eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
814 عکس
280 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای استکان و قند و چایی هوای ِدلخوشِ گلخند و چایی تمامِ تلخیِ صبحِ مرا بُرد همین شیرینیِ لبخند و چایی! @golchine_sher
هر روز موهای سپیدش بیشتر می شد با چین پیشانی پدر هی پیرتر می شد دریاچه‌ای پشت نگاهش داشت؛ با هر غم چشمان بی‌سویش پر از دُرّ و گُهر می‌شد وقتی پُر از قَد قامَتش میشد دهان صبح از اشک چشمش گونه ی سجاده تر می شد هر روز وقتی با صدای ساعت خورشید خوابش بهم می خورد و گوشش باخبر می شد... می دیدم او را بر سر سجاده باران بود با شوق گل می داد و با دل همسفر می شد در خواب گوشم با دعایش عاشقی می کرد از شوق او جانم سراپا بال و پر می شد با او نه تنها خانه می شد یک بهشت امن عمر غم و اندوه و درد و غصه سر می شد قدّ کمانش جلوه ای رنگین کمانی داشت هر جا بلایی سخت می آمد سپر می شد مانند شمعی سوخت بی‌منت به پای ما ای کاش رسم زندگی جور دگر می شد @golchine_sher
جادوی چشم‌های تو را دختری نداشت جادوی چشم‌های تو را دیگری نداشت می‌خواستم وجود تو را شاعری کنم این کار احتیاج به خوش‌باوری نداشت آتش زدی به زندگیِ مردِ آذری تقویم قبلِ آمدن‌ات آذری نداشت در چشم‌هات معجزه بیداد می‌کند باید چگونه دعویِ پیغمبری نداشت؟! یک شهر دربه‌در شده است از حضورِ تو یوسف هم این‌قَدَر، به خدا مشتری نداشت بر «تختِ» خود بخواب و به «جمشید»ها بگو این مرد قصدِ غارت و اسکندری نداشت وقتی که رفت، جنسِ دلش را شناختم او یک فرشته بود، اگرچه پری نداشت... @golchine_sher
دلم کمی عطر موهایت و کمی نگاهت را می خواهد اندکی هم لبخندت تا باور کنم زندگی زیباست ... البته کمی هم " دوستت دارم " گفتنت را برای زنده ماندنم.... می بینی چه کم توقع ام !! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جمعه ها عصر حوله دور سرت، می رسی از قنات پایینی سر راهت دوباره با وسواس، می نشینی و پونه می چینی پونه ها را دوباره می کاری، لای موهای خیس بی گل سر می روی آه و باز پشت سرت، دشت پروانه را نمی بینی تو شکوهت میان دختر ها، ای نجیب اصیل ای بومی مثل یک تخته فرش کرمانی است، وسط فرشهای ماشینی پدرت کدخدا ...خودت خاتون... باغ خرما... چهار گله شتر..... پس غلط کرده عاشقت شده است، پسری کامده رطب چینی @golchine_sher
چیزی نماند از آن همه شوری که داشتم در جمع غایب است حضوری که داشتم هرروز من بدون‌تو تنها شب است، شب رفتی و رفت روزن نوری که داشتم من بودم و دلم...، ولی از بعد رفتنت از دست رفت سنگ‌صبوری که داشتم با عیب خود اگرچه کنارآمدم، ولی دیگر شکسته بود غروری که داشتم حالا نگرد، بعد تو پیدا نمی‌شود در کوچه‌های شهر عبوری که داشتم از چشم‌های ابری من در نبود تو افتاد دانه‌دانه بلوری که داشتم روز قیامت از تو طلب‌کار می‌شود هر آرزوی زنده‌به‌گوری که داشتم @golchine_sher
چون ماه که از پیله ی مهتاب درآید لیلای من از هاله ی آداب درآید مهتاب که شد، سینه کنم برکه ی آغوش تا تاب و تب از این دل بی تاب درآید چون روز شود بخت سیاهم اگر آن ماه خورشید شود چشمش و از خواب در آید برسینه ی من ریشه دوانده است و سرانجام نیلوفرم از بستر مرداب درآید پرورده ام از خون جگر، سِحر سخن را تا قویِ غزل چون پری از آب درآید @golchine_sher  
