eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
274 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
247 ویدیو
89 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
درد دل حضرت زهرا سلام الله علیها با عموی شهیدشان حضرت حمزه سلام الله علیه... این چندمین شب است؟ نمی دانم حال و هوای خانه مساعد نیست در خانه جانماز "علی" پهن است خانه مگر مجاور مسجد نیست؟ این چندمین شب است؟ نمی دانم در خانه غیر صحبت غربت نیست حیدر چرا نماز فرادا خواند؟ حیدر مگر امام جماعت نیست؟ چندین دوشنبه رد شده از تقویم؟ از این سکوت مبهم بی تغییر امروز شنبه بود عمو حمزه! ای شنبه بی زیارت تو دلگیر.. گفتم خودم اگر بشود...امروز.. این شد که فضه را نفرستادم یک بار هم بلند شدم،اما حیدر اگر نبود می افتادم... این بار چندم است قسم می داد؟ جان علی بخواب! رعایت کن واجب که نیست فاطمه جان! اصلا در بسترت نشسته زیارت کن.. حتی نشسته هم نتوانستم این را کسی به جز تو نمی داند تسبیح تربت تو که سنگین نیست دستم توان نداشت بچرخاند.. دردم لگد که نیست عمو! اصلا انگار کن که خسته ام از دستاس دردم جماعتی ست نمک پرورد دردم جماعتی ست نمک،نشناس... ضلع شمال غربی این مسجد با مسجد ضرار برادر شد "شب" زیر سایه بان بلند شهر غلظت گرفت و چند برابر شد شهری اسیر هر چه که پیش آید شهری بدون "حمزه" و بی "جعفر" در سینه ی من آنچه فرو میرفت دندان "هند" بود نه میخ در کعبه "علی" ست کو دم شمشیرت تا هر چه بت که مانده بتاراند کو منطق بُرنده ی "جعفر" تا این آیه را به شهر بفهماند... من خواب دیدم از وسط کوچه تو آمدی و کوچه مسلمان شد گل میخ ها کنار کشیدند و هیزم شکوفه داد،گلستان شد دیدم که نخل های فدک دست هر شاهد غدیر رطب دادند برگشت دست "جعفر" و در کوچه دستان سیلی از نفس افتادند من خواب دیدم از وسط کوچه مشکی برای آب امان می برد گهواره ی تمامی نوزادان آرام در نسیم تکان می خورد.. از خواب می پرم و دوباره "در"‌ با یک صدای مبهم ناشفاف این بوی چوب نیست که می آید انگار خیمه سوخته این اطراف نگذاشت تنگه ی اُحُدی امروز فصل الخطاب کوچه ی ما باشی باور نمی کنم که به این منوال تنها تو "سیدالشهدا" باشی با یک سلام سمت تو می چرخم از گوشه های زخمی این بستر کار عمو و دختر دیگر کاش هرگز به درددل نکشد دیگر... .............................................................. کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«حالی است مرا» (دومین دفترِ رباعیِ منصورِ اوجی) اوجی یک دهه پس‌از انتشارِ مجموعه رباعیِ «مرغ سحر» (۱۳۵۷) که سرشار از نمادها و اشاراتِ انقلابی و تاحدّی حتّی پیش‌گویانه بود، سالِ ۱۳۶۸ مجموعه‌ای از رباعیاتش را (دویست‌ و‌ پنجاه‌‌ و‌‌ دو رباعی) منتشرکرد. او خود در مقدمهٔ «حالی است مرا» تأکیدکرده این مجموعه را بیش‌تر عاشقان پسندیدند، خواندند و هنوز نیز می‌خوانند. همهٔ رباعی‌های این مجموعه با عبارتِ «حالی است مرا» آغازمی‌شود. ساختار و پیرنگِ کلّی رباعی‌ها نیز چنین است: حالی است مرا که بس غریب و عجب است؛ این حال از کجا است و که آن را درمی‌یابد؟ از عشق است و تنها عاشقانش درمی‌یابند. و ناگفته پیدا است که همین التزامِ شاعر به این تکرارها، از روندِ طبیعیِ آفرینشِ شعر، خواهدکاست. بنابه اشارهٔ شاعر برخی از رباعی‌سرایان (ازجمله شاپورِ پساوند) نیز براساسِ این الگو دفترِ رباعی منتشرکردند. اوجی چاپِ به‌گزین‌شده‌ای از این دفتر را (صدوشصت رباعی که برخی‌شان ویراسته‌ی سیمینِ بهبهانی و اورنگِ خضرایی است) در مجموعه‌ای از رباعی‌ها و غزل‌هایش با عنوانِ «حالی است مرا و دفترهای دیگر» منتشرکرده‌است (شیراز، انتشاراتِ نوید، ۱۳۸۰). شاعر در دفترِ «حالی است مرا» به‌خلافِ «مرغِ سحر» عمدتاً از زبان و بیانی سنتی و نیز نمادهای مألوف در شعرِ عاشقانه و عارفانه‌ فارسی (فرهاد، حلّاج، مجنون و ...) بهره‌گرفته؛ گرچه به‌تعدادِ انگشتانِ دست رباعیِ نو نیز در آن می‌توان‌یافت. هم‌چنین، درکنارِ ده‌ها رباعیِ متوسّط شماری رباعیِ ضعیف نیز به این مجموعه راه‌یافته‌. نکتهٔ دیگر این‌که رباعی‌های اوجی اغلب از یکی‌از مهم‌ترین مزایای رباعی، یعنی ضربهٔ کاری و نهاییِ مصراعِ پایانی، چندان نصیبی‌نبرده‌. البته نمونه‌هایی از پایان‌بندی‌های توفیق‌آمیز را در شعرِ اوجی می‌توان‌یافت. مثلاِ این رباعی: حالی است مرا که گر تو را می‌دیدم می‌گفتمت ای نگار و می‌گرییدم: عشقِ تو مرا به کوی رسوایی برد آمد‌به‌سرم از‌آن‌چه می‌ترسیدم! (ص ۹۵) اما این اتفاق کم‌تر در دیگر رباعی‌ها روی‌داده. چند رباعی از این مجموعه: _ حالی است مرا که بی‌قرارم شب‌وروز هرلحظه چو لاله داغدارم شب‌و‌روز این‌گونه که غرقِ آب‌و آتش شده‌ام جز عشق، بگو، که در چه کارم شب و روز؟! (ص ۲۳) _ حالی است مرا ز درد و داغش، دادا! فریاد از اوی و وای و وا فریادا! شوری خوش از او است جمله در جان و تنم این حالِ مقدّسم مبارک بادا! (ص ۲۷) _ حالی است مرا که جان از او پُرشکر است دل در طرب است و لب از آن پُرگهر است یاللعجب از عشق و چنین حیله‌گری! هر نقش که زد طرفه‌تر از طرفه‌تر است! _ حالی است مرا که در جبینم پیدا است وز گفته و نالهٔ حزینم پیدا است این چیست به‌جز عشق که پنهان در من، می‌سوزد و آهِ آتشینم پیدا است؟! و درادامه، چند رباعی از این مجموعه، که فارغ از ضغف یا قوّت، زبان و بیانی نوگرایانه‌تر دارند: _ حالی است مرا که خوش‌خوشک می‌سوزم بر آتشِ تب چو قاصدک می‌سوزم بر من چه نموده عشق که‌این‌گونه به‌شوق درعینِ یقین و اوجِ شک می‌سوزم؟! (ص ۵۶) _ حالی است مرا که جمله لبریزِ تو ام سرتاسرِ شب مرغِ شباویزِ تو ام در نوبتِ باغ، من بهارانِ تو ام در موسمِ برگریز، پاییزِ تو ام (ص ۵۹) _ حالی است مرا که کارِ من بی‌تابی است آهم همه سرد و چهره‌ام مهتابی است از ابرِ فراق تیره شد آفاقم ای دوست بگو کی آسمانم آبی است؟! (ص ۶۹) _ حالی است مرا که شرحِ آن کوتاه است اندوهِ دلِ غریبِ سر در چاه است می‌موید، خود به پاسخش بانگی نیست می‌نالد و بازتابِ آهش، آه است! (ص ۸۳).