد _ تنها، خداوند در نظر میگیرد. استفاده ی مترادفی" صاحب و مالک" کمی بیدقتی شاعر را نشان میدهد و میتواست مصراعی بهتر بیافریند.
بیت پنجم، شاعر تصویر بسیار خوبی را میآورد و روح شهدای وطن را مامور حفاظت وطن تلقی می کند و دعا میکند که چشم دشمن از دامن این خاک پرلاله( شهید) دور باشد.
در بیتهای بعدی نیز شاعر چنین نگره.ای را به تصویر می کشد و در یک چرخشی آگاهانه، ( با تلفیق نگاه ملی ومذهبی) به اسطورههای پاکسرشت و میهن پرست ما_رستم و سیاوش-اشاره میکند. (بیت ششم، می توانست چفت و بست معنایی بهتری داشته باشد).
باز، در بیت بعد، شاعر تعبیر برات از شاه خراسان را می گنجاند که همان، اندیشهی زیبای ملی_ مذهبی را می توان آشکارا دریافت.
مثنوی به نظرم خوب تمام شده است و دربیت آخر هم ، اشارهی بینامتنی را به راحتی، می توان جست و جو کرد:
در خانه اگر کس است یک حرف بس است ( سعدی).
دکتر محمدرضا دیری
نقیضه گویی ..
"داد معشوقه به عاشق پیغام"
که کجا میروی ای یوزپلنگ
نکند باز هوایی شده ای
که زجا می پری مانند فشنگ
چند روزی ست که سرگردانی
گیج و درهم شده ای چون خر لنگ
گاه خرگوشی ودر حال فرار
گاه آهسته روی ای خرچنگ
می نویسی توی دایرکت طَرَف
غزل ومثنوی وشعر وجفنگ
مدتی توی خودت مشغولی
لحظه ای فکر فراری به فرنگ
از زمانی که مجازی شده ای
همه جا گیجی وبنگی ودَوَنگ
نکند مثل رییس ورُ وسا
دکتری مفت گرفتی سرهنگ
تند وتند می روی از خانه به در
بنشین با من و بنمای درنگ
گفت عاشق که چه بداخلاقی
با تو من هیچ ندارم سر جنگ
من دلم چار تا زن می خواهد
این گنه نیست به دین وفرهنگ
گفت معشوق که ای بی عرضه
قدقداس میکنی ای شلوارتنگ
چند روزیست که زیر نظری
می پری با دو سه تا مرغ وخلنگ
آدمیت زتو دور است الاغ
کاش میخورد سرت باز به سنگ
گشنه ی پا پتی بی چش ورو
فکر کردی که شدی زبر وزرنگ
شهوت و حرص تورا کور نمود
ننگ ونفرین به تو ای مایه ننگ
#شاعرنقیضنده : حسین کیوانی
#به بهانه ششم آبان زاد روز ایرج میرزا
*پرسه زنی شاعرانه در کوچه باغ های داراب/ ششمین رویداد فرهنگی «کوچه باغ» میزبان شاعران دارابی*
ششمین رویداد فرهنگی ادبی «کوچه باغ» که در حقیقت جریان شناسی شعر فارس محسوب می گردد، در این نوبت به ادبا و شاعران شهرستان داراب خواهد پرداخت.