در بقچه ام شکوفه و باران گذاشتم امروز صبح سر به بیابان گذاشتم بی خود به انتظار جنونم نشسته ای در راه عقل چند نگهبان گذاشتم گفتی که دوستت ننوشتی نداشتی این حرف کهنه را سر هذیان گذاشتم عمری که سوخت پای دلت قابلی نداشت هر چند من برای تو از جان گذاشتم من مادری فقیرم و فرزند خویش را با درد نان کنار خیابان گذاشتم حرفی که نیست، می روم از خانه ات ، بیا این هم کلید داخل گلدان گذاشتم   @golchine_sher
نمی دانم که دیدارت در اقبال که می افتد و یا تصویر رویت در کدامین برکه می افتد محاق افتاده می گویند کم بینان نمی آیی ولی از پرده بیرون ماه عالم ، بلکه می افتد سلام ای وعده ی صادق، جهانی چشم در راه است به تعبیر ظهورت در همان روزی که می افتد ولی در مقدمت بد می شود اوضاع بعضی ها دغل بازان ما بازارشان از سکه می افتد جهان در انتظار بانگ زیبای انا المهدی است که بی شک اتفاق از سرزمین مکه می افتد @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسم خوردم که دربند تو باشم دلیل شوق و لبخند تو باشم نیازی نیست بر تأییدِ مردم بنا دارم خوشایند تو باشم! @golchine_sher
مثل نسیم آهسته اسمم را صدا می کرد مردی که با من کوه غم را جابجا می کرد مردی که از بخت بلندم جان پناهش را چون آسمانی بر سرم هرشب بنا می کرد یک برکه می خندید و تر می شد نفس هایش -قویی که در مرداب چشمانم شنا می کرد- می آمد و پهنای جانم می درخشید از گرمای یاقوت لبش، لب را که وا می کرد سر می نهادم بر ستیغ شانه اش با شرم یک دامنه آغوش را تا دست و پا می کرد هی با نگاهش توی چشمانم فرو می رفت هی با صدایش در گلویم کودتا می کرد سر می برید از آرزوهایم به آسانی گاهی که دلتنگیش دست از پا خطا می کرد چون جان شیرین بود جاری در نفسهایم اما به مرگی هولناکم مبتلا می کرد او مرد رویاهای دیرین و محالم بود عاشق اگر می شد خدا داند چها می کرد! @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح آمده صورت تو را ناز کند در حاشیه‌ی چشم‌ تو پرواز کند خورشید بهانه‌ای شده تا دنیا با دیدن تو روز خود آغاز کند @golchine_sher
بـاز بــاران مـــی‌زنـــد بـــر پنجــــــره، یعنـی سلام بـاز از بــازی،غــــــــزل، از کـــــودکـــــی دارد پیـام بـاز پـاییــــزست و زلفت مـی‌شـــود زنجیــــرِ دل بـاز افتـادم چـو گنجشکی در آغـوشت به دام بـاز همــدم مـی‌شــــوم بـا خـاطــــراتت زیــر ابــر تا ببـارد عشـق، بـر جــانــم،دلــم،چشمم مدام چتــــر را مـی‌بنــدم آری، تـا بشـــویــم سینـه را بشنــــوم آهنـگِ قلبت را دمــــــادم، بــــی‌کـلـام همچوآهو می‌دوی دردشت و من با چشمِ تَر می‌زنم هو هو ز عشقت تا شود عمرم تمام ســرگـذارم بـر لَحَـد، بعـد از پریشـان گـویی‌ام حـــرمتــی بینــم اگــر قـدری، کنـم از جـا قیـام بــاز مـی‌خــــوانــد تــرانـه، بــاز مــی‌رقصــد نگـار بــاز بــاران مــی‌زنــد بــر پنجـــره، یعنـی سلام @golchine_sher
دلم گرفته بیا بی‌بهانه گریه کنیم به یاد خاطره‌ای عاشقانه گریه کنیم میان جمع بخندیم از سر اجبار به حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم زبان مشترک عاشقان اگر اشک است به جای شعر، به جای ترانه، گریه کنیم نه دست من به سر زلف او رسید نه تو بیا رقیب! بیا شانه‌شانه گریه کنیم نشسته‌ام به عزای خودم همان بهتر که بر مزار بدون نشانه گریه کنیم @golchine_sher
