جغرافیای کوچک من بازوان توست
ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من
#علیرضا_بدیع
@golchine_sher
بیگمان، روزی ثمر میداد با این اشکها
تکه سنگی را اگر، جای دلت میکاشتم
#مهدی_دهاقین
@golchine_sher
از این خیال میگذرم؛ میگذارمت
امّیدِ من! به دست خدا میسپارمت
تا زندهام درون خیالم نشستهای
دیگر چه غم از اینکه کنارم ندارمت!
زانوی غم به جای تو در بر گرفتهام
اینگونه تا اراده کنم میفشارمت
هرگز گمان مبر ز قرار تو بگذرم
هر لحظهای که میگذرد، بیقرارمت!
اندازۀ لباس خودت دوستم بدار...
اندازۀ خدای خودم دوست دارمت
#علی_حیات_بخش
@golchine_sher
«تو را میخواهم»
در این جمله اندوهیست؛
اندوه نداشتنت!
#علیرضا_روشن
@golchine_sher
روى "لبخندت" مكث كن...
چند ثانيه فقط
بيا جاى من و
زل بزن به خودت...
ميبينى؟
عجيب ديوانه ميكند آدم را
#علی_قاضی_نظام
@golchine_sher
خون است مپرس ازجگرم،حرف زیاد است
ناگفته اگر می گذرم حرف زیاد است
از من که پریشان تو ام ، در همه ی شهر
هرچند خودم بی خبرم ، حرف زیاد است
یک عده به دنبال تو هستند در این شعر
تا شعر منی پشت سرم حرف زیاد است
دیوانگی و در به دری درد کمی نیست
دیوانه ام و در به درم، حرف زیاد است
من ، آتشم از قافله ای مانده ، به صحرا
ای دوست! اگر شعله ورم،حرف زیاد است
در خیل مجانین توچون من نتوان یافت
من از همه دیوانه ترم حرف زیاد است
آنگونه که زیبایی تو حرف ندارد
برعکس تو من دور و برم حرف زیاد است
#علی_مقنی
@golchine_sher
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال نسیمی که با تمام وجود
دخیل بر علم پرچم و کتل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده است
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلاییها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من این قدر دوستت دارم
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه خون
که رو سیاهی ما نیز راه حل دارد
#سیدحمیدرضا_برقعی
@golchine_sher
صبح، خورشيد آمد
دفترِ مشقِ شبم را خط زد...
میروم
دفترِ پاکنويسی بخرم!
زندگی را بايد
از سر سطر نوشت...!
#قيصر_امينپور
@golchine_sher
تا شدم بیخبر از خویش، خبرها دیدم
بیخبر شو که خبرهاست در این بیخبری
#سیف_فراغانی
@golchine_sher
سلاح اهل ستم گاهی، شریعت نبوی هم هست
به روی شانۀ ظالم گاه ردای مصطفوی هم هست
به جای پینۀ پیشانی نظر به قبله آنها کن
وگرنه نام خدا ای دوست به پرچم اموی هم هست
مخور فریب که این مردم هزارچهره و صدرنگاند
همیشه در دلشان حرفی جز آنچه میشنوی هم هست
ز اعتدال سخن گفتن ز حق کناره گرفتن نیست
میان باطل و حق ای شیخ! مگر میانهروی هم هست؟
اگر به دادرسی هرگز، نگشت محکمهای برپا
مبر ز یاد که در عالم عدالت علوی هم هست
نشان مذهب من عشق است حقیقتی که در آن عالم
امید آنکه به اعجازش شهید خوانده شوی هم هست
#فاضل_نظری
@golchine_sher
آه از غمی که بر سر و رویَش نشسته
زخمی که بر دستان و بازویش نشسته
آری چه بی اندازه ، میل سجده دارد
تیری که بر محراب ابرویش نشسته
دل می رباید از شمیم باغ رضوان
بر نیزه عطرِ سرخِ گیسویش نشسته
می جوید امشب یاس را حسّ غريبي
آن دور تر ها باغِ شب بویش نشسته
آمد نوایِ یا بُنّیِّ یا اَبالفضل
مادر چنان پروانه پهلویش نشسته
پر می کشد از پیش چشمش کاروانی
بر بامِ دل داغِ پرستویش نشسته
آه ای عمو! از گوشوارِ خون چکانش
زخمِ بدی جایِ النگویش نشسته
می گفت بابا! جان به قربانِ طلوعت
خورشید وقتی رویِ زانویش نشسته
امشب به دریا می رسد آن رود کوچک
آغوشِ بازِ ماه آن سویش نشسته..