🔻🔻🔻
https://farhangi-fars.com/?p=58800
🔻🔻🔻
https://fars.farhang.gov.ir/fa/news/765441/
#اداره_کل_فرهنگ_و_ارشاد_اسلامی_فارس
🔸 [ارتباط با ما:](https://zil.ink/farhangi_fars)
🔻🔻🔻
[بله](https://ble.ir/farhangi_fars) | [ایتا](https://eitaa.com/farhangi_fars) | [تلگرام](https://t.me/farhangi_farss) | [اینستاگرام](instagram.com/farhangi_fars) | [سایت](farhangi-fars.com) | [آپارات](aparat.com/farhangi_fars)
بی رحم ترین قطعه پاییز چنین است
بـاران بـزند شـعر بیـاید تـو نبـاشـی
#علی_جعفرزاده #شعر
delavaran 2.mp3
11.31M
🔰سرود دلاوران
(ویژه اجلاسیه کنگره ملی 15 هزار شهید استان فارس)
🔹شاعر: میلاد عرفانپور
🔹آهنگساز: مهدی جنتی
🔹صدابردار: محمدعلی نانی
🔹مربی: محمد مهدی یزدانبخش
🔹اجرا: گروه سرود کریم اهل بیت علیه السلام ناحیه مقاومت آباده
پانزده هزار سرو
پانزده هزار رود
پانزده هزار سرباز موعود
پانزده هزار دل
پانزده هزار جان
پانزده هزار نام جاودان
عارفان حق
مجاوران سومین حرم
زائران احمد بن عشق
در هوای ناب صبحدم
این کبوتران که پیک همعهدی اند
بچه های لشکرفجر و المهدی اند
آن عقابهای
تیپ پنجاه و پنج هوابرد
لشکر دلاوران رسته از جان
آن علمدار غیرت
عباس دوران
پانزده هزار سرو
پانزده هزار رود
پانزده هزار سرباز موعود
پانزده هزار دل
پانزده هزار جان
پانزده هزار نام جاودان
این ولایت شهید جاویدی است
قهرمان عرصه ی «احد»ها
این ولایت شهید اسکندری ست
سر به راه دوست دادن است رسم ما
این ولایت شریف سعدی است و حافظ و وصال
سرزمین عالمان عرشی زلال
سرزمین کاسبان روزی حلال
سرزمین چارفصل بندگی ست
سر به سر شهادت است و زندگی است
پانزده هزار سرو
پانزده هزار رود
پانزده هزار سرباز موعود
پانزده هزار دل
پانزده هزار جان
پانزده هزار نام جاودان
┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
#ستاد_کنگره_امیران_سرداران_و۱۵۰۰۰_شهید_ولایتمدار_استان_فارس
#هنرمند_متعهد
#بسیج_هنرمندان_فارس
به دولت گستاخ امارات و اتحادیه اروپا :
از آن زمان که به صدامها ضمان دادید
به مرگ، تیر و به دست ستم کمان دادید
کبود شد یمن از تازیانههای شما
به دشت روشن او رنگ ارغوان دادید
به غیر بمب چه بر تارک زمین زدهاید؟
به غیر برج چه چیزی به آسمان دادید؟
چه برجها که ملاتش ملال انسانهاست
چه رنجها که به انسان خاوران دادید
بهار وعدهتان بود! پس تبر ز چه روی؟
به دستهای گرهخوردهی خزان دادید؟
به نام توسعه، (خوردید و) توسنی کردید
به کام توله سگ انگلیس، نان دادید
کجا برای شغالان، دمی تکان دادهست
سگی حقیر، چنان که شما تکان دادید
گشودهاید شبانه دری به شبروها
به گرگ در بغل برهها امان دادید
کدامتان نگشوده دری به روبه پیر؟
کدامتان به فدای وطن، جوان دادید؟
به رغم خیل شهیدان ما، یکی دو مثال
بیاورید اگر عاشقانه جان دادید
شما تجارتتان نفت و خون و دخترکان،
شما که غیرت و ناموس، رایگان دادید
آهای فاحشهها! بیگمان خطرناک است
علاقهای که به ″تنبان″ ما نشان دادید!
#محمد_محمدیرابع
۶ آبان ۱۴۰۳- شیراز
صبح،
سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی
از راه رسید،
تو نیامدی!
گنجشک های منتظر
دور خانه ی من نشستند
و به هر سایه به خود لرزیدند،
تو نیامدی!
شعر از دلم به دهانم
از لب هایم به دلم پر کشید،
تو نیامدی!