می خواستم غولی باشم مگر فردا را بر شانه های من به تماشا بنشینید حال تنهایی من غولی ست نشسته بر شانه هایم... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ايستاده غزلی دل‌نگران در چشمت تویی و ترجمه‌ی شعر جهان در چشمت می‌کشاند قلم فرشچیان را مویت می‌خرامند دو آهوی جوان در چشمت اصفهانی‌ست در آن خنده‌ی میناکاری زنده‌رودی‌ست پر از شعر روان در چشمت خاطرت هست که‌ هر شب غزلی جريان داشت به دل‌انگیزی تصنیف بنان در چشمت؟ آه از غربت آن کوچه‌، از آن ساعت سرد آه از آن غم که فرو ریخت زمان در چشمت من و آیینه و تنهایی و باران بوديم تو و تصویر غريب چمدان در چشمت حال تنهایی من را تو اگر می‌خواهی شب باران‌زده‌ام را بتکان در چشمت @golchine_sher
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را از رقیبان کمین کرده عقب می ماند هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر هر که تعریف کند خواب خوشایندش را مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد مادرم تاب ندارد غم فرزندش را عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو به تو اصرار نکرده است فرایندش را قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید بفرستند رفیقان به تو این بندش را منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر لای موهای تو گم کرد خداوندش را @golchine_sher
هرگز نمی بخشم... دل نامهربانم را این روح سرکش در ضمیرِ عمق جانم را هرگز نمی بخشم که از من درد می‌پاشد! هر روز می‌بینم به چشم خود خزانم را خود خواستم دور از تو باشم بعد تو عمریست گم کرده‌ام در خود چرا نام و نشانم را؟! هر لحظه راهی می‌کنم در گوشه‌ی ظلمت یک تکه‌ از خورشید و ماهِ آسمانم را هرگز نمی بخشم خودم را چون که خودخواهی! عمریست از من می‌برد تاب و توانم را من بیشتر از این دلم در آتش است امروز بر باد دادم بعد تو عمر گرانم را... سهم من از این عشق باید سوختن باشد! پس می‌دهم بعد از تو اینجا امتحانم را با گفتن هر شعر... داغ تازه‌ می‌روید داغی که می‌گیرد غزل‌های جوانم را هرگز نمی بخشم خودم را چون که دور از تو در آتش آهی نشاندم آشیانم را... دیگر چه فرقی می‌کند این زندگی وقتی بعد از تو می‌بینم به دوش غم جهانم را @golchine_sher
«در انتظار آمدنت» مثل درخت و سنگ در رهگذار باد در انتظار آمدنت ایستاده‌ایم فردا به شهر نور می‌آیی از راه روستا از راه آفتاب با دشمنان چو موج خروشان با ما، به مهربانی یک جویبار نرم رفتار می‌کنی @golchine_sher
منی که مرد عمل نیستم چرا بستم قرار عاشقیت سرِ سجده تا هستم سبد سبد گل روزی نماز صبح بود که باز خواب غفلت ربود از دستم @golchine_sher
شهید غیرت برای شهید امنیت و غیرت روح الله عجمیان سلام سبز بهاران، به ساحت عجمیان درود هر چه دلاور، به غیرت عجمیان همین که شهر پریشان،شد از هجوم شغالان کشید نعره چو شیران، شجاعت عجمیان شده ست پرچم ایران، بلند با شرف او شکست هیبت دشمن، ز قامت عجمیان ولی دریغ تبرها، زدند حلقه به دورش خزان گریست به پایش، به غربت عجمیان زدند تیر به پهلو، لگد زدند به بازو کِشد تو را به مدینه، حکایت عجمیان شبیه جد غریبش، به رنگ لاله درآمد کشاند سوی مرادش، شهادت عجمیان شده ست جلوه ی خونش، چراغ عزت ایران زدود فتنه ی شب را، بصیرت عجمیان نشانده است به صحنش، امامزاده محمد ع نمی شود کم از این رو، طراوت عجمیان شمیم یاد گل او، وزیده است به هر سو نصیب ما بشود کاش، سعادت عجمیان @golchine_sher