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر صبح زندگی برای ادامه پیدا کردن به دنبال بهانه می‌گردد و چه بهانه‌ای زیباتر از چشمانت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما هر دوتا دونیمه ی سیبیم مثل هم در ازدحام کــوچـه غــــریبیم مثل هم من در تو می شکوفم و تو در هوای من آئیــنه ایم هـــر دو عجیبـیم مثل هم بـا آبشار گــریــــه از آن ارتفــاع درد کوهیم صخره صخره شکیبیم مثل هم من با توان چشم تـو تکثیر می شوم با این حساب جمع و ضریبیم مثل هم آئینه ای بگیــر و خودت را نــگاه کن ما هر دوتا دونیمه ی سیبیم مثل هم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای نام تو تسلی چشم انتظارها مسندنشین قلب همه بیقرارها تفسیر عشق و آیه ی ایمان و روشنی مضمون عاشقانه ی بیت و شعارها صد بغض بی بهانه میان گلو شکفت دلخسته ایم و زخمی این روزگارها ما را نبین که پر شده از درد غفلتیم بنگر به اشک و ناله ی شب زنده دارها گاهی عنایتی ، سر سوزن تفقدی دستی بکش تو بر سر ما حال زارها بی تو بهشت غرق سکوت و تباهی است گویی جهنمی شده لیل و نهارها خورشید عدل و سوره ی حق بر زمین بتاب تا بشکند سیاهی و جهل و حصارها صبح وصال روی تو عید محبت است جوشد شراب عاشقی از چشمه سارها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست تا فاطمه زنده است علی خانه‌نشین نیست ای دستِ پر از پینه ز چرخاندن دستاس افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست در کوچه‌ی مسجد تو زمین خوردی و در ما جز پینه‌ی چون زانوی اُشتر به جبین نیست! انصار هم از خطبه‌ی تو شرم نکردند کردند بهانه که چنان است و چنین نیست غصب فدک این بود که نام تو نباشد پیداست که دعوا سرِ یک تکّه زمین نیست کو چادر خاکی شده، کو دامن مولا؟ تا کِی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست جایی که علی هست معاویّه چه کاره است قرآنِ سرِ نیزه که قرآن مبین نیست ای کاش که خود را برسانم به رکوعش زیرا که بجز نام تواش نقش نگین نیست مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست المنّةُ لِلّه که این است و جز این نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زبانحال مولا علی علیه السلام در فراق حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها جهانِ بی تو تمامش چه ارزشی دارد؟ پس از تو صبحش و شامش،چه ارزشی دارد؟ پس از "اقامه" ی خوابیده ات،نماز شهر رکوع و رکن و قیامش چه ارزشی دارد؟ که مسجدی که تو را با سکوت بیرون کرد اذانِ بر سر بامش چه ارزشی دارد؟ علیه کوثر قرآن حدیث بافت و رفت مشخص است کلامش چه ارزشی دارد پیام داد:" شریک مصیبتت هستیم" به غیر زخم،پیامش چه ارزشی دارد؟ تمام دلخوری ذوالفقار از این بود "که تیغ،بین نیامش چه ارزشی دارد؟" "کدامشان زده سیلی"..حسین می پرسد.. تو رفته ای و "کدامش"، چه ارزشی دارد؟ به دل نگیر سلام مرا جواب نداد... پس از تو شهر، سلامش چه ارزشی دارد؟ ........................................................... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ۱۴ آذر سالروز درگذشت شمس آل‌احمد (زاده ۱۰ تیر ۱۳۰۸ تهران -- درگذشته ۱۴ آذر ۱۳۸۹ تهران) نویسنده، مصحح و پژوهشگر ادبی او فوق‌لیسانس فلسفه و علوم تربیتی را از دانشسرای عالی تهران گرفت و سالها در آموزش و پرورش تدریس می‌کرد و  مدتی هم در دانشکده به‌ تدریس کتابداری سرگرم بود و زمانی هم در مدرسه بهیاری درس ادبیات می‌داد. وی مدتی به آلمان و آمریکا رفت و دوره عکاسی سینما را گذراند و هنگام بازگشت به ایران موسسه انتشاراتی رواق را درسال ۱۳۵۶ تاسیس و به‌کار نشر پرداخت. برخی از آثار برادرش، جلال آل‌احمد و نیز آثاری که سانسور می‌شدند از سوی همین انتشاراتی عرضه می‌شد. با آغاز انقلاب به‌ عضویت شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در‌آمد و در بازگشایی دانشگاه‌ها نقش ایفا کرد و مدتی هم  سردبیری روزنامه‌های کیهان و اطلاعات و عضویت شورای سرپرستی صداوسیما را برعهده داشت. از سال ۱۳۷۶ با تشنج مغزی، بیماری‌اش شروع شد و مقداری از توانایی‌هایش را از دست داد. او به‌عکس آنها که اندک می‏‌خوانند و بسیار می‏‌نویسند، بسیار خوانده و کمتر نوشته است. مجموعه سخنانش در مجامع گوناگون، اگر روزی به‌صورت مکتوب عرضه شود، یقیناً بیش از بیست جلدکتاب خواهد شد. گزارش هنرمندانه او از خاطرات و دیدارهایش در سفر، از دیگر قوت‏های کار اوست. کلامش به ایجاز تمایل داشت و طنز پنهان در آثارش، دارای جاذبه‌ه‏ایی بود که خواننده را باخود همدل می‏‌کرد و همراه می‏‌برد. وی در سایه تربیت برادرش بالید و رشد کرد و جلال بیش از هرکسی بر زندگی و آثار او تأثیر گذاشت و حتماً به‌ همین دلیل است که پیش از انقلاب و پس از آن، همه‌جا و به هربهانه در آثارش از جلال گفته بود. شمار زیادی از آثار برادرش، پس از انقلاب، زیرنظر و به همت و کوشش او چاپ و منتشر شد و از این نظر، حق بزرگی برگردن دوستداران جلال و آثار او دارد. آثار: طوطی‌نامه - جواهر‌الأسمار: از عمادبن محمد‌النعری، به اهتمام و تصحیح: شمس‏ آل‏‌احمد، چاپ اول، تهران، انتشارات بنیادفرهنگ ایران ۱۳۵۲ گاهواره: چاپ اول، تهران، انتشارات رواق ۱۳۵۴. عقیقه: چاپ اول، تهران، انتشارات رواق ۱۳۵۶. حدیث انقلاب (کتاب اول، آزادی و مرزهایش) چاپ اول، تهران، انتشارات رواق ۱۳۵۸. حدیث انقلاب کتاب دوم، استقلال (فرهنگی): چاپ اول، تهران انتشارات رواق ۱۳۶۰. از چشم برادر: چاپ اول، قم، انتشارات کتاب سعدی ۱۳۶۹. سیر و سلوک: چاپ اول، تهران، انتشارات برگ ۱۳۶۹.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زبان_فارسی از من پرسیدند "چرا زبان فارسی را دوست دارم؟" پاسخ فی‌البداهۀ من این بود: چرا آسمان را چرا وسعت آبی بی‌کران را چرا ارغوان را چرا نغمۀ آب‌های روان را چرا اصفهان را و نقش جهان را چرا شهر شیراز و آن سروهای کهن‌سال، امّا جوان را چرا سعدی و بوستان را چرا حافظ نغمه‌خوان را چرا طوس و تبریز یا زاهدان را... چرا حکمت و دانش و معرفت را هنر، این گرامی‌ترین موهبت را چرا عشق را مثل خون در رگ و پوست دارم؟! چرا دوست را دوست دارم؟! وطن، این گل اطلسی را چرا دوست دارم؟! من این فارسی را چرا دوست دارم؟!