#شمس_لنگرودی #شعر
صبح و طلوع شعر و غزل، ناشتای تو
یعنی سلام، زنده شدم با دعــــای تو
یعنی دوباره.. با تو من از خواب میپرم
با مـــوجهای ملتهب خندههـــای تــــو
یعنی که رگرگ تن من شوق میشود
یعنی کـــه تنگ میشود این دل برای تو
تازه سلام اول این قصــه میرسد
پر میشود تمام من از ماجرای تو
صبحانه حاضر است بفرما غزل بنوش
طعم بهشت میدهد امروز چای تو
#امیر_مرزبان
✅ عنصرشعر(کهکشانراهشعر)
✍ #مراد_قلیپور در شماره ۱۶۹۷ روزنامه #نقدحال
اگر براي شناخت انسان از اتم شروع ميکنند؛ پس براي شناخت شعر و زبان، از کجا بايد شروع کرد؟ آيا عنصر شعر، زمينيست يا اين که زمين پرستار شعر است؟ اولين عنصر شعر کدام است؟ ما هنوز در محاصره کهکشان کوچک زبان هستيم. بايد زمينه را براي رسيدن به کهکشانهاي بعدي زبان فراهم ساخت. اگر بتوانيم وارد جسم زبان بشويم چه چيزهايي هستند که هميشه پايدارند و کارت شناسايي خود را حفظ ميکنند؟ آيا زبان، ذات خود را از دست ميدهد؟ مادر بزرگ عنصر شعر کدام است؟ اگر فيلم زبان را به عقب برگردانيم، متوجه خواهيم شد که تمامي اين گستردگيها همه از يک نقطه عطفي در زبان بيرون آمدهاند. زبان، هميشه درحال گسترش است. اين گستردگي، اجازه نميدهد که کلمات، نابود شوند. کلماتي که استفاده نميشوند بهخاطر اين است که بسيار دور هستند؛ حتي کلماتي هستند که هميشه دور ميمانند؛ اما در شرايطي از زمان؛ دوباره در مدار زبان کاربردي قرار ميگيرند.کاري که مثلا شاملو با زبان بيهقي کرد چيزي شبيه به نزديک کردن اين دوري است. وقتي به استقبال کلمات، بافتها، آواها و موسيقيها ميرويم در واقع در برابر گستردگي آنها قرار ميگيريم تا ديده شوند. اينها ميتوانند پارادايم بسازند.
انفجار فقط در کهکشانها رخ نميدهد. زبان هم يک کهکشان است و انفجارهاي خودش را دارد. برخي انفجارها در زبان، قابل رويتاند و برخي نه؛ بلکه محصول تشعشعات اين انفجار به ديگر قلمرو زبان هديه ميشود. زبان هم مثل انسان مرگ خود را به کهکشانها هديه ميدهد. همچنان که کهکشانها هم چنين ميکنند. سوالي که پيش ميآيد اين است که آيا حرکت در زبان از بيرون يا درون آن صورت ميگيرد؟ برخي زبانها اگر با هم مواجه شوند هيچ توليدي حاصل نميشود و نسل همديگر را هم ممکن است که منقرض کنند، اگر هم توليدي داشته باشند در همان مراحل اوليه ابتر و قطع ميشود؛ مثل انسانهاي متفاوتي که قبلا بودند.
گنجشکم و با بال رها می خوانم
بر پنجره ،شاخه ،درهوا می خوانم
از صبح علی الطلوع تا تنگ غروب
شعر تر آفتاب را می خوانم
#محمدعلی_ساکی
32.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍کلیپ آیین تجلیل از دریافت کنندگان #گواهینامه_هنری از شورای ارزشیابی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
#علیرضا_تل_جنگانی
#پروانه_نجاتی
#اکبر_صحرایی
#محمود_محمودی_نورآبادی
#سیاوش_صفری_نژاد
#عبدالرضا_اثنی_عشری
⏰ شیراز، مهرماه 1403
#اداره_کل_فرهنگ_و_ارشاد_اسلامی_فارس
🔸ارتباط با ما:
🔻🔻🔻
Eitaa.com/farhangi_fars
رضا رفیع در 6 مرداد سال 1349 در تربت حیدریه به دنیا آمده است. تا مقطع دبیرستان را در شهرستان تربت حیدریه تحصیل میکند و پس از قبولی در دانشگاه تهران به پایتخت میرود. تا مقطع فوق لیسانس ادامه تحصیل میدهد. در حال حاضر نیز ساکن تهران است. نام رضا رفیع با طنز گره خورده است و غالبا او را به عنوان شاعر و نویسندهی طنزپرداز و برگزارکنندهی شبشعرهای شکرخند و مجری برنامههای طنز در صدا و سیما میشناسند.