#صلی_الله_علیک_یاأباعبدالله_الحسین
#ألسلام_علیک_یا_أباالفضل_العباس
#مریم_محبی_نژاد_کرمان_نرماشیر
#عضوکانال
@golchine_sher
با کوه غم آشنا شدی بعد از جنگ
بانو، سپر بلا شدی بعد از جنگ
با خطبه ای از جنس شهادت در شام
پیغمبر کربلا شدی بعد از جنگ
#محمد_صادق_بخشی
#عضوکانال
#یا_زینب
@golchine_sher
فکرش نباش مال کسی جز تو نیستم
دیگر به فکر هم نفسی جز تو نیستم
عشق تو خواست با تو عجینم کند که کرد
وقتی به عمق من برسی جز تو نیستم
بعد از چقدر این طرف و آن طرف زدن
فهمیده ام که در هوسی جز تو نیستم
یک آسمان اگر چه به رویم گشوده است
من راضی ام که در قفسی جز تو نیستم
حالا خیالم از تو که راحت شود عزیز
دیگر به فکر هیچ کسی جز تو نیستم
#مهدی_فرجی
@golchine_sher
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
چشم امید من به دوتا قطره اشک بود
این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن
هرشب بساط ساز من آماده بوده است
امشب بساط سوز مرا جفت و جور کن
فرزند هیأتی مرا زیر پرچمت
از چشم شور مردم بی روضه دور کن
ما مُردهایم بی تو و بی کربلای تو
فکری به حال مردم اهل قبور کن
کردی سفارش آن دو ملک را؛ ولی حسین
گاهی هم از کنار مزارم عبور کن
پروندهام پُر است از اعمال بد؛ ولی
تو صفحههای نوکریام را مرور کن
#محسن_ناصحی
@golchine_sher
من همچو خار و خاکم و تو آفتاب و ابر
گلها و لاله ها دهم ار تربیت کنی
#نصرالله_منشی
@golchine_sher
به این امید که تو میدهی جواب حسین
سلامداده به تو هرکه خورده آب، حسین
به شوق گریه برای مصیبتت دارد
چهارفصل گل چشم من گلاب حسین
به آبروی همین چندقطره محترمم
بهروسیاهی من گریه زد نقاب حسین
به پادشاهی عالم نمیکنم میلی
چرا که نوکر تو میشوم خطاب حسین
کمال من اثر همنشینیام با توست
که غورهیدل من باتو شد شراب حسین
اگر در آتش عشق تو سوختن باشد
کجاست آنکه بترسد ازاین عذاب،حسین
بتاب بر من آلوده و بسوزانم
چرا که پاککنندهست آفتاب حسین
اگر بَدم، اگر آلودهام، تو سرورمی
که من جوانم و تو سیدالشباب حسین
#مجتبی_خرسندی
#عضوکانال
#امام_حسین_علیهالسلام
#اللهم_عجّل_لولیک_الفرج
@golchine_sher
کافر به چشمهای تو باور میآورد
آن چشمها که آه مرا بر میآورد
من در پی تو هستم و مردم پی بهشت
ایمان شهر، کفر مرا در میآورد
عطر تو خوشتر است از آن عطرها که باد
از سوی باغهای معطر میآورد
آتش بزن به خاطرههایی که در قفس
پرواز را به یاد کبوتر میآورد
عاشق شدم، که تلخی ایام سرنوشت
بی یاد عشق، حوصله را سر میآورد ...
#سجاد_سامانی
@golchine_sher
عكست را با خودم دارم
همراه صدای ضبط شده ات را
و هر روز
به انجمن های ادبی سر میزنم!
گوشه ای به التماس شاعری را
گیر میاورم
عكست را نشان میدهم
و سكوت ضبط شده ی صدایت را!...
همان دوستت دارم هایی را
كه هیچ وقت نگفتی
و بعد اصرار میكنم
تو را بسراید!
دیروز بلاخره شاعری قبول كرد
مدتی عكست را نگاه كرد!
و به سكوت
دوستت دارم هایت گوش داد
نگاهی به من كرد و
با لبخند روی تكه كاغذی نوشت:
"برگرد.
این دیوانه دلش
تنگ است..."
#گلاب_كاشاني
@golchine_sher
دوباره صبحِ مخمل پوش آمد
بساطِ روشنی بر دوش آمد
تمام خانه ها را گرم کرده
بیا بنشین سماور جوش آمد
#صفيه_قومنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
با لمس ضریح تو دل از سر، برخاست
نقاره به نقرهای زد و زَر برخاست
در صحن حرم چه صحنههایی دیدم
ناگاه کلاغ شد کبوتر ، برخاست!
#صدیقه_محمدجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
نه آمدی که بمانی، نه رفتی از یادم
تو آرزوی منی آرزوی بر بادم
من از خدا گله مندم فقط چرا نشنید؟
نه خواهشم نه دعایم نه بغض و فریادم
ندیدم این همه سال از تو شور شیرینم
به رغمِ تلخی خُلقت هنوز فرهادم
چرا به سیبِ فریبت دل از جهان نَکَنَم؟
که ارث بردهام این شیوه را من از آدم
خوشم که عشقِ تو رسوای شهر کرده مرا
غمت مباد اگر از چشم خلق افتادم
رسیده بی تو به من هر غمی خیالی نیست
همین که بیخبر از حال زارمی شادم
من از دو چشم سیاهت که بگذریم و نشد
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادم...!
#سیدتقی_سیدی
@golchine_sher