امکانات معنا - زیبایی‌شناختی تقطیع در شعر آزاد ( ۱ ) تقطیع سطرها در شعر آزاد، تابع شگردهای زبان‌شناختی، معناشناختی و زیبایی‌شناختی است. از جمله: تکرار، تاکید، تمرکز، القای بصری، تقارن‌آفرینی، فضاسازی‌های عاطفی موسیقیایی و...   البته تقطیع سطرها در شعر نیمایی به دلیل موزونیت آن، افزون بر این‌ها تابع قواعد تقطیع عروض نیمایی است. متاسفانه بسیاری از نوسرایان جوان دیروز و امروز  بر قواعد و قانونمندی‌های عروضی یا حتی ذوقیِ پلکانی‌نویسیِ سطرها و کلمات در شعر آزاد، احاطه و اِشراف کافی ندارند و صرفاً پراکنده‌گویی و گسسته‌نویسی را شرط لازم نوسرایی می‌پندارند. این عارضه شاید در شعر نیمایی به دلیل برخورداری آن از کمیت موسیقیایی (ارکان عروضی) کمتر به چشم بیاید ولی در قالب‌های آزاد از جمله شعر منثور شیوع فراوانی دارد. (برای آشنایی بیشتر با رایج‌ترین سازوکارهای معناشناختی و زیبایی شناختی تقطیع سطرها در شعر منثور، رک: مقاله‌ی "کارکردهای جمال‌شناسانه‌ی تقطیع سطرها در شعر سپید"، محمدرضا روزبه، نشریه پژوهش‌های دستوری و بلاغی، دوره اول، شماره ۲، آذر ۱۳۸۵) یکی از امکانات معنا- زیبایی‌شناختی شعر نو که باعث مزیت آن بر شعر کهن می‌شود آزادی عمل در فرم نوشتاری است که باعث اعتلای ادراک و التذاذ خواننده از شعر می‌گردد. فرم نوشتاری شعر آزاد هم به  ملموس‌سازی محتوای شعر یاری می‌رساند و هم گاه، به گونه‌ای از پیوند شعر و نقاشی یا شعر و طراحی در کلام می‌انجامد. مثلاً در این کوتاه‌سروده‌ی  نیمایی احمد شاملو: شب        با گلوی خونین                           خوانده‌ست                                            دیرگاه. دریا      نشسته سرد. یک شاخه              در سیاهی جنگل                                     به سوی نور فریاد می‌کشد.                                            (بـاغ آیـنه)   سطر نخست: شب با گلوی خونین خوانده ست دیرگاه از حیث ارکان عروضی، مصرعی کامل است: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن. اما شاعر با گسسته‌نویسی آن، طی شگردی بصری "از نفس افتادن تدریجی شب" را به نمایش گذاشته است کمااینکه آهِ نهفته در کلمه‌ی "دیرگاه" در انتهای سطر نیز به القای حالت خستگی و از نفس‌افتادگی یاری رسانده است. سطر بعدی‌: دریا نشسته سرد  هم پاره مصراعی است: مفعول فاعلات در اینجا "نشسته سرد" فروتر از دریا قرار گرفته است تا فرو نشستگی دریا را با فرمی دیداری مجسم سازد. سطر بعدی نیز مصراعی کامل است: یک شاخه در سیاهی جنگل به سوی نور مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن "اگر شاعر، تمام مصراع را به شکل طبیعی و افقی آن می‌نوشت، قابلیت القای بصری و تصویری آن تا حد زیادی به هدر می‌رفت. گسست عمودی سطر،حرکت فرارونده‌ی‌ فریاد‌‌ِ تکه‌تکه‌ی شاخه را به ذهن و دیده‌ی خواننده القا می‌کند. آنگاه پاره‌مصراع " فریاد می‌کشد" با قرار گرفتن در سر سطر موازی با کلمه‌ی شاخه در سطر بالا، بازگشت فریاد! شاخه را به سوی خودش تصویر می‌کند گویی فریادهای او نمی‌تواند از بطن لایه‌های انبوه و متراکم شاخ و برگ‌های ظلمت‌آلود عبور کند و به ساحات روشنی برسد." (شرح، تحلیل و تفسیر شعر نو فارسی، جلد ۲، محمدرضا روزبه، نشر حروفیه، ۱۳۸۹. ص ۹۹) اگر پاره‌سطر "فریاد می‌کشد" در ادامه‌ی سطر بالا  و از زیر کلمه‌ی نور نوشته می‌شد، می‌توانست حالت فرارونده فریاد را بهتر نشان دهد اما اولا چون پاره مصرعی مستقل است طبق قاعده‌ی عروض نیمایی باید بیاید سر سطر، و ثانیاً همانطور که گفته شد، قرار گرفتن آن موازی شاخه، برگشت فریاد را تبلور و تجسم بخشیده است. ادامه دارد...👇 🍁🍁 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