وی مجموعه شعرهای طنز خود را جمعآوری کرده و قصد دارد آنها را در 2 جلد به چاپ برساند. یکی از مجموعهشعرهای آقای رضا رفیع به گفتهی خودشان حال و هوای غزل دارد و رفتوآمدی است میان شعر جدی و شعر طنز که با عنوان «طنز و تغزل» منتشر خواهد شد. مجموعهی دوم که فعلا نامی برایش انتخاب نشده طنزهایی که اصطلاحاً سیاسی، شفاف و رو است و به مخاطبان بزرگسال ارائه میشود. این 2 مجموعه دربرگیرندهی بیش از یکصد شعر است.
رضا رفیع دربارهی خود مینویسد: من مثل هر آدم بزرگ دیگری (در اندازههای مثلاً ایکسلارج!) در خانوادهای اهل هنر و فرهنگ و آموزش و پرورش بچه، پا به هستی (بدون حاجیونسش البته!) گذاشتم. در کجا؟… تهران؟… نخیر؛ ما اهل این سوسولبازیها نیستیم! در ناف تربت حیدریه، در جنوب خراسان بزرگ و بزرگوار، در همسایگی باغملی معروف شهر که سابقاً قبرستان بوده و از این حیث تاثیر فوقالعادهای در تغییر آب و هوای آدم و باز شدن روحیهی او دارد! متاسفانه از همان دوران کودکی آثار مخملک طنز مخملی در وجود ذیجود من هویدا شد. تا اینکه هویدا اعدام شد و من پا به مدرسه گذاشتم. از همان زمان در خود احساس کردم که از یک بار خاصی در زمینهی نوشتن و سرودن برخوردارم. فلذا از همان دوران بارداری، به نوشتن و سرودن افتادم و کمکم همزمان با قبول شدن در دانشگاه، از تربت به غربت پرتاپ شدم و برای دومین بار دچار هبوط شدم. در تهران بزرگ دودآلود و شلوغ که سگ هم صاحبش را گم میکند!… در حال حاضر هم در کار نوشتن طنز هستم و همکاری با مطبوعات و رادیو تلویزیون. در اطلاعات هفتگی صفحهی طنز و در روزنامهی جام جم ستون روزانهی طنز دارم با عنوان «خنده جام». هنوز هم ازدواج نکردم چون وقت کم میآورم و هرجا که میروم به قصد خواستگاری، چون ترافیک تهران افتضاح است.
#معرفی_شاعر #رضا_رفیع
کسی که گوش مرا میکشید مادر بود
کسی که در بغلم میلمید مادر بود
کسی که آب به قنداقه بست من بودم
کسی که زحمت شستن کشید مادر بود
کسی که چهرهی من مینواخت با سیلی
اگر ز بنده صدا میشنید مادر بود
کسی که شیر برایم خرید بابا بود
کسی که شیر مرا سرکشید مادر بود
کسی که پول به دستم سپرد بود پدر
کسی که کفش و جورابی خرید مادر بود
کسی که در عوض پروراندن بنده
فقط به تیپ خودش میرسید مادر بود
کسی که نیمه شب، از جیغ و جار بیوقتم
خطوط چهره به هم میکشید مادر بود
تمام آنچه که گفتم مزاح وشوخی بود
چرا که سوژه شعر جدید مادر بود
چو پخت نان خودش طبع شعر ما فرمود
کسی که بهتر از این نان پزید مادر بود
کسی که خلد برین را بدون سرقفلی
ز محضر خود ایزد خرید مادر بود
#شعر #رضا_رفیع #شعر_طنز
بعد مرگم نشود پخش و پلا شید همه
بتمرگید سر سفره که جا شید همه
بکَشید و بخورید و بچرید از همه چیز
تا که از گشنگی و ضعف رها شید همه
از خوراکی بغل دستی خود کِش نروید
ورنه درگیر وبا و کرونا شید همه
مرد و مردانه فقط حین کفن کردن من
زُل به هر جا نزنید اهل حیا شید همه
از سر کوچه ی معشوقه ی ما رد شده اید
در همین منطقه همسایهٔ ما شید همه
پیرِ میخانه به ختمم اگر آمد لطفاً
احترامش بگذارید و بپاشید همه!
صد و ده سال کمی بیشتر آمارش هست
روز جان دادن او نیز نباشید همه
مرده خورها! بفرستید به روحم صلوات..
تا که مشمول عنایات و دعا شید همه
گرچه مسئول نبودم که مرا ارج نهید
مشکلی نیست کمی اهل ریا شید همه
خَرَم از کُرّه خری پا و دم و دست نداشت
پشتم افتاده به خارش بخراشید همه
خواهشاً ! آب و غذا را که تناول کردید
به گِل و گورِ من تشنه نَ..شید همه!
مثل پدرام اگر جیب کسی را بزنید..
لایق تاجِ گلی از رفقا شید همه
گفته ام جیب و برادر زنم آمد در یاد
وای از آن لحظه که سرگرم عزا شید همه!
آخرین توصیه ام توی وصیّت نامه..
بعد من روی زمین طنز سرا شید همه!
سعی تان را بکنید و غزلی دَر وَ کنید!
تا که در خواب مگر از شعرا شید همه
#پدرام_اکبری
#وصیت_نامه
#شعر_طنز
@pedram_akbari59
"کورشِ پادشاه یا کورش پیامبر؟"
کورش را به عنوان یک واقعیت تاریخی، باید به رسمیت شناخت. پادشاهی قدرتمند که در تاریخ جهان باستان یکی از گستردهترین امپراتوریها را تشکیل داده و ویژگیهای حکمرانیاش، مثبت و منفی در تاریخ تمدن ثبت شده است.
آنچه در این گفتار به آن اشاره میشود؛ نقد روایتگونهای متاخر است که کورش را تا مقام پیامبری برکشیده؛ تا آنجا که برخی کلمات "کورش" و "قریش" را از یک ریشه دانسته و پیامبر آخرین(ص) را از نسل او معرفی کردهاند.
ریشهی این توصیف را باید در تطبیق شخصیت کورش و ذوالقرنینِ قرآنی جستجو کرد (بنگرید به سورهی کهف)، تاویلی که نخستین بار ابوالکلام آزاد آن را مطرح کرده و به آرای مفسران بزرگی چون علامه طباطبایی نیز راه یافته است.
باید افزود که از دیرباز دربارهی شخصیت ذوالقرنین، مباحثی بین مفسران مطرح بوده؛ چنانکه در قرون نخستین اسلامی، اغلب او را با اسکندر مقدونی تطبیق دادهاند. حال آنکه شباهتهای موجود بین ذوالقرنین و اسکندر یا کورش، صرفا محدود به قرائن لشکرکشیها و برخی توصیفهای ظاهری بوده و جنبههای باطنی این تطبیق در نظر گرفته نشده است؛ مگر که بپذیریم، در کلامالله، داستان او فارغ از اعتقادات آیینیاش، صرفا در جایگاه پادشاهی فاتح نقل شده است. (وَ یسئلونَکَ عَن ذی القَرنینِ قُل سَاَتلوا عَلَیکم منه ذکرا)
از مهمترین منابعی که میتوان از طریق آن، باورهای کورش و احتمال همانندی آن به ادیان توحیدی را بررسی کرد متن دقیق و تحریفنشدهی "منشور کورش" است و اطلاعاتی که محققان بر اساس آن نوشتهاند:
ابراهیم پور داوود، در کتاب فرهنگ ایران باستان، نشر دنیای کتاب، ص 117_118، بر اساس متن منشور، از کورش نقل میکند: "و خداوندان شومر و اکد را که نبوءنید به بابل آورده، خشم مردوک، بزرگ خدایان را برانگیخته بود، من به فرمان مردوک، بزرگ خدایان، هر یک را دیگرباره آرام و خشنود در پرستشگاهان بر جاهای خودشان نشاندم".
مهرداد بهار در کتاب اسطوره تا تاریخ، نشر چشمه ص 158_159، اینگونه آورده که نبوءنید، بت خدایان شهرها را به بابل آورده بود و معابد را ویران کرده بود. کورش بتهای شهرها را به معابد خود بازگرداند و در زمان او بتهای شوش و عاشور هم به جایگاه خود بازگشت.
این مباحث، با متن خود منشور هم سازگاری دارد. چه در ترجمهی دکتر عبدالمجید ارفعی استاد زبانهای اکدی و ایلامی و چه در ترجمهی دکتر شاهرخ رزمجو، نشر فرزان، در بندهای 32تا 34 این مضمون آمده است:
" خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاههایشان بازگرداندم و در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همهی مردم آنان را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم و خدایان سومر و اکد را که نبونیید در میان خشم سرور خدایان به شوانّه آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت به جایگاهشان بازگرداندم".
نکتهی تامل برانگیز و مورد تایید کتابهای تاریخی و خود منشور این است که کورش بتهای مردم را به معابد آنان باز گردانده و از این طریق آنان را خرسند کرده است.
سوال مهم این است که اگر کورش همانگونه که برخی معتقدند، پیامبر است، با در نظر گرفتن آیات متعدد قرآن که رسالت پیامبران را واحد دانسته(لا نفرّق بین احد من رسله) و همچنین بارها در آیات مستقل یا داستانها، بتپرستی و چندخدایی را نقد و نهی کرده( اَ ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار)، باز هم میتوان کورش را موحد و پیمبر دانست؟ البته، باید در نظر داشت که نقد تقدّس و موحد بودن کورش، به معنای فراموش کردن جایگاه تاریخی و نوع حکمرانیاش در تاریخ تمدن ایرانی، نیست؛ بلکه نوعی پرهیز از افراط در توصیف شخصیت اوست.
#محمد_مرادی
#کورش
https://eitaa.com/mmparvizan
••┄┅═✧⊰❀¤❀⊱✧═┅┄••
✍ #استعداد_شاعری
💐 #آرایه_و_شعریتبخشی_به_شعر
📒 وزن و قافیه و دستور زبان؛ فقط یه سطح اولیه و نهایت پنج درصدی مراحل شاعر شدنه. اگه این مرحله رو برا خودت سخت میدونی؛ بی تعارف میگم قید شاعر شدن رو بزن
چون حتی یه بچه هم میتونه نی نای نانای بکنه و فعل و فاعل و مفعول رو جوری توی حرفاش به کار ببره که منظورشو درست برسونه. پس کم نیار
🤔 خب توی شعر چه چیزی اصل مهمه؟
✅ بله #شعریتِ_محتوای_شعر
#بار_حسی و عاطفی و معنوی شعر
👈 #مثال
یک چیز ممنوعی که نونواها به نون شون میزنن؟ جوش شیرینه
🔹 نانوا جوش شیرین میزند
یه جمله ی معمولی که چیز جدیدی نیست و سر زبون همه ی اهل محل هست.
ولی وقتی میگیم:
🔹نانوا ؛ فرهادگونه جوش شیرین میزند
👌 #شعر گفتیم
اومدیم به کلمه ((جوش شیرین)) #شعریت و #بار_عاطفی_معنوی بخشیدیم
❗️یه جوش شیرین : پودری هست که نانوا به نونش میزنه
❗️یه جوش شیرین : دغدغه ای هست که دلِ فرهاد معروفِ داستانهای عاشقانه داره.
❓چجور میشه به شعریت شعر برسیم؟
راه ها زیاده که چندتاشونو میگم.
☺️ ببینید اینایی که میگم حاصل یک عمر جلسه گرفتن من با سبک خراسانی و فردوسی و جلسات با سبک عراقی و حافظ و سعدی و مولوی در عصر مغول ها که خب جون سالم به در بردم و سبک هندیسراها در عصر صفویه و سبک #به_عقب_برمیگردیم های دوره ی پزشکیان😁 عه نه ببخشید همون عصر بازگشتی های پساصفویه و قاجار و معاصر و انقلاب و اینهاست
🌹 پس خوب نکاتمو دقت کنید. ممکنه کامل نباشن ولی نکات کاربردی خوبی اند
⁉️ #راههای_رسیدن_شاعربه_شعریت
✅ شاعر باید #سوژه_یاب خوبی باشه
✅ شاعر باید #کاشف_گنج و #خلاق باشه
✅ مثلا برای منظور و موضوعاتش( از سیاسی. عاشقانه. مذهبی.تاریخی.ورزشی و ...) بین دو تا جمله از این موضوعات؛ یه #نقطه_مشترک پیدا کنه و با #ترکیب_خلاقانه ای؛ یک #جمله_جدید برای #بیان_منظور اصلیش؛ #تولیدکند
✅ پس شاعر باید دایره کلمات گنجینه ذهنشو از چندین علم بالا ببره
✅ شاعر باید کاشفگونه بگرده و بگرده و بین مفاهیم و موضوعات دو یاچند علم متفاوت؛ نقاط اشتراک پیدا کنه و ارتباط معنایی قوی و عاطفی برقرار کنه
✅ شاعر باید از یک یا چند #زاویه_ی_خاص_نگاه به یک موضوع نگاه کنه
✅ شاعر باید #فرصت_طلب و #سود_استفادهگر باشه
✅ ببینه با گفتن یک کلمه؛ چند مفهوم رو میتونه منتقل کنه؟
✅ شاعر باید #آرایه_بلد باشه
جمله رو خشگل و مفهوم؛ آرایش کنه و تحویل مخاطب بده
#آرایه_شاهکلید_شعریت_بخشی به شعره
✅ شاعر باید #روان و #آسان_فهم شعر بگه
✅ #تکلّف_گویی نکنه
✅ #نامفهوم_گویی نکنه
✅ #نیهیلیسم_سرایی و #فاشیسم_سرایی نکنه
🤔 نیهیلیسم چیه ؟ #پوچ_سرایی
یعنی چندتا کلمه که هیچ نقطه مشترک و ارتباط معنایی و جمله بندی سالمی نداره رو فقط صرف قلمبه سلمبه بودن بچینی کنار هم
مثلا : کفشهایم با آینه در یخچال کتاب میپاشد
☺️ این به درد سر قبر یزید میخوره
🤔 #فاشیسم چیه؟
#هردمبیل_سرایی
#پریشان_سرایی
#بیقانون_سرایی
❌ اولا خیلی مستقیم و سادهگویی ؛ هنر و شعر و حرف جدیدی نیست.تکراریاتِ دم دست اقدس و کبرا و صغراست
❌ ثانیا چیدن چندتا کلمه قلمبه سلمبه و یا حتی عاطفی پیجیده پیش هم؛ هنر نیست. مگه مخاطب آزاری داری. اصلا مخاطب وظیفه نداره و حتی خیلی بیکار نیست و حوصله نداره که کلی از وقت و عمرشو بزاره و هی واکاوی کنه تا شاید بفهمه تو میخواستی چی بگی
🏆 هنر اینه که علاوه بر اینکه شعرت شعریت و بار عاطفی داره؛ یه جور کلمات رو مرتبط با هم بچینی که مخاطب برای فهمیدن منظورت؛ خیلی به زحمت نیفته و هم جایگاه دستور زبانی و هم جایگاه #ارتباط_معنایی معلوم باشه و مخاطب زود حس تو رو درک کنه
✅ مثال
۱_ سنجاق سرش را از سر باز میکند
۲_ من را از سر باز میکند
👇 #شعریت_با_ترکیب_دوجمله
مثل یک سنجاق، من را باز میکرد از سرش
☺️چه مصرع قشنگیش کردما
🥁 خلاصه تا دلتون بخواد؛ برای تمرین شعر؛ وزن و قافیه مفت ریخته. ولی خوبه که بیشتر #تمرین_محتوا کنیم
🔹اگر بتونید حتی توی نثرتون شعریت به کار ببرید؛ که خب نشانهی #فن_بیان_قوی شاعر هست؛ بعد میتونید در قالب وزن و قافیه؛ هم شعریت خوبی ایجاد کنید
📚 #مثال_شعریت_نثر از کتاب صور خیال شفیعی کدکنی :
پسری با پدرش درحال کندن ذرت بود
و پسر زورش نمیرسید که یک بوته ی ذرت رو از زمین جدا کنه
پدر بهش گفت تلاش کن
و پسر زور زد و موفق شد
بعدش گفت:
یک طرف ذرت رو من گرفته بودم و یکطرفش رو تمام زمین . ولی من برنده شدم
👌#بعدش_گفت به بعد؛ یه نثر شعریت_دار هست
اینکه انگار بوته ی ذرت یه طناب زورآزماییه و یک سرش رو پسرک گرفته و سر دیگه اش رو تمام زمین
🌹خب حالا بیاید عزم مونو جزم کنیم و با تمرین و علم آموزی بیشتر؛ #شعریت_محتوا مونو بهتر از قبل کنیم.
✍ #مـهیناسدیآسـترکی_
از کانال شعر آموز
••┄┅═✧⊰❀🌸❀⊱✧═┅┄••
••┄┅═✧⊰❀🌸❀⊱✧═┅┄••