"آذر" می‌تابد از فراسوی نزدیکی خورشید پرطراوت پاییز. انبوه شاخه‌های درخشان را در نور می‌تکاند یک‌ریز! بوی زلال باران... تصنیف برگ و مرگ... در رستخیز عالم تکرار می‌شود گویا فرشته‌ای است که در آسمان شب پر می‌کشد به گستره‌ی شهر؛ من نیز؛ بر سنگ‌فرش‌هایِ پیاده آرام مستدام بی ذره‌ای تکلف: ساده غم‌واژه‌های اول آذر را تکرار می‌کنم: فریاد زاغ‌ها؛ بی‌برگی برهنه‌ی امروز باغ‌ها؛ تعبیر روزهای زمستان است * یا ایها المزمّل! ای در لحاف دلهره پیچیده! ای روزهای سرد بسی دیده! این چند‌شب، تدارک سرما را از بستر خیال از تختِ خواب‌های گران برخیز! پ.ن: خیابان طالقانی https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام قابل توجه دوستان عزیز شاعر و نویسنده جشنواره ی کتابخوانی رضوی در دو موضوع حضرت امام رضا علیه السلام و حضرت محمد صلوات الله علیه (ویژه) با جوایز فراوان و البته ارزنده. جلسه آینده محفل هم شعرهای این موضوع اولویت خواهد داشت.
زِبَرکیش ِ محبّت ( نذر حضرت مادر"س" ) خوشا آشفتگی هایی که در سامان نمی گُنجد خوشا درماندگی هایی که در درمان نمی گُنجد بیان شوق می دانم که آتش می زند بر دل شرار عشق می دانم که خود در جان نمی گنجد عجب عطر خوشی می آید از باغاتِ لاهوتی که از آن لَخلَخه، لَختی در این کیهان نمی گنجد شمیم نامِ بانویی بهشتی در غزل دارم که وصفش جز که با ایجاز، در قرآن نمی گنجد چه جا خوش کرده روی گونه خالش! از چه می گویند- سِپند شوخ چندان هم در آتشدان نمی گنجد؟ ز روی ناگزیری خواندمش بانویِ بی مانند شکوهش گرچه می دانم در این عنوان نمی گنجد! چنان ما عاشقیم از جان وجود نازنینش را که این سودایِ سِحرانگیز در بُرهان نمی گنجد زِبَرکیش ِ محبّت، گوهر ِ نادرفروغی هست، که در اَنبان-چُروکِ حکمتِ یونان نمی گنجد به ما و من شبیهَ ش می کند خود بینیِ مُنکِر ولی ناموسِ ذات حق، در این بُهتان نمی گنجد کسانی مِنبرِ آلِ کسا را سهم خود خواندند ولیکن در عبای وحی، این و آن نمی گنجد بَلی، اِمکان ندارد جست و جوی ساحَتش در خاک وجودِ آسمان طبعی که در اِمکان نمی گنجد اگر میل اَنارش بود، یعنی که جگر خون است که شرح غُصه اش در حجم «اَلمیزان» نمی گنجد زبانزد حکمتِ « اَلجار،ثُمَّ الدّار » روشن کرد که زُهمِ نَفس در گُلخانه ی ايمان نمی گنجد دلم را وقف زهرا کردم و جمع عزیزانش که بیش از چارده گُلدان، در این ایوان نمی گنجد غلامرضا کافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعدازرسول آنچه که باور نبود شد آتش گرفت هستی او سوخت دود شد پهنای آسمان به خودش رنگ غم گرفت وقتی که یاس خانه‌ی حیدر کبود شد دست پلید شب زد و آیینه را شکست نسبت به جایگاه علی تا حسود شد درپیش چشم کودک خود بضعه‌النبی افتاد بر زمین و قیامش قعود شد زهرا میان کوچه علی را رها نکرد قنفذ رسید و آنچه که باور نبود شد
کارکردهای معنا - زیبایی شناختی تقطیع سطرها در شعر آزاد (۲) همانطور که گفته شد، تقطیع در شعر آزاد افزون بر قواعد عروضی یا موسیقیایی خاص، تابع مقاصد معنا - زیباشناسانه‌ی هنری است. گاه شاعر مصراعی/ سطری را به کلمه‌ای منفرد و مستقل اختصاص می‌دهد تا تأمل و تمرکز خواننده را بر روی آن کلمه برانگیزد و او را به اندیشیدن درباره‌ی ابعاد معنایی آن کلمه در بافت کلی شعر وادارد یا اینکه مفهومی یا حسی را به او القا کند. مثلاً در انتهای شعر کتیبه" اثر اخوان ثالث: مکید آب دهانش را و گفت: "آرام نوشته بود همان کسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بگرداند شاعر، "همان" را در جایگاه سطری مستقل نشانده است. چرا؟ اگر شعر کتیبه را دقیق و عمیق بخوانیم و به ژرفای درونمایه‌اش راه ببریم در می‌یابیم که نقطه‌ی رمزگشایی از ماجرا و گرانیگاه پیام شعر، همین است: همان.  یعنی تکرار همان صحنه همان وعده، همان حرکت، همان رخداد، همان تاریخ، همان... آنگاه به هوشمندی و بلاغت ذهن و زبان شاعر وقوف می‌یابیم که با تمایز بخشی به این کلمه، چه ادراک و احساس ژرف و شگرفی را انتقال داده است. احمد شاملو در بخشی از یک شعر منثور سروده است: شغالی گر   ماه بلند را دشنام گفت ... تک افتادگی حرف "گر" افزون بر معنای رایجش (اگر)،  در پیوند با شغال، بیماری پوستی (گر،  جَرب، مو ریختگی) را تداعی می‌کند که غیر مستقیم، پاسخی است به دشنام شغال به ماه. در اینجا زیبایی ماه در برابر زشتیُ شغال گَرگین  متصور می‌شود و به داوری حسی و شناختیِ خواننده درباره‌ی این دو می‌انجامد. شاملو در انتهای شعر "مرثیه" (برای فروغ) می‌گوید: و ما همچنان   دوره می‌کنیم شب را و روز را هنوز را در اینجا کلمه‌ی "هنوز" با خروج از جایگاه دستوری‌اش (قید) و قرار گرفتن در موقعیت مفعول، هم بارزتر و برجسته‌تر جلوه‌گر شده و هم قافیه‌ای پر تپش آفریده و هم مفهوم رکود و ایستایی را به خوبی نشان داده است. به کشش صوتی مصوت "او" در این کلمه دقت کنیم: هنو.....ز شاملو در انتهای شعر منثور "تمثیل" نیز "وگرنه مرداران" را جدا نویسی کرده است: فریادی شو تا باران وگرنه مرداران! تا هم با کوبشی آوایی، تکیه و تامل بر روی کلمه‌ی مرداران را دوچندان سازد  و هم، خوار و زمین‌گیر شدن چون مردار را القا و آینگی کند. در بند پایانی شعر "بی تو خاکسترم" از م. آزاد:   بی تو این خانه، تاریک و تنهاست بی تو ای دوست خفته بر لب سخن‌هاست بی تو         ای دوست سطر "بی تو ای دوست" که در سراسر شعر، ترجیح وار تکرار شده، به شکلی دو پاره نگاشته شده است تا تاکید، حسرت و اندوه شاعر را با طنینی رساتر به خواننده منتقل کند. شفیعی کدکنی در این بخش از شعر نیمایی "حلاج": وقتی تو روی چوبه دارت                             خموش و مات بودی، ما انبوه کرکسان تماشا   با شحنه‌های مامور مامورهای معذور همسان و هم‌سکوت ماندیم در حالی که می‌توانست بگوید: ما خیل کرکسان تماشا کلمه‌ی "ما" را تک و تنها در قاب یک سطر نشانده است؛ هم به اقتضای وزن و هم برای القای این نکته که در واقع، ما تماشاچیان کرکس‌وارِ این صحنه‌ی فجیع، تنها بودیم و حلاج به تنهایی "تن‌ها"،  ما کم بودیم و او فراوان، ما هیچ بودیم و او همه. ادامه دارد... 🍁🍁